گنجور

شمارهٔ ۲۴

چو آ‌تش فلکی شد نهفته زیر حجاب
زدود بست فلک بر رخ زمانه نقاب
درآمد از در من برگرفته دلبر من
ز روی خویش نقاب و ز موی خویش حجاب
خبر گرفته‌ که من بر عزیمت سفرم
فرو نهادم و برداشتم دل از اَحباب
عرق‌ گرفته جبینش ز داغ فُرقَتِ من
چو بر چکیده به گلبرگ قطره‌های گلاب
کشیده زلف گره‌ ‌گیر در میان دو لب
چو خوشه عِنَب‌ اندر میانهٔ عَنّاب
به سرو برشده دارد ز مشک تافته خم
به تیر آخته دارد ز شیر تافته تاب
فرو زده به دو بادام صدهزار الماس
برون شده سر الماسها به دُرّ خوشاب
ز های و هوی غریوش هزار دل چو دلم
بر آتش غم و تیمار بیش‌ گشته کباب
دراز کرد زبان عتاب وگفت مرا
که ای به لفظ خطا با فراق‌ کرده خطاب
تورا که گفت که اندر حضر به‌این زودی
ز وصل عزم بگردان‌، ز دوست روی بتاب
شباب و یار مساعد خوشست هر دو به هم
مبر ز یار مساعد به روزگار شباب
بباش و رنجه مکن دست را به‌بند عنان
بپا و رنجه مکن پای را به رنج رکاب
به‌کوه و دشت چه تازی میان ژاله و برق
که وقت طارَم خرگاه و آتش است و شراب
همی نبینی کز باد بهمنی در و دشت
شدست معدن کافور و چشمهٔ سیماب
جواب دادم و گفتم که ای شکر لب من
مکن دراز به خشم اندرون زبان عِتاب
نخست کس نه تویی‌ کز فراق دیدستم
نخست کس نه منم کز سفر کشید عذاب
سفر اگر همه دشت است باشدش پایان
فراق اگر همه بحرست باشدش پایاب
زنم چرا نزنم دست در عِنان صلاح
کنم چرا نکنم پای در رکاب صواب
ز باد و بهمن و سرما چه باک بود مرا
که هست در دل و طبع من از دو آتش آب
یکی ز عشق تو و دیگر از تفکر شعر
شعاع و شعله هر دو رسیده تا به سحاب
من از خدای به شکرم تو صبر کن که دهد
مرا به شکر جزای و تو را به صبر ثواب
بیا و دست در آگوش من حمایل کن
که دیرگشت و بپا ایستاده‌اند اصحاب
دوید تا بر من پشت کرد چون چوگان
دلم ز بیم جدایی چو گوی در طَبطَاب
فرو سِتُرد ز رخسار خون دیده به‌دست
به‌ خون دیده ده انگشت خویش‌کرد خَضاب
وداع کردم و بر جان و دل نگاریدم
حساب وصلش و دیدم شبی چو روز حساب
شبی که بود ز بس تیرگی زمین و هوا
چو ر‌وز بازپسین سر به سر سیاهی ناب
خمیده ماه به شکل‌ کمان زرّین نور
جهنده رَجم شیاطین چو بُسّدین نشاب
خیال نور کواکب میان ظلمت شب
چنانکه پَرّ حواصِل میان پرّ غُراب
بساط پروین‌ گفتی میان نَطع‌ کبود
پیاله‌های بلورست درکف لعّاب
بَناتِ نَعش پراکنده بر کران سپهر
چو بیضه‌های شترمرغ در میان سراب
نجوم جَوزا همچون حمایل زرّین
فرو گذاشته از روی جامهٔ حُجّاب
مَجرّه همچو رهی کاشکاره شد در بحر
چو زد کلیم پیمبر عصای خویش بر آب
ستور من به چنین شب همی نمود هنر
همی نوشت شَخ و سنگ بر نشیب و عقاب
به نیکویی چو تَذَرو و به فرّخی چو همای
به رهبری چو کلنگ و به‌ سرکشی چو عقاب
دونده‌تر گه رفتن ز باد برگردون
جهندهٔ ترگه جستن ز تیر در پرتاب
دو چشم او چو دو لؤلؤ برآمده ز صدف
دو گوش او چو دو خنجر برآخته ز قِراب
دلیروار به پیش اندرون گرفت رهی
همه نشیمن افعیّ و خوابگاه ذِئاب
گه اندرو زد مه بیم و گه ز باد بلا
گهی زشیر نهیب وگهی ز دزد نهاب
فتاده نالهٔ غولان گمره اندر دشت
