گنجور

شمارهٔ ۳۰۸

حلم باید مرد را تا کار او گیرد نظام
صبر باید تا ببیند دوست دشمن را به‌ کام
عادت ایوب و ابراهیم صبر و حلم بود
شد به صبر و حلم پیدا نام ایشان از انام
صنع یزدان همچنان‌کایوب و اپراهیم را
خواجه را دادست صبری‌ کامل و حلمی تمام
تا به صبرش دوست از دشمن همی آید پدید
تا به حلمش‌ کار ملک و دین همی‌ گیرد نظام
کارهای ملک و دین در دست دستوری سزاست
کاو وزیر بن الوزیرست و هُمام بن الهمام
دین یزدان را نظام و شاه ایران را پدر
ملک را فخر و جهان را صدر و دولت را قوام
سایهٔ اقبال و بخت و مایهٔ فتح و ظفر
هم به صورت هم به سیرت هم به‌ کنیت هم به نام
محترم شخصی‌ که هر شخصی‌ که بیند طلعتش
ننگرد در طلعت او جز به چشم احترام
چون فلک پرگار زد بر دولتش روز نخست
دولت او دست زد در دامن یوم‌القیام
هرکه بشناسد که یزدان هست حَیّّ لا یَموت
او یقین داند که بختش هست حی لا یَنام
لشکری را بزم او خرم‌کند وقت شراب
امتی را خوان او سیری دهد وقت طعام
بر زمین خشکی نماند گر دلش باشد بحار
در هوا باران نگنجد گر کَفَش باشد غمام
از مَسام او کرم بر جای خوی زاید همی
ازکرم‌گویی هزاران چشمه دارد در مسام
صاحبی در مشرق و مغرب همال اوکجاست
خواجه‌ای در دولت و ملت نظیر او کدام
بالَطَف هنگام پرسش با نظر هنگام عدل
باکرم هنگام بخشش با طرب هنگام جام
از طرب روز ضیافت وز کرم روز نوال
از نظر روز مظالم وز لطف روز سلام
ای هلال رایت تو آفتاب افتخار
ای زمین حضرت تو آسمان احتشام
ای علی‌الاطلاق خورشید خراسان و عراق
ای به استحقاق مخدوم و خداوند کِرام
گر روا بودی پس از خیرالبشر پیغمبری
جبرئیل از آسمان سوی تو آوردی پیام
چون قلم در دست تو پیش از حسام آمد به‌قدر
از حسد پر اشک شد روی حُسام اندر نیام
وزدم خصمانت‌ جون اشک حسام افزوده گشت
اشک را گوهر لقب دادند بر روی حُسام
راه دنیی را و عقبی را عمارت‌کرده ای
هر دو ره را توشه‌ای درخور همی سازی مدام
آنچه دنیی را همی سازی صلاح است و صواب
وانچه عقبی را همی سازی صلوت است و صیام
بر جهانداران به اقبالت شود سهل‌المراد
هر کجا در مملکت کاری بود صعب المرام
شرح اقبال تو هرگز کی توان‌ گفتن به شرط
چرخ هفتم را مساحت کی توان کردن به‌گام
چون به جیحون شاه مشرق پای کرد اندر رکاب
کرد دست عزم تو بر اسب کام او لگام
گه به‌دست جوکیان چون مار پیچان شد کمند
گه ز دست جنگیان چون مرغ پران شد سهام
رای تو با رایت شاه عجم پیوسته گشت
تا تکینانش رهی گشتند و خانانش غلام
شاه بر دشمن مظفر شد چو بر شاهین تَذَرو
شاه را دشمن مسخر شد چو بر شاهین حمام
فتح توران خسرو ایران به تدبیر تو کرد
هم به تدبیر تو خواهدکرد فتح روم و شام
تاکه در صدر وزارت جون تو دستوری بود
پای خسرو بر رکاب فتح باشد بر دوام
هر که او را دین بود مخلص بود در عهد تو
تا که در دین مخلص عهدش همی خواهد ذمام
هرکه او یک لحظه آزار تو را دارد حَلال
لذت یک ساعتی بر عمر او گردد حرام
هرکجا خیلی زدند از بهر آشوب تو دم
هرکجا قومی نهادند از پی قهر تو دام
