شمارهٔ ۳۱۵
عَمدا همی نهان کند آن ماه سیمتن
موی سیاه خویش ز موی سپید من
داند که بوی مشک ز کافور کم شود
کافور من نخواهد با مشک خویشتن
گرچند سال عارض من چون بنفشه بود
ورچندگاه عارض او بود چون سمن
اکنون که سنبل از سمن او برون دمید
نشگفت اگر بنفشهٔ من شد چو نسترن
کردست روزگار همی از دو زلف او
در پشت من خم آرد و در روی من شکن
او طرفهتر که اشک و دلم را بهدست هجر
سرخی همی زلب دهد و تنگی از دهن
بالای او چو نارون و سرو شد بلند
تا کردمش ز دیده و دل بیشه و چمن
من عاشقی نمودم و او ساحری نمود
تا کرد ماه را فلک از سرو و نارون
آن کس که یافته است و خریدهست چند بار
بار عقیق در یَمَن و مشک در ختن
نه در ختن چو زلف بتم مشک یافته است
کز سیم ساخته است یکی چاه در ذقن
تا چون دلم در آن چه سیمین دراوفتد
دل برکشم زچاه بدان عنبرین رسن
کردم به عشق تا دل و تن داشتم نشاط
امروز چون کنم که نه دل دارم و نه تن
پیری و کار عشق طریقی ستوده نیست
نپسندد این طریق زمن سید زَمن
پشت شریعت و شرف دین مصطفی
مهر ولی فروز و سپهر عدو شکن
بوطاهر مطهر و مخدوم روزگار
سعد علی عیسی خورشید انجمن
دریا و ابر خوانمش از بهر آنکه هست
موجش بهر مکان و سرشکش بهر وطن
معنی طلب نه صورت زیرا که شخص او
دریا و ابر زیر دِراعَ است و پیرهن
از پای او عبیر شود گرد بر بساط
وز دست او رحیق شود آب در لگن
خلقش چنان خوش است که از بوی او گرفت
بوی بهشت عدن ز کشمیر تا عدن
پیر و جوان کنند همی شکر نعمتش
شکر حقیقتی که در آن نیست زرق و فن
وان کودکی که هست به گهواره در هنوز
دارد ز شکر نعمت او بر لبان لبن
باشد کم از فضایل او فضل دیگران
آری به قدر کم ز فرایض بود سُنن
گر در جهان به جود و مروت مثل شدند
نُعمان و مَعْنِ زائده و سیفِ ذی بزن
هر سه کنند خدمت او گر خدای عرش
ارواح هر سه باز رساند سوی بدن
از کَیدِ اَهرِمن بود ایمن بهر مقام
هر چند در زمانه بود گونهگون فتن
زیرا که او به سیرت و خلق فریشته است
ایمن بود فریشته از کیدِ اَهْرِمن
بادی که بر زمین وقارش کند گذر
از پشه پیل سازد و از صعوه کرگدن
مرغی که بر درخت خلافش زند صفیر
افتد به محنت قفس و دام بابزن
گرچه به صورت است مِحَن با مِجَن یکی
هست از مِجَن تفاوت بسیار تا محن
دین را بس آن دلیل که تدبیرهای اوست
در پیش تیرهای محن خلق را مجن
ای مُکرِمی که دست تو ابری است مشکبار
ای مفضلی که طبع تو بحری است موج زن
ای رسم تو مُهَذّب و ای لفظ تو بدیع
ای خلق تو محبب و ای خلق تو حسن
دنیا به روزگار تو خالی است از حزین
دلها به اهتمام تو صافی است از حزن
از دولت است کِشت امید تو را نبات
وز نصرت است تیغ مراد تو را سَفَن
آن کشت هست تازه همه ساله بیمطر
وان تیغ هست تیز همهساله بیمِسَّن
از غایت کرم که تو را هست در سرشت
بر حاسدان خویش به نیکی بری تو ظن
داری روا اگر ز تو یابند حاسدان