چنانکه نعرهٔ شیران شَرزَه اندر غاب
به روی سنگ سیه بر نشسته برف سفید
چو موی قاقم بر روی جامهٔ سنجاب
نموده دیو به چشمم ز دور پیکر خویش
چو در جحیم دل کافران به‌روز عقاب
گذر نکرد به پیش دلم چو دید که هست
دلم سپهر و شهاب اندرو مدیح شهاب
شهابِ دینِ خدا مُقْتَدیٰ مؤیّد ملک
ظهیر دولت و پیرایهٔ اولوالالباب
کریم بار خدایی‌ که اهل حکمت را
به حکم عقل ز درگاه او سزد محراب
کتاب و کِلک همه کاتبان ستوده شود
چو کلک او بنگارد صحیفهٔ به‌کتاب
چو نیزه گیرد و شمشیر ازو بیاموزند
یلان رزم و سران سپه طعان و ضراب
به بخشش کف او ساعتی وفا نکند
اگر ستاره درم‌ گردد و فلک ضراب
بود چو فایده در لفظ اگر نگاه کنی
ز نیکویی لقبش در میانهٔ القاب
بود چو واسطه در عِقد اگر قیاس کنی
ز روشنی نسبش در میانهٔ انساب
ایا ز غایت احسانت‌ گرم‌ گشته قلوب
و یا ز قوّت فرمانت نرم‌ گشته رقاب
شعاع بخت تو تا آدم است بر اسلاف
لباس جاه تو تا محشرست بر أعقاب
به زیر هر هنرت جوهری است از حکمت
به زیر هر سخنت دفتری است از آداب
به طبع جغد شود هر که دشمن تو بود
که جغدوار نجوید مگر دیار خراب
بر ضمیر تو زیبد منجمان تو را
مَجرّه تخته و ماه دو هفته اُسطُرلاب
هزار دانهٔ گوهر بود به بیداری
ز ابر جود تو یک قطره دیدن اندر خواب
اگر سؤال کند سائلی ز رجعت روح
کفِ جواد تو او را کفایت است جواب
اگر تُراب ز دست تو یابدی باران
به جای سبزه زَبَرجَد برون دمد ز تراب
بر آن زمین‌ که تو را آرزوی صید بود
حسود را حسد آید در آن زمین ز کِلاب
ز خیمهٔ ظفرت نقش نسترد گردون
چگونه یارد از دشمنی گسست طناب
مجالسند به لفظ اندرون ولیّ وعدوت
که آن همیشه مُصیب است و این همیشه مُصاب
در آفرین تو ماند به روی حورالعین
قصیده‌های چو آب من از ملاحت و آب
چون من به مدح تو مشکین‌ کنم صحیفهٔ سیم
سبب کند به معانی مُسَبّب الاسباب
ز بهر روی تو فالی گرفتم از مُصحَف
برآمد آیت «طوبی لَهُم و حُسن مآب‌»
به‌ وقت آن‌ که به حج حاجیان شتاب کنند
چو حاجیان سوی درگاهت آمدم به‌ شتاب
اگر قبول‌ کنی خویشتن به موسم حج
کنم ز بهر تو قربان برین مبارک باب
اگرچه هست به چشمت مرا ز تو اعزاز
وگرچه هست به نعمت‌ مرا ز تو اَنجاب
بدین قصیده سزد گر زیادتی یابم
که لفظهاش بدیع است و وصفهاش عِجاب
به وزن وقافیت آن که عَسجُدی گوید:
«‌غلام‌وار میان بسته و گشاده نقاب‌»
همیشه تا که به عشق اندرون خبر گویند
ز حال عُروه و عَفرا و حال دَعد و رُباب
به شش دلیل طرب مجلس تو خرّم باد
به نای و بربط و تنبور و طبل و چنگ و رباب
همیشه تا که به وصف اندرون مجرّه بود
چو جوی شیر و فلک چون زمردین دولاب
سر عدوت چو دولاب باد گرداگرد
دو جوی خون به‌ رخش پر ز درد و حسرت‌ و تاب
بنان تو گه بخشش مُقَسّمُ الارزاق
نهان تو گه کوشش مفتح الابواب
سرای مادح تو چون خزاین مَلِکان
ز بَدره‌های زر سرخ و رزمه‌های ثیاب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو آ‌تش فلکی شد نهفته زیر حجاب
زدود بست فلک بر رخ زمانه نقاب
هوش مصنوعی: وقتی آتش آسمانی به زیر پوشش پنهان شد، آسمان پرده‌ای را از روی چهره زمان برداشت.