تیر محنت خسته‌ کرد آن قوم را در یک وطن
بند خذلان بسته‌کرد آن قوم را در یک مقام
خون ایشان همچو مغز گنده گشت اندر عروق
مغز ایشان همچو خون تیره گشت اندر عظام
نایب تو چرخ‌ گردان است در کین‌ توختن
بی‌نیازی تو ز جنگ و فارغی از انتقام
از گهرهای مدیح تو قلم در دست من
گردن ایام را عقدی همی سازد مدام
کلک گوهر بار تو پرگوهرم‌ کردست طبع
لفظ شکر بار تو پرشکرم‌ کردست کام
گر جهان با ما درشتی‌ کرد و تندی مدتی
شد به تدبیر تو نرم و شد به فرمان تو رام
زیر حکم‌ تو چو اسبی با لگام آهسته شد
عالمی آشفته مانند هیونی بی‌لگام
کار دولت خام بود و بند دولت بود سست
باغ رحمت خشک بود و شاخ حرمت زردفام
سبزکردی شاخ زرد و تازه‌کردی باغ خشک
سخت‌کردی بند سست و پخته کردی کار خام
گشت ظاهر در ولایت رحمت و انصاف و عدل
گشت پیدا در شریعت حرمت و عهد و دوام
اصل هرکاری کنون بستی تو بر عقل و کرم
جَهل جُهّال از میان بیرون شد و لؤم لِئام
همچنان شد کارهای ملک و دین‌کز ابتدا
بود در عهد ملک سلطان و در عهد نظام
از ملک سنجر ملک سلطان ز تو صدر شهید
تا قیامت شاد و خشنودند در دارالسّلام
ای مبارک رای ممدوحی‌ که از اوصاف تو
مادحانت را پدید آمد حِکَم اندر کلام
من رهی در خدمت تو با خطر بودم چو خاص
تا زخدمت دور ماندم بی‌خطر گشتم چو عام
گر ز خدمت دور ماندن لذتی باشد بزرگ
من بدین دولت نیم مستوجب عیب و ملام
خویشتن را داشتم یک چند دور از بهر آنک
روز غمهای تو را دیدم‌ که نزدیک است شام
خواستم تا آن ظلام از روزگارت بگذرد
نور رای تو پدید آرد جهانی بی‌ظلام
گرچه شخصم غایب است از خدمت درگاه تو
روح پاکم را به حبل خدمت توست اعتصام
من به شکر مدح تو همواره تر دارم زبان
گرچه اکنون خشک دارم زآتش هجر توکام
روز روشن جز ثنای تو نگویم بیش خلق
چون شب آید جز ثنای تو نبینم در منام
کی بود کز خانه آرم سوی درگاه تو روی
چشم وگوش و دل نهاده بر قبول و اهتمام
گفته هر ساعت به همراهان ز حرص خدمتت
عَجِّلوا یا قَومنا الا‌غتنام‌الا غتنام
تا که باشد بوم و بام خانه‌ها را روشنی
اندر آن هنگام‌کز مشرق برآید نور بام
سایهٔ طوبی بنای دولتت را باد بوم
موکب شَعری سرای همتت را باد بام
کار تو با عدل و از تو کارها با اعتدال
شغل تو با نظم و از تو شغلها با انتظام
زیر فرمان تو گُردانی به از گودرز و گیو
زیر پیمان تو مردانی به از دستان و سام
طبع توسوی نشاط و چشم توسوی نگار
گوش تو سوی سماع و دست تو سوی مدام

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حلم باید مرد را تا کار او گیرد نظام
صبر باید تا ببیند دوست دشمن را به‌ کام
هوش مصنوعی: برای اینکه مرد به موفقیت برسد، باید بردباری و فرهیختگی داشته باشد. همچنین باید صبر کند تا بتواند درستی و صداقت دوستان را از نفاق دشمنان تشخیص دهد.
عادت ایوب و ابراهیم صبر و حلم بود
شد به صبر و حلم پیدا نام ایشان از انام
هوش مصنوعی: عادت ایوب و ابراهیم صبر و بردباری بود. به خاطر همین صبر و بردباری، نام آنها در میان انسان‌ها مشهور شد.
