شمارهٔ ۲۰
دیدم به ره آن نگار خندان را
آن ماه رخ ستاره دندان را
بر ماه دو هفته تافته عمدا
مشکین دو رسن چه زنخدان را
چوگان زده پیش خلق در میدان
دلها همه گوی کرده چوگان را
بوی گل و مشک داده از باده
بیجاده و دُرّ و شَکّر افشان را
ره داده به سوی زر و بیجاده
از جام و پیاله آب حیوان را
در کار کشیده اهلِ طاعت را
وز کار ببرده اهل عصیان را
وان غمزهٔ کافرین به یک لحظه
افکنده و بسته صد مسلمان را
از سنبل او بلا دل و دین را
وز نرگس او خطر تن و جان را
بالاش چو سرو و ساخته مسکن
بر سرو به جادویی گلستان را
شرم از رخ او هزار تَکْسین را
رشک از خط او هزار خاقان را
گفتم که کرایی ای بت دلبر
گفتا که نصیر ملک سلطان را
گفتم که امیر ابومحمد را
کاو تاج شدست دین یزدان را
فرخنده منیع کز هنرمندیش
فخر و شرف است آل حَسّان را
تفضیل نهیم بر عراق اکنون
با حشمت و جاه او خراسان را
بیننده همی ز شهر نشناسد
پیرامَنْ شهر او بیابان را
عین الدوله رسید مهمانش
تا شاد کند صدور و اعیان را
اندازه پدید نیست در دولت
پیروزی میزبان و مهمان را
زیبد که ز جان ثنا کنیم این را
شاید که ز دل وفا کنیم آن را
کایشان داند قدر گفتارم
یا رب تو نگاه داری ایشان را
ای مجد و نصیرتان گه مفخر
مر دولت و ملک شاه ایران را
بخت تو نهاد در ازل خوانی
وز عقل طعام ساخت مر آن را
گویی که ز خوان او گه قسمت
یک لقمه همی رسید لقمان را
هرچند ز دست پور دستان شد
ناموس شکسته شاه توران را
دست تو چو بندگان دهد بوسه
گر زنده کنند پور دَستان را
از مرکب تو همی عجب دارم
کاو تیره کند ز گَرد میدان را
شایسته بود چهار خِصلت را
ناوَرد و تَک و شتاب و جولان را
دادست به تَک سُمِ چو سندانش
کی باشد فعل باد سندان را
ره نیست به مرو در ز انصافش
بیدادی خشک ریش تاوان را
عدل تو سبب شد اندرین بقعت
آسایش و امن و نرخ ارزان را
از عدل تو پیش مصطفی خالد
دادست به خلد مژده رضوان را
اصل است گه شجاعت و مردی
تیر و تبرت شکار و میدان را
فخرست گه کفایت و مردی
دست و قلمت نثار و دیوان را
قطب استگه لطافت و شادی
جام و قدحت شراب و ایوان را
همتای تو نیست داور عادل
بغداد و ری و قم و سپاهان را
شایسته تو را ریاست و میری
چون ملک پیمبری سلیمان را
میراث به دست صاحب میراث
شک نیست درین سخن سخندان را
سی سال گذشت و آخر از غفلت
تَنبیه فتاد چرخ گردان را
حق داد به دست باز حقور را
ده باز به دست داد دهقان را
میرا تو به پایهای رسیدستی
کان پایه نبود مَعن و نُعمان را
تا جدول و دفتر مَدیحَت را
حق داد معزّی ثنا خوان را
در نظم سخن چنانکه گفته است او
ختم است سخوران کیهان را
کردی تو به جای او بسی احسان
او گفت ثنای خوب احسان را
احسان تو را شمار نشناسد
چون برگ درخت قطره باران را
گر سعی کنی به مال دیوانی
شکر تو کند طراز دیوان را
در خانهٔ خویش سازد از سعیات
هم برگ و ذخیرهٔ زمستان را
تا قبلهٔ اهل دل بود کعبه
درگاه تو باد قبله اعیان را
فرمان تو جزم باد و جباران
مُنقاد و مطیع گشته فرمان را
تا نور فزاید از مه و زُهره
بُرج سَرَطان و بُرج میزان را
از جاه تو رشک باد هر ساعت
بر چرخ بلند ماه تابان را
در بزم تو با فرشتگان آرند
بوبکر و عُمر، علّی و عثمان را
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دیدم به ره آن نگار خندان را
آن ماه رخ ستاره دندان را
هوش مصنوعی: در مسیر، آن معشوق خندان و زیبا را دیدم که مانند ماهی درخشان، دندانهایش همچون ستارگان میدرخشیدند.
