گنجور

شمارهٔ ۳۰۰

ایا گرفته عراقین را به نوک قلم
و یا سپرده سماکین را به زیر قدم
قلم به دست تو و بر فلک فریشتگان
زبان‌ گشاده به شکر تو پیش لوح و قلم
دو پادشاه به جهد تو داده دست به عهد
دو شهریار به سعی تو صلح ‌کرده به هم
به حسن همت و تدبیر تو شده حاصل
هزار مصلحت از صلح هر دو در عالم
تو آن خجسته وزیری که تا گه محشر
چو تو وزیر نخیزد ز گوهر آدم
غیاث دولت شاه و شهاب اسلامی
عماد ملت یزدانی و امام امم
نظام مُلکی و از توست کار مُلک قوی
قوام دینی و از توست اصل دین محکم
اگر حیات دهد کردگار عم تو را
به روزگار تو از فخر سرفرازد عم
زمان به امن تو خالی شود ز تیغ بلا
جهان به عهد تو صافی شود ز میغ ستم
کجا فروغ دهد آفتاب همت تو
نهفته گردد نور ستارگان همم
دلیل سعد بود سایه عنایت تو
چه بر ملوک و صدور و چه بر عبید و خدم
که از عنایت تو مشتری و کیوان را
شود سعادت بیش و سود نحوست کم
به عزم رزم چو از ری به رای و تدبیرت
کشید رایت و لشکر شهنشه اعظم
چو ماه چرخ همی نور داد ماه درفش
چو شیر بیشه همی حمله برد شیر عَلَم
گرفت دولت والا رکابهای جیوش
کشید طایر میمون طنابهای خِیَم
روانه شد زکمان ناوک عتاب و نهاب
زبانه زد زنیام آتش‌ نِقار و نِقَم
زبس که خاست زخرطوم زنده‌ پیلان گرد
ز بس که رفت زحلقوم بدسگالان دم
سیاه‌ گشت همی چرخ اخضر و ازرق
کمیت ‌گشت همی اسب اَبرَش و اَدهَم
خرد شمرد به بازیچه اندر آن هنگام
نبرد کردن اسفندیار با رستم
در آن مصاف جهانی نهاده روی به رزم
ز کرد و پارسی و ترک و تازی و دیلم
طرب کننده بر آواز کوس و نالهٔ نای
چو باده‌خوار بر آوای زیر و نغمهٔ بم
چه تیغ‌های به زهر آبداده بِدرَخشید
چنانکه آب شد از بیمْ زهرهٔ ضیغم
شدند جمله گریزان ز لشکر سلطان
بر آن صفت که ‌گریزان سود زگرک غَنَم
از آن سپس که شمردند خویش را غالب
شدند مغلوب از تیغ شاه و تیر حشم
یکی قتیل قضا شد یکی عدیل عنا
یکی اسیر اَسَفْ شد یکی نَدیم نَدَم
اگر نبودی سعی تو در میانهٔ کار
وگر نکردی سلطان روزگار کرم
زآه خسته رسیدی به برج ماهی تف‌
زخون کشته رسیدی به پشت ماهی‌نم
بقای شیفته ساران بدل شدی به فنا
وجود بیهده‌کاران بدل شدی به عدم
وگر عنان سوی بغداد تافتی سلطان
بتافتی دل گردن‌کشان به داغ اِلَم
به روم بزم همه رومیان شدی شیون
به مصر سور همه مصریان شدی ماتم
به دست‌گردان تیغ چو نیل بر لب نیل
نهنگ را بکشیدی نهنگ‌وار به‌دم
به دولت تو گرفتی همه ولایت روم
خطیب و منبر جای صلیب و جای صنم
چو از عنایت بسیار تو بر اهل عراق
گشاده شد در شادی و بسته شد در غم
به لطف صلح برآوردی از میانهٔ جنگ
به فضل نوش برآوردی از میانهٔ سم
همان‌ گروه‌ که جستند از آن مصاف چو تیر
بیامدند کمان وار پشت کرده به خم
به نامه‌ای‌ که نوشتی تو از عجم به عرب
شدند بندهٔ سلطان عرب چنانکه عجم
زنام سلطان زینت گرفت در بغداد
