شمارهٔ ۳۱۴
چون پدید آمد مبارک ماه نو بر آسمان
بر بساط نیلگون زرین کمان بردم گمان
دیدم آن ساعت ز روی یار خویش و ماه نو
بر زمین سیمین سپر بر آسمان زرین کمان
عاشقان دیدم که با من دستها برداشتند
بر رخ ماه زمین دیدند ماه آسمان
دلستان ماهی که پیش قامت و رخسار اوست
سرو و گل بیقیمت اندر بوستان و گلستان
سحر و مروارید دارد گه نهان گه آشکار
لاله و سنگ سیه دارد همه ساله نهان
بر میان دارم کمر همچون قلم در خدمتش
زانکه او همچون قلم دارد ز باریکی میان
بر دل من شد جهان چون حلقه انگشتری
زانکه او چون حلقهٔ انگشتری دارد دهان
هست عشق او مرا همچون خرد در دل مقیم
هست مهر او مرا همچون روان در تن روان
پس چرا در کوی عشقش من مقیمم بیخرد
پس چرا در راه مهرش من روانم بیروان
خانه من سال و مه از روی او چون گلشن است
راست گویی روی او از گلفشان دارد نشان
کاشکی بر جان شیرین دسترس بودی مرا
تا ز شادی کردمی بر گلفشانش جانفشان
روی شهرآرای روحافزای او از خرمی
در میان عاشقان و دوستان شد داستان
آن نگار از روی خرم هست خورشید سپاه
چون شهاب از روی روشن هست خورشید جهان
آن شهابی کاو ندارد در مسلمانی قرین
با شهاب اندر فلک کردست قدر او قِران
شمس دین تاج معالی عبد رزاق آنکه کرد
جودش از رزاق ارزاق خلایق را ضمان
تا بود در راه جودش قافله بر قافله
نگسلد در راه شکرش کاروان از کاروان
صورت دولت خبر بود وکنون در عصر ما
کرد میمون طلعت او صورت دولت عیان
پاسبان قصر بختش هست خورشید بلند
قصر چون گردون بود خورشید زیبد پاسپان
پیش طبعش هست چون خاک گران باد سبک
پیش حلمش هست چون باد سبک خاکگران
فضل او افزونتر از دریا شناس از بهر آنک
هست دریا را کران و نیست فضلش را کران
لفظ او از خوبی و پاکیزگی دارد شرف
بر هر آنگوهر که موجودست اندر بحر وکان
نیست به زان گوهری در تاجهای قیمتی
نیست به زان گوهری درگنجهای شایگان
مهتران وکهتران بینم رسیده سال و ماه
از یمین او به یُمن و از بَنان او به نان
هست دوران را یمینگویی بدان فرخ یمین
هست روزی را بناگویی بدان فرخ بنان
زان خطر دارد بصر کاو را ببیند گاهگاه
زان هنر دارد زبان کاو را ستاید هر زمان
گر لقای او ندیدی بیخطر بودی بصر
ور ثنای او نگفتی بیهنر بودی زبان
چون رکاب او گران گردد عنان او سبک
با فلک همبر نماید اسب او در زیر ران
از مبارک پای او پروین محل گردد رکاب
وز خجسته دست او جوزا صفت گردد عنان
خامهٔ او هست چون مرغیکه چون طیران کند
قاربر منقار چون آید برون از آشیان
چون چراغی پردُهان است و ز توقیعات او
دین تازی هست روشن چون چراغی پر دُهان
معجزست آن خامه او را چون سلیمان را نگین
با چو موسی و محمد را عصا و خیزران
ای درخشان اختری رخشنده بر خرد و بزرگ
ای دُر افشان مهتری بخشنده بر پیر و جوان
دودمان تو همه فخر و جمال عالمند
وز هنرمندی تویی فخر و جمال دودمان
خاندان از توست پاینده که صدر کاملی
صدر چون کامل بود پاینده دارد خاندان
