شمارهٔ ۳۰
نرگس پرخواب او از چشم من بردست خواب
سنبل پر تاب او در پشتم آوردست تاب
چشممنپرخوابازآن شد پشتمن پرتاب ازاین
وین دو حال از هر دو پنداری همی بینم بخواب
آن چو سَحّاران اگر پیشه ندارد سِحر صرف
وین چو عَطّاران اگر مایه ندارد مشک ناب
چیستچندان رنگوزرق ازسِحر آن برمشتری
چیست چندان رنگ و بوی از عطر این بر آفتاب
گر میان عاشق و معشوق هنگام طرب
شرم و حشمت را شراب از پیش بردارد حجاب
خویشتن را در حجاب شرم و حشمتتُرک من
بیشتر پوشد همی چون بیشتر نوشد شراب
راست پنداریکه کافور وگلاب است ای شگفت
چون شکفته عارضش خوی گیرد از شرم و عتاب
من دلی دارم ز عشقش گرم و پیش او شوم
تا مگر بنشاند این گرمی به کافور و گلاب
وصف خوبان را به چشم اندر خیال روی او
چون مه اندر آینه است و چون ستاره اندر آب
گر خیال او نه ماه است و ستاره پس چراست
نور او آسان نمای و وصل او دشوار یاب
عاشقان را گر وصال و صحبت آن ماهروی
خوشترست از عمر و مال و تندرستی و شباب
عاقلان را از وصال و صحبت او خوشترست
خدمت سلطان اعظم خسرو مالک رقاب
کعبهٔ محمودیان و قبلهٔ مسعودیان
فخر سلطانان علاء دین و دنیا بوشهاب
بادشاه تاجور بهرامشاه نامور
آنکه از نامش بزرگی یافت القاب و خطاب
آنکه او را هست ابراهیم بن مسعود جد
وانکه او را هست مسعودبن ابراهیم باب
رسم او چون رسم محمودست جد جد او
بتپرستان کشتن و بتخانهها کردن خراب
آنکه اندر دولت او مستجاب آمد دعا
برتر آمد دولت او از دعای مستجاب
پیش تیغ او نقاب از روی بگشاید ظفر
چون ز گرد رزم بر روی هوا بندد نقاب
از غراب آموخت رفتن دشمنش در زیر بند
زانکه بودش مرغوای بد ز آواز غراب
شد کباب از خنجر او بدسگالان را جگر
هرکجا خنجر بود آتش جگر باشد کباب
بر زمین هند و سِند از هیبت شمشیر او
شیر غرنده نگردد یک زمان غایب ز غاب
کرد خالی عدل او زاولستان از اضطرار
کرد صافی تیغ او هندوستان از اضطراب
زانکه دارد بیفساد و بیخیانت ملک خویش
محتسب در ملک او شد بینیاز از احتساب
گرچه میراث آمد او را شاهی از جد و پدر
آلت شاهی به نفس خویش کرده است اکتساب
خیمهٔ اقبال او را بر سپهر لاژورد
هم بساط است از مَجَرّه، هم طناب است از شهاب
کان یکی باشد سپید و پهن چون سیمین بساط
واندگر باشد دراز و زرد چون زرین طناب
در وفا و شکر او از بُست تا اقصای هند
یکدلند و یکزبان خرد و بزرگ و شیخ و شاب
کرده اند اوصاف او را افتتاح هر کلام
کردهاند اخبار او را ابتدای هرکتاب
ای مبارک خسرویکز عدل تو یابد امان
سینه دُرّاج و کبک از چِنگَل باز و عقاب
خلق را بهتر غنیمت عدل توست از بهر آنک
آشتی دادست عدل تو غَنَم را با ذِئاب
ملک و عمرت را چه باک ازکید و مکر دشمنان
کوه و دریا را چه باک از سایهٔ پر ذُباب
شیر پر دل راکند فر جبین تو جبان
خصم مخطی راکند رای مصیب تو مصاب
آهن پولاد با عزمت ندارد محکمی
آذر خَرّاد با خشمت ندارد التهاب
بهره از طبع تو گیرد، زان سبک باشد هوا
مایه از حلم تو یابد زانگران باشد تراب
چرخ اگر جانی نبودی شمس اگر گفتی سخن
شیر اگر سُخره نبودی بحر اگر بودی خوش آب
از علا و نور و از سهم و سخا با هر چهار
گر تورا مانند و همتا کردمی بودی صواب
این صفت هرگز نباشد دلپسند از هیچ روی
وین سخن هرگز نباشد دلپذیر از هیچ باب
