شمارهٔ ۳۱۹
ایا ای جوهر علوی گرفته چرخ را دامن
تورا شب برفراز سر تو را سیاره پیرامن
به رنگین باشهای مانی که درگردون زند چنگل
به زرین لعبتی مانی که در هامون کشد دامن
نماییگه رخ روشن وزان گردد هوا تیره
برآریگه دم تیره وزانگردد زمین روشن
پس از پیدا شدن باشد به چرخ اسفلت منزل
چو پیش از دمزدن باشد زسنگ دامنت مسکن
تو از خارا برون آیی و گرم از تو شود خارا
تو از آهن پدید آیی و نرم از تو شود آهن
یکیکوهی پر از لاله فرازش مشک را توده
یکی بحری پر از لؤلؤ به زیرش نیل را خرمن
یکی رقاص را مانیکه سربالش بود احمر
یکی دیوانه را مانیکه مَندیلش بود ادکن
مگر ناگه کمین آورد بر عفریت سیاره
مگر در شب شبیخون کرد بر مریخ اهریمن
شهاب سرخ را مانی زشب جراره بر تارک
سحاب سرخ را مانی زگل طیاره برگردن
نمانی جز بدان ابریکه عکس آفتاب او را
که در رفتن سوی مغرب بپوشد سرخ پیراهن
تنت با جادویی ماند که مشک اندوده او را سر
سرت با هندویی ماندکه خونآلوده او را تن
تنافروزی چو از مرجان بود در دست تو پاره
سرافرازی چو از سنبل بود بر فرق تو گرزن
بهر منزل که بنشینی برافرازی زر سوده
زِ هر خانه که برخیزی برون آری سر از روزن
به سقلابی زنی مانی که آبِستَن بود دایم
نزاید جز همه زنگی از آن سِقلابی آبستن
گه ابراهیم بن آزر میان تو شده ایمن
گهی جسته تو را موسی میان وادی ایمن
چو خیاط سیهدوزی و سوزنهای تو سوزان
کجا دوزی یکی جامه بیندازی دو صد سوزن
تو را دشمن بُود گویی همیشه جوهر سفلی
که از بیم و نهیب تو بود در دِرع و در جوشن
تو با دشمن شده مونس میان آهن هندی
ز بهر آنکه فخرالملک بر دارد سر از دشمن
ابوالفتح المظفر بن قوامالدین خداوندی
که بردارد سر از دشمن بدان شمشیر شیر اوژن
نماید با نَوال او نَبَهره نعمت قارون
نماید با جلال او نَفایه حشمت قارن
قصارت یافت از بختش فلک چون جامهٔ خلقان
ریاضت یافت از تیغش جهان چون کرهٔ توسن
مُقِّر فضل او بینم عزیز و خوار و نیک و بد
رهین شکر او بینم بزرگ و خرد و مرد و زن
نشان تیغ و تیر او ز بویحیی و بوالحارث
نشان مهر و کین او ز بادافراه و پاداشن
نبود الا وجود او مراد دولت از شادی
نبود الا حسود او مراد اختر از شیون
فلک سنجنده سعدست و رای ناصحش میزان
زحلکوبندهٔ نخست و فرق حاسدش هاون
یکی یابد ز مهر او میان خاک در لؤلؤ
یکی ریزد ز کین او میان ریگ در روغن
به مدح دوستان او قضا کرد از امل دیوان
به قهر دشمنان او قدر کرد از اجل مکمن
ز باغ بزم او دایم بدخشی روید و مرجان
ز خاک رزم او دایم طبرخون روید و روین
ضمیرش روضهٔ خیرست و توفیقش در رضوان
سرایش مسجد مجد است و تایید اندرو موذن
بود در نامهٔ اعمال عمر او فلک یک خط
بود در کفهٔ میزان جود او جهان یک من
گرفته رایت و رایش زمشرق تا حد مغرب
رسیده نامه و نامش ز اَرّان تا در ارمن
اگر بهرام پیش آید که دارد رُمْح زهرآگین
و گر ارژنگ باز آید که دارد تیغ گردافکن
ز نوک رُمح زهرآگن دهد بهرام را بهره
به زخم تیغ گُردافکن کند ارژنگ را ارزن
ایا در دین پیغمبر به حشمت بهتر از بوذر
