گنجور

شمارهٔ ۳۰۷

منت خدای را که برون آمد از غمام
بدری که هست پیشرو دودهٔ نظام
صدری که هست خادم پایش سر کفات
میری‌ که هست عاشق دستش لب‌ کرام
شایسته زین ملت وبایسته فخر مُلک
فرخنده نصر دولت ابوالفتح بن نظام
دستور زاده‌ای که به اقبال و مکرمت
چون واسطه ز عقده همی تابد از انام
ظاهرترست از آنکه کسی گویدش کجاست
پیداترست زانکه کسی گویدش کدام
دل در ستایش هنرش هست بی‌ملال
جان در پرستش خردش هست بی‌ملام
بر سرّ غیب خاطر او هست مُطّلع
بی‌آنکه جبرئیل گزارد بدو پیام
او را سلام کن که سلامت بود تو را
او را بود سلامت‌ کاو را کند سلام
با مهر و ماه دولت او متصل شدست
وین اتصال خواهد بودن علی‌الدوام
گویی نهاد دولت او را خدای عرش
بر سر ز مهر افسر و بر کف ز ماه جام
ای سیرت بدیع تو فهرست افتخار
ای همت رفیع تو قانون احتشام
گر نام‌گیرد از ظفر و مدح هر امیر
اینک تو را ز فتح و ظفر کنیت است و نام
گرچه توراست عالم جسمانیان وطن
رای توراست عالم روحانیان مقام
همچون پدر به جود بشر را تویی بشیر
همچون پدر به عدل امم را تویی امام
گر جان خلق خازن مهر تو نیستی
حقا که آمدی همه مهر تو از مسام
دلهای خاص و عام به فر تو شد درست
زان پس‌ که بود کوفته دلهای خاص و عام
تا شد نسیم وصل تو بر جسم ما حلال
شد آتش فراق تو بر جان ما حرام
رفته است سیدالوزراء و تو مانده‌ای
از رفته‌ایم غمگین وز مانده شادکام
آمد بسی به دام اجل صیدگونه‌گون
صیدی چو سَیّدالوزرا نامدش به‌دام
اندر جهان نظام زعمر نظام بود
رفت از جهان نظام و ببرد از جهان نظام
کار حسام کرد همی درکفش قلم
واکنون شدست بی‌قلمش ملک بی‌حُسام
تا مست کرد خمر وفاتش زمانه را
گویی زمانه همچو هیونی است بی‌زمام
چرخ از نیام فتنه یکی تیغ برکشید
تا صد هزار تیغ برون آمد از نیام
تا سیب تازیانهٔ رایض گسسته گشت
آشفته گشت و گشت جهانی که بود رام
شیری شد آن که بود گرازنده چون گوزن
بازی شد آن‌ که بود گریزنده چون حمام
شد تیره‌فام روز گروهی کز ابتدا
خنجر به خون ناحق کردند لعل فام
از دست روزگار ببردند مدتی
دیدند دست برد مکافات و انتقام
از وصف این عجایب و از شرح این عِبَر
عاجز بود عبارت و قاصر بود کلام
این حالها که رفت به بیداری ای عجب
گویی چو نومهای محال است در منام
ای نیکخواه مهتر و نیکوسخن‌کریم
فرخ‌لقا امیر و همایون نسب همام
در عصمت خدای بدین جانب آمدی
تا بندگان ‌کنند به حبل تو اعتصام
تا شرع را کنی به هدی صافی از ضلال
تا ملک را کنی به ضیا خالی از ظلام
تا همت تو خوب ‌کند فعلهای زشت
تا دولت تو پخته کند کارهای خام
گیرد به دولت تو همه شغلها نسق
گردد به همت تو همه کارها تمام
ا‌رجو که همچنین بود و بیش از این بود
تا دوستت رهی شود و دشمنت غلام
من بنده گرچه هول قیامت کشیده‌ام
پیوسته کرده‌ام به ثناهای تو قیام
گه خوانده‌ام مدیح تو از شام تا به صبح
گه‌ گفته‌ام ثنای تو از صبح تا به شام
گه بوده است یاد تو و آفرین تو
تکبیر در صلوتم و تسبیح در صیام
تا طبع آب تر بود و طبع خاک خشک
واندر جهان مزاج بود هر دو را مدام
از آب و خاک باد همه دشمنانت را
تری‌ نصیب دیده و خشکی نصیب کام
آنجا که هست بخت تو دولت کشیده رخت
وانجا که هست کام تو نصرت نهاده گام
از شاعران بنا و ز توبر و مکرمت
از عالمان دعا و زتو سعی و اهتمام
تا مدتی قریب نهاده شه ملوک
در دست تو زمانهٔ آشفته را لگام

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منت خدای را که برون آمد از غمام
بدری که هست پیشرو دودهٔ نظام
هوش مصنوعی: سپاسگزار خداوند هستم که از غم و اندوه بیرون آمدم و نوری که در جلو راه نسل من است، روشن است.