زانکه چرخ و شمس و شعر و بحر در جنب تو اند
چون زمین و چون سُها و چون گوزن و چون سراب
گاه رعد از بهر تیغ تو زند بر برق بانگ
گاه برق از بهر جود تو بخندد بر سحاب
برق با جود تو گویی ابر را گوید مبار
رعد با تیغ تو گویی برق را گوید متاب
آنچه در هیجا تو کردستی به شمشیر و به تیر
پیل نتواند بیشک و شیر نتواند بهناب
نام تو مدروس کرد آوازهٔ اسفندیار
ذکر تو منسوخ کرد افسانهٔ افراسیاب
فتح را چون بر در غزنین سبک کردی عنان
رزم را چون بر لب سیحونگران کردی رکاب
از ملک تایید بود آغاز رزمت را مدد
وز فلک لبیک بود آواز کوست را جواب
جوش بود از جیش تو در سومنات و مولتان
گرد بود از رزم تو در پنجشیر و اندراب
پای پیلان را ز مغز حاسدان کردی طلی
موی اسبان را به خون دشمنان کردی خضاب
معجز موسی است گفتی رمح تو گاه طعان
دست بویحیی است گفتی تیغ تو گاه ضِراب
آن یکی را در جبین جاودان جستی سنان
وین دگر را از روان راویان کردی قراب
چون نبود اندر خور باران رحمت دشمنت
بر سرش بارید شمشیر تو باران عذاب
روح بی جسمش معذّب شد به زندان سَقَر
جسم بیروحش مُنَقَّط شد به دندان گلاب
در هزیمت شد کسی بیچاره و مسکین بماند
نیزه در دستش عصا گشت و کماندانش جراب
او ندامت خورد و عمرش اوفتاد اندر نهیب
او هزیمت گشت و مالش اوفتاد اندر نهاب
معصیت در کین توست و طاعت اندر مهر تو
دوستانت را ثواب و دشمنانت را عقاب
آفرین بر بارهٔ آهو تک شبرنگ تو
آنکه در اعجاز رفتارش بود عجز دَواب
گاه جستن برق را با او نباشد هیچ زور
گاه رفتن باد را با او نباشد هیچ تاب
گردن ماهی بساید چون ازو خواهی درنگ
دامن صَرصَر بگیرد چون ازو جویی شتاب
شهریارا، گرچه از انعام تو هنگام مدح
شاعران را هم ذَهَب تشریف باشد هم ثیاب
دوست تر دارد معزی از ثیاب و از ذهب
خاک پای قاصدانت در ایاب و در ذهاب
تاکه از لفظ سما باشد سمو را انشقاق
تاکه از بحر هزج باشد رجز را انشعاب
انشقاق و انشعاب یُمن و یُسر اندر جهان
از یمین و از یسارت باد تا یومالحساب
تا چمن پژمرده گردد در مه کانون و دی
تا هوا تفسیده گردد در مه ایلول و آب
سال و مه باد از نَوالت بندگان را آب و نان
روز و شب باد از قبولت بندگان را جاه و آب
در مَظالِم ملک را توقیع تو حَبلُالمتین
در ضیافت خلق را احسان تو حُسن المآب
سوی کیوان رفته از میدان و از ایوان تو
نعرهٔکوس و تبیره نالهٔ چنگ و رباب
خون خصم و آب رز در خنجر و در ساغرت
همچو در مینا و لؤلؤ لعل و یاقوت مُذاب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نرگس پرخواب او از چشم من بردست خواب
سنبل پر تاب او در پشتم آوردست تاب
هوش مصنوعی: نرگس زیبای او خواب را از دیدگان من گرفته و سنبل خوشبو و پرطراوت او، بر دوش من سنگینی میکند.
چشممنپرخوابازآن شد پشتمن پرتاب ازاین
وین دو حال از هر دو پنداری همی بینم بخواب
هوش مصنوعی: چشم من به خواب رفته و از این رو، پشت من به حالتی دیگر در حال حرکت است. این دو وضعیت را مانند خواب میبینم.
آن چو سَحّاران اگر پیشه ندارد سِحر صرف
وین چو عَطّاران اگر مایه ندارد مشک ناب
هوش مصنوعی: اگر آن سحرگران به کار سحر مشغول نیستند، این عطاران هم اگر عطر خالص نداشته باشند، فایدهای ندارند.