ایا در ملک شاهنشه به همت برتر از بهمن
بدان شمشیر جان آویز زور دشمنان بشکن
بدان شاهین آهو گیر چشم دشمنان برکن
بهرگامی که برداری قدم بر فرق فرقد نه
زهر سویی که بخرامی علم بر بام نصرت زن
معانی از تو حاضرگشت سُبحان الّذی اَسری
معالی از تو محکم گشت سُبحان الّذی اَتقَن
خداوندا دلی دارم به مدح و مهرت آکنده
شده بر مَدح تو عاشق، شده بر مهر تو مُفتن
بهفضل ایزد ذوالمن چو بنشینم درین مجلس
مدیح تو مرا پیش است و شُکر ایزد ذوالمَنّ
بود نامم در این خدمت حقیقت بندهٔ مخلص
وگرچه خواجه بُرهانی محمّد کرد نام من
الا تا در مه بهمن بود در خانهها آبی
الا تا در مه نیسان بود در دشتها سوسن
رُخ مدّاح تو بادا چو سوسن در مه نیسان
رخ اعدای تو بادا چو آبی در مه بهمن
بمان با بخت عالی رای رزم آرای در میدان
بمان با دولت پیروز بزم افروز در گلشن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ایا ای جوهر علوی گرفته چرخ را دامن
تورا شب برفراز سر تو را سیاره پیرامن
هوش مصنوعی: ای جوهر برتر و والای آسمانی، که چرخ (گردش دوران) دامن تو را گرفته است؛ شب در بالای سر تو قرار دارد و سیارات دور تو میچرخند.
به رنگین باشهای مانی که درگردون زند چنگل
به زرین لعبتی مانی که در هامون کشد دامن
هوش مصنوعی: شما همچون رنگین کمانی هستید که در آسمان نواختن میکند و همچنین مانند جواهری گرانبها هستید که در دل دریا دامنش را میکشد.
نماییگه رخ روشن وزان گردد هوا تیره
برآریگه دم تیره وزانگردد زمین روشن
هوش مصنوعی: هر گاه چهرهات روشن شود، هوا تاریک میگردد و هر زمان که نفس تاریکی به خود بگیرد، زمین نورانی میشود.
پس از پیدا شدن باشد به چرخ اسفلت منزل
چو پیش از دمزدن باشد زسنگ دامنت مسکن
هوش مصنوعی: هنگامی که به دور زمین مسلط میشوی، خانهای خواهد بود که زندگیات را در آن میگذرانم و این مکان بر اساس تلاش و کوشش خودت شکل میگیرد، نه اینکه قبل از شروع تلاش بهسادگی به آن دست یابی.
تو از خارا برون آیی و گرم از تو شود خارا
تو از آهن پدید آیی و نرم از تو شود آهن
هوش مصنوعی: تو از سنگ بیرون میآیی و سنگ به واسطه تو گرم و نرم میشود. تو از آهن ظاهر میگردی و آهن به واسطه تو نرم و لطیف میشود.
یکیکوهی پر از لاله فرازش مشک را توده
یکی بحری پر از لؤلؤ به زیرش نیل را خرمن
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف زیباییهای طبیعت میپردازد و تصاویری زنده و رنگین از زمین و آسمان را به تصویر میکشید. او یک کوه را که پر از لالههای زیباست و فراز آن مانند تودهای از مشک سیاه میدرخشد، به تصویر میکشد. همچنین از دریایی پر از مروارید که زیر آن آب نیلی رنگی وجود دارد، سخن میگوید. این توصیفها زیباییهای طبیعی را به شکلی شاعرانه و دلنشین بازگو میکند.
یکی رقاص را مانیکه سربالش بود احمر
یکی دیوانه را مانیکه مَندیلش بود ادکن
هوش مصنوعی: شخصی را تصور کن که به زیبایی می رقصد و خوابش بر روی بالشی قرمز رنگ است. و شخص دیگری را تصور کن که دیوانه است و دستمالش رنگی و کهنه شده است.