پرگهر گردد جهانی چون کند هنگام درس
مشکلات شرع را الفاظ تو شرح و بیان
آب حیوان است الفاظ تو پنداری کزو
هر که یک شربت بنوشد زنده ماند جاودان
از لطافت گرچه دانندت همی مانند عقل
وز صفاوت گرچه خوانندت همی همتای جان
من تو را فضلی نهم بر عقل و جان از بهر آنک
عقل و جان را دید نتوان و تو را دیدن توان
هر فقیهی کاو مقیم مسجدست و مدرسه
هر امامی کاو سزای منبرست و طَیلسان
آن ز حرمت در پناه توست با طیب حیات
وین زحشمت بر بساط توست با طِیّ لِسان
گر نکوخواه و بداندیش تو روزی بگذرند
بر نهال زعفران و بر درخت ارغوان
عکس روی آن کند در حال رنگ و روی این
زعفران چون ارغوان و ارغوان چون زعفران
امتحان کردن نباید در جوانمردی تو را
شمس را در روشنایی کس نکردست امتحان
شادمان باشی زخواهنده چو آید پیش تو
همچو خواهنده که از بخشنده باشد شادمان
ای که دانی فرض حق مادحان بر خویشتن
نیستی راضی که مادح مدح گوید رایگان
از هوای خدمت تو در هوای مدح تو
هست ابر خاطر من دُرفَشان فی کلِّ شأن
از پی نعمت سزا باشد که آیم پیش تو
کز پی گوهر سوی دریا شود بازارگان
هرکجا ذکر تو و شکر تو گویم پیش خلق
رای تو نشگفت اگر باشد بدان همداستان
أُذکرونی و اَشکرونی گفت در قرآن خدای
گرچه مستغنی است او از ذکر این و شکر آن
تا که هر سالی خلایق را دو عید آید همی
در زمستان و تموز و در بهار و در خزان
بر تو میمون و مبارک باد هر سالی سه چیز
روز عید و موسم نوروز و جشن مهرگان
باد باقی مِنَّت اِنعام تو بر هر مکین
باد عالی رایت اقبال تو در هر مکان
کردگار و شهریار و آسمان و روزگار
از تو راضی هر چهار و بر تو دایم مهربان
کردگارت کارساز و شهریارت شکر گوی
آسمانت مهرجوی و روزگارت مَدحخوان
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون پدید آمد مبارک ماه نو بر آسمان
بر بساط نیلگون زرین کمان بردم گمان
هوش مصنوعی: زمانی که ماه نو بر آسمان نمایان شد، و در آسمان آبی، رنگینکمان طلایی شکل گرفت، فکر کردم که چه خوش شگفتی دیدهام.
دیدم آن ساعت ز روی یار خویش و ماه نو
بر زمین سیمین سپر بر آسمان زرین کمان
هوش مصنوعی: در آن لحظه، چهره محبوبم را دیدم که مانند ماه نو در آسمان میدرخشید، و سپر نقرهای زمین و کمانی طلایی در آسمان قرار داشت.
عاشقان دیدم که با من دستها برداشتند
بر رخ ماه زمین دیدند ماه آسمان
هوش مصنوعی: عاشقان را دیدم که با من دست به سمت آسمان دراز کردند، در حالی که بر روی زمین چهره زیبای ماه را مشاهده کردند.
دلستان ماهی که پیش قامت و رخسار اوست
سرو و گل بیقیمت اندر بوستان و گلستان
هوش مصنوعی: دلی را به خودش جلب میکند که وقتی به زیبایی و قامت او نگاه میکند، درخت سرو و گل هم در باغ و گلزار ارزش و قیمتی ندارند.
سحر و مروارید دارد گه نهان گه آشکار
لاله و سنگ سیه دارد همه ساله نهان
هوش مصنوعی: صبح و رنجهای پنهان و نمایان به مانند مروارید دارد، گل لاله و سنگ سیاه نیز هر سال به طور پنهان وجود دارد.
