گنجور

شمارهٔ ۳۱۷

شادند همه خلق به عید عرب اکنون
بر شاه عجم عید عرب باد همایون
فخر ملکان ناصر دین خسرو مشرق
تاج سر دولت عضد دولت میمون
سنجر که به مردی و جهانداری و شاهی
بیش است ز طهمورث و جمشید و فریدون
نازنده به پیروزی او گوهر سلجوق
چون گوهر عباس به بهروزی مأمون
سلطان معظم به هنرمندی او شاد
چون موسی عمران به هنرمندی هارون
با همت او اختر سیار بود پست
با دولت او گنبد دوار بود دون
سیاره نداند که قیاس خردش چند
ایام نداند که شمار هنرش چون
گیتی به حقیقت خطر او نشناسد
دریا چه شناسد خطر لؤلؤ مکنون
ای‌ گشته فلک بر مه منجوق تو عاشق
وی ‌گشته ظفر بر سر شمشیر تو مفتون
یک تن نشناسم نه به احسان تو محتاج
یک دل نشناسم نه به فرمان تو مرهون
عدل و نظر تو سبب امن جهان است
چون باده و مطرب سبب شادی محزون
تا با تو جهان راست‌تر از قد الف شد
قد همه اعدای تو شد چفته‌تر از نون
هر کس‌ که سر از چنبر حکم تو بتابد
یا دل برد از دایرهٔ عهد تو بیرون
هرگز نبود مقبل و آهسته و عاقل
لابد که بود مدبر و آشفته و مجنون
آن روز که تو گوی‌ زنی پیش سواران
از سُمّ سمند تو رسد گَرد به‌گردون
وان روز که تو صید کنی بر کُه و صحرا
از سنگ دمد لاله و از خاک طبرخون
وان روز که تو تیغ زنی در صف لشکر
پستی و بلندی همه خانی شود از خون
از نیزهٔ تو بیشه نماید همه صحرا
وز رایت تو کوه نماید همه هامون
خصم تو به افسون و به افسانه کند کار
لیکن به زمانی شود آن کار دگرگون
بیچاره نداند که همی سود ندارد
با دولت و شمشیر تو افسانه و افسون
ملک پدران داد به دست تو زمانه
بسته است میان تا تو چه فرمان دهی اکنون
گر رای به زابل کنی از بهر تماشا
ور روی به توران نهی از بهر شبیخون
فغفور بنالد ز تو در بتکدهٔ چین
چیپال بترسد ز تو بر ساحل سیحون
تو خرم و خندان به نشابور نشسته
سهم تو به دجله است و نهیب تو به جیحون
بس نماندست که ملک ملکان را
آرند به دیوان تو آواره و قانون
پیش کف تو خوارتر از خاک نماید
گر خاک به تو هدیه دهد نعمت قارون
خوانم به صفت جود تو را معجز موسی
گر زنده شد از معجز او مردهٔ مدفون
ای مدح تو در هر دهنی لؤلؤ و یاقوت
وان لؤلؤ و یاقوت به عنبر شده معجون
ناهید ز میزان فلک مدح تو خواند
چون ‌گشت به میزان خرد مدح تو موزون
تا موسم ‌تِشرین بود اندر مه نیسان
تا نوبت کانون بود اندر مه کانون
احباب تو را باد رخ از نار چو ‌تِشرین
و اعدای تو را باد دل از رنج چو کانون
از طایر میمون‌، تو ندیم ظفر و فتح
خصم تو ندیم نَدَم از اختر وارون
خالق ز تو راضی و خلایق ز تو خشنود
دولت به تو موصول و سعادت به تو مقرون
عید تو همایون و همه سال تو چون عید
پیروزی و اقبال تو هر روز بر افزون

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شادند همه خلق به عید عرب اکنون
بر شاه عجم عید عرب باد همایون
هوش مصنوعی: همه مردم به خاطر عید عرب شادمان هستند و به شاه عجم در این روز مبارک تبریک می‌گویند.
فخر ملکان ناصر دین خسرو مشرق
تاج سر دولت عضد دولت میمون
هوش مصنوعی: ناصر دین شاه، پادشاه و افتخار سلطنت‌ها، که در شرق تاج و اعتبار حکومت را به دوش دارد و سبب رونق و خوشبختی دولت است.
سنجر که به مردی و جهانداری و شاهی
بیش است ز طهمورث و جمشید و فریدون
هوش مصنوعی: سنجر به جنبه‌های انسانی و رهبری، از طهمورث، جمشید و فریدون بیشتر است.
نازنده به پیروزی او گوهر سلجوق
چون گوهر عباس به بهروزی مأمون
هوش مصنوعی: جوانی که به پیروزی او ناز می‌کند، همانند گوهر سلجوقی است، مانند گوهر عباس که به خوشبختی مأمون می‌ماند.