مگر ناگه کمین آورد بر عفریت سیاره
مگر در شب شبیخون کرد بر مریخ اهریمن
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که ناگهان یک موجود خطرناک به سیارهای حمله کند یا در شبی در تاریکی برای فریب و آسیب به مریخ، نقشهای بد طراحی کند؟
شهاب سرخ را مانی زشب جراره بر تارک
سحاب سرخ را مانی زگل طیاره برگردن
هوش مصنوعی: شهاب سرخ را میتوان از شب مانند شعلهای درخشان بر بالای ابرهای سرخ تصور کرد، همانطور که میتوان گل سرخی را بر گردن یک پرنده زیبا دید.
نمانی جز بدان ابریکه عکس آفتاب او را
که در رفتن سوی مغرب بپوشد سرخ پیراهن
هوش مصنوعی: تنها چیزی که باقی میماند، همان ابری است که تصویر آفتاب را هنگام غروب، در زیر پیراهن قرمزش پنهان میکند.
تنت با جادویی ماند که مشک اندوده او را سر
سرت با هندویی ماندکه خونآلوده او را تن
هوش مصنوعی: بدن تو با سحری میماند که مانند مشک معطر در همه جا پخش شده، و تن تو نیز همچون هندی است که با خون آغشته شده است.
تنافروزی چو از مرجان بود در دست تو پاره
سرافرازی چو از سنبل بود بر فرق تو گرزن
هوش مصنوعی: وقتی به زیبایی تو نگاه میکنم، انگار گلهای مرجان و سنبل در دستان و بر سرت هستند. زیبایی تو باعث میشود که احساس افتخار و سربلندی کنم.
بهر منزل که بنشینی برافرازی زر سوده
زِ هر خانه که برخیزی برون آری سر از روزن
هوش مصنوعی: هر جا که توقف کنی، ثروت و طلا برمیافرازی. از هر خانهای که خارج شوی، با افتخار و سر بلند بیرون خواهی آمد.
به سقلابی زنی مانی که آبِستَن بود دایم
نزاید جز همه زنگی از آن سِقلابی آبستن
هوش مصنوعی: به زنی که لقب سقلابی دارد و دائماً آبستن است، فرزندی جز زنگی به دنیا نخواهد آورد.
گه ابراهیم بن آزر میان تو شده ایمن
گهی جسته تو را موسی میان وادی ایمن
هوش مصنوعی: گاهی در دل امنیت و آرامش چون ابراهیم در برابر آزارها قرار میگیری و گاهی مانند موسی در دل وادی ایمن، به دنبال نجات و آرامش میگردی.
چو خیاط سیهدوزی و سوزنهای تو سوزان
کجا دوزی یکی جامه بیندازی دو صد سوزن
هوش مصنوعی: تو مانند خیاطی هستی که با سوزنهای داغ و تیز در کار دوخت و دوز است. کجا میتوانی برای دوخت یک لباس از این سوزنها استفاده کنی، در حالی که برای دوخت یک لباس باید دو صد سوزن به کار ببری؟
تو را دشمن بُود گویی همیشه جوهر سفلی
که از بیم و نهیب تو بود در دِرع و در جوشن
هوش مصنوعی: شاید دشمن تو همیشه در حال آمادهباش باشد و به خاطر ترس و تهدیدی که از سوی تو حس میکند، در زره و تجهیزات خود به شدت محافظت کند.
تو با دشمن شده مونس میان آهن هندی
ز بهر آنکه فخرالملک بر دارد سر از دشمن
هوش مصنوعی: تو به دشمن دل سپردهای و همراه او شدهای، درست مانند آهن هندی که در برابر دشمنان ایستادگی میکند، تا فخرالملک به قدرت و مقام خود ببالد.
ابوالفتح المظفر بن قوامالدین خداوندی
که بردارد سر از دشمن بدان شمشیر شیر اوژن
هوش مصنوعی: ابوالفتح المظفر بن قوامالدین، مردی قدرتمند و شجاع است که به وسیله شمشیری همچون شیر، دشمنان را شکست میدهد و بر آنها پیروز میشود.