لواء و خُطبه‌ و منشور و مُهر و زَرّ و دِرم
اگر نشان کرامات و اصل معجزه بود
فسون آصفِ بِن بَرخیا و خاتمِ جم
تو آصفی و به دست تو کلک چون افسون
جم‌است شاه و به‌دستس حُسام چون خاتم
به معجزی که دلیل حیات و عافیت است
زمانه را بدلی تو ز عیسیِ مریم
که کشتگان فلک را تو داده‌ای ارواح
که خستگان قضا را توکرده‌ای مرهم
چه کرد قسمت ارزاق بندگان رزّاق
سعادت دو جهان کرد قِسم تو ز قَسَم
موافقتند به هم ملک و دولت و ملت
که هست حُکم تو اندر میان هر سه حَکَم
به جز تو کیست که ‌گاه فتوّت و فَتوی
دهد جواب سوالات مشکل و مبهم
شدست سیرت پاک تو افتخار سیر
شدست شِیمتِ خوب تو اختیار شِیَم
کجا ضمیر تو باشد سَها نماید ماه
کجا یمین تو باشد شَمَر نماید یم
از آنکه جود بود با صریر کلک تو یار
وزانکه درنعم تو بود اُ‌مید نعم
غنیمت است زکِلْکِ تو استماعِ صریر
بشارت است ز لفظ تو استماع نعم
کفت چو چشمهٔ زمزم مبارک است به فال
عطای توست فراوان چو آب وادی زم
توراست هر دو به هم‌ گرچه هست راه دراز
زآب وادی زم تا به چشمهٔ زمزم
طراز جامهٔ دولت نگار خامه توست
رسید از در قنّوج تا به بیت حرم
اگر نه خامهٔ تو گردش سپهر شده‌است
به‌روز بر ز شب تیره چو کشید رقم
زمانه از ظُلَمِ او همی ضیا گیرد
مگرکه از شب مِعراج یافته‌است ظُلَم
به‌ کار ملک بصیرست ‌گرچه هست اَکْمه
به‌گاه نطق فصیح است اگرچه هست اَبْکم
مُصوّری است که ده ساحرست با او یار
مُشَعْبِذی است‌ که صد ساحری است با او ضَمّ
چراغ خانهٔ شرع است و تیر جعبهٔ عقل
نهال باغ علوم و کلید گنج حکم
حریف شیر اجم بود در زمان شباب
قرین صدر عَجَم‌گشت در زمان هَرَم
خدای عرش بدو نیکویی و نیکی خواست
که اوفتاد به صدر عجم ز شیر اجم
همیشه تا که خلاف زبون بود چیره
بر آن مثال‌که ضد دِژم بود خرم
تو باش چیره و اعدای تو همیشه زبون
تو باش خرم و حَسّاد تو همیشه دژم
صدور دهر زخاک در تو کرده بساط
ملوک عصر به جان و سر تو خورده قسم
به رزم موکب منصور تو چو چرخ برین
به بزم مجلس میمون تو چون باغ اِرَم
تو صدر روی زمین و مخالفان تو را
زپشت خویش در انداخته زمین به شکم
قدوم تو به خراسان فزوده شادی خلق
فزوده شادی تو خالقت به وصف قدم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا گرفته عراقین را به نوک قلم
و یا سپرده سماکین را به زیر قدم
هوش مصنوعی: آیا کشور عراق را با نوک قلم به تصرف درآورده‌اند یا اینکه ستارگان را زیر پا نهاده‌اند؟
قلم به دست تو و بر فلک فریشتگان
زبان‌ گشاده به شکر تو پیش لوح و قلم
هوش مصنوعی: قلم در دستان توست و فرشتگان در آسمان به نیایش و شکرگزاری از تو مشغولند، در مقابل لوح و قلم.
دو پادشاه به جهد تو داده دست به عهد
دو شهریار به سعی تو صلح ‌کرده به هم
هوش مصنوعی: دو پادشاه به خاطر تلاش تو با یکدیگر به توافق رسیده و صلح کرده‌اند.