چیستچندان رنگوزرق ازسِحر آن برمشتری
چیست چندان رنگ و بوی از عطر این بر آفتاب
هوش مصنوعی: چرا اینقدر زیبایی و جاذبهی خاصی در سحر و جادو وجود دارد که میتواند توجه دیگران را جلب کند؟ چه چیزهایی باعث میشود که عطر این روزها از تابش خورشید بگذرد و حتی درخشندگی آن را تحتتأثیر قرار دهد؟
گر میان عاشق و معشوق هنگام طرب
شرم و حشمت را شراب از پیش بردارد حجاب
هوش مصنوعی: اگر در زمان شادی، شرم و وقار از بین عاشق و معشوق حذف شود، مانند اینکه شراب این حجاب را کنار بزند.
خویشتن را در حجاب شرم و حشمتتُرک من
بیشتر پوشد همی چون بیشتر نوشد شراب
هوش مصنوعی: انسان خود را به وسیله حیا و وقار میپوشاند، اما من از شرم بیشتر خود را میپوشانم، چرا که به همان اندازه که از شراب بیشتر مینوشم، خویشتن را نیز بیشتر پنهان میکنم.
راست پنداریکه کافور وگلاب است ای شگفت
چون شکفته عارضش خوی گیرد از شرم و عتاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیت فردی میپردازد که چهرهاش به قدری دلفریب و خیرهکننده است که میتواند حس خوشبو بودن کافور و گلاب را به ذهن متبادر کند. با این حال، در آن زیبایی، نشانههایی از شرم و عتاب نیز وجود دارد که نشاندهندهی عمق احساسات و پیچیدگیهای شخصیت اوست.
من دلی دارم ز عشقش گرم و پیش او شوم
تا مگر بنشاند این گرمی به کافور و گلاب
هوش مصنوعی: من دلی دارم که به خاطر عشق او، گرم و پرشور است و میخواهم نزد او بروم تا شاید این شعلههای عشق را با کافور و گلاب تسکین دهد.
وصف خوبان را به چشم اندر خیال روی او
چون مه اندر آینه است و چون ستاره اندر آب
هوش مصنوعی: توصیف زیباییهای خوبان در تصور ما مانند تصویر چهرهای دلربا در آینه است و همچون ستارهای که در آب منعکس میشود.
گر خیال او نه ماه است و ستاره پس چراست
نور او آسان نمای و وصل او دشوار یاب
هوش مصنوعی: اگر او مانند ماه و ستاره زیباست، پس چرا نورش به آسانی میتابد اما وصل او سخت به دست میآید؟
عاشقان را گر وصال و صحبت آن ماهروی
خوشترست از عمر و مال و تندرستی و شباب
هوش مصنوعی: عاشقان اگرچه عمر و ثروت و سلامت و جوانی برایشان مهم است، اما دیدار و همراهی با معشوق زیباتر و دلپذیرتر از همه اینهاست.
عاقلان را از وصال و صحبت او خوشترست
خدمت سلطان اعظم خسرو مالک رقاب
هوش مصنوعی: عاقلان بیشتر از همراهی و نزدیکی با معشوق، خدمت به سلطان بزرگ و صاحب اختیار را دوست دارند.
کعبهٔ محمودیان و قبلهٔ مسعودیان
فخر سلطانان علاء دین و دنیا بوشهاب
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف مکانی مقدس و ارزشمند اشاره دارد که برای مردم مهم است. کعبه نمادی از مرکزیت در عالم معنوی است و به مقام و عظمت سلطانانی که به علم و دیانت شناخته میشوند، اشاره میکند. بدین ترتیب، شعر نه تنها به بعد معنوی و مذهبی بلکه به شرافت و درخشش در بین شخصیتهای بزرگ تاریخ میپردازد.
بادشاه تاجور بهرامشاه نامور
آنکه از نامش بزرگی یافت القاب و خطاب
هوش مصنوعی: بزرگترین پادشاهی که به نام بهرامشاه مشهور است، به خاطر نامش، القاب و عنوانهای بسیاری به دست آورده است.