در زندگی هزینه و در مردگیکفن
باد عقیدت تو در اقلیم روم و هند
گر بر جهد به خاطر رهبان و بَرْهَمَن
آن سوی حق شتابد و برتابد از صلیب
وین سوی دین گراید و برتابد ازوَثَن
دارم شگفت تا قلم تو چگونه شد
بیروح با تحرک و بیعقل با فطن
هست اَکمهی بدیع که بیند همی جهان
هست اَبْکمی غریب که گوید همی سخن
در دخل و خرج راهنمایی است مُعتَمَد
در حل و عقد شکرگزاری است مُؤتَمَن
زیباتر است نَعتِ وی از صورت پری
والاترست قدر وی از پیکر پَرن
در چشم فتنه هست وَسَن با صریر او
در چشم بخت نیست ز تأثیر او وسن
در تاختن همی به شب و روز خوانمش
از بس که او برد به شب و روز تاختن
وز اتفاق تاختن او به روز و شب
با روز روشن است شب تیره مُقْتَرن
ای در جهان یگانه به آزادگی وجود
دارم دلی یگانه بهشکر تو مُرْتَهَن
تا گوهر مدیح تو در رشته کردهام
کاسد شدست گوهر غوّاص و کوهکن
مدح تو گوهری است نه از جنس آنگهر
کاندر خزانهٔ مَلِکان است مختزن
تا پیش بت سجودکند هر شَمَن که او
باشد به عشق و مهر بت خویش مُفْتَتَن
اندر سجود باد فلک پیش بخت تو
چونان که در سجود بود پیش بت شمن
بادند راضی از تو به دنیا و آخرت
شش تن گزیدگان خلایق زمرد و زن
در دهر شاه سنجر و خاتون و صدر دین
در آخرت محمد و زهرا و بوالحسن
احباب تو زطالع مسعود شادمان
واعدای تو زطایر منحوس ممتحن
با تو نشسته دولت و بر تو خجسته عید
وز تو نماز و روزه پذیرفته ذوالمنن
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عَمدا همی نهان کند آن ماه سیمتن
موی سیاه خویش ز موی سپید من
هوش مصنوعی: آن ماه زیبا به عمد موهای سیاه خود را از موی سپید من پنهان میکند.
داند که بوی مشک ز کافور کم شود
کافور من نخواهد با مشک خویشتن
هوش مصنوعی: میداند که بوی خوش مشک وقتی با بوی کافور ترکیب شود، کم رنگتر میشود، اما من هرگز نمیخواهم که بوی کافور را با خوشبویی خودم مخلوط کنم.
گرچند سال عارض من چون بنفشه بود
ورچندگاه عارض او بود چون سمن
هوش مصنوعی: هرچند که چهره من سالها مانند گل بنفشه زیبا بود، اما چهره او نیز گاهی به زیبایی گل سمن میمانست.
اکنون که سنبل از سمن او برون دمید
نشگفت اگر بنفشهٔ من شد چو نسترن
هوش مصنوعی: اکنون که گل سنبل از درخت سمن شکوفه زده است، تعجبی ندارد اگر گل بنفشهٔ من هم به زیبایی گل نسترن شده باشد.
کردست روزگار همی از دو زلف او
در پشت من خم آرد و در روی من شکن
هوش مصنوعی: سرنوشت و زمانه به گونهای عمل میکند که از دو حالت و ویژگی او، در پشت سرم به من فشار میآورد و در جلویم به من زخم میزند.
او طرفهتر که اشک و دلم را بهدست هجر
سرخی همی زلب دهد و تنگی از دهن
هوش مصنوعی: او به زیبایی هرچه تمامتر اشک و دل مرا به خاطر دوری خود از لبهایش به من میدهد و در عین حال، احساس تنگی و فشار از دهنش به من منتقل میشود.