به حسن همت و تدبیر تو شده حاصل
هزار مصلحت از صلح هر دو در عالم
هوش مصنوعی: به خاطر تلاش و تدبیر تو، در نتیجه‌ی صلح بین دو طرف، بسیاری از مصلحت‌ها در جهان به دست آمده است.
تو آن خجسته وزیری که تا گه محشر
چو تو وزیر نخیزد ز گوهر آدم
هوش مصنوعی: تو وزیری خوش‌نام و خوشبختی که در روز محشر، مانند تو وزیری از نسل آدم برنمی‌خیزد.
غیاث دولت شاه و شهاب اسلامی
عماد ملت یزدانی و امام امم
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های یک شخص یا مقام حکومتی می‌پردازد که به عنوان حمایت‌کننده و برآورنده نیازهای مردم شناخته می‌شود. او به عنوان ستون حمایت از ملت و مذهب، قدرت و تأثیر زیادی دارد و به نوعی نماینده‌ای برای ارزش‌های دینی و ملی به حساب می‌آید.
نظام مُلکی و از توست کار مُلک قوی
قوام دینی و از توست اصل دین محکم
هوش مصنوعی: دولت و حکومت کشور به دست توست و استحکام این حکومت به پایبندی به دین بستگی دارد و پایه‌های دین نیز به تو وابسته است.
اگر حیات دهد کردگار عم تو را
به روزگار تو از فخر سرفرازد عم
هوش مصنوعی: اگر خداوند تو را در این دنیا زنده نگه دارد، تو در روزگار خودت به چیزی بالاتر از افتخار می‌رسی.
زمان به امن تو خالی شود ز تیغ بلا
جهان به عهد تو صافی شود ز میغ ستم
هوش مصنوعی: زمانی که در زندگی آرامش و امنیت برقرار شود و مشکلات و سختی‌ها از بین بروند، جهان به دوران صلح و صفا خواهد رسید و ظلم و ستم از جامعه رخت برخواهد بست.
کجا فروغ دهد آفتاب همت تو
نهفته گردد نور ستارگان همم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که آیا می‌تواند جایی باشد که نور آفتاب، نماد تلاش و اراده تو، در آنجا نتابد و روشنایی ستارگان، نماد کم‌نور بودن، در آنجا پنهان بماند؟ به عبارت دیگر، اراده و تلاش تو می‌تواند بر هر نوری سایه بیفکند.
دلیل سعد بود سایه عنایت تو
چه بر ملوک و صدور و چه بر عبید و خدم
هوش مصنوعی: سایه لطف و محبت تو، دلیل خوشبختی و سعادت برای پادشاهان، بزرگان، و حتی بندگان و خدمتگزاران است.
که از عنایت تو مشتری و کیوان را
شود سعادت بیش و سود نحوست کم
هوش مصنوعی: از لطف و بخشش توست که مشتری و کیوان به سعادت و خوشبختی بیشتری دست پیدا می‌کنند و نکبت و شومی کاهش می‌یابد.
به عزم رزم چو از ری به رای و تدبیرت
کشید رایت و لشکر شهنشه اعظم
هوش مصنوعی: به قصد جنگ، زمانی که از شهر ری به خاطر نقشه و تدبیر تو، پرچم و لشکر پادشاه بزرگ به راه افتاد.
چو ماه چرخ همی نور داد ماه درفش
چو شیر بیشه همی حمله برد شیر عَلَم
هوش مصنوعی: مثل ماه که در آسمان نور می‌افشاند، پرچم مانند شیر جنگلی به نبرد می‌شتابد.
گرفت دولت والا رکابهای جیوش
کشید طایر میمون طنابهای خِیَم
هوش مصنوعی: دولت بزرگ و با عظمت، زینت بخش لشکریان شد و پرنده خوشبختی، دُم‌های خیمه‌ها را به حرکت درآورد.
روانه شد زکمان ناوک عتاب و نهاب
زبانه زد زنیام آتش‌ نِقار و نِقَم
هوش مصنوعی: یک تیر زخم‌زن از کمان عتاب و سرزنش رها شد و شعله‌ور شد همانند آتش در آشیانه‌ی ققنوس و آتش‌سوزی.