درآمد از در من برگرفته دلبر من
ز روی خویش نقاب و ز موی خویش حجاب
هوش مصنوعی: دلبند من با ورود به خانه‌ام، چهره‌اش را از زیر نقاب و موهایش را پوشانده است.
خبر گرفته‌ که من بر عزیمت سفرم
فرو نهادم و برداشتم دل از اَحباب
هوش مصنوعی: خبر دارد که من تصمیم به سفر گرفته‌ام و از دوستان و عزیزانم دل بریده‌ام.
عرق‌ گرفته جبینش ز داغ فُرقَتِ من
چو بر چکیده به گلبرگ قطره‌های گلاب
هوش مصنوعی: عرق روی پیشانی او به خاطر عشق و جدایی من است، درست مانند قطره‌های گلاب که بر گلبرگ‌ها چکیده و زیبایی خاصی ایجاد کرده‌اند.
کشیده زلف گره‌ ‌گیر در میان دو لب
چو خوشه عِنَب‌ اندر میانهٔ عَنّاب
هوش مصنوعی: زلفی که مانند گره‌ای در میان لب‌ها پیچیده شده، شبیه خوشه‌ی انگور است که در بین دانه‌های عناب قرار دارد.
به سرو برشده دارد ز مشک تافته خم
به تیر آخته دارد ز شیر تافته تاب
هوش مصنوعی: سرو بلند و زیبا به مانند کسی است که مویش با مشک خوشبو شده و قامتش همچون تیر و رویش شبیه به شیر است که جذابیت و توانایی خاصی دارد.
فرو زده به دو بادام صدهزار الماس
برون شده سر الماسها به دُرّ خوشاب
هوش مصنوعی: دو بادام پر از الماس روییده، و درخشش آن‌ها مانند الماس‌های حسینی درخشان است.
ز های و هوی غریوش هزار دل چو دلم
بر آتش غم و تیمار بیش‌ گشته کباب
هوش مصنوعی: شور و شوق غم‌انگیز او هزاران دل را به درد و عذاب انداخته و دلم همچون کباب بر اثر غم و ناراحتی سوخته است.
دراز کرد زبان عتاب وگفت مرا
که ای به لفظ خطا با فراق‌ کرده خطاب
هوش مصنوعی: او زبانش را دراز کرد و با لحنی تند به من گفت: ای کسی که به اشتباه با کنایه از جدایی صحبت می‌کنی.
تورا که گفت که اندر حضر به‌این زودی
ز وصل عزم بگردان‌، ز دوست روی بتاب
هوش مصنوعی: به تو چه کسی گفت که به این زودی از وصال دوری؟ از دوست روی برگردان.
شباب و یار مساعد خوشست هر دو به هم
مبر ز یار مساعد به روزگار شباب
هوش مصنوعی: در دوران جوانی و همراهی دوستان خوب، لحظات شیرینی رقم می‌خورد. باید از این دو نعمت بهره‌برداری کرد و از دوستی و جوانی غافل نشد.
بباش و رنجه مکن دست را به‌بند عنان
بپا و رنجه مکن پای را به رنج رکاب
هوش مصنوعی: بمان و خودت را به زحمت نینداز، به دستانت زحمت نده و نگذار خود را گرفتار کنی. همچنین پاهایت را به زحمت نینداز و به خودت سختی نده.