بالای او چو نارون و سرو شد بلند
تا کردمش ز دیده و دل بیشه و چمن
هوش مصنوعی: بلندی او مانند درختان نارون و سرو است. وقتی او را از نظر و دل دور کردم، دیگر از جنگل و باغچه خبری نیست.
من عاشقی نمودم و او ساحری نمود
تا کرد ماه را فلک از سرو و نارون
هوش مصنوعی: من عشق ورزیدم و او جادوگری کرد تا اینکه ماه را به مانند سروی از درختان نارون درآورد.
آن کس که یافته است و خریدهست چند بار
بار عقیق در یَمَن و مشک در ختن
هوش مصنوعی: کسی که تجربه و دانش کافی دارد، چندین بار جواهرات با ارزش مانند عقیق را از یمن و مشک را از ختن خریداری کرده است.
نه در ختن چو زلف بتم مشک یافته است
کز سیم ساخته است یکی چاه در ذقن
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر با اشاره به زیبایی و جذابیت معشوق، میگوید که در منطقه ختن، زلفهای او بوی خنک مشک را دارند و به نوعی حس میکند که انگار در ذقن او، یک چاه از جنس نقره وجود دارد که زیباییاش را دوچندان کرده است. این توصیف نشاندهندهی شدت زیبایی و جذابیت معشوق و استفاده از نمادهای طبیعی برای بیان احساسات عاشقانه است.
تا چون دلم در آن چه سیمین دراوفتد
دل برکشم زچاه بدان عنبرین رسن
هوش مصنوعی: نمیخواهم گودالی به دلتنگی بیفتم، بلکه میخواهم دل را از آن زنجیر خوشبو رها کنم.
کردم به عشق تا دل و تن داشتم نشاط
امروز چون کنم که نه دل دارم و نه تن
هوش مصنوعی: من در ایام عشق، وقتی که دل و بدن داشتم، شادی و نشاطی را تجربه کردم، اما حالا چگونه میتوانم شاد باشم در حالی که نه دلی دارم و نه بدنی؟
پیری و کار عشق طریقی ستوده نیست
نپسندد این طریق زمن سید زَمن
هوش مصنوعی: عشق و پیری راهی نیست که ستایش شود. این روش را زمانه از من نمیپسندد.
پشت شریعت و شرف دین مصطفی
مهر ولی فروز و سپهر عدو شکن
هوش مصنوعی: پشتوانه شریعت و احترام دین پیامبر، به معنای درخشش و نور ولی (امام) است و همچنین قدرتی است که دشمنان را شکست میدهد.
بوطاهر مطهر و مخدوم روزگار
سعد علی عیسی خورشید انجمن
هوش مصنوعی: حضرت عیسی، که پاک و محترم است، در روزگار خود سرور و پیشوای مردم بوده و همچون خورشید در میان جمع درخشان است.
دریا و ابر خوانمش از بهر آنکه هست
موجش بهر مکان و سرشکش بهر وطن
هوش مصنوعی: من دریا و ابر را میخوانم، زیرا موج دریا برای هر جا میآید و قطرات باران برای وطن خود میریزند.
معنی طلب نه صورت زیرا که شخص او
دریا و ابر زیر دِراعَ است و پیرهن
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که حقیقت و جوهر خواستهها و آرزوها باید مورد توجه قرار گیرد، نه فقط شکل و ظاهر آنها. زیرا آنچه در عمق وجود دارد، همانند دریا و ابر است که در زیر سطح ظاهر نهفتهاند و این نشاندهندهی عمق و عظمت مطلب است.
از پای او عبیر شود گرد بر بساط
وز دست او رحیق شود آب در لگن
هوش مصنوعی: از پای او بوی خوشی روی زمین پخش میشود و از دست او شرابی در ظرف میریزد.