زبس که خاست زخرطوم زنده‌ پیلان گرد
ز بس که رفت زحلقوم بدسگالان دم
هوش مصنوعی: به دلیل شدت و قدرتی که فیل‌ها دارند، بارها از شدت جنب و جوش خود، درختان را تکان می‌دهند و می‌فشارند. همچنین به خاطر اینکه آنها در زندگی خود با چالش‌ها و مشکلات زیادی مواجه می‌شوند، برای فرار از خطرات، گاهی مجبور به تغییر مسیر و حرکت‌های سریع هستند.
سیاه‌ گشت همی چرخ اخضر و ازرق
کمیت ‌گشت همی اسب اَبرَش و اَدهَم
هوش مصنوعی: چرخ آسمان به رنگ‌های تیره درآمد و اسب‌های پرواز به رنگ‌های مختلف نمایان شدند.
خرد شمرد به بازیچه اندر آن هنگام
نبرد کردن اسفندیار با رستم
هوش مصنوعی: در زمان مبارزه اسفندیار و رستم، عقل و خرد به مانند یک بازیچه به حساب می‌آمد.
در آن مصاف جهانی نهاده روی به رزم
ز کرد و پارسی و ترک و تازی و دیلم
هوش مصنوعی: در آن نبرد جهانی، مردان از سرزمین‌های مختلف همچون کرد، پارسی، ترک، تازی و دیلم به رویارویی و جنگ می‌پردازند.
طرب کننده بر آواز کوس و نالهٔ نای
چو باده‌خوار بر آوای زیر و نغمهٔ بم
هوش مصنوعی: شادی‌آور است مانند صدای طبل و نالهٔ نی، همچنان که نوشندهٔ شراب از نغمه‌های دلنشین و زیر لذت می‌برد.
چه تیغ‌های به زهر آبداده بِدرَخشید
چنانکه آب شد از بیمْ زهرهٔ ضیغم
هوش مصنوعی: تیغ‌های زهرآلودی که درخشیدند، چنان ترسناک بودند که باعث شد دل شیر به لرزه بیفتد و مثل آب روان شود.
شدند جمله گریزان ز لشکر سلطان
بر آن صفت که ‌گریزان سود زگرک غَنَم
هوش مصنوعی: همه از لشکر سلطان فرار کردند، به خاطر ویژگی‌ای که در آن بود، مانند گوسفندانی که از گرگ می‌گریزند تا جان خود را نجات دهند.
از آن سپس که شمردند خویش را غالب
شدند مغلوب از تیغ شاه و تیر حشم
هوش مصنوعی: پس از آنکه افراد شماری از خود را شناختند، در نتیجه بر افرادی که تحت سلطه و تسلط آنها بودند، پیروز شدند. این پیروزی ناشی از قدرت سؤ استفاده از ابزارهایی مانند شمشیر و تیر بود.
یکی قتیل قضا شد یکی عدیل عنا
یکی اسیر اَسَفْ شد یکی نَدیم نَدَم
هوش مصنوعی: در زمان‌های مختلف، افرادی به سرنوشت‌های متفاوتی دچار می‌شوند؛ برخی به مرگ می‌رسند، برخی به عدالت و انصاف می‌رسند، یکی در اسارت و گرفتاری می‌ماند و دیگری در حال شادمانی و خوشی به سر می‌برد.
اگر نبودی سعی تو در میانهٔ کار
وگر نکردی سلطان روزگار کرم
هوش مصنوعی: اگر تلاش تو در میان کار نبود و اگر سلطان زمان بر تو لطف نمی‌کرد، وضعیت به این خوبی نمی‌بود.
زآه خسته رسیدی به برج ماهی تف‌
زخون کشته رسیدی به پشت ماهی‌نم
هوش مصنوعی: از درد و غم، با حالتی خسته به بام بلند و بالایی رسیدی، جایی که خون بر زمین ریخته شده و اثراتی از کشته‌ها باقی مانده است.