صدری که هست خادم پایش سر کفات
میری‌ که هست عاشق دستش لب‌ کرام
هوش مصنوعی: کسی که با تواضع و احترام در خدمت دیگران است، مانند درختی با سر افراز، به عشق و محبت به دیگران می‌نگرد و در عین حال به دست‌های آسمانی امیدوار است.
شایسته زین ملت وبایسته فخر مُلک
فرخنده نصر دولت ابوالفتح بن نظام
هوش مصنوعی: شایسته و سزاوار این مردم، و افتخار این سرزمین، پیروزی و خوشبختی دولت ابوالفتح بن نظام است.
دستور زاده‌ای که به اقبال و مکرمت
چون واسطه ز عقده همی تابد از انام
هوش مصنوعی: شخصی که به واسطه شانس و نیکی همیشه در حال پیشرفت و درخشش است، به گونه‌ای از مشکلات و مسایل عبور می‌کند که دیگران نتوانسته‌اند.
ظاهرترست از آنکه کسی گویدش کجاست
پیداترست زانکه کسی گویدش کدام
هوش مصنوعی: روشنی و واضحی چیزی به قدری است که اگر بپرسند کجاست، به راحتی می‌توان آن را پیدا کرد. همچنین، اگر کسی از آن بپرسد که چه چیزی است، باز هم به سهولت می‌توان فهمید.
دل در ستایش هنرش هست بی‌ملال
جان در پرستش خردش هست بی‌ملام
هوش مصنوعی: دل به خاطر هنر او همیشه شاد و خرسند است، و جان هم با احترام و بی‌هیچ انتقادی به خرد و دانایی او می‌نگرد.
بر سرّ غیب خاطر او هست مُطّلع
بی‌آنکه جبرئیل گزارد بدو پیام
هوش مصنوعی: خداوند به رازهای نهانی آگاه است و بدون نیاز به فرستاده‌ای مثل جبرئیل، از همه چیز باخبر است.
او را سلام کن که سلامت بود تو را
او را بود سلامت‌ کاو را کند سلام
هوش مصنوعی: سلام او را برسان که حالش خوب است، او هم از تو خبر دارد و به تو سلام می‌کند.
با مهر و ماه دولت او متصل شدست
وین اتصال خواهد بودن علی‌الدوام
هوش مصنوعی: دولت و کامیابی او به طور دائم با عشق و زیبایی پیوند خورده است و این پیوند همواره برقرار خواهد بود.
گویی نهاد دولت او را خدای عرش
بر سر ز مهر افسر و بر کف ز ماه جام
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که سرنوشت و مقام او به گونه‌ای تعیین شده که همچون تاجی از محبت بر سرش قرار دارد و در دستش جامی از زیبایی و روشنایی ماه وجود دارد. این تصویر بیانگر عظمت و شکوه او است.
ای سیرت بدیع تو فهرست افتخار
ای همت رفیع تو قانون احتشام
هوش مصنوعی: ای چهرهٔ زیبا و خاص تو نماد افتخار هستی، و ای ارادهٔ بلند تو قاعده و قانونی برای بزرگی و احترام است.
گر نام‌گیرد از ظفر و مدح هر امیر
اینک تو را ز فتح و ظفر کنیت است و نام
هوش مصنوعی: اگر از پیروزی و ستایش هر ولی‌نعمت نام ببری، اکنون تو به دلیل فتوحات و پیروزی‌ها لایق این نام‌ها هستی.
گرچه توراست عالم جسمانیان وطن
رای توراست عالم روحانیان مقام
هوش مصنوعی: هرچند که تو در میان انسان‌های مادی و دنیوی زندگی می‌کنی، اما در واقع سرزمین اصلی تو جایگاه روحانیان و عالم روحانی است.
همچون پدر به جود بشر را تویی بشیر
همچون پدر به عدل امم را تویی امام
هوش مصنوعی: تو مانند پدر، با بخشندگی و نیکی، بشارت‌دهنده‌ای برای مردم هستی و هم‌چون پدر، با عدالت و انصاف، رهبر و پیشوای جامعه نیز هستی.