بر ماه دو هفته تافته عمدا
مشکین دو رسن چه زنخدان را
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف ماه به عنوان یک موجود زیبای سیاه و دلربا پرداخته است. او به شکل ماه اشاره میکند که در شبهای مخصوصی جلوهگری میکند و به نوعی با شوق و زیبایی خاصی نمایش داده میشود. سیمای ماه به خوبی میتواند به دلخواهی و جذابیت موجودات دیگر تبدیل شود و این زیبایی خود را نمایان میسازد.
چوگان زده پیش خلق در میدان
دلها همه گوی کرده چوگان را
هوش مصنوعی: در میدان احساسات، کسانی که مهارت دارند، خود را به نمایش میگذارند و همه توجهات به سمت آنها جلب میشود.
بوی گل و مشک داده از باده
بیجاده و دُرّ و شَکّر افشان را
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف عطر و بویی خوش میپردازد که از ترکیب گل و مشک به همراه شراب و دُرّ و شکر به مشام میرسد. این عطرها و عناصر خوشبو، فضایی دلپذیر و لذت بخش ایجاد کردهاند.
ره داده به سوی زر و بیجاده
از جام و پیاله آب حیوان را
هوش مصنوعی: مسیر را به سمت طلا و ثروت باز کردهاند، اما از جام و پیاله میخواهند آب حیات را به بیهوده بربایند.
در کار کشیده اهلِ طاعت را
وز کار ببرده اهل عصیان را
هوش مصنوعی: کسانی که در راه تقوا و عبادت کوشا هستند، به خوبی پرورش یافتهاند، در حالی که کسانی که از مسیر نافرمانی و معصیت منحرف شدهاند، به زحمت و سختی کشیده شدهاند و از آن کارها منحرف شدهاند.
وان غمزهٔ کافرین به یک لحظه
افکنده و بسته صد مسلمان را
هوش مصنوعی: غمزۀ کافران به قدری قوی است که میتواند در یک لحظه صد مسلمان را به زمین افکند و اسیر خود کند.
از سنبل او بلا دل و دین را
وز نرگس او خطر تن و جان را
هوش مصنوعی: از زیبایی گل سنبل، دل و ایمان تحت تاثیر قرار میگیرد و از نرگس او، خطر برای جسم و جان احساس میشود.
بالاش چو سرو و ساخته مسکن
بر سرو به جادویی گلستان را
هوش مصنوعی: شخصی که به زیبایی و قامت بلند مانند سرو است، خانهاش را بر فراز این سرو بنا کرده و با جادو به سرزمین گلها و زیباییها دست یافته است.
شرم از رخ او هزار تَکْسین را
رشک از خط او هزار خاقان را
هوش مصنوعی: حضرت معشوق به قدری زیبا و دلربا است که زیبایی او باعث شرم و خجالت دیگران میشود و زیبایی صورتش به اندازهای است که میتواند افتخار و حس حسادت هزاران فرمانروای بزرگ را برانگیزد.
گفتم که کرایی ای بت دلبر
گفتا که نصیر ملک سلطان را
هوش مصنوعی: گفتم که آیا زیبای دلربا متعلق به من هستی؟ او پاسخ داد که من متعلق به نصیر، پادشاه کشور هستم.
گفتم که امیر ابومحمد را
کاو تاج شدست دین یزدان را
هوش مصنوعی: گفتم که امیر ابومحمد، که تاج و حکمت او نشانهای از دین یزدان است.
فرخنده منیع کز هنرمندیش
فخر و شرف است آل حَسّان را
هوش مصنوعی: تو فرخنده و بلندمرتبهای که به خاطر هنرت، افتخار و شرافت خانواده حَسّان را به دوش میکشی.
تفضیل نهیم بر عراق اکنون
با حشمت و جاه او خراسان را
هوش مصنوعی: اکنون با احترام و مقام عالی که دارد، بر عراق برتری میبخشیم نسبت به خراسان.
بیننده همی ز شهر نشناسد
پیرامَنْ شهر او بیابان را
هوش مصنوعی: انسانی که در شهر زندگی میکند، نمیتواند محیط و زیباییهای آن را به خوبی بشناسد و تصور کند. او تنها به بیابان و فضای محدود اطرافش آگاه است.
عین الدوله رسید مهمانش
تا شاد کند صدور و اعیان را
هوش مصنوعی: عین الدوله به دیدن مهمانش آمد تا بزرگان و شخصیتهای معروف را شاد کند.