آنکه او را هست ابراهیم بن مسعود جد
وانکه او را هست مسعودبن ابراهیم باب
هوش مصنوعی: این جمله به نسب دو فرد اشاره دارد: یکی ابراهیم بن مسعود و دیگری مسعود بن ابراهیم. ابراهیم پدر مسعود است و مسعود پسر ابراهیم. به عبارتی دیگر، آنها در یک سلسله نسب با هم مرتبط هستند.
رسم او چون رسم محمودست جد جد او
بتپرستان کشتن و بتخانهها کردن خراب
هوش مصنوعی: روش او مانند روش محمود است. اجداد او بتپرستان را کشتند و معابد بتها را ویران کردند.
آنکه اندر دولت او مستجاب آمد دعا
برتر آمد دولت او از دعای مستجاب
هوش مصنوعی: آن که در دولت و سلطنتش دعاها پذیرفته میشود، نشان دهنده این است که مقامش و موقعیتش بالاتر از دعاهای مستجاب است.
پیش تیغ او نقاب از روی بگشاید ظفر
چون ز گرد رزم بر روی هوا بندد نقاب
هوش مصنوعی: در برابر تیغ او، دشمنان به راحتیْ خود را میفروشند و پیروزی را از دست میدهند، همانطور که وقتی در جنگ به اوج میرسند، پوشش از چهره برمیدارند و تماشای او را آسان میکنند.
از غراب آموخت رفتن دشمنش در زیر بند
زانکه بودش مرغوای بد ز آواز غراب
هوش مصنوعی: از کلاغ یاد گرفت که چگونه دشمنش را در دام بیاندازد، زیرا صدای ناهنجار کلاغ او را به خطر انداخت.
شد کباب از خنجر او بدسگالان را جگر
هرکجا خنجر بود آتش جگر باشد کباب
هوش مصنوعی: خنجر او باعث آتش سوزی و نابودی بدسگالان شده است و هر جا که خنجر وجود داشته باشد، جگر دشمنان به مانند کباب در آتش میسوزد.
بر زمین هند و سِند از هیبت شمشیر او
شیر غرنده نگردد یک زمان غایب ز غاب
هوش مصنوعی: بر زمینهای هند و سند، به خاطر وجود شمشیر او، حتی شیرهای خشمگین هم نمیتوانند لحظهای غیبت کنند و از ترس او پنهان میشوند.
کرد خالی عدل او زاولستان از اضطرار
کرد صافی تیغ او هندوستان از اضطراب
هوش مصنوعی: او به ناچار زمین زاولستان را از وجود عدل خود خالی کرد و به خاطر ناآرامی، تیغ صاف و برندهاش را به هندوستان فرستاد.
زانکه دارد بیفساد و بیخیانت ملک خویش
محتسب در ملک او شد بینیاز از احتساب
هوش مصنوعی: زیرا که او دارای سرزمینی پاک و بیخیانت است، نگهبان آن سرزمین بدون نیاز به حساب و کتاب شده است.
گرچه میراث آمد او را شاهی از جد و پدر
آلت شاهی به نفس خویش کرده است اکتساب
هوش مصنوعی: هرچند او از سوی پدر و جد خود به عنوان شاه به دنیا آمده، اما خودش با تلاش و کوشش شخصیت شاهانهای برای خود ساخته است.
خیمهٔ اقبال او را بر سپهر لاژورد
هم بساط است از مَجَرّه، هم طناب است از شهاب
هوش مصنوعی: خیمهٔ خوشبختی او بر آسمان آبی گسترده شده است؛ از یک سو پایههای آن به خاطر رودخانهٔ نورانی و از سوی دیگر به دلیل درخشش ستارهها تشکیل شده است.
کان یکی باشد سپید و پهن چون سیمین بساط
واندگر باشد دراز و زرد چون زرین طناب
هوش مصنوعی: یک نوار سفید و پهن است که شبیه به پارچه نقرهای به نظر میرسد، و دیگری نوار بلند و زرد است که مانند طناب طلا به نظر میآید.
در وفا و شکر او از بُست تا اقصای هند
یکدلند و یکزبان خرد و بزرگ و شیخ و شاب
هوش مصنوعی: در وفاداری و سپاسگزاری از او، مردم از دورترین نقاط تا اقصینقاط هند، یکدل و یکزبان هستند؛ چه بزرگتر و چه کوچکتر، شیخ یا جوان.
کرده اند اوصاف او را افتتاح هر کلام
کردهاند اخبار او را ابتدای هرکتاب
هوش مصنوعی: صفات او را در آغاز هر سخن ذکر کردهاند و خبرهای او را در ابتدای هر کتاب آوردهاند.
