گنجور

شمارهٔ ۲

ای کرده فتح و نصرت در مشرق آشکارا
بگذشته زآب جیحون وآتش زده در اعدا
با خیل‌خیل لشکر چون سیل‌سیل باران
با فوج‌فوج موکب چون موج‌موج دریا
از توده‌توده آهن چون کوه کرده هامون
وزگونه‌گونه رایت چون شهرکرده صحرا
بنهفته هر غلامت دیبا به زیر آهن
پوشیده هر ندیمت آهن به جای دیبا
ماهان بزمگاهت در کف گرفته کیوان
مریخ‌وار بسته هر یک میان به جوزا
شمشیر جنگیانت در خون شده مغرق
چونانکه برگذاری بیجاده را به مینا
از سنگ منجنیقت بشکسته حصن دشمن
چونانکه از تجلی بشکست طور سینا
از جمع پادشاهان کس را نبود هرگز
فتحی بدین بزرگی در وَهم و در تمنا
تو عادلی و دانا وز عدل و دانش تو
هم ملک شد مزین هم فتح شد مهیا
ای‌گشته همچو مشرق مغرب به تو مزین
وی‌ گشته همچو ایران توران به تو مُهَنّا
فتحی چنین که یابد جز پادشاه عادل
ملکی چنین که‌ گیرد جز شهریار دانا
زین فتح نوکه کردی ملت‌گرفت قوت
زین ملک نو که بردی دولت ‌گرفت بالا
هست اندرین سعادت تأیید ملک و دولت
هست اندرین بشارت تاریخ دین و دنیا
از نعل بادپایان وز خون خاکساران
گرد و بخار از ایدر رفته است تا بخارا
از روی جنگجویان وز موی شیرگران
بی‌نرخ شد به توران‌کافور و مشک سارا
همچون بنات نعشند از هم گسسته اکنون
قومی‌که بر خلافت بودند چون ثریا
خشمت نکردکس را الا به‌حق عقوبت
عفوت نکرد کس را الا به‌حق محابا
از خانیان گروهی کز خط شدند بیرون
جنگ‌آوران یغما جانشان زدند یغما
از تیغ شیر مردان تن‌شان شدست عبرت
وزپای ژنده پیلان سرشان شدست رسوا
در قلعه بود خصمت سیمرغ‌وار پنهان
پیش تو آمد آخرگنجشک‌وار پیدا
نصرت همی طلب کرد از کین تو ولیکن
در آرزوی نصرت مقهور‌ شد مفاجا
بگرفتی و سپردی مُلکَش به‌پای لشکر
بگشادی و سپردی گنجش به‌دست غوغا
از هیبت تو آخر جون آب‌گشت آتش
وز دولت تو آخر چون موم‌ گشت خارا
فال موافقانت فرخنده گشت و میمون
لاف مخالفانت بیهوده گشت و سودا
گر باد بود دشمن بی‌باد گشت خرمن
ور خار بود حاسد بی‌خارگشت خرما
قحط ستم ز توران امسال برگرفتی
گر پار برگرفتی زانطاکیه چلیپا
اینجا ز فر عدلت ایمن شدست مومن
وانجا ز سَهم تیغت ترسان شدست ترسا
خانان همی به خدمت بوسند سم است
چونانکه بت‌پرستان سُم خر مسیحا
بیم سرش نباشد هرکس که او به مهرت
از دل‌ کند تَقَرّب وز جان‌ کند تَوَلّا
ای شهریار عادل می خور که خصم بددل
چون مرغ نیم‌بسمل در دام توست ا‌درواا
از ملک رفته بیرون بگذشته زاب جیحون
رخ زرد و دیده پرخون بر درد ناشکیبا
ملکی گرفته‌ای تو چون تازه بوستانی
با دوستان همی‌کن در بوستان تماشا
منسوخ شد به‌گیتی زین داستان و قصه
هم قِصهٔ سکندر هم داستان دارا
فتح تو گویم اکنون هر ساعتی مکرّر
مدح تو گویم اکنون هر لحظه‌ای مُثَنّا
من بنده گر ز خدمت یک چند دور بودم
باز آمدم به خدمت با شعرهای زیبا
از ترس راه و گرما وز بیم آب جیحون
بودم قریب یک ماه دلتنگ و ناتوانا
مدح تو حرز کردم تا یافتم سلامت
از بیم آب جیحون وز ترس راه و گرما
چون فتح تو شنیدم بر فتح در رسیدم
پیروزی تو دیدم در مشرق آشکارا
تا عالم است شاها پیروز باش و خرم
با بندگان یکدل با چاکران یکتا
آراسته سپاهت وافروخته مصافت
از دلبران خلخ وز نیکوان یغما
دو دست تو گرفته دو چیز روح پرور
یک‌دست زلف دلبر، یک‌دست جام صهبا
بر هر صفت‌که باشی رای تو باد عالی
در هر وطن که مانی ملک تو باد والا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای کرده فتح و نصرت در مشرق آشکارا
بگذشته زآب جیحون وآتش زده در اعدا
هوش مصنوعی: تو که در شرق به پیروزی و نصرت دست یافته‌ای، از کنار رود جیحون عبور کرده‌ای و دشمنان را به آتش کشیده‌ای.
با خیل‌خیل لشکر چون سیل‌سیل باران
با فوج‌فوج موکب چون موج‌موج دریا
هوش مصنوعی: لشکر مانند سیلابی از باران در حال حرکت است و کاروان مانند امواج دریا به راه افتاده است.
از توده‌توده آهن چون کوه کرده هامون
وزگونه‌گونه رایت چون شهرکرده صحرا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از تجمع و انباشت آهن، کوهی بوجود آمده است و از لبه‌های پرچم، فضایی گسترده و وسیع مانند یک شهر در صحرا به وجود آمده است.
بنهفته هر غلامت دیبا به زیر آهن
پوشیده هر ندیمت آهن به جای دیبا
هوش مصنوعی: هر کدام از خادمان تو، پارچه زیبایی را پنهان کرده‌اند، در حالی که هر ندامت و پشیمانی، به شکلی ناراحت‌کننده و سخت در زیر این پوشش آهنی محافظت می‌شود.
ماهان بزمگاهت در کف گرفته کیوان
مریخ‌وار بسته هر یک میان به جوزا
هوش مصنوعی: فصل مهمانی تو را ماه‌ها در دست گرفته است و سیاره کیوان و مریخ هر کدام در فصل جوزا در جای