نماید با نَوال او نَبَهره نعمت قارون
نماید با جلال او نَفایه حشمت قارن
هوش مصنوعی: با بخششهای او میتوان به نعمتهای فراوان دست یافت و با شکوه و عظمت او، به مقام و منزلت بلند رسید.
قصارت یافت از بختش فلک چون جامهٔ خلقان
ریاضت یافت از تیغش جهان چون کرهٔ توسن
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیرش به حدی به او لطمه زده است که مانند لباسها از سختی و زحمت به دست آمدهاند. جهان نیز مثل اسبی است که از نیروی شمشیر او به سختی به محدودیتهایش رسیده است.
مُقِّر فضل او بینم عزیز و خوار و نیک و بد
رهین شکر او بینم بزرگ و خرد و مرد و زن
هوش مصنوعی: من در فضل و کرامت او، هم عزیزان و هم افراد بیارزش را مینگرم. خوبیها و بدیها را نیز تحت تأثیر شکرگزاری او میبینم، خواه کوچک باشند یا بزرگ، چه مرد باشند و چه زن.
نشان تیغ و تیر او ز بویحیی و بوالحارث
نشان مهر و کین او ز بادافراه و پاداشن
هوش مصنوعی: نشان تیغ و تیر او از شخصیتهای تاریخی و معروفی مانند بویحیی و بوالحارث است. همچنین، نشانههای محبت و دشمنی او از نیروی طبیعی مانند بادافراه و پاداشن سرچشمه میگیرد.
نبود الا وجود او مراد دولت از شادی
نبود الا حسود او مراد اختر از شیون
هوش مصنوعی: هیچ چیز جز وجود او نیست، خوشبختی و سعادت تنها در سایه اوست و هیچ شادیای بدون حسادت او معنی ندارد. همچنین، هیچ ستارهای از غم و اندوه جدا از او نیست.
فلک سنجنده سعدست و رای ناصحش میزان
زحلکوبندهٔ نخست و فرق حاسدش هاون
هوش مصنوعی: آسمان به عنوان نیرویی سنجشگر، خوشبختی را اندازهگیری میکند و نظر مشاورانش همانند سیاره زحل، سختگیر و قاطع است. همچنین حسادت دیگران به مانند چکشی است که بر سر کسی که سعادت را دارد، فرود میآید.
یکی یابد ز مهر او میان خاک در لؤلؤ
یکی ریزد ز کین او میان ریگ در روغن
هوش مصنوعی: کسی با محبت او در دل خاک، درخشانی مانند مروارید پیدا میکند و دیگری به خاطر کینهاش، همانند ریگی در روغن، گم میشود.
به مدح دوستان او قضا کرد از امل دیوان
به قهر دشمنان او قدر کرد از اجل مکمن
هوش مصنوعی: او به دوستانش احترام گذاشت و از سر حسرت به دشمنانش نگاهی کرد که زمان سرنوشت را برایشان محدود کرده است.
ز باغ بزم او دایم بدخشی روید و مرجان
ز خاک رزم او دایم طبرخون روید و روین
هوش مصنوعی: در بهار زندگی او، همیشه گلهای زیبا و خوشبو میرویند و از دل جنگها، همیشه کشتزارها و ثمرات گوناگون به بار میآید.
ضمیرش روضهٔ خیرست و توفیقش در رضوان
سرایش مسجد مجد است و تایید اندرو موذن
هوش مصنوعی: دل او مانند باغی پر از خیرات است و موفقیتش در خوشنودی الهی است. مسجد مجد مکان خاصی برای اوست و او کمک و تأیید موذن را نیز دارد.
بود در نامهٔ اعمال عمر او فلک یک خط
بود در کفهٔ میزان جود او جهان یک من
هوش مصنوعی: در دفتر کارنامهٔ زندگی او، وضعیتش مانند یک خط در ترازوی بخشش اوست. دنیا و تمام معادلاتش برای او به اندازهٔ یک کیلو به حساب میآید.
گرفته رایت و رایش زمشرق تا حد مغرب
رسیده نامه و نامش ز اَرّان تا در ارمن
هوش مصنوعی: آنگونه که پرچمش از سوی شرق تا غرب گسترش یافته، نامه و نامش از سرزمین اَرّان تا ارمن هم جا دارد.