خلقش چنان خوش است که از بوی او گرفت
بوی بهشت عدن ز کشمیر تا عدن
هوش مصنوعی: آفریدگانش به قدری زیبا و دلنشین هستند که بوی او باعث میشود عطر بهشت عدن از کشمیر تا عدن به مشام برسد.
پیر و جوان کنند همی شکر نعمتش
شکر حقیقتی که در آن نیست زرق و فن
هوش مصنوعی: همهی افراد، چه پیر و چه جوان، به شکرانهی نعمتهای خداوند قدردانی میکنند. این شکرگزاری واقعی است که در آن هیچ نوع تظاهر یا نیرنگی وجود ندارد.
وان کودکی که هست به گهواره در هنوز
دارد ز شکر نعمت او بر لبان لبن
هوش مصنوعی: این بیت به یک کودک اشاره دارد که هنوز در گهواره خوابیده و بر لبانش طعمی از نعمت شیرین زندگی جاری است. به عبارتی، این تصویرگر دنیای بیدغدغه و شادی است که او در آن به دنیا آمده و تجربه میکند.
باشد کم از فضایل او فضل دیگران
آری به قدر کم ز فرایض بود سُنن
هوش مصنوعی: فضیلتهای او ممکن است کمتر از فضایل دیگران به نظر برسد، اما در حقیقت، هرچقدر هم که کم باشد، ارزش آن به اندازهای است که از واجبات و اصول مهم زندگی برخوردار است.
گر در جهان به جود و مروت مثل شدند
نُعمان و مَعْنِ زائده و سیفِ ذی بزن
هوش مصنوعی: اگر در دنیا به سخاوت و مردانگی مثالها جستجو کنی، نُعمان و مَعْن و سیف ذی زُنِی میتوانند الگو باشند.
هر سه کنند خدمت او گر خدای عرش
ارواح هر سه باز رساند سوی بدن
هوش مصنوعی: هر سه نفر به او خدمت میکنند، حتی اگر خداوند عرش و ارواح را نیز برگرداند به سوی بدن.
از کَیدِ اَهرِمن بود ایمن بهر مقام
هر چند در زمانه بود گونهگون فتن
هوش مصنوعی: به خاطر نقشههای اهریمن، ایمنی از هر مقام وجود دارد، هرچند که در زمانه، فتنهها و مشکلات مختلفی پیش بیاید.
زیرا که او به سیرت و خلق فریشته است
ایمن بود فریشته از کیدِ اَهْرِمن
هوش مصنوعی: زیرا او از نظر سیرت و خُلق، مانند فرشتگان است و به همین دلیل از مکر و بدخواهی اهریمن در امان است.
بادی که بر زمین وقارش کند گذر
از پشه پیل سازد و از صعوه کرگدن
هوش مصنوعی: بادهایی که بر زمین حرکت میکنند، میتوانند پشهها را مثل فیلها بزرگ کنند و لطافت آواز پرندگان را به صدای کرگدن تبدیل کنند.
مرغی که بر درخت خلافش زند صفیر
افتد به محنت قفس و دام بابزن
هوش مصنوعی: پرندهای که بر درخت میخواند، در واقع در درد و رنج قفس و دام دیگران گرفتار است.
گرچه به صورت است مِحَن با مِجَن یکی
هست از مِجَن تفاوت بسیار تا محن
هوش مصنوعی: هرچند که به ظاهر، میجن (شراب) و محن (کاسه) متفاوت به نظر میرسند، اما در حقیقت، هر دو از یک منبع و کیفیت هستند. تفاوتهای زیادی بین میجن و محن وجود دارد، در حالی که هر دو به نوعی با هم مرتبط هستند.
دین را بس آن دلیل که تدبیرهای اوست
در پیش تیرهای محن خلق را مجن
هوش مصنوعی: دین تنها به این دلیل اهمیت دارد که راهکارهای آن در برابر سختیها و مشکلات زندگی، برای انسانها راهگشا و مفید است.