سلطان معظم به هنرمندی او شاد
چون موسی عمران به هنرمندی هارون
هوش مصنوعی: سلطان بزرگ به دلیل مهارت هنری او شاد و خوشحال است، همان‌طور که موسی عمران به خاطر هنرمندی هارون خوشحال بود.
با همت او اختر سیار بود پست
با دولت او گنبد دوار بود دون
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده او، ستاره‌های درخشان به زمین می‌افتند و گنبد آسمان به خاطر قدرت او، پستی و پایین بودنش را احساس می‌کند.
سیاره نداند که قیاس خردش چند
ایام نداند که شمار هنرش چون
هوش مصنوعی: سیاره نمی‌داند که اندازه‌گیری عقلش چقدر است و تعداد هنرهایش را هم نمی‌تواند مشخص کند.
گیتی به حقیقت خطر او نشناسد
دریا چه شناسد خطر لؤلؤ مکنون
هوش مصنوعی: جهان به درستی خطر او را نمی‌شناسد، مانند اینکه دریا خطر گوهر نهان را نمی‌داند.
ای‌ گشته فلک بر مه منجوق تو عاشق
وی ‌گشته ظفر بر سر شمشیر تو مفتون
هوش مصنوعی: ای آسمان که به دور سر من چرخیده‌ای، تو نیز به خاطر زیبایی‌های من مجنون شده‌ای و پیروزی بر سر شمشیر تو نیز تحت تأثیر عشق تو است.
یک تن نشناسم نه به احسان تو محتاج
یک دل نشناسم نه به فرمان تو مرهون
هوش مصنوعی: هرگز کسی را نمی‌شناسم که به لطف تو نیاز داشته باشد و هیچ کسی را نمی‌شناسم که به دستورات تو وابسته باشد.
عدل و نظر تو سبب امن جهان است
چون باده و مطرب سبب شادی محزون
هوش مصنوعی: انصاف و توجه تو باعث آرامش و امنیت در این دنیا است، همان‌طور که شراب و موسیقی موجب شادی و خوشحالی دل‌های غمگین می‌شوند.
تا با تو جهان راست‌تر از قد الف شد
قد همه اعدای تو شد چفته‌تر از نون
هوش مصنوعی: تا زمانی که با تو هستم، دنیا برایم زیباتر از همیشه به نظر می‌رسد و دشمنانم از همیشه ضعیف‌تر و ناتوان‌تر می‌شوند.
هر کس‌ که سر از چنبر حکم تو بتابد
یا دل برد از دایرهٔ عهد تو بیرون
هوش مصنوعی: هر کسی که از قوانین و دستورات تو سرپیچی کند یا از پیمان تو دل بکند، از دایره همراهی و وفا خارج می‌شود.
هرگز نبود مقبل و آهسته و عاقل
لابد که بود مدبر و آشفته و مجنون
هوش مصنوعی: هرگز کسی که آرام و عاقل باشد، به استقبال مشکلات نمی‌رود؛ بلکه کسی که آشفته و دیوانه است، ممکن است تدبیر بهتری در مواجهه با موانع داشته باشد.
آن روز که تو گوی‌ زنی پیش سواران
از سُمّ سمند تو رسد گَرد به‌گردون
هوش مصنوعی: روزهایی که تو در مسابقه با دیگران شرکت می‌کنی، غبار حاصل از پای سمند تو تا آسمان بلند می‌شود.
وان روز که تو صید کنی بر کُه و صحرا
از سنگ دمد لاله و از خاک طبرخون
هوش مصنوعی: روزهایی که تو به شکار خواهی رفت، در کوه‌ها و دشت‌ها، از دل سنگ گل لاله خواهد شکفت و از خاک سرزمین طبرستان، زندگی و شادابی خواهد زاده شد.
وان روز که تو تیغ زنی در صف لشکر
پستی و بلندی همه خانی شود از خون
هوش مصنوعی: در روزی که تو با شمشیر خود در میدان جنگ ظاهر شوی، دشت پر خواهد شد از خون، و زمین به طور مساوی پوشانده خواهد شد.
از نیزهٔ تو بیشه نماید همه صحرا
وز رایت تو کوه نماید همه هامون
هوش مصنوعی: با نیزهٔ تو، جنگل به سادگی در برابر فرود می‌آید و پرچم تو، قدرتی دارد که کوه‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.
خصم تو به افسون و به افسانه کند کار
لیکن به زمانی شود آن کار دگرگون
هوش مصنوعی: دشمن تو با جادو و قصه‌ها شیوه‌ای پیش می‌برد، اما در مدتی دیگر آن کار تغییر خواهد کرد.
بیچاره نداند که همی سود ندارد
با دولت و شمشیر تو افسانه و افسون
هوش مصنوعی: بیچاره‌ای که نمی‌داند در کنار قدرت و شمشیر تو هیچ فایده‌ای ندارد؛ همه چیز فقط افسانه و جادو است.