اگر بهرام پیش آید که دارد رُمْح زهرآگین
و گر ارژنگ باز آید که دارد تیغ گردافکن
هوش مصنوعی: اگر بهرام بیاید که نیزهای زهرآلود دارد و اگر ارژنگ دوباره بیافتد که شمشیری گردان و خطرناک دارد.
ز نوک رُمح زهرآگن دهد بهرام را بهره
به زخم تیغ گُردافکن کند ارژنگ را ارزن
هوش مصنوعی: بهرام با سر نیزهای زهرآگین به زخمی که ناشی از تیغ گردافکن است، آسیب میزند و ارژنگ را به خاطر این زخم، از زندگی بینصیب میکند.
ایا در دین پیغمبر به حشمت بهتر از بوذر
ایا در ملک شاهنشه به همت برتر از بهمن
هوش مصنوعی: آیا در دین پیامبر، کسی با شکوهتر از بوذر وجود دارد؟ و آیا در سلطنت شاهنشاه، کسی با ارادهای قویتر از بهمن وجود دارد؟
بدان شمشیر جان آویز زور دشمنان بشکن
بدان شاهین آهو گیر چشم دشمنان برکن
هوش مصنوعی: بدان که با شمشیری که جانت را به خطر میاندازد، باید نیروی دشمنان را از بین ببری و با تیزبینی و دقت، مراقب چشمان دشمنان باشی تا از آنها دوری کنی.
بهرگامی که برداری قدم بر فرق فرقد نه
زهر سویی که بخرامی علم بر بام نصرت زن
هوش مصنوعی: هر بار که قدمی به سوی ستارهی درخشان برمیداری، از هیچ سمت و جهتی هراسی به دل راه نده و آگاهی و دانش خود را بر فراز موفقیت گسترش بده.
معانی از تو حاضرگشت سُبحان الّذی اَسری
معالی از تو محکم گشت سُبحان الّذی اَتقَن
هوش مصنوعی: معناها و مفاهیم از وجود تو به وجود آمدهاند، و آنچه به اوج و کمال رسیده، به خاطر برکت توست.
خداوندا دلی دارم به مدح و مهرت آکنده
شده بر مَدح تو عاشق، شده بر مهر تو مُفتن
هوش مصنوعی: پروردگارا، دلم پر از عشق و محبت توست و به خاطر مدح و ستایش تو، عاشق شدهام و مدح کردن تو برایم بسیار مسرتبخش است.
بهفضل ایزد ذوالمن چو بنشینم درین مجلس
مدیح تو مرا پیش است و شُکر ایزد ذوالمَنّ
هوش مصنوعی: به لطف خداوند بزرگ، وقتی در این مجلس نشستهام، ستایش تو در پیش رویم قرار دارد و سپاسگزاری از خداوند نیکوکار.
بود نامم در این خدمت حقیقت بندهٔ مخلص
وگرچه خواجه بُرهانی محمّد کرد نام من
هوش مصنوعی: در اینجا، شخص به وضوح بیان میکند که نامش در این خدمت به عنوان یک بندهی باوفا و مخلص ثبت شده است، هرچند که خواجهای به نام برهانی محمد، نام او را نیز ذکر کرده است.
الا تا در مه بهمن بود در خانهها آبی
الا تا در مه نیسان بود در دشتها سوسن
هوش مصنوعی: تا وقتی که در بهمن باران و آبی در خانهها باشد، در دشتها گل سوسن در نیسان میشکفد.
رُخ مدّاح تو بادا چو سوسن در مه نیسان
رخ اعدای تو بادا چو آبی در مه بهمن
هوش مصنوعی: چهره ستایشگر تو مانند گل سوسن در ماه نیسان زیباست و چهره دشمنانت مانند آبی است که در مه بهمن پنهان شده است.
بمان با بخت عالی رای رزم آرای در میدان
بمان با دولت پیروز بزم افروز در گلشن
هوش مصنوعی: در میدان نبرد با شجاعت و تدبیر باقی بمان و با خوشی و موفقیت در دل طبیعت و جشنها زندگی کن.