ای مُکرِمی که دست تو ابری است مشکبار
ای مفضلی که طبع تو بحری است موج زن
هوش مصنوعی: ای کسی که دستت مانند ابری بارانزا است، و ای کسی که خُلق و ویژگیهایت مانند دریا پر از امواج و همیشه در جریان است.
ای رسم تو مُهَذّب و ای لفظ تو بدیع
ای خلق تو محبب و ای خلق تو حسن
هوش مصنوعی: ای شیوهات شگفتانگیز و ای سخنات نو و زیبا! چهرهات دوستداشتنی است و خلقتت دلانگیز و نیکو!
دنیا به روزگار تو خالی است از حزین
دلها به اهتمام تو صافی است از حزن
هوش مصنوعی: دنیا در زمان تو از دلهای غمگین خالی است و به خاطر تلاش و توجه تو، از اندوه پاک و عاری شده است.
از دولت است کِشت امید تو را نبات
وز نصرت است تیغ مراد تو را سَفَن
هوش مصنوعی: امید تو مانند گیاهی است که از نعمت و لطف خدا به بار نشسته و خواستههایت با یاری و پشتیبانی به تحقق میرسد.
آن کشت هست تازه همه ساله بیمطر
وان تیغ هست تیز همهساله بیمِسَّن
هوش مصنوعی: این زمین هر سال بهخوبی محصول میدهد و همیشه سرسبز و شاداب است، و این شمشیر همیشه تیز و آماده برای دفاع است.
از غایت کرم که تو را هست در سرشت
بر حاسدان خویش به نیکی بری تو ظن
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و بزرگی که در وجود تو هست، نسبت به حسادتکنندگان خود با خوبی رفتار کن و به آنها بدبین نباش.
داری روا اگر ز تو یابند حاسدان
در زندگی هزینه و در مردگیکفن
هوش مصنوعی: اگر حسودان در زندگی تو هزینهای را پیدا کنند، این درست است که در زمان مرگ برایت کفن هم بخرند.
باد عقیدت تو در اقلیم روم و هند
گر بر جهد به خاطر رهبان و بَرْهَمَن
هوش مصنوعی: اگر عقیده و ایمان تو مانند بادی در سرزمینهای روم و هند بوزد، پس باید تلاش کنی مانند راهبان و پیروان مکتب برهمن در اعتقادات و عمل به آنها.
آن سوی حق شتابد و برتابد از صلیب
وین سوی دین گراید و برتابد ازوَثَن
هوش مصنوعی: در سوی حق، انسان به شتاب میپردازد و از نماد صلیب عبور میکند، و در این سو، دین توجهش را به سمت آنچه که به عنوان بت شناخته میشود، معطوف میکند و از آن فاصله میگیرد.
دارم شگفت تا قلم تو چگونه شد
بیروح با تحرک و بیعقل با فطن
هوش مصنوعی: شگفتزده هستم که چگونه قلم تو بدون روح و بیعقل، همچنان به حرکت ادامه میدهد و تیزهوش به نظر میرسد.
هست اَکمهی بدیع که بیند همی جهان
هست اَبْکمی غریب که گوید همی سخن
هوش مصنوعی: وجود دارد یک آدم نابینا که به تماشای دنیا میپردازد و همچنین یک فرد غریب و بینوا که بیوقفه صحبت میکند.
در دخل و خرج راهنمایی است مُعتَمَد
در حل و عقد شکرگزاری است مُؤتَمَن
هوش مصنوعی: در برنامهریزی مالی، مدیریت هزینهها و درآمدها، راهنماییهای قابل اعتمادی وجود دارد که به ما کمک میکند. همچنین، شکرگزاری از نعمتها و منابعی که داریم، نشانهای از اعتماد و اعتبار است.