به‌کوه و دشت چه تازی میان ژاله و برق
که وقت طارَم خرگاه و آتش است و شراب
هوش مصنوعی: در کوه و دشت چه شتابی در بین باران و برق، که زمان آن است که خرگاه برپاست و آتش روشن، و شراب در حال ریزش است.
همی نبینی کز باد بهمنی در و دشت
شدست معدن کافور و چشمهٔ سیماب
هوش مصنوعی: آیا نمی‌بینی که از وزش باد شدید، زمین و دشت پُر از کافور و چشمهٔ نقره‌ای شده‌اند؟
جواب دادم و گفتم که ای شکر لب من
مکن دراز به خشم اندرون زبان عِتاب
هوش مصنوعی: جواب دادم و گفتم که ای شیرین‌زبان، زبانت را دراز نکن و با خشم صحبت نکن.
نخست کس نه تویی‌ کز فراق دیدستم
نخست کس نه منم کز سفر کشید عذاب
هوش مصنوعی: تنها تو هستی که بخاطر دوری از تو رنج کشیده‌ام و تنها من هستم که بخاطر سفر کردن عذاب را تجربه کرده‌ام.
سفر اگر همه دشت است باشدش پایان
فراق اگر همه بحرست باشدش پایاب
هوش مصنوعی: اگر سفر در همه جا هموار و بی‌دردسر باشد، باز هم به پایان رسیدن آن به معنای جدا شدن از محبوب است. و اگر سفر به مانند دریا عمیق و پرمخاطره باشد، باز هم به نقطه‌ پایانی خواهد رسید.
زنم چرا نزنم دست در عِنان صلاح
کنم چرا نکنم پای در رکاب صواب
هوش مصنوعی: چرا دست خود را به اداره امور نزنم؟ چرا برای کار درست تلاش نکنم و قدم در راه نیک نیندازم؟
ز باد و بهمن و سرما چه باک بود مرا
که هست در دل و طبع من از دو آتش آب
هوش مصنوعی: برای من اهمیتی ندارد که از باد و سردی و برف بترسم، چون در دل و طبیعت من، دو آتش عشق وجود دارد که آرامش را برایم به ارمغان می‌آورد.
یکی ز عشق تو و دیگر از تفکر شعر
شعاع و شعله هر دو رسیده تا به سحاب
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو و همچنین بر اثر اندیشه، نور و حرارت شعر به مرحله‌ای رسیده که به آسمان‌ها نیز رسیده است.
من از خدای به شکرم تو صبر کن که دهد
مرا به شکر جزای و تو را به صبر ثواب
هوش مصنوعی: من از خدا سپاسگزارم و تو صبر کن، چرا که او به من پاداش شکرگذاری‌ام را خواهد داد و تو نیز به خاطر صبر کردنت پاداشی دریافت خواهی کرد.
بیا و دست در آگوش من حمایل کن
که دیرگشت و بپا ایستاده‌اند اصحاب
هوش مصنوعی: بیا و دستت را دور گردنم بینداز، چون دوستان دیر به پا ایستاده‌اند و منتظرند.
دوید تا بر من پشت کرد چون چوگان
دلم ز بیم جدایی چو گوی در طَبطَاب
هوش مصنوعی: او با شتاب دور شد و به من پشت کرد، همچون گوی که در بازی چوگان به سمت دیگر می‌رود. دل من از ترس جدایی، مانند گوی در حال چرخش و بی‌تابی است.
فرو سِتُرد ز رخسار خون دیده به‌دست
به‌ خون دیده ده انگشت خویش‌کرد خَضاب
هوش مصنوعی: با دست خود خون از چهره‌ام را پاک کردم و انگشتانم را به خون آغشته کردم.
وداع کردم و بر جان و دل نگاریدم
حساب وصلش و دیدم شبی چو روز حساب
هوش مصنوعی: وداع کردم و به یاد محبوبم حساب عشق و وصالش را کردم و دیدم که شبی که گذشت، به روشنی و زیبایی روز است.
شبی که بود ز بس تیرگی زمین و هوا
چو ر‌وز بازپسین سر به سر سیاهی ناب
هوش مصنوعی: شبی که به خاطر تاریکی زیاد زمین و آسمان، همه جا یکدست سیاه و تاریک بود، مانند روزی که به انتهایش نزدیک می‌شویم.