صنع یزدان همچنان‌کایوب و اپراهیم را
خواجه را دادست صبری‌ کامل و حلمی تمام
هوش مصنوعی: خداوند در آفرینش انسان‌ها، همچون صبر و شکیبایی که به ایوب و ابراهیم عطا کرده، به برخی از بندگانش صبر و حلمی کامل بخشیده است.
تا به صبرش دوست از دشمن همی آید پدید
تا به حلمش‌ کار ملک و دین همی‌ گیرد نظام
هوش مصنوعی: دوستی با صبر و شکیبایی مشخص می‌شود و حتی دشمنان را نیز نمایان می‌سازد. همچنین با داشتن حلم و بردباری، امور کشور و دین به سامان می‌رسد.
کارهای ملک و دین در دست دستوری سزاست
کاو وزیر بن الوزیرست و هُمام بن الهمام
هوش مصنوعی: کارهای حکومت و دین در دستان شخصی شایسته و توانا قرار دارد که هم وزیر است و هم فرزند وزیری دیگر.
دین یزدان را نظام و شاه ایران را پدر
ملک را فخر و جهان را صدر و دولت را قوام
هوش مصنوعی: دین خدا دارای نظم و نظام خاصی است، و شاه ایران به عنوان پدر مملکت و برجستگی کشور محسوب می‌شود. او جایگاه والایی در جهان دارد و حکومت نیز بنای استحکام و پایداری است.
سایهٔ اقبال و بخت و مایهٔ فتح و ظفر
هم به صورت هم به سیرت هم به‌ کنیت هم به نام
هوش مصنوعی: سایهٔ خوشبختی و شانس، که باعث موفقیت و پیروزی می‌شود، هم در ظاهر و هم در شخصیت، هم در لقب و هم در نام خود نمایان است.
محترم شخصی‌ که هر شخصی‌ که بیند طلعتش
ننگرد در طلعت او جز به چشم احترام
هوش مصنوعی: شخص محترمی که هر کسی او را ببیند، نمی‌تواند به چهره‌اش بدون احترام نگاه کند.
چون فلک پرگار زد بر دولتش روز نخست
دولت او دست زد در دامن یوم‌القیام
هوش مصنوعی: وقتی که دوران زندگی‌اش آغاز شد، موقعیت و مقامش به‌گونه‌ای بود که گویا روز قیامت به او رسیدگی می‌شود.
هرکه بشناسد که یزدان هست حَیّّ لا یَموت
او یقین داند که بختش هست حی لا یَنام
هوش مصنوعی: هر کسی که بداند خداوند زنده‌ای است که هرگز نمی‌میرد، به طور یقین می‌داند که شانس و اقبال او نیز همیشه زنده و بیدار است.
لشکری را بزم او خرم‌کند وقت شراب
امتی را خوان او سیری دهد وقت طعام
هوش مصنوعی: به هنگام می‌گساری، جشن او سربازان را شاداب می‌کند و در زمان غذا، مهمانی او همه را سیر می‌کند.
بر زمین خشکی نماند گر دلش باشد بحار
در هوا باران نگنجد گر کَفَش باشد غمام
هوش مصنوعی: اگر زمین خشک باشد، اما دل او پر از شوق و زندگی باشد، مانند آب و بهار خواهد بود. و اگر باران در آسمان نمی‌بارد، ولی دست او توانایی نگه داشتن ابر را دارد، پس می‌تواند باران را به وجود آورد.
از مَسام او کرم بر جای خوی زاید همی
ازکرم‌گویی هزاران چشمه دارد در مسام
هوش مصنوعی: او از طریق منافذ پوستش، نیکی و لطف را به زندگی می‌آورد و از سخنان شیرین و خوبش، آثار مثبت بسیاری به وجود می‌آید.
صاحبی در مشرق و مغرب همال اوکجاست
خواجه‌ای در دولت و ملت نظیر او کدام
هوش مصنوعی: صاحبی در شرق و غرب جهان مانند او وجود ندارد. در بین حاکمان و مردم، هیچ کس شبیه او نیست.
بالَطَف هنگام پرسش با نظر هنگام عدل
باکرم هنگام بخشش با طرب هنگام جام
هوش مصنوعی: در لحظات پرسش، با نرمی و محبت پاسخ بده؛ در زمان عدالت، با دقت و انصاف رفتار کن؛ هنگام بخشش، با شادی و رضایت عمل کن؛ و در هنگامه‌ نوشیدن جام، با لذت و سرخوشی رفتار کن.