بر میان دارم کمر همچون قلم در خدمتش
زانکه او همچون قلم دارد ز باریکی میان
هوش مصنوعی: من کمر را راست و نازک همچون قلم قرار دادهام، زیرا او نیز مانند قلم از ظرافت و باریکی برخوردار است.
بر دل من شد جهان چون حلقه انگشتری
زانکه او چون حلقهٔ انگشتری دارد دهان
هوش مصنوعی: بر دل من، دنیا به اندازهٔ یک حلقهٔ انگشتری کوچک شده است، زیرا او (عزیزم) دهانی دارد که همچون حلقهٔ انگشتری است.
هست عشق او مرا همچون خرد در دل مقیم
هست مهر او مرا همچون روان در تن روان
هوش مصنوعی: عشق او در دل من مانند خرد و اندیشهای است که همیشه حضور دارد. محبت او در وجود من مانند روحی است که در بدنم جاری است.
پس چرا در کوی عشقش من مقیمم بیخرد
پس چرا در راه مهرش من روانم بیروان
هوش مصنوعی: چرا در جاده عشق او هستم بدون عقل و فهم؟ چرا در مسیر محبتش حرکت میکنم بدون اینکه ذاتی داشته باشم؟
خانه من سال و مه از روی او چون گلشن است
راست گویی روی او از گلفشان دارد نشان
هوش مصنوعی: خانه من همیشه مانند گلستانی زیبا و شاداب است، و دلیل این سرسبزی و زیبایی، صورت اوست که نشانههایی از گلها را دارد.
کاشکی بر جان شیرین دسترس بودی مرا
تا ز شادی کردمی بر گلفشانش جانفشان
هوش مصنوعی: ای کاش میتوانستم به جان عزیزم دسترسی پیدا کنم تا از خوشحالی بر سرش گل بریزم و جانم را فدای او کنم.
روی شهرآرای روحافزای او از خرمی
در میان عاشقان و دوستان شد داستان
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت روحبخش او باعث شد که در دل عاشقان و دوستان، داستانی شاداب و سرشار از خوشحالی شکل بگیرد.
آن نگار از روی خرم هست خورشید سپاه
چون شهاب از روی روشن هست خورشید جهان
هوش مصنوعی: آن معشوقه با زیبایی سرشار خود چون خورشید، جلوهگر است و مانند شهابهای درخشان از روشنایی خورشید، لذتبخش و جذاب است.
آن شهابی کاو ندارد در مسلمانی قرین
با شهاب اندر فلک کردست قدر او قِران
هوش مصنوعی: آن ستاره درخشان که در دین اسلام همتایی ندارد، به خاطر درخشندگی و بزرگیاش در آسمان، همپایه و همتراز با سایر ستارههای آسمانی قرار گرفته است.
شمس دین تاج معالی عبد رزاق آنکه کرد
جودش از رزاق ارزاق خلایق را ضمان
هوش مصنوعی: شمس دین تاج معالی عبد رزاق، شخصی است که با generosity و بخشش خود، نیازهای مردم را تامین کرده و زندگی آنها را بهبود میبخشد. او به عنوان ضامن و حامی مستمندان شناخته میشود، و بر اثر لطف و کرامتش، دیگران از نعمتها بهرمند میشوند.
تا بود در راه جودش قافله بر قافله
نگسلد در راه شکرش کاروان از کاروان
هوش مصنوعی: تا زمانی که در مسیر generosity و بخشش او هستیم، هیچ کاروانی از هم جدا نمیشود و در مسیر شکرگزاری او نیز کاروانها همواره به هم متصل میمانند.
صورت دولت خبر بود وکنون در عصر ما
کرد میمون طلعت او صورت دولت عیان
هوش مصنوعی: از نشانههای قدرت و خوشبختی، چهرهای خوشایند و زیباست که در زمان ما، میمونی با چهرهای نیکو به آن اشاره میکند و حالا این نشانههای قدرت به وضوح نمایان شده است.