خمیده ماه به شکل‌ کمان زرّین نور
جهنده رَجم شیاطین چو بُسّدین نشاب
هوش مصنوعی: ماه به شکل یک کمان زیبا و طلایی خمیده است و نورش مانند تیرهای پرتاب شده به سمت شیاطین می‌تابد.
خیال نور کواکب میان ظلمت شب
چنانکه پَرّ حواصِل میان پرّ غُراب
هوش مصنوعی: تصور نور ستاره‌ها در دل تاریکی شب مانند وجود پرندگان زیبا در کنار پرندگان سیاه است.
بساط پروین‌ گفتی میان نَطع‌ کبود
پیاله‌های بلورست درکف لعّاب
هوش مصنوعی: در میانه‌ی میدان آبی‌رنگ، سفره‌ای از ستاره‌های پروین گسترده شده است و پیاله‌های شفاف و بلورین در دستانی با لعاب درخشان قرار دارند.
بَناتِ نَعش پراکنده بر کران سپهر
چو بیضه‌های شترمرغ در میان سراب
هوش مصنوعی: دخترانی که مانند نعش‌هایی در کنار آسمان پخش شده‌اند، مثل تخم‌های شترمرغی هستند که در میان آب‌گیرها پراکنده شده‌اند.
نجوم جَوزا همچون حمایل زرّین
فرو گذاشته از روی جامهٔ حُجّاب
هوش مصنوعی: ستارگان جوزا مانند کمر بندهای طلا از روی لباس حجاب افتاده‌اند.
مَجرّه همچو رهی کاشکاره شد در بحر
چو زد کلیم پیمبر عصای خویش بر آب
هوش مصنوعی: زمانی که حضرت موسی عصای خود را بر روی آب زد، آب به طور معجزه‌آسا از هم شکافت و مانند راهی در دریا ظاهر شد.
ستور من به چنین شب همی نمود هنر
همی نوشت شَخ و سنگ بر نشیب و عقاب
هوش مصنوعی: در این شب، من به کارهای هنری خود مشغول بودم و می‌نوشتم. تصاویر و نقش‌های مختلفی بر روی زمین به تصویر کشیده می‌شد، مانند شاخ و سنگ. تعبیرات عمیق‌تر موجود در این شب و کارها به پرواز و بلندی‌ها اشاره دارد.
به نیکویی چو تَذَرو و به فرّخی چو همای
به رهبری چو کلنگ و به‌ سرکشی چو عقاب
هوش مصنوعی: به زیبایی مانند دانه‌ای که به زمین افکنده می‌شود و به خوشحالی مانند پرنده‌ای که به اوج می‌رود، به رهبری مانند ابزاری که برای کارگری استفاده می‌شود و به شجاعت و استقلال مانند عقابی که در آسمان پرواز می‌کند.
دونده‌تر گه رفتن ز باد برگردون
جهندهٔ ترگه جستن ز تیر در پرتاب
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن تلاش و کوشش در دوستی با عناصر طبیعی است. شاعر به سرعت دویدن به مانند باد اشاره می‌کند و به جست و خیز کردن مانند پرتاب تیر اشاره می‌کند. در واقع، این بیانگر تلاش برای عبور از موانع و سرعت در حرکت است.
دو چشم او چو دو لؤلؤ برآمده ز صدف
دو گوش او چو دو خنجر برآخته ز قِراب
هوش مصنوعی: چشم‌های او مانند دو مروارید است که از صدف بیرون آمده‌اند و گوش‌هایش مانند دو شمشیر است که از نیام بیرون آمده‌اند.
دلیروار به پیش اندرون گرفت رهی
همه نشیمن افعیّ و خوابگاه ذِئاب
هوش مصنوعی: شجاعانه به جلو حرکت کرد و راهی را انتخاب کرد که پر از خطرات و چالش‌های بزرگ بود؛ جایی که افعی‌ها و گرگ‌ها در آن زندگی می‌کنند و آرامش ندارند.