ای مبارک خسرویکز عدل تو یابد امان
سینه دُرّاج و کبک از چِنگَل باز و عقاب
هوش مصنوعی: ای خسروی نیکوکار که به برکت عدلت، جانواران مانند سینهدُرّاج و کبک از چنگال خطر رها میشوند و عقاب در آسمان آزاد میپرواز کند.
خلق را بهتر غنیمت عدل توست از بهر آنک
آشتی دادست عدل تو غَنَم را با ذِئاب
هوش مصنوعی: عدل تو برای مردم بهتر از هر چیزی است، چرا که عدل تو توانسته است گوسفندها را با گرگها آشتی دهد.
ملک و عمرت را چه باک ازکید و مکر دشمنان
کوه و دریا را چه باک از سایهٔ پر ذُباب
هوش مصنوعی: خودت را نترسان از دشمنان و نقشههایشان، چرا که بزرگترین چالشها مانند کوه و دریا را هم با سایهٔ کوچکی از حشرات نمیتوان ترساند.
شیر پر دل راکند فر جبین تو جبان
خصم مخطی راکند رای مصیب تو مصاب
هوش مصنوعی: شیر پرجرأت به خاطر تو از ترس دور میشود و دشمن نادان نمیتواند نقشهاش را علیه تو اجرا کند.
آهن پولاد با عزمت ندارد محکمی
آذر خَرّاد با خشمت ندارد التهاب
هوش مصنوعی: آهن سخت و مقاوم، در برابر آتش بیرحم تاب و تحملی ندارد.
بهره از طبع تو گیرد، زان سبک باشد هوا
مایه از حلم تو یابد زانگران باشد تراب
هوش مصنوعی: چون احساس و هوای دل تو به دیگران منتقل میشود، سبکی و راحتی به همراه دارد و آنجا که بزرگواری و بردباری تو وجود دارد، خاک و جهان به شدت سنگین میشود.
چرخ اگر جانی نبودی شمس اگر گفتی سخن
شیر اگر سُخره نبودی بحر اگر بودی خوش آب
هوش مصنوعی: اگر چرخِ جهان حرکت نداشت، شمس نمیتوانست سخنی بگوید. اگر شیر نبود که به راحتی تحقیر شود، و اگر دریا وجود داشت، آن وقت آبش خوش و زیبا بود.
از علا و نور و از سهم و سخا با هر چهار
گر تورا مانند و همتا کردمی بودی صواب
هوش مصنوعی: اگر تو هم مانند و هم شأن و هم رتبه من بودی، از صفات نیک و روشنایی و بخشش و سخاوت برخوردار میشدی و این عمل درست و شایستهای بود.
این صفت هرگز نباشد دلپسند از هیچ روی
وین سخن هرگز نباشد دلپذیر از هیچ باب
هوش مصنوعی: این صفت هیچگاه از هیچ جنبهای خوشایند نیست و این سخن نیز از هیچ نظر لذتبخش نیست.
زانکه چرخ و شمس و شعر و بحر در جنب تو اند
چون زمین و چون سُها و چون گوزن و چون سراب
هوش مصنوعی: چرخ، خورشید، شعر و دریا در مقایسه با تو مانند زمین، سُها، گوزن و سراب هستند.
گاه رعد از بهر تیغ تو زند بر برق بانگ
گاه برق از بهر جود تو بخندد بر سحاب
هوش مصنوعی: گاهى صداى رعد به خاطر تیغ تند تو به گوش مىرسد و گاهى به خاطر بخشندگیات، برق از میان ابرها مىخندد و نور افشانى مىکند.
برق با جود تو گویی ابر را گوید مبار
رعد با تیغ تو گویی برق را گوید متاب
هوش مصنوعی: درخشندگی مهربانی تو به حدی است که گویی ابرها با آن برق میزنند و صدای رعد در برابر تیغ تو گویی به آنها میگوید که دور شوند.
آنچه در هیجا تو کردستی به شمشیر و به تیر
پیل نتواند بیشک و شیر نتواند بهناب
هوش مصنوعی: هر آنچه تو در میدان نبرد با شمشیر و تیر انجام دادی، هیچ فیل و شیر قویتری نمیتواند به آن دست یابد.