از طرب روز ضیافت وز کرم روز نوال
از نظر روز مظالم وز لطف روز سلام
هوش مصنوعی: از شادی و خوشی در روز جشن و مهمانی، و از مهربانی در روز بخشش و نیکی، و از دیدن روزی که ظلمی در آن رخ می‌دهد، و از نعمت و لطف در روز سلام و آرامش باخبر باش.
ای هلال رایت تو آفتاب افتخار
ای زمین حضرت تو آسمان احتشام
هوش مصنوعی: ای هلال، تو نشانه‌ای از افتخار و عظمت هستی، همان‌طور که آفتاب روشنایی می‌بخشد. ای زمینی که تحت حضور تو قرار دارد، تو به آسمان شکوه و بزرگی می‌دهی.
ای علی‌الاطلاق خورشید خراسان و عراق
ای به استحقاق مخدوم و خداوند کِرام
هوش مصنوعی: ای خورشید درخشان و بی‌نظیر خراسان و عراق، تو که به حق شایسته‌ای برای مقام و بزرگی هستی.
گر روا بودی پس از خیرالبشر پیغمبری
جبرئیل از آسمان سوی تو آوردی پیام
هوش مصنوعی: اگر امکان داشت که بعد از بهترین موجود، پیامبر، جبرئیل از آسمان پیام را به سوی تو می‌آورد.
چون قلم در دست تو پیش از حسام آمد به‌قدر
از حسد پر اشک شد روی حُسام اندر نیام
هوش مصنوعی: زمانی که قلم در دستان تو قرار گرفت، قبل از اینکه به شمشیر حسام برسد، به اندازه‌ای حسد وجود داشت که چهره حسام تحت تأثیر آن اشک آلود شد و به او کمکی نرسید.
وزدم خصمانت‌ جون اشک حسام افزوده گشت
اشک را گوهر لقب دادند بر روی حُسام
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که به خاطر احساسات عمیقش و دشمنی‌هایی که با آن مواجه شده، اشک‌هایش به گونه‌ای خاص و با ارزش شده‌اند. اشک‌ها به مانند مرواریدی گرانبها توصیف می‌شوند که نشان‌دهنده‌ی درد و غم او هستند. از طرفی، حسام به عنوان نماد احساسات و غم‌های عمیق او معرفی می‌شود.
راه دنیی را و عقبی را عمارت‌کرده ای
هر دو ره را توشه‌ای درخور همی سازی مدام
هوش مصنوعی: تو برای زندگی دنیوی و زندگی اخروی‌ات، هر دو راه را آباد کرده‌ای و دائم در حال آماده‌سازی توشه‌ای مناسب برای هر دو هستی.
آنچه دنیی را همی سازی صلاح است و صواب
وانچه عقبی را همی سازی صلوت است و صیام
هوش مصنوعی: آنچه در دنیا به انجام می‌رسانی، باید درست و پسندیده باشد و آنچه برای آخرت خود انجام می‌دهی، باید عبادت و روزه باشد.
بر جهانداران به اقبالت شود سهل‌المراد
هر کجا در مملکت کاری بود صعب المرام
هوش مصنوعی: آزمون و تلاش برای دستیابی به اهداف در زندگی، بسته به شرایط و موقعیت افراد متفاوت است. برای کسانی که در موقعیت‌های بالاتر یا قدرت هستند، دستیابی به خواسته‌ها و اهداف آسان‌تر به نظر می‌رسد. اما برای دیگران، خصوصاً در جوامع و شرایط دشوار، هر اقدام و کوشش ممکن است با چالش‌ها و مشکلات بیشتری همراه باشد.
شرح اقبال تو هرگز کی توان‌ گفتن به شرط
چرخ هفتم را مساحت کی توان کردن به‌گام
هوش مصنوعی: هرگز نمی‌توان دستاوردها و موفقیت‌های تو را به‌طور کامل توصیف کرد، چرا که برای اندازه‌گیری گستره‌ی آن، نیاز به شرایط و زمان خاصی داریم که امکان‌پذیر نیست.