گه اندرو زد مه بیم و گه ز باد بلا
گهی زشیر نهیب وگهی ز دزد نهاب
هوش مصنوعی: گاهی از گناه و خطا در امان نیستی و در برابر سختی‌ها و خطرات زندگی قرار می‌گیری. گاهی از وحشت و ترس، و گاهی از شدت خشم و بعضی اوقات به دلیل ترس از دزدان و خطرات دیگر احساس ناامنی می‌کنی.
فتاده نالهٔ غولان گمره اندر دشت
چنانکه نعرهٔ شیران شَرزَه اندر غاب
هوش مصنوعی: صدای نالهٔ موجودات خطرناک در دشت به گوش می‌رسد، به‌گونه‌ای که مانند نعرهٔ شیران جنگلی در بیابان هیجان‌انگیز و مدهش است.
به روی سنگ سیه بر نشسته برف سفید
چو موی قاقم بر روی جامهٔ سنجاب
هوش مصنوعی: برف سفید بر روی سنگ تیره نشسته است، مانند موی سفید کلاغی که بر روی لباس سنجاب قرار دارد.
نموده دیو به چشمم ز دور پیکر خویش
چو در جحیم دل کافران به‌روز عقاب
هوش مصنوعی: به دور از چهره‌ام، دیو خود را به من نشان داد، مانند روزی که در جهنم دل کافران بر فراز عقاب می‌خزد.
گذر نکرد به پیش دلم چو دید که هست
دلم سپهر و شهاب اندرو مدیح شهاب
هوش مصنوعی: دل من آن‌قدر بزرگ و پرنور است که وقتی دیگری به آن نزدیک شد، احساس کرد که مانند آسمانی پرستاره و درخشان است و دیگر نتوانست از کنار آن بگذرد.
شهابِ دینِ خدا مُقْتَدیٰ مؤیّد ملک
ظهیر دولت و پیرایهٔ اولوالالباب
هوش مصنوعی: ستاره درخشان دین خدا، پیشوای مؤیّد و محافظ دولت، و زینت بخش خردمندان و صاحبان اندیشه است.
کریم بار خدایی‌ که اهل حکمت را
به حکم عقل ز درگاه او سزد محراب
هوش مصنوعی: خداوند کریم و بخشنده است که اهل حکمت و دانایی را با اندیشه و عقل خود به درگاهش راه می‌دهد و شایسته است که در آنجا عبادت کنند.
کتاب و کِلک همه کاتبان ستوده شود
چو کلک او بنگارد صحیفهٔ به‌کتاب
هوش مصنوعی: همه نوشته‌ها و نویسندگان ستایش می‌شوند، زمانی که قلم آن‌ها بر صفحه‌ای از کتاب نقش می‌بندد.
چو نیزه گیرد و شمشیر ازو بیاموزند
یلان رزم و سران سپه طعان و ضراب
هوش مصنوعی: وقتی که دلیران جنگ و سرداران، نکته‌ها و درس‌های نبرد را از نیزه و شمشیر بیاموزند، به نبرد می‌پردازند و در این راه تجربه کسب می‌کنند.
به بخشش کف او ساعتی وفا نکند
اگر ستاره درم‌ گردد و فلک ضراب
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است به دست آوردن ثروت و نعمت‌های دنیا موقتی باشد، اما بخشش و generosity او همیشه پایدار نیست. حتی اگر ستاره‌ها و آسمان هم به خدمت سلطانی درآیند، نمی‌توان به وعده‌های مادی اطمینان کرد.
بود چو فایده در لفظ اگر نگاه کنی
ز نیکویی لقبش در میانهٔ القاب
هوش مصنوعی: اگر به دقت به کلمات و عناوین توجه کنی، متوجه می‌شوی که در میان نام‌ها و القاب، ارزش و زیبایی آن‌ها چگونه نمایان می‌شود.
بود چو واسطه در عِقد اگر قیاس کنی
ز روشنی نسبش در میانهٔ انساب
هوش مصنوعی: اگر به شرایط و موقعیت‌ها دقت کنی، متوجه خواهی شد که وجود یک واسطه در میان روابط به روشنی و قابل درک بودن نسبت‌های خانوادگی کمک می‌کند.