نام تو مدروس کرد آوازهٔ اسفندیار
ذکر تو منسوخ کرد افسانهٔ افراسیاب
هوش مصنوعی: نام تو باعث شده که شهرت اسفندیار گسترش یابد و یاد تو، افسانهٔ افراسیاب را فراموش شده جلوه داده است.
فتح را چون بر در غزنین سبک کردی عنان
رزم را چون بر لب سیحونگران کردی رکاب
هوش مصنوعی: وقتی که پیروزی را به آرامی بر دروازه غزنین فرود آوردی، نیز همانطور با شجاعت و قدرت بر آرامش سیحون تکیه کردی.
از ملک تایید بود آغاز رزمت را مدد
وز فلک لبیک بود آواز کوست را جواب
هوش مصنوعی: در آغاز کار تو، از سوی قدرت و تأیید الهی بود و کمک و یاری تو از آسمان به سمت تو آمد، چنانکه ندای تو پاسخ داده شد.
جوش بود از جیش تو در سومنات و مولتان
گرد بود از رزم تو در پنجشیر و اندراب
هوش مصنوعی: در سومنات و مولتان، به خاطر تلاشها و پیروزیهای تو، شور و هیجان به وجود آمد و در پنجشیر و اندراب، نشانههای پیروزی و افتخار تو نمایان بود.
پای پیلان را ز مغز حاسدان کردی طلی
موی اسبان را به خون دشمنان کردی خضاب
هوش مصنوعی: تو بر پای فیلها اثر حسادت را به مغز آنها رفتهای و موی اسبان را با خون دشمنان رنگینی.
معجز موسی است گفتی رمح تو گاه طعان
دست بویحیی است گفتی تیغ تو گاه ضِراب
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی اشاره دارد به معجزات و نشانههای الهی در زندگی پیامبران. از یک سو، به معجزه موسی اشاره میکند که با عصای خود توانست کارهای فوقالعادهای انجام دهد و از سوی دیگر به طرحی کنایهآمیز اشاره دارد که دست یحیی، پیامبر، در جایی ممکن است به کلامی تند و تیز تعبیر شود، مانند تیغی که بران است. به طور کلی، شاعر به ارتباط میان قدرت کلام و عمل در زندگی انبیا و تأثیر آن بر جامعه پرداخته است.
آن یکی را در جبین جاودان جستی سنان
وین دگر را از روان راویان کردی قراب
هوش مصنوعی: در یکی از شخصیتها، نشانههای ماندگاری و جاودانگی مشاهده میشود، و در دیگری، ویژگیهایی از روح و بیان راویان قابل توجه است.
چون نبود اندر خور باران رحمت دشمنت
بر سرش بارید شمشیر تو باران عذاب
هوش مصنوعی: زمانی که باران رحمت خداوند بر دشمنان نبارد، شمشیر تو بر سر آنها مانند بارانی از عذاب نازل میشود.
روح بی جسمش معذّب شد به زندان سَقَر
جسم بیروحش مُنَقَّط شد به دندان گلاب
هوش مصنوعی: روح بدون بدنش در زندان سقر آزار میبیند و بدن بیروح او به شدت و با درد دندانهایش مورد آسیب قرار میگیرد.
در هزیمت شد کسی بیچاره و مسکین بماند
نیزه در دستش عصا گشت و کماندانش جراب
هوش مصنوعی: کسی که در حال فرار بود، به حالتی ناچار و درمانده باقی ماند، طوری که نیزهاش به عصا تبدیل شد و تیرکشیش به پوتین بدل گشت.
او ندامت خورد و عمرش اوفتاد اندر نهیب
او هزیمت گشت و مالش اوفتاد اندر نهاب
هوش مصنوعی: او از کارهای خود پشیمان شد و زندگیاش به خاطر این پشیمانی به خطر افتاد. در برابر این حوادث، او شکست خورد و داراییاش نیز بر اثر این نابهسامانی از دست رفت.
معصیت در کین توست و طاعت اندر مهر تو
دوستانت را ثواب و دشمنانت را عقاب
هوش مصنوعی: خلاف و اشتباه در دشمنی توست و اطاعت و بندگی در محبت تو. دوستانت پاداش میگیرند و دشمنانت مجازات خواهند شد.
آفرین بر بارهٔ آهو تک شبرنگ تو
آنکه در اعجاز رفتارش بود عجز دَواب
هوش مصنوعی: به تو آفرین میگویم، ای زیبایی مانند آهوی تک شبرنگ، که رفتار معجزهآسا و دلربای تو حتی باعث ناتوانی و حیرت زندگیجانوران شده است.