گر جان خلق خازن مهر تو نیستی
حقا که آمدی همه مهر تو از مسام
هوش مصنوعی: اگر جان مردم گنجینه عشق تو نیستی، حقیقتاً که آمده‌ای و همه عشق تو از مسام است.
دلهای خاص و عام به فر تو شد درست
زان پس‌ که بود کوفته دلهای خاص و عام
هوش مصنوعی: دل‌های مردم عادی و خاص به زیبایی و جذابیت تو جذب شدند، زیرا دل‌های آنان به خاطر تو در عذاب و سختی قرار گرفتند.
تا شد نسیم وصل تو بر جسم ما حلال
شد آتش فراق تو بر جان ما حرام
هوش مصنوعی: وقتی نسیم وصالت به جان ما رسید، آتش دوری‌ات دیگر بر ما حرام شد.
رفته است سیدالوزراء و تو مانده‌ای
از رفته‌ایم غمگین وز مانده شادکام
هوش مصنوعی: سیدالوزراء رفته است و تو هنوز اینجا هستی. ما از رفتن او ناراحتیم و تو از ماندن در اینجا خوشحالی.
آمد بسی به دام اجل صیدگونه‌گون
صیدی چو سَیّدالوزرا نامدش به‌دام
هوش مصنوعی: مرگ به سراغ بسیاری از مردم آمده و آنها را به دام انداخته است، اما سیدالوزراء از این سرنوشت در امان مانده است.
اندر جهان نظام زعمر نظام بود
رفت از جهان نظام و ببرد از جهان نظام
هوش مصنوعی: در این دنیا، نظم و ترتیب به عمر او وابسته بود. اما اکنون که او از دنیا رفته، نظم و ترتیب نیز از جهان ربوده شده است.
کار حسام کرد همی درکفش قلم
واکنون شدست بی‌قلمش ملک بی‌حُسام
هوش مصنوعی: حسام با کارهای خود نشان داد که چقدر توانمند است، و اکنون که قلم در دست او نیست، سلطنتش بدون او همانند یک سرزمین بی‌حس است.
تا مست کرد خمر وفاتش زمانه را
گویی زمانه همچو هیونی است بی‌زمام
هوش مصنوعی: زمانی که وفات او را مانند مستی‌اش می‌زید، انگار که زمانه به حالتی بی‌دست و پا و بی‌نظم درآمده است.
چرخ از نیام فتنه یکی تیغ برکشید
تا صد هزار تیغ برون آمد از نیام
هوش مصنوعی: از میان آرامش و سکوت ناگهانی، یک مشکل یا خطر بزرگ به وجود آمد که باعث بیدار شدن و بروز مسائل فراوان دیگری شد.
تا سیب تازیانهٔ رایض گسسته گشت
آشفته گشت و گشت جهانی که بود رام
هوش مصنوعی: تا زمانی که سیب تحت ضربه و فشار قرار گرفت، همواره آشفته و بی‌قرار بود. اما پس از آن، جهانی که قبل از این، آرام و منظم بود، دچار تغییر شد و به هم ریخت.
شیری شد آن که بود گرازنده چون گوزن
بازی شد آن‌ که بود گریزنده چون حمام
هوش مصنوعی: شخصی که قبلاً ناتوان و فراری بود، حالا به قدرت و شجاعت دست یافته و مانند شیر شده است. همچنین، کسی که همیشه در حال فرار بود، اکنون شجاع و توانمند شده و مانند یک پرنده زیبا در حال پرواز است.
شد تیره‌فام روز گروهی کز ابتدا
خنجر به خون ناحق کردند لعل فام
هوش مصنوعی: روزگاری تاریک و غم‌انگیز برای گروهی فراهم شد که از ابتدا با خنجر به ظلم به جان دیگران افتادند و رنگ خون بر دستانشان نشسته است.
از دست روزگار ببردند مدتی
دیدند دست برد مکافات و انتقام
هوش مصنوعی: مدتی از دست روزگار دور بودند و احساس کردند که فرصتی برای انتقام و پاسخگویی به ظلم‌ها فراهم شده است.
از وصف این عجایب و از شرح این عِبَر
عاجز بود عبارت و قاصر بود کلام
هوش مصنوعی: از بیان کردن این شگفتی‌ها و نشان دادن این درس‌ها، سخن و کلمات عاجز و ناتوان هستند.
این حالها که رفت به بیداری ای عجب
گویی چو نومهای محال است در منام
هوش مصنوعی: این احوال و وضعیت‌هایی که در حال بیداری تجربه می‌کنم، شگفت‌انگیز است؛ گویی این خواب‌ها و حالت‌ها برایم غیرممکن است.
ای نیکخواه مهتر و نیکوسخن‌کریم
فرخ‌لقا امیر و همایون نسب همام
هوش مصنوعی: ای کسی که نیکوکار و بزرگ‌منش هستی، و سخنان نیکویی داری، تو فرمانروای مبارکی هستی که نسل خوبی را به ارث برده‌ای.
در عصمت خدای بدین جانب آمدی
تا بندگان ‌کنند به حبل تو اعتصام
هوش مصنوعی: تو به سوی ما آمدی به عنوان نشانه‌ای از عصمت و پاکی خدا، تا بندگان بتوانند به رشته رحمت و حمایت تو چنگ بزنند و به تو پناه ببرند.
تا شرع را کنی به هدی صافی از ضلال
تا ملک را کنی به ضیا خالی از ظلام
هوش مصنوعی: تا زمانی که دین را به راه درست و خالص هدایت نکنی و از گمراهی دور نکنی، نمی‌توانی مملکت را از تاریکی و ناامیدی روشن کنی.
تا همت تو خوب ‌کند فعلهای زشت
تا دولت تو پخته کند کارهای خام
هوش مصنوعی: اگر تلاش و اراده‌ی تو خوب شود، کارهای ناپسند نیز بهتر خواهند شد، و اگر مقام و قدرت تو به رشد برسد، کارهای ناپخته و ناتمام هم به ثمر خواهند نشست.
گیرد به دولت تو همه شغلها نسق
گردد به همت تو همه کارها تمام
هوش مصنوعی: با برخورداری از نعمت و موفقیت تو، تمام امور به سادگی انجام می‌شود و با تلاش و اراده تو، همه کارها به سرانجام می‌رسد.
ا‌رجو که همچنین بود و بیش از این بود
تا دوستت رهی شود و دشمنت غلام
هوش مصنوعی: امیدوارم که همین‌طور باشد و حتی بهتر از این، تا جایی که دوستت به راه تو بیفتد و دشمنت به خدمتت درآید.
من بنده گرچه هول قیامت کشیده‌ام
پیوسته کرده‌ام به ثناهای تو قیام
هوش مصنوعی: با اینکه من بنده‌ای هستم که همواره از ترس قیامت درگیرم، اما همیشه به ستایش تو مشغول بوده‌ام.
گه خوانده‌ام مدیح تو از شام تا به صبح
گه‌ گفته‌ام ثنای تو از صبح تا به شام
هوش مصنوعی: گاهی اوقات من از شب تا صبح به ستایش تو می‌پردازم و گاهی دیگر از صبح تا شب درباره‌ی تو می‌گویم و تو را می‌ستایم.
گه بوده است یاد تو و آفرین تو
تکبیر در صلوتم و تسبیح در صیام
هوش مصنوعی: گاهی اوقات یاد تو و ستایش تو در نماز من به مانند تکبیر است و در روزه‌ام به مانند تسبیح.
تا طبع آب تر بود و طبع خاک خشک
واندر جهان مزاج بود هر دو را مدام
هوش مصنوعی: تا زمانی که ویژگی آب رقیق و تر باشد و ویژگی خاک خشک و سفت، باید در جهان آن‌ها همیشه در کنار هم و در تعادل باشند.
از آب و خاک باد همه دشمنانت را
تری‌ نصیب دیده و خشکی نصیب کام
هوش مصنوعی: همه دشمنانت از رطوبت و مواد طبیعی بهره‌مند شوند، اما تو فقط خشکی و بی‌آبی را تجربه کنی.
آنجا که هست بخت تو دولت کشیده رخت
وانجا که هست کام تو نصرت نهاده گام
هوش مصنوعی: در جایی که شانس و اقبال تو حضور دارد، نعمتی را به تو ارزانی می‌دارد و در جایی که خواسته‌هایت قابل دستیابی است، کمک و حمایت در مسیر تو قرار دارد.
از شاعران بنا و ز توبر و مکرمت
از عالمان دعا و زتو سعی و اهتمام
هوش مصنوعی: شاعران به خاطر زیبایی‌های تو سروده می‌سازند و عالمان به یمن وجود تو دعا می‌کنند. تلاش و جدیت تو باعث افتخار است.
تا مدتی قریب نهاده شه ملوک
در دست تو زمانهٔ آشفته را لگام
هوش مصنوعی: مدتی طولانی، حاکمان و بزرگان زمام امور را به دست تو سپارند تا در دوران هرج و مرج و بی‌نظمی، بتوانی اوضاع را کنترل کنی.