ملک پدران داد به دست تو زمانه
بسته است میان تا تو چه فرمان دهی اکنون
هوش مصنوعی: پدران تو سلطنت را به تو سپرده‌اند و اکنون زمانه در میان آمده است تا ببیند تو چه دستوری صادر می‌کنی.
گر رای به زابل کنی از بهر تماشا
ور روی به توران نهی از بهر شبیخون
هوش مصنوعی: اگر قصد داری به زابل بروی برای لحظاتی دیدن و تماشا، یا اگر بخواهی به توران روی آوری برای حمله و غافل‌گیری.
فغفور بنالد ز تو در بتکدهٔ چین
چیپال بترسد ز تو بر ساحل سیحون
هوش مصنوعی: فغفور از تو در معبد بت‌ها در چین شکایت می‌کند و چیپال از تو در کنارهٔ سیحون می‌ترسد.
تو خرم و خندان به نشابور نشسته
سهم تو به دجله است و نهیب تو به جیحون
هوش مصنوعی: تو در نشابور خوشحال و شاداب هستی، اما سهم تو از زندگی باید به دجله تعلق داشته باشد و قدرت و صدای تو باید به جیحون برسد.
بس نماندست که ملک ملکان را
آرند به دیوان تو آواره و قانون
هوش مصنوعی: دیگر چیزی نمانده که پادشاهان برای ثبت نام خود به دیوان تو پناه بیاورند و در این میان بی‌قانونی حاکم باشد.
پیش کف تو خوارتر از خاک نماید
گر خاک به تو هدیه دهد نعمت قارون
هوش مصنوعی: اگر خاک به تو هدیه بدهد، ارزش تو از خاک هم کمتر می‌شود، چون مقام تو در برابر کسی که تو را قدر نمی‌داند، پایین‌تر است؛ حتی اگر صاحب نعمت و ثروت بزرگی مثل قارون باشی.
خوانم به صفت جود تو را معجز موسی
گر زنده شد از معجز او مردهٔ مدفون
هوش مصنوعی: بیت اشاره به ویژگی‌های بخشندگی و بزرگی شخصی دارد که به مانند معجزه موسی می‌تواند تأثیری عمیق و شگرف در زندگی و احوال دیگران بگذارد. این شخص به اندازه‌ای باعظمت و بخشنده است که اگر زنده می‌بود، می‌توانست حتی مرده‌های مدفون را نیز زنده کند. در واقع، این سخن نشان‌دهنده تأثیر شگفت‌انگیز و مثبت افراد با ویژگی‌های نیکو و کریمانه است.
ای مدح تو در هر دهنی لؤلؤ و یاقوت
وان لؤلؤ و یاقوت به عنبر شده معجون
هوش مصنوعی: تمدح و ستایش تو در زبان هر کسی به مانند مروارید و یاقوت است و این مروارید و یاقوت به شکل عطر خوشبو درآمده‌اند.
ناهید ز میزان فلک مدح تو خواند
چون ‌گشت به میزان خرد مدح تو موزون
هوش مصنوعی: ناهید، که به صورت نمادین به سیاره زهره اشاره دارد، به اندازه‌گیری فضیلت و مقام تو در آسمان‌ها پرداخته و وقتی که به خرد و عقل می‌رسد، زیبایی و سازگاری تو را به گونه‌ای موزون و هماهنگ توصیف می‌کند.
تا موسم ‌تِشرین بود اندر مه نیسان
تا نوبت کانون بود اندر مه کانون
هوش مصنوعی: تا زمانی که فصل بارندگی (تشرین) در ماه نیسان بود و بعد نوبت فصل سرد (کانون) در ماه کانون فرارسید.
احباب تو را باد رخ از نار چو ‌تِشرین
و اعدای تو را باد دل از رنج چو کانون
هوش مصنوعی: دوستان تو مانند رنگ نارنجی در پاییز، شاداب و خوش‌اند. و دشمنانت از رنج و درد، بی‌قراری دل دارند.
از طایر میمون‌، تو ندیم ظفر و فتح
خصم تو ندیم نَدَم از اختر وارون
هوش مصنوعی: از پرندهٔ خوشحال، تو هم‌نشینی موفق و پیروزی در برابر دشمن، تو هم‌نشین تغییرات ناگوار نباش.
خالق ز تو راضی و خلایق ز تو خشنود
دولت به تو موصول و سعادت به تو مقرون
هوش مصنوعی: خدا از تو راضی است و مردم هم از تو خوشحال هستند. نعمت و شانس به تو مرتبط است و خوشبختی با تو همراه است.
عید تو همایون و همه سال تو چون عید
پیروزی و اقبال تو هر روز بر افزون
هوش مصنوعی: عید تو مبارک است و هر سال تو مانند روز پیروزی و خوشبختی، روز به روز بیشتر می‌شود.