اندازه پدید نیست در دولت
پیروزی میزبان و مهمان را
هوش مصنوعی: در زمان پیروزی، مهمان و میزبان هیچ تفاوتی ندارند و همه در شادی و کامیابی شریک هستند.
زیبد که ز جان ثنا کنیم این را
شاید که ز دل وفا کنیم آن را
هوش مصنوعی: خوشایند است که از روح و جان ما به این امر ستایش کنیم، شاید بتوانیم با دل و تمام وجود به این موضوع وفادار بمانیم.
کایشان داند قدر گفتارم
یا رب تو نگاه داری ایشان را
هوش مصنوعی: آنها میدانند که صحبتهای من چقدر ارزشمند است، ای خدا، تو آنها را حفظ کن.
ای مجد و نصیرتان گه مفخر
مر دولت و ملک شاه ایران را
هوش مصنوعی: ای مجد و نصیر، شما موجب افتخار دولت و پادشاهی ایران هستید.
بخت تو نهاد در ازل خوانی
وز عقل طعام ساخت مر آن را
هوش مصنوعی: سرنوشت تو در آغاز کار، سفرهای برایت چیده و عقل تو را به عنوان غذا برای آن انتخاب کرده است.
گویی که ز خوان او گه قسمت
یک لقمه همی رسید لقمان را
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که لقمان به محفل یا سفرهای میرسد که در آن تنها یک لقمه به او میرسد، اما این لقمه نیز از برکت و ارزش بالایی برخوردار است. این جمله به نوعی نشاندهنده قناعت و ارزشمندی توجه به نعمتهای کوچک در زندگی است.
هرچند ز دست پور دستان شد
ناموس شکسته شاه توران را
هوش مصنوعی: اگرچه فرزند پور دستان به دست آورد، اما باز هم آبروی شاه توران زخم خورده و آسیب دیده است.
دست تو چو بندگان دهد بوسه
گر زنده کنند پور دَستان را
هوش مصنوعی: اگر دست تو مانند بندگان بوسهای به من بدهد، این بوسه میتواند زندگی تازهای به روح و وجودم ببخشد.
از مرکب تو همی عجب دارم
کاو تیره کند ز گَرد میدان را
هوش مصنوعی: من از شگفتی میکنم که چگونه مرکب (اسب یا وسيلهی نقلیه) تو میتواند غبار میدان را تاریک و تیره کند.
شایسته بود چهار خِصلت را
ناوَرد و تَک و شتاب و جولان را
هوش مصنوعی: شایسته بود که چهار ویژگی را بیخود و بیدلیل نشان ندهد و از شتاب و بیدقتی پرهیز کند.
دادست به تَک سُمِ چو سندانش
کی باشد فعل باد سندان را
هوش مصنوعی: اگر ضربهای به سمندی که مانند سندان سنگین است زده شود، چه فعالیتی از سوی باد میتواند صورت گیرد؟
ره نیست به مرو در ز انصافش
بیدادی خشک ریش تاوان را
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که رسیدن به جایی مانند مرو به خاطر بیعدالتیهای آن دشوار است و شخصی که در این محیط زندگی میکند، به سختی و رنج بشکوهی دچار است. او نمیتواند از ظلمی که بر او رفته خلاص شود و مسئولیتهای سنگینی بر دوش دارد.
عدل تو سبب شد اندرین بقعت
آسایش و امن و نرخ ارزان را
هوش مصنوعی: عدل تو باعث شده در این سرزمین، آرامش و امنیت برقرار شود و قیمتها مناسب باشد.
از عدل تو پیش مصطفی خالد
دادست به خلد مژده رضوان را
هوش مصنوعی: عدل تو باعث شده است که پیامبر اسلام بشارت به بهشت و نعمتهای آن را بدهد.
اصل است گه شجاعت و مردی
تیر و تبرت شکار و میدان را
هوش مصنوعی: شجاعت و مردانگی در اصل به معنای توانایی در میدان جنگ و شکار است، جایی که سلاحها به کار گرفته میشوند.
فخرست گه کفایت و مردی
دست و قلمت نثار و دیوان را
هوش مصنوعی: تو به قدری ارزشمند و با شخصیت هستی که تکیهگاه و منبع قوت جامعه به شمار میآیی و همواره با قلم و دستت به خدمت این دیوان و سرزمین مشغولی.
قطب استگه لطافت و شادی
جام و قدحت شراب و ایوان را
هوش مصنوعی: زمانی است که صفا و شادابی در اینجا وجود دارد، گویی جام و قدح پر از شراب است و فضا پر از خوشی و زیبایی است.