ایا ز غایت احسانت‌ گرم‌ گشته قلوب
و یا ز قوّت فرمانت نرم‌ گشته رقاب
هوش مصنوعی: آیا به خاطر نیکی‌های زیاد تو دل‌ها گرما گرفته‌اند یا به خاطر قدرت فرمانت، گردن‌ها نرم شده‌اند؟
شعاع بخت تو تا آدم است بر اسلاف
لباس جاه تو تا محشرست بر أعقاب
هوش مصنوعی: شعاع خوش شانسی تو تا زمانی که انسان‌ها وجود دارند، ادامه دارد و نشانه‌ای از مقام و عظمت تو تا روز قیامت بر نسل‌های بعدی‌ات خواهد بود.
به زیر هر هنرت جوهری است از حکمت
به زیر هر سخنت دفتری است از آداب
هوش مصنوعی: هر کدام از هنرها و مهارت‌هایت دارای درکی عمیق و حکمت خاصی است، و هر کلامی که می‌گویی، اصول و آداب خاصی را در خود دارد.
به طبع جغد شود هر که دشمن تو بود
که جغدوار نجوید مگر دیار خراب
هوش مصنوعی: هر کسی که دشمن تو باشد، مانند جغد می‌شود، چرا که جغد فقط در مناطق ویران و خراب زندگی می‌کند.
بر ضمیر تو زیبد منجمان تو را
مَجرّه تخته و ماه دو هفته اُسطُرلاب
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به فضیلت و زیبایی تو اشاره دارد و اشاره می‌کند که نجوم و علم ستاره‌شناسی در تو وجود دارد. گویا تو همانند یک ستاره در آسمان می‌درخشی و توانایی‌های خاصی در خود داری که مشابه با ابزارهای نجومی است.
هزار دانهٔ گوهر بود به بیداری
ز ابر جود تو یک قطره دیدن اندر خواب
هوش مصنوعی: در بیداری، هزاران دانهٔ گوهر وجود دارد، اما در خواب تنها یک قطره از نعمت‌های تو دیده می‌شود.
اگر سؤال کند سائلی ز رجعت روح
کفِ جواد تو او را کفایت است جواب
هوش مصنوعی: اگر کسی درباره بازگشت روح از تو سؤال کند، پاسخ تو برای او کافی خواهد بود.
اگر تُراب ز دست تو یابدی باران
به جای سبزه زَبَرجَد برون دمد ز تراب
هوش مصنوعی: اگر از دستان تو خاک و گل به دست آید، باران به جای سبزه، از دل خاک بیرون می‌آید.
بر آن زمین‌ که تو را آرزوی صید بود
حسود را حسد آید در آن زمین ز کِلاب
هوش مصنوعی: در زمینی که برای تو آرزوی شکار وجود دارد، حسادت حسودان در آنجا به وجود می‌آید.
ز خیمهٔ ظفرت نقش نسترد گردون
چگونه یارد از دشمنی گسست طناب
هوش مصنوعی: از خیمه پیروزی تو، چگونه می‌توان مشکلات را کم کرد و از دشمنی‌ها رهایی یافت؟
مجالسند به لفظ اندرون ولیّ وعدوت
که آن همیشه مُصیب است و این همیشه مُصاب
هوش مصنوعی: در مجالس، واژه‌ها پیوسته به زبان می‌آیند، اما وعده‌ای که تو به من داده‌ای همیشه درست و مطمئن است، در حالی که وعده‌های دیگر همیشه با شک و تردید همراه هستند.
در آفرین تو ماند به روی حورالعین
قصیده‌های چو آب من از ملاحت و آب
هوش مصنوعی: در زیبایی تو، چهره‌ای مانند حورالعین وجود دارد و شعرهایی که مانند آب از لذت و زیبایی تو جاری می‌شوند.
چون من به مدح تو مشکین‌ کنم صحیفهٔ سیم
سبب کند به معانی مُسَبّب الاسباب
هوش مصنوعی: وقتی من در ستایش تو نوشتاری زیبا و خوش‌نگار ایجاد می‌کنم، این نوشته به سبب معانی عمیق و زیبا، همچون نقره‌ای خالص، ارزش می‌یابد.