چون به جیحون شاه مشرق پای کرد اندر رکاب
کرد دست عزم تو بر اسب کام او لگام
هوش مصنوعی: وقتی شاه مشرق بر جیحون پای نهاد، شجاعت تو را آماده کرد تا به دنبال موفقیت و پیروزی بروی و بر اسب آرزوهایت سوار شوی.
گه به‌دست جوکیان چون مار پیچان شد کمند
گه ز دست جنگیان چون مرغ پران شد سهام
هوش مصنوعی: گاهی چنان در دستان بازیگران چالاک پیچیده می‌شود که همچون ماری به دام می‌افتد و گاهی نیز به گونه‌ای آزادی می‌یابد که مانند پرنده‌ای از چنگ جنگجویان می‌تواند فرار کند.
رای تو با رایت شاه عجم پیوسته گشت
تا تکینانش رهی گشتند و خانانش غلام
هوش مصنوعی: رأی و نظر تو به نماد و پرچم شاه فارغ‌نشین ارتباط پیدا کرد، تا جایی که جوانان جوانمرد و آزادگانش از آن بهره‌مند شدند و سران و بزرگ‌ترهایش تحت تأثیر قرار گرفتند.
شاه بر دشمن مظفر شد چو بر شاهین تَذَرو
شاه را دشمن مسخر شد چو بر شاهین حمام
هوش مصنوعی: زمانی که شاه بر دشمنان پیروز شد، مانند شاهینی که بر طعمه‌اش می‌افتد. در این حال، دشمن نیز در برابر شاه تسلیم و مطیع شد، درست مانند طعمه‌ای که در دستان شاهین قرار می‌گیرد.
فتح توران خسرو ایران به تدبیر تو کرد
هم به تدبیر تو خواهدکرد فتح روم و شام
هوش مصنوعی: به خاطر تدبیر تو، ایران توانست بر توران پیروز شود و با همین تدبیر، در آینده نیز به پیروزی در روم و شام نائل خواهد شد.
تاکه در صدر وزارت جون تو دستوری بود
پای خسرو بر رکاب فتح باشد بر دوام
هوش مصنوعی: برای همیشه در قدرتی که تو به عنوان وزیر داری، راهی وجود دارد که باعث پیروزی خسرو شود.
هر که او را دین بود مخلص بود در عهد تو
تا که در دین مخلص عهدش همی خواهد ذمام
هوش مصنوعی: هر کسی که به دین پایبند باشد، در عهد و پیمان خود نسبت به تو وفادار خواهد ماند. او می‌خواهد که در دیانتش صادق و مخلص باشد و به همین دلیل در عهدی که با تو بسته، به قولش پایبند می‌ماند.
هرکه او یک لحظه آزار تو را دارد حَلال
لذت یک ساعتی بر عمر او گردد حرام
هوش مصنوعی: هر کس که به تو یک لحظه آسیب برساند، لذت یک ساعت از عمرش حرام می‌شود.
هرکجا خیلی زدند از بهر آشوب تو دم
هرکجا قومی نهادند از پی قهر تو دام
هوش مصنوعی: هر جا که به خاطر تو آشوب و بلوا به راه افتاده و مردم به دنبال انتقام و خشم هستند، نشانه‌ای از آثار تو به چشم می‌خورد.
تیر محنت خسته‌ کرد آن قوم را در یک وطن
بند خذلان بسته‌کرد آن قوم را در یک مقام
هوش مصنوعی: درد و رنج بسیار باعث خستگی و ناامیدی آن مردم در میهنشان شد و آن‌ها را در وضعیت ناگواری گرفتار کرد.
خون ایشان همچو مغز گنده گشت اندر عروق
مغز ایشان همچو خون تیره گشت اندر عظام
هوش مصنوعی: خون آنان مانند مغز گندیده شده و در رگ‌هایشان جریان دارد و همچنین مغز آنها مانند خونی تیره و کدر در استخوان‌هایشان نشسته است.
نایب تو چرخ‌ گردان است در کین‌ توختن
بی‌نیازی تو ز جنگ و فارغی از انتقام
هوش مصنوعی: چرخ زمان و سرنوشت به جای تو عمل می‌کند و نیازی به جنگیدن و گرفتن انتقام نداری.