زیباتر است نَعتِ وی از صورت پری
والاترست قدر وی از پیکر پَرن
هوش مصنوعی: زیبایی نعمت و صفات او از زیبایی ظاهری یک پری بیشتر است و مقام و ارزش او بالاتر از هر جسم و پیکری است.
در چشم فتنه هست وَسَن با صریر او
در چشم بخت نیست ز تأثیر او وسن
هوش مصنوعی: در دنیای فتنه و حوادث، زیبایی او همچون روشنایی درخشان است، اما در نظر بخت و روزگار هیچ تأثیری از او وجود ندارد.
در تاختن همی به شب و روز خوانمش
از بس که او برد به شب و روز تاختن
هوش مصنوعی: در حال حرکت و پیشروی به سمت شب و روز او را میخوانم، چرا که او آنقدر در این شب و روزها پیشرفت کرده است که گویی پیوسته در حال دویدن است.
وز اتفاق تاختن او به روز و شب
با روز روشن است شب تیره مُقْتَرن
هوش مصنوعی: به خاطر یک واقعه، حرکت او در روز و شب کاملاً واضح و روشن است و شب تیره به آن پیوسته است.
ای در جهان یگانه به آزادگی وجود
دارم دلی یگانه بهشکر تو مُرْتَهَن
هوش مصنوعی: ای یکتا در این دنیا، من به خاطر آزادیام وجود دارم و دلی یکپارچه دارم که به خاطر تو سپاسگزارم.
تا گوهر مدیح تو در رشته کردهام
کاسد شدست گوهر غوّاص و کوهکن
هوش مصنوعی: من در تلاش برای ستایش و توصیف تو هستم، اما در عین حال، ارزش و زیبایی جواهرات و گنجینههای دیگر، حتی جواهرات غواصان و کسانی که سنگها را استخراج میکنند، کم شده است.
مدح تو گوهری است نه از جنس آنگهر
کاندر خزانهٔ مَلِکان است مختزن
هوش مصنوعی: ستایش تو، همچون الماسی است که در خزانهٔ پادشاهان نگهداری میشود و از جنس دیگر جواهرات نیست.
تا پیش بت سجودکند هر شَمَن که او
باشد به عشق و مهر بت خویش مُفْتَتَن
هوش مصنوعی: هر شمعی که به عشق و محبت بت خودش سجده میکند، به خاطر این عشق و شوق به او خیره و مجذوب شده است.
اندر سجود باد فلک پیش بخت تو
چونان که در سجود بود پیش بت شمن
هوش مصنوعی: در دعا و نیایش، وضعیت آسمان و ستارگان به نفع تو قرار دارد، مانند حالتی که بتپرستان در برابر بتهای خود سجده میکنند.
بادند راضی از تو به دنیا و آخرت
شش تن گزیدگان خلایق زمرد و زن
هوش مصنوعی: هوای تو برای مردم دنیا و آخرت خوب و پسندیده است، و شش تن از بهترینهای خلق به خاطر تو انتخاب شدهاند.
در دهر شاه سنجر و خاتون و صدر دین
در آخرت محمد و زهرا و بوالحسن
هوش مصنوعی: در زمان حیات، شاه سنجر، خاتون و صدر دین قدر و منزلتی داشتند، اما در آخرت این مقام و منزلت به محمد، زهرا و بوالحسن تعلق دارد.
احباب تو زطالع مسعود شادمان
واعدای تو زطایر منحوس ممتحن
هوش مصنوعی: دوستان تو از خوشبختی و شانس خوب شادمانند و دشمنانت از بدشانسی و نیکو نبودن سرنوشت رنج میکشند.
با تو نشسته دولت و بر تو خجسته عید
وز تو نماز و روزه پذیرفته ذوالمنن
هوش مصنوعی: با تو در کنارم خوشبختی و شادی وجود دارد و عیدها برای من خوشحال کننده هستند. از تو است که نمازم قبول میشود و روزهام پذیرفته میشود، ای که همواره بخشندهای.