بقای شیفته ساران بدل شدی به فنا
وجود بیهده‌کاران بدل شدی به عدم
هوش مصنوعی: عشاق و شیفتگان از بین نمی‌روند و باقی می‌مانند، اما کسانی که بیهوده و بدون هدف زندگی می‌کنند، به زودی به نابودی و عدم می‌رسند.
وگر عنان سوی بغداد تافتی سلطان
بتافتی دل گردن‌کشان به داغ اِلَم
هوش مصنوعی: اگر سوار بر اسب به سمت بغداد بیایی، دل گردن‌فرازان به شدت داغ و پر از شوق خواهد شد.
به روم بزم همه رومیان شدی شیون
به مصر سور همه مصریان شدی ماتم
هوش مصنوعی: در حضور من، شادی رومیان به فریاد تبدیل شد و در مصر، جشن و سرور مصریان به عزا بدل گشت.
به دست‌گردان تیغ چو نیل بر لب نیل
نهنگ را بکشیدی نهنگ‌وار به‌دم
هوش مصنوعی: مثل اینکه با دستان خود، تیغی را در دست گرفته‌ای و آن را به آرامی مانند نیل بر لب دریا می‌کشانی، و چون نهنگی بزرگ به عمق آب می‌روی.
به دولت تو گرفتی همه ولایت روم
خطیب و منبر جای صلیب و جای صنم
هوش مصنوعی: با برکت و نعمت تو، تمامی سرزمین روم تحت سلطه‌ات درآمده است، در حالی که منبر و سخنرانی جای صلیب و بت‌ها را گرفتند.
چو از عنایت بسیار تو بر اهل عراق
گشاده شد در شادی و بسته شد در غم
هوش مصنوعی: به خاطر محبت و لطف فراوان تو، مردم عراق در شادی فراوانی قرار گرفتند و در غم و اندوهی نیز گرفتار شدند.
به لطف صلح برآوردی از میانهٔ جنگ
به فضل نوش برآوردی از میانهٔ سم
هوش مصنوعی: با کمک صلح، از دل جنگ به موفقیت رسیدی و از وسط رنج‌ها، به لطف نوشیدن، به لذت و شادابی دست پیدا کردی.
همان‌ گروه‌ که جستند از آن مصاف چو تیر
بیامدند کمان وار پشت کرده به خم
هوش مصنوعی: در این مصراع، گروهی که در جنگ با دیگری درگیر بودند، زمانی که تیرهایی به سمتشان آمد، به شکل کمانی خود را خم کردند و از پشت به تیرها حمله کردند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی تلاش آنها برای محافظت از خود و در عین حال حفظ آمادگی برای مقابله با دشمن است.
به نامه‌ای‌ که نوشتی تو از عجم به عرب
شدند بندهٔ سلطان عرب چنانکه عجم
هوش مصنوعی: در نامه‌ای که تو نوشتیدی، مردم عجم (غیر عرب‌ها) به عرب تبدیل شدند، همچنان که بندگان سلطان عرب نیز به همین شکل شدند.
زنام سلطان زینت گرفت در بغداد
لواء و خُطبه‌ و منشور و مُهر و زَرّ و دِرم
هوش مصنوعی: از طرف سلطان، در بغداد پرچم، خطبه، فرمان، مهر، و زر و دینار به‌عنوان زینت و زیبایی ارائه شد.
اگر نشان کرامات و اصل معجزه بود
فسون آصفِ بِن بَرخیا و خاتمِ جم
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد نشانه‌های بزرگی و معجزات را در نظر بگیریم، پس سحر و جادوگری آصف پسر برخیا و انگشتری جم نیز از آن‌ها خواهد بود.
تو آصفی و به دست تو کلک چون افسون
جم‌است شاه و به‌دستس حُسام چون خاتم
هوش مصنوعی: تو شخصی با استعداد و توانایی‌های خاصی هستی؛ قلم تو مانند جادوگری است که قدرتی از شاه جمشید دارد و همچنین در دستانت، شمشیری همچون انگشتر سلطنتی وجود دارد.