پاسبان قصر بختش هست خورشید بلند
قصر چون گردون بود خورشید زیبد پاسپان
هوش مصنوعی: نگهبان قصر خوشبختیاش مانند خورشید است و قصرش چون آسمان. این نشان میدهد که خورشید بر او میتابد و برای او شایسته است که چنین نگهبانی داشته باشد.
پیش طبعش هست چون خاک گران باد سبک
پیش حلمش هست چون باد سبک خاکگران
هوش مصنوعی: این بیت به مقایسه دو حالت متفاوت اشاره دارد. در آن، میگوید که در مقابل خویشتن (طبع) انسان، خاک سنگین و متراکم است، در حالی که در برابر حلم و صبر او، مانند بادی سبک و کموزن به نظر میرسد. به عبارتی، قدرت و عظمت شخصیت فرد باعث میشود که چیزهای سنگین و دشوار به راحتی قابل تحمل و سبک به نظر برسند.
فضل او افزونتر از دریا شناس از بهر آنک
هست دریا را کران و نیست فضلش را کران
هوش مصنوعی: عطا و لطف او از دریا هم بیشتر است، زیرا دریا حد و مرزی دارد، اما نعمت او هیچ محدودیتی ندارد.
لفظ او از خوبی و پاکیزگی دارد شرف
بر هر آنگوهر که موجودست اندر بحر وکان
هوش مصنوعی: کلام او از خوبی و پاکی برخوردار است و بر هر آن گوهر که در دریا وجود دارد، برتری دارد.
نیست به زان گوهری در تاجهای قیمتی
نیست به زان گوهری درگنجهای شایگان
هوش مصنوعی: هیچ چیزی ارزشمندتر از این گوهر در تاجهای قیمتی و گنجهای باارزش نیست.
مهتران وکهتران بینم رسیده سال و ماه
از یمین او به یُمن و از بَنان او به نان
هوش مصنوعی: بزرگان و کوچکترها را میبینم که سال و ماه به سمت راست او حرکت کرده و از دستان او روزی به دست میآید.
هست دوران را یمینگویی بدان فرخ یمین
هست روزی را بناگویی بدان فرخ بنان
هوش مصنوعی: زمانی را میتوان خوشبخت خواند که روز خاصی هم برای آن خوشبختی وجود داشته باشد. به عبارت دیگر، روزهای خوشبختی به دست میآیند و نیاز به شناخت و توجه دارند.
زان خطر دارد بصر کاو را ببیند گاهگاه
زان هنر دارد زبان کاو را ستاید هر زمان
هوش مصنوعی: چشم به خاطر دیدن او در معرض خطر است و زبان به خاطر ستایش او همیشه در هنر و مهارت دارد.
گر لقای او ندیدی بیخطر بودی بصر
ور ثنای او نگفتی بیهنر بودی زبان
هوش مصنوعی: اگر ملاقات او را تجربه نکردهای، چشمت بیخطر است و نمیتوانی آسیبی ببینی. اگر هم نتوانستی از او تعریف کنی، زبانت نیز بیفایده و بیهنر خواهد بود.
چون رکاب او گران گردد عنان او سبک
با فلک همبر نماید اسب او در زیر ران
هوش مصنوعی: زمانی که رکاب او سنگین شود، افسار او سبک میشود و اسب او به راحتی با آسمان هماهنگ میشود. او در زیر ران، به خوبی حرکت میکند.
از مبارک پای او پروین محل گردد رکاب
وز خجسته دست او جوزا صفت گردد عنان
هوش مصنوعی: اگر پای او بر زمین بیفتد، ستارههای صورت فلکی پروین به عنوان نشانهای از خوشبختی در آنجا قرار میگیرند و اگر دست او به کار بیفتد، عنان و کنترل کارها به مانند برج جوزا به دست او خواهد بود.
خامهٔ او هست چون مرغیکه چون طیران کند
قاربر منقار چون آید برون از آشیان
هوش مصنوعی: قلم او مانند پرندهای است که هنگام پرواز، نوک خود را از لانه بیرون میآورد.