از گهرهای مدیح تو قلم در دست من
گردن ایام را عقدی همی سازد مدام
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به قدرت و تأثیر شعر و مدح خود اشاره می‌کند. او با نشان دادن توانایی کلامش می‌گوید که با نوشتن درباره‌ی ویژگی‌های مثبت و ستودنی، می‌تواند زمان را به نوعی به خود وابسته کند و آن را تحت تأثیر قرار دهد. به عبارت دیگر، او احساس می‌کند که با قلم خود می‌تواند وقایع و زمان را به شکل دلخواهی سامان دهد و زیبایی‌های زندگی را به تصویر بکشد.
کلک گوهر بار تو پرگوهرم‌ کردست طبع
لفظ شکر بار تو پرشکرم‌ کردست کام
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو باعث شده است که من هم از نظر روحی و اخلاقی غنی و پر از نعمت شوم، همچنین کلام شیرین تو موجب شده است که من شکرگزار و قدردان باشم.
گر جهان با ما درشتی‌ کرد و تندی مدتی
شد به تدبیر تو نرم و شد به فرمان تو رام
هوش مصنوعی: اگر جهان با ما بدرفتاری و تندخویی کرد، زمان می‌گذرد و با تدبیر تو، همه‌ی مشکلات نرم و با فرمان تو سازگار خواهد شد.
زیر حکم‌ تو چو اسبی با لگام آهسته شد
عالمی آشفته مانند هیونی بی‌لگام
هوش مصنوعی: زیر فرمان تو، مانند اسبی که با زین و لجام کنترل می‌شود، جهان آرام و منظم شده است. اما وقتی آزادی بدون کنترل به وجود آید، شبیه هیوانی بی‌لگام و آشفته می‌شود.
کار دولت خام بود و بند دولت بود سست
باغ رحمت خشک بود و شاخ حرمت زردفام
هوش مصنوعی: دولت هنوز به‌طور کامل آماده نبود و پشتوانه‌اش ضعیف بود. به همین دلیل، نعمت‌ها و رحمت‌ها کم‌رنگ شده و شاخ (نماد) حرمت و احترام هم پژمرده شده است.
سبزکردی شاخ زرد و تازه‌کردی باغ خشک
سخت‌کردی بند سست و پخته کردی کار خام
هوش مصنوعی: تو درختی زرد را سبز کردی و باغی خشک را تازه گرداندی. تو رشته‌های سست را محکم کردی و کارهای ناپخته را به کمال رساندی.
گشت ظاهر در ولایت رحمت و انصاف و عدل
گشت پیدا در شریعت حرمت و عهد و دوام
هوش مصنوعی: در دیاری که رحمت و انصاف و عدالت حاکم شده، اصول دین و قوانین شرع به وضوح نمایان گشته و احترام به عهد و پایداری در آن نیز به وضوح قابل مشاهده است.
اصل هرکاری کنون بستی تو بر عقل و کرم
جَهل جُهّال از میان بیرون شد و لؤم لِئام
هوش مصنوعی: هر کاری که پایه‌اش بر عقل و بخشش بنا شده است، اکنون به دست تو به ثمر رسیده است. نادانی و پستی از میان رفته و خصیصه‌های زشت کنار گذاشته شده‌اند.
همچنان شد کارهای ملک و دین‌کز ابتدا
بود در عهد ملک سلطان و در عهد نظام
هوش مصنوعی: کارهای حکومت و دین همچنان ادامه دارد، از زمانی که در دوره سلطنت پادشاه و در زمان نظم و انضباط آغاز شد.
از ملک سنجر ملک سلطان ز تو صدر شهید
تا قیامت شاد و خشنودند در دارالسّلام
هوش مصنوعی: از سرزمین سنجر، پادشاهی که در صدر نشینی قرار دارد، تا قیامت در آرامش و خوشحالی خواهند بود در سرای امن.
ای مبارک رای ممدوحی‌ که از اوصاف تو
مادحانت را پدید آمد حِکَم اندر کلام
هوش مصنوعی: ای خوشبخت و نیروی هدایتگر، که بخشی از ویژگی‌های تو باعث شکل‌گیری سخنان حکیمانه در اشعار ستایندگان شده است.
من رهی در خدمت تو با خطر بودم چو خاص
تا زخدمت دور ماندم بی‌خطر گشتم چو عام
هوش مصنوعی: من در خدمت تو همواره در خطر بودم، مثل افراد خاص، اما اکنون که از خدمتت دور مانده‌ام، بی‌خطر و آزاد شده‌ام، مانند افراد عادی.