به معجزی که دلیل حیات و عافیت است
زمانه را بدلی تو ز عیسیِ مریم
هوش مصنوعی: حیات و سلامتی را به گونه‌ای معجزه‌آسا به دنیا معرفی کن، مثل‌ اینکه تو نمایانگر عیسی مسیح، پسر مریم هستی.
که کشتگان فلک را تو داده‌ای ارواح
که خستگان قضا را توکرده‌ای مرهم
هوش مصنوعی: تو به کشتگان آسمان روح بخشیده‌ای و به خستگان سرنوشت تسلی داده‌ای.
چه کرد قسمت ارزاق بندگان رزّاق
سعادت دو جهان کرد قِسم تو ز قَسَم
هوش مصنوعی: قسمت روزی بندگان چه کار کرد؟ خداوندی که برکت دهنده خوشبختی هر دو جهان است، قسم تو را چگونه مقدر کرد؟
موافقتند به هم ملک و دولت و ملت
که هست حُکم تو اندر میان هر سه حَکَم
هوش مصنوعی: ملک و دولت و ملت در یک جریان هماهنگ هستند و همه تحت تأثیر و فرمان تو قرار دارند.
به جز تو کیست که ‌گاه فتوّت و فَتوی
دهد جواب سوالات مشکل و مبهم
هوش مصنوعی: به جز تو، چه کسی می‌تواند در موقعیت‌های دشوار و مبهم راهنمایی کند و پاسخ‌های درست را ارائه دهد؟
شدست سیرت پاک تو افتخار سیر
شدست شِیمتِ خوب تو اختیار شِیَم
هوش مصنوعی: سیرت پاک تو باعث افتخار است و برنای نیکوی تو برگزیدگی‌های والایی را به همراه دارد.
کجا ضمیر تو باشد سَها نماید ماه
کجا یمین تو باشد شَمَر نماید یم
هوش مصنوعی: کجا که ذهن و فکر تو باشد، مانند ماه روشنایی می‌بخشد. کجا که دست راست تو باشد، دریا جلال و شکوه می‌آفریند.
از آنکه جود بود با صریر کلک تو یار
وزانکه درنعم تو بود اُ‌مید نعم
هوش مصنوعی: از آنجایی که بخشنده بودن با قلم تو همراه است و چون در نعمت تو امیدی برای خیر و خوشی وجود دارد.
غنیمت است زکِلْکِ تو استماعِ صریر
بشارت است ز لفظ تو استماع نعم
هوش مصنوعی: شنیدن صدای دل‌انگیز تو برایم نعمت است، زیرا هر لحظه که صدای تو را می‌شنوم، به من خبرهای خوشی می‌دهد.
کفت چو چشمهٔ زمزم مبارک است به فال
عطای توست فراوان چو آب وادی زم
هوش مصنوعی: گفت این عطای تو مانند چشمهٔ زمزم فرخنده و پربرکت است، و مانند آب وادی زم، فراوان و خوشایند است.
توراست هر دو به هم‌ گرچه هست راه دراز
زآب وادی زم تا به چشمهٔ زمزم
هوش مصنوعی: دوست و محبوب من، هرچند بین ما فاصله زیادی وجود دارد، اما ارتباطی عمیق و نزدیک بین ما برقرار است. این فاصله به مانند یک راه طولانی است که از دشت زم تا چشمهٔ زمزم کشیده شده است.
طراز جامهٔ دولت نگار خامه توست
رسید از در قنّوج تا به بیت حرم
هوش مصنوعی: لباس و نشانهٔ خوشبختی و عظمت تو، همان قلمی است که از در قنوج تا خانهٔ کعبه را پوشانده است.
اگر نه خامهٔ تو گردش سپهر شده‌است
به‌روز بر ز شب تیره چو کشید رقم
هوش مصنوعی: اگر قلم تو تحت تأثیر روزگار نیست، پس چرا در روز روشن، اثرش در شب تار دیده می‌شود؟
زمانه از ظُلَمِ او همی ضیا گیرد
مگرکه از شب مِعراج یافته‌است ظُلَم
هوش مصنوعی: دوران از ظلم او نور می‌گیرد، مگر آن که از شب معراج، ظلمی به دست آمده باشد.