چون چراغی پردُهان است و ز توقیعات او
دین تازی هست روشن چون چراغی پر دُهان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مانند آن چراغی که نور و روشنی زیادی دارد، از طریق نوشتهها و اصول او، دین تازهای روشن و نمایان شده است. این نور و روشنایی به وضوح و شفافیت آن دین اشاره دارد.
معجزست آن خامه او را چون سلیمان را نگین
با چو موسی و محمد را عصا و خیزران
هوش مصنوعی: قلم او مانند نگینی برای سلیمان است و همانند عصا و خیزران برای موسی و محمد. این به معنای قدرت و تاثیری است که این قلم و نوشتن آن دارد.
ای درخشان اختری رخشنده بر خرد و بزرگ
ای دُر افشان مهتری بخشنده بر پیر و جوان
هوش مصنوعی: ای ستارهای درخشان که نور تو بر خرد و بزرگی میتابد، ای گوهر درخشانی که generosity و بخشش تو شامل حال همه، اعم از پیر و جوان میشود.
دودمان تو همه فخر و جمال عالمند
وز هنرمندی تویی فخر و جمال دودمان
هوش مصنوعی: خانواده تو در زیبایی و افتخار جهان سرآمد هستند و خود تو با هنر و خلاقیتت باعث افتخار و زیبایی خانوادهات هستی.
خاندان از توست پاینده که صدر کاملی
صدر چون کامل بود پاینده دارد خاندان
هوش مصنوعی: خاندان تو پاینده و با دوام خواهد بود، زیرا اگر سرپرست و پیشوای آن خانواده کامل و بینقص باشد، قطعاً نسل و خاندان نیز ماندگار خواهد بود.
پرگهر گردد جهانی چون کند هنگام درس
مشکلات شرع را الفاظ تو شرح و بیان
هوش مصنوعی: وقتی که انسان به درستی و با کلمات دقیق به توضیح و تشریح مسائل دینی بپردازد، دنیا پر از ارزش و معنا خواهد شد.
آب حیوان است الفاظ تو پنداری کزو
هر که یک شربت بنوشد زنده ماند جاودان
هوش مصنوعی: آب، نماد حیات و زنده بودن است و سخنان تو نیز شبیه همین هستند. هر کسی که از این کلمات بهرهمند شود، میتواند زندگیاش را جاودانه کند.
از لطافت گرچه دانندت همی مانند عقل
وز صفاوت گرچه خوانندت همی همتای جان
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مردم تو را به خاطر لطافت و خلوص تو دوست دارند، اما تو در واقع مشابه جان و روح هستی.
من تو را فضلی نهم بر عقل و جان از بهر آنک
عقل و جان را دید نتوان و تو را دیدن توان
هوش مصنوعی: من تو را برتر از عقل و جان میدانم، زیرا عقل و جان را نمیتوان دید، اما تو را میتوان دید.
هر فقیهی کاو مقیم مسجدست و مدرسه
هر امامی کاو سزای منبرست و طَیلسان
هوش مصنوعی: هر دانشمندی که در مسجد و مدرسه حضور دارد و هر امامی که مناسب منبر است و لباس مخصوص به خود را بر تن دارد، در واقع نشاندهندهی جایگاه و وظیفهی اوست.
آن ز حرمت در پناه توست با طیب حیات
وین زحشمت بر بساط توست با طِیّ لِسان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که یکی از چیزها به خاطر احترام به تو و در سایه وجود تو است و دیگری از مقام و جایگاه تو سرچشمه میگیرد، به طوری که زبان و گفتار تو نیز بر این ارزشها افزوده است.
گر نکوخواه و بداندیش تو روزی بگذرند
بر نهال زعفران و بر درخت ارغوان
هوش مصنوعی: اگر کسی نیکوخواه باشد و بداندیشی، روزی بر روی نهال زعفران و درخت ارغوان خواهد گذشت.