گر ز خدمت دور ماندن لذتی باشد بزرگ
من بدین دولت نیم مستوجب عیب و ملام
هوش مصنوعی: اگر دوری از خدمت لذتی بزرگ باشد، من به این حالت شایسته عیب و سرزنش نیستم.
خویشتن را داشتم یک چند دور از بهر آنک
روز غمهای تو را دیدم‌ که نزدیک است شام
هوش مصنوعی: مدتی خود را دور نگه‌داشتم تا اینکه دیدم غم‌های تو نزدیک به شام است.
خواستم تا آن ظلام از روزگارت بگذرد
نور رای تو پدید آرد جهانی بی‌ظلام
هوش مصنوعی: خواستم که آن تاریکی‌ها از زندگی‌ات بگذرد و روشنی زندگی‌ات با حکمت و فکری که داری، جهانی پر از نور و روشنایی بسازد.
گرچه شخصم غایب است از خدمت درگاه تو
روح پاکم را به حبل خدمت توست اعتصام
هوش مصنوعی: با وجود اینکه من در حضور تو نیستم و در جلوی درگاه تو حضور ندارم، اما روح پاکم به بند خدمت و وفاداری به تو متصل است.
من به شکر مدح تو همواره تر دارم زبان
گرچه اکنون خشک دارم زآتش هجر توکام
هوش مصنوعی: من همیشه زبانم به خاطر شکرگزاری از تو گویاست، هر چند که اکنون بر اثر آتش جدایی تو، خاموش و بی‌صدا هستم.
روز روشن جز ثنای تو نگویم بیش خلق
چون شب آید جز ثنای تو نبینم در منام
هوش مصنوعی: در روز روشن، بیشتر از تو ستایش نمی‌کنم و وقتی شب فرا می‌رسد، در خواب نیز جز تو چیزی نمی‌بینم.
کی بود کز خانه آرم سوی درگاه تو روی
چشم وگوش و دل نهاده بر قبول و اهتمام
هوش مصنوعی: چه کسی است که با رویی خسته و در حالی که چشم و گوش و دلش را برای پذیرش و توجه به تو آماده کرده باشد، از خانه بیرون بیاید و به سوی درگاه تو بیافتد؟
گفته هر ساعت به همراهان ز حرص خدمتت
عَجِّلوا یا قَومنا الا‌غتنام‌الا غتنام
هوش مصنوعی: در هر ساعت به دوستانش می‌گوید: به عجله کنید و از این فرصت بهترین استفاده را ببرید، ای مردم!
تا که باشد بوم و بام خانه‌ها را روشنی
اندر آن هنگام‌کز مشرق برآید نور بام
هوش مصنوعی: تا زمانی که آسمان و سقف خانه‌ها روشن باشد، در آن زمان که نور از سمت شرق شروع به تابیدن می‌کند.
سایهٔ طوبی بنای دولتت را باد بوم
موکب شَعری سرای همتت را باد بام
هوش مصنوعی: سایه درخت طوبی به سرنوشتی که برای حکومتت پیش‌بینی شده، تأثیر می‌گذارد. همچنین، باد به ساختمان و بنای تو آسیب می‌زند و سرانجام تلاش‌های تو را به خطر می‌اندازد.
کار تو با عدل و از تو کارها با اعتدال
شغل تو با نظم و از تو شغلها با انتظام
هوش مصنوعی: عمل تو با انصاف و کارهایت با تعادل انجام می‌شود. حرفه‌ات با نظم و کارهای تو به خوبی سامان‌دهی شده‌اند.
زیر فرمان تو گُردانی به از گودرز و گیو
زیر پیمان تو مردانی به از دستان و سام
هوش مصنوعی: زیر فرمان تو افراد و جنگجویان بهتری نسبت به گودرز و گیو هستند و زیر پیمان تو مردانی وجود دارند که از دستان و سام نیز برترند.
طبع توسوی نشاط و چشم توسوی نگار
گوش تو سوی سماع و دست تو سوی مدام
هوش مصنوعی: روح و شخصیت تو سراسر زنده و شاداب است و چشمت همچون زیبایی تو، به آهنگ موسیقی جلب می‌شود، در حالی که دستانت به مستی و عیش می‌گراید.