ز بهر روی تو فالی گرفتم از مُصحَف
برآمد آیت «طوبی لَهُم و حُسن مآب‌»
هوش مصنوعی: برای زیبایی چهره‌ات، به کتاب مقدس نگاهی کردم و آیه‌ای چون «برای آن‌ها خوشبختی و سرانجام نیکوست» به چشمم خورد.
به‌ وقت آن‌ که به حج حاجیان شتاب کنند
چو حاجیان سوی درگاهت آمدم به‌ شتاب
هوش مصنوعی: زمانی که حاجیان به سوی خانه خدا شتاب می‌کنند، من نیز با عجله به سمت درگاه تو می‌آیم.
اگر قبول‌ کنی خویشتن به موسم حج
کنم ز بهر تو قربان برین مبارک باب
هوش مصنوعی: اگر تو بپذیری، من برای تو به انجام مناسک حج می‌روم و به خاطر تو، جانم را در این درگاه مقدس فدای تو می‌کنم.
اگرچه هست به چشمت مرا ز تو اعزاز
وگرچه هست به نعمت‌ مرا ز تو اَنجاب
هوش مصنوعی: هرچند که تو را در نظر دارم و به خاطر تو مقام و منزلت دارم، و هرچند که نعمت‌ها و بخشش‌های تو برای من موجب شکرگزاری است.
بدین قصیده سزد گر زیادتی یابم
که لفظهاش بدیع است و وصفهاش عِجاب
هوش مصنوعی: این شعر نشان می‌دهد که اگر این شعر به اندازه کافی زیبا و شگفت‌انگیز باشد، کاملاً مناسب است که به آن افزوده شود. چون واژه‌های آن تازه و وصف‌هایش حیرت‌آور است.
به وزن وقافیت آن که عَسجُدی گوید:
«‌غلام‌وار میان بسته و گشاده نقاب‌»
هوش مصنوعی: این شعر به تصویری از وضعیتی اشاره دارد که در آن فردی با تواضع و احترام، در حالی که نقاب به چهره دارد، بین دو حالت بسته و باز قرار گرفته است. این نشان‌دهنده‌ی دلبستگی و وابستگی او به دیگری است، و احساساتی از قبیل تسلیم و احترام را به تصویر می‌کشد.
همیشه تا که به عشق اندرون خبر گویند
ز حال عُروه و عَفرا و حال دَعد و رُباب
هوش مصنوعی: در هر زمان وقتی که سخن از عشق به میان می‌آید، از وضعیت عروه و عفرا و همچنین حال دعد و رباب صحبت می‌شود.
به شش دلیل طرب مجلس تو خرّم باد
به نای و بربط و تنبور و طبل و چنگ و رباب
هوش مصنوعی: به دلیل‌های مختلف، فضای جشن و خوشی در مجلس تو با صدای سازهایی چون نای، بربط، تنبور، طبل، چنگ و رباب پر از شادی و نشاط است.
همیشه تا که به وصف اندرون مجرّه بود
چو جوی شیر و فلک چون زمردین دولاب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و ظرافت یک جریان می‌پردازد که در آن، آب به لطافت شیر است و آسمان شبیه به یک جواهر سبز می‌باشد. به طور کلی، شاعر به وصف یک فضای دلنشین و دل‌انگیز اشاره دارد که در آن همه چیز به شکل زیبا و دلپذیری به نظر می‌رسد.
سر عدوت چو دولاب باد گرداگرد
دو جوی خون به‌ رخش پر ز درد و حسرت‌ و تاب
هوش مصنوعی: دشمن تو مانند چرخ باد در دور و اطراف، دو جوی خون بر چهره‌اش نقش بسته است که نشان‌دهنده درد و حسرت و تاب و توان اوست.
بنان تو گه بخشش مُقَسّمُ الارزاق
نهان تو گه کوشش مفتح الابواب
هوش مصنوعی: دست شما منشأ و منبع بخشش‌هاست، و در تلاش و کوشش شما، درهای موفقیت و فرصتها به روی افراد باز می‌شود.
سرای مادح تو چون خزاین مَلِکان
ز بَدره‌های زر سرخ و رزمه‌های ثیاب
هوش مصنوعی: خانه‌ی ستایشگر تو مشابه خزانه‌های پادشاهان است، پر از سکه‌های زرین و دیوان ارزشمند.