عکس روی آن کند در حال رنگ و روی این
زعفران چون ارغوان و ارغوان چون زعفران
هوش مصنوعی: تصویر چهره او همچون رنگ زعفران است و زعفران نیز به اندازه ارغوان زیباست.
امتحان کردن نباید در جوانمردی تو را
شمس را در روشنایی کس نکردست امتحان
هوش مصنوعی: شایسته نیست که در جوانمردی، دیگران را امتحان کنی؛ زیرا شمس، در پرتو روشنی دیگران آزمایش نشده است.
شادمان باشی زخواهنده چو آید پیش تو
همچو خواهنده که از بخشنده باشد شادمان
هوش مصنوعی: شاد و خوشحال باش وقتی خواستهات به دستت میرسد، مثل کسی که از بخشندهای نعمت میگیرد و به خاطر آن خوشحال است.
ای که دانی فرض حق مادحان بر خویشتن
نیستی راضی که مادح مدح گوید رایگان
هوش مصنوعی: ای کسی که میدانی، فرض مداحان این است که بر خود نمیبالند و راضی نمیشوند که بدون دلیل و بهطور رایگان ستایش کنند.
از هوای خدمت تو در هوای مدح تو
هست ابر خاطر من دُرفَشان فی کلِّ شأن
هوش مصنوعی: من به خاطر علاقهام به خدمت به تو و مدح تو، ذهنم پر از افکار و احساسات خوب است. در هر شرایطی، این احساسات مرا در بر گرفتهاند.
از پی نعمت سزا باشد که آیم پیش تو
کز پی گوهر سوی دریا شود بازارگان
هوش مصنوعی: به خاطر نعمت تو سزاوار است که به سراغت بیایم، چون بازارگرانی که برای بهدست آوردن گوهر به سمت دریا میرود.
هرکجا ذکر تو و شکر تو گویم پیش خلق
رای تو نشگفت اگر باشد بدان همداستان
هوش مصنوعی: هر جا که من نام تو و سپاس تو را در جمع مردم بگویم، عجیب نیست اگر دیگران هم با من همصدا شوند و این را تایید کنند.
أُذکرونی و اَشکرونی گفت در قرآن خدای
گرچه مستغنی است او از ذکر این و شکر آن
هوش مصنوعی: خداوند در قرآن میفرماید که به یاد من بیفتید و شکرگذار من باشید، هرچند او از این یادآوری و شکرگزاری مستقل و بینیاز است.
تا که هر سالی خلایق را دو عید آید همی
در زمستان و تموز و در بهار و در خزان
هوش مصنوعی: هر سال مردم در فصلهای مختلف سال، دو جشن بزرگ و شاد برگزار میکنند، یکی در زمستان و دیگری در تابستان، و همچنین در بهار و پاییز.
بر تو میمون و مبارک باد هر سالی سه چیز
روز عید و موسم نوروز و جشن مهرگان
هوش مصنوعی: سال نو و جشنهای شادمانهای همچون نوروز و مهرگان بر تو فرخنده و خوش را به همراه بیاورد.
باد باقی مِنَّت اِنعام تو بر هر مکین
باد عالی رایت اقبال تو در هر مکان
هوش مصنوعی: باد را میگویی که همیشه یادآور نعمتها و لطفهای توست و پرچم خوشبختی تو در هر نقطهای برافراشته است.
کردگار و شهریار و آسمان و روزگار
از تو راضی هر چهار و بر تو دایم مهربان
هوش مصنوعی: خداوند، پادشاه، آسمان و زمانه همه از تو راضی هستند و همیشه به تو مهربانی میکنند.
کردگارت کارساز و شهریارت شکر گوی
آسمانت مهرجوی و روزگارت مَدحخوان
هوش مصنوعی: خدای تو قدرت بخش است و پادشاهی تو شکر و سپاس الهی را به همراه دارد. آسمان تو پر از محبت است و روزگار تو به مدح و ستایش نیاز دارد.