همتای تو نیست داور عادل
بغداد و ری و قم و سپاهان را
هوش مصنوعی: هیچ کس به اندازه تو، داور عادل و بیطرف در بغداد، ری، قم و اصفهان نیست.
شایسته تو را ریاست و میری
چون ملک پیمبری سلیمان را
هوش مصنوعی: شایستهی توست که در مقام رهبری و فرمانروایی باشی، مانند سلطنت سلیمان که از حکمت و بزرگواری بهرهمند بود.
میراث به دست صاحب میراث
شک نیست درین سخن سخندان را
هوش مصنوعی: وارث حقیقی مال و میراث خود را دارد و در این موضوع هیچ شکی وجود ندارد، به ویژه برای کسانی که اهل سخن و دانایی هستند.
سی سال گذشت و آخر از غفلت
تَنبیه فتاد چرخ گردان را
هوش مصنوعی: سی سال گذشت و در نهایت، پس از بیتوجهی و غفلت، متوجه تغییرات و چرخش زمان شد.
حق داد به دست باز حقور را
ده باز به دست داد دهقان را
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم عدالت و برابری اشاره دارد. در آن بیان میشود که حق به هر کسی داده میشود، بهطوریکه حقیران و کشاورزان نیز از حقوق خود بهرهمند میشوند. در واقع، این شعر نشاندهنده این است که هر فردی باید به موقعیت و تلاشش ارزش داده شود و نیکی و انصاف در تقسیم حقوق حاکم باشد.
میرا تو به پایهای رسیدستی
کان پایه نبود مَعن و نُعمان را
هوش مصنوعی: تو به مرحلهای دست یافتهای که آن مرحله برای معنویات و بزرگان نیز وجود نداشته است.
تا جدول و دفتر مَدیحَت را
حق داد معزّی ثنا خوان را
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که وقتی کسی به مقام و ارزشی دست پیدا میکند، شایستگی و حق او را تأیید میکنند و در وصف او ستایشها و نوشتهها ثبت میشود.
در نظم سخن چنانکه گفته است او
ختم است سخوران کیهان را
هوش مصنوعی: سخن در نظم به نحوی است که او به پایان میرسد و مختصات جهانی را مانند یک خورشید درخشان میسازد.
کردی تو به جای او بسی احسان
او گفت ثنای خوب احسان را
هوش مصنوعی: تو به جای او کارهای نیک بسیار انجام دادی، و او درباره خوبیهای تو سخنها گفت.
احسان تو را شمار نشناسد
چون برگ درخت قطره باران را
هوش مصنوعی: احسان و نیکی تو چنین است که مانند برگ درخت، کسی نمیتواند آن را به درستی بشناسد و اندازهگیری کند، درست مثل اینکه قطره باران به تنهایی قابل شمارش نیست.
گر سعی کنی به مال دیوانی
شکر تو کند طراز دیوان را
هوش مصنوعی: اگر تلاش کنی، ثروت و نعمت به تو خوشامد خواهد گفت و تو را در ردیف برجستگان قرار خواهد داد.
در خانهٔ خویش سازد از سعیات
هم برگ و ذخیرهٔ زمستان را
هوش مصنوعی: در خانهات با تلاش خود، برای زمستانی که در پیش است، برگها و ذخیرههایی فراهم میکنی.
تا قبلهٔ اهل دل بود کعبه
درگاه تو باد قبله اعیان را
هوش مصنوعی: تا زمانی که کعبه به عنوان قبلهٔ اهل دل شناخته میشود، درگاه تو نیز همانند قبلهٔ نیکان و برجستگان خواهد بود.
فرمان تو جزم باد و جباران
مُنقاد و مطیع گشته فرمان را
هوش مصنوعی: فرمان تو قاطع و محکم است و ستمگران به آن فرمان تسلیم و مطیع گشتهاند.
تا نور فزاید از مه و زُهره
بُرج سَرَطان و بُرج میزان را
هوش مصنوعی: تا وقتی که نور بیشتری از ماه و زهره بتابد، برج سرطان و برج میزان نیز روشن خواهند شد.
از جاه تو رشک باد هر ساعت
بر چرخ بلند ماه تابان را
هوش مصنوعی: از مقام و شوکت تو هر لحظه آسمان به زیبایی ماه درخشان حسرت میخورد.
در بزم تو با فرشتگان آرند
بوبکر و عُمر، علّی و عثمان را
هوش مصنوعی: در میهمانی تو، فرشتگان ابوبکر و عمر، علی و عثمان را به حضور میآورند.