گاه جستن برق را با او نباشد هیچ زور
گاه رفتن باد را با او نباشد هیچ تاب
هوش مصنوعی: گاهی اوقات برای رسیدن به چیزهایی مانند برق و نور، نیازی به تلاش و زور نیست. و در مواقعی که باد میوزد، هم هیچ زحمت یا تلاشی لازم نیست.
گردن ماهی بساید چون ازو خواهی درنگ
دامن صَرصَر بگیرد چون ازو جویی شتاب
هوش مصنوعی: گوشهای از زیباییها و ظرافتهای جهان را در نظر بگیر. اگر بخواهی که آرامش را تجربه کنی، باید به آن زیباییها توجه کنی و به آرامی به آنها نزدیک شوی. اما اگر بخواهی که به سرعت و با شتاب پیش بروی، ممکن است که دچار مشکلات و ناراحتیها شوی.
شهریارا، گرچه از انعام تو هنگام مدح
شاعران را هم ذَهَب تشریف باشد هم ثیاب
هوش مصنوعی: شهریارا، با اینکه ستایش شاعران از تو باعث میشود که حتی طلا و لباسهای فاخر به آنها داده شود، اما در حقیقت این ستایشها به خاطر خود توست.
دوست تر دارد معزی از ثیاب و از ذهب
خاک پای قاصدانت در ایاب و در ذهاب
هوش مصنوعی: معزی به دوستانش بیشتر از هر چیز دیگری علاقه دارد، حتی بیشتر از طلا و زیورآلات که بر خاک پای پیامآورانت است، در هنگام آمدن و رفتن.
تاکه از لفظ سما باشد سمو را انشقاق
تاکه از بحر هزج باشد رجز را انشعاب
هوش مصنوعی: تا زمانی که کلمات موسیقی داشته باشند، مانند جدا شدن صداها، و تا زمانی که شعر از لحن خاصی پیروی کند، مانند تغییر لحن در یک نغمه، توالی و تنوع در آن وجود دارد.
انشقاق و انشعاب یُمن و یُسر اندر جهان
از یمین و از یسارت باد تا یومالحساب
هوش مصنوعی: در دنیا، جدایی و تنوع در خوشبختی و راحتی وجود دارد که این خوشبختی از راست و چپ ناشی میشود و تا روز حساب ادامه خواهد داشت.
تا چمن پژمرده گردد در مه کانون و دی
تا هوا تفسیده گردد در مه ایلول و آب
هوش مصنوعی: تا زمانی که چمنها در مه و سرما پژمرده شوند و تا وقتی که هوا در دشت و آب و هوای بارانی خراب گردد، این حال و هوا ادامه دارد.
سال و مه باد از نَوالت بندگان را آب و نان
روز و شب باد از قبولت بندگان را جاه و آب
هوش مصنوعی: امیدوارم در هر سال و ماه، بندگان تو از نعمتهای تو برخوردار شوند و در طول روز و شب، از برکت قبول تو بهرهمند گردند و به مقام و منزلت علمی و اجتماعی برسند.
در مَظالِم ملک را توقیع تو حَبلُالمتین
در ضیافت خلق را احسان تو حُسن المآب
هوش مصنوعی: در مشکلات و ناملایمات، تو پناه مطمئنی برای پادشاهی و در مهمانی و مهربانی با مردم، نیکی و احسان تو سرمنزل خوبی است.
سوی کیوان رفته از میدان و از ایوان تو
نعرهٔکوس و تبیره نالهٔ چنگ و رباب
هوش مصنوعی: به آسمان رفتهای و از میدان و سرای تو صداهای کوس و فریاد و نالهی ساز و چنگ به گوش میرسد.
خون خصم و آب رز در خنجر و در ساغرت
همچو در مینا و لؤلؤ لعل و یاقوت مُذاب
هوش مصنوعی: در خنجر و در شیشهات خون دشمن و آب گل سرخ با هم ترکیب شدهاند، مانند مینا و مروارید یا لعل و یاقوت که ذوب شدهاند.
حاشیه ها
1398/09/26 02:11
عین. ح
زانکه چرخ و شمس و شعر و بحر در جنب تواَند
در این مصراع به جای «شعر» باید «شیر» باشد
1398/09/26 02:11
عین. ح
پیل نتواند به یشک و شیر نتواند به ناب