به‌ کار ملک بصیرست ‌گرچه هست اَکْمه
به‌گاه نطق فصیح است اگرچه هست اَبْکم
هوش مصنوعی: هر کس ممکن است در کارهای مختلفی توانایی داشته باشد، حتی اگر به نظر نرسد. به رغم اینکه ممکن است فردی قادر به صحبت نباشد، توانایی و بصیرتش در مواقع ضروری به خوبی نمایان می‌شود.
مُصوّری است که ده ساحرست با او یار
مُشَعْبِذی است‌ که صد ساحری است با او ضَمّ
هوش مصنوعی: در اینجا به شخصیتی اشاره شده که دارای قدرت‌های جادویی و سحری است. او در کنار یک هم‌پیمان دیگر قرار دارد که نیز توانایی‌های فراوان و شگفت‌انگیزی دارد. این تصویر نشان‌دهنده همکاری و اتحاد این دو فرد است که هر کدام به تنهایی هم توانایی‌های خاصی دارند و در کنار یکدیگر، قدرت و تأثیر بیشتری پیدا می‌کنند.
چراغ خانهٔ شرع است و تیر جعبهٔ عقل
نهال باغ علوم و کلید گنج حکم
هوش مصنوعی: چراغخانه نماد روشنی و هدایت در اصول دینی است، تیر جعبهٔ عقل به معنای ابزار و قدرت تفکر است، نهال باغ علوم نشان‌دهندهٔ رشد و پرورش دانش است و کلید گنج حکم، وسیله‌ای برای دستیابی به دانش و آگاهی‌های عمیق را تداعی می‌کند.
حریف شیر اجم بود در زمان شباب
قرین صدر عَجَم‌گشت در زمان هَرَم
هوش مصنوعی: در دوران جوانی، او مانند حریف دلاوری است که در نبرد با شیر آریایی قرار دارد، اما در پیری و کهولت سن، به حالتی ضعیف و ناتوان تبدیل می‌شود.
خدای عرش بدو نیکویی و نیکی خواست
که اوفتاد به صدر عجم ز شیر اجم
هوش مصنوعی: خدای بزرگ به او خوبی و نیکی عطا کرد و او به مقام والایی رسید، بالاتر از همه، حتی از شیر شیران.
همیشه تا که خلاف زبون بود چیره
بر آن مثال‌که ضد دِژم بود خرم
هوش مصنوعی: هرگاه که کلام نادرست و خلاف حق غالب شود، همچون نمونه‌ای است که بر ضدّ دژ و قلعه‌ای خوشبختی حاضر می‌شود.
تو باش چیره و اعدای تو همیشه زبون
تو باش خرم و حَسّاد تو همیشه دژم
هوش مصنوعی: تو همیشه بر رقبایت تسلط داشته باش و آنها را پایین‌تر از خودت ببین. تو باید شاد و خوشحال باشی، در حالی که حسودان همیشه در اندوه و ناراحتی هستند.
صدور دهر زخاک در تو کرده بساط
ملوک عصر به جان و سر تو خورده قسم
هوش مصنوعی: زمانه از خاک، زندگی و قدرت پادشاهان را به تو داده و آن‌ها را به جان و سر تو سپرده است.
به رزم موکب منصور تو چو چرخ برین
به بزم مجلس میمون تو چون باغ اِرَم
هوش مصنوعی: در میدان نبرد، جمعیت و هیاهوی پیروزی تو مانند آسمان بلندی است و در محفل شاد تو، فضایی همانند باغ زیبای ارم وجود دارد.
تو صدر روی زمین و مخالفان تو را
زپشت خویش در انداخته زمین به شکم
هوش مصنوعی: تو در بهترین جایگاه بر روی زمین قرار داری، اما دشمنانت از پشت به تو حمله کرده و تو را به زمین می‌زنند.
قدوم تو به خراسان فزوده شادی خلق
فزوده شادی تو خالقت به وصف قدم
هوش مصنوعی: ورود تو به خراسان باعث شادی مردم شده و شادی تو نیز به خاطر زیبایی و ویژگی‌های خاصی که داری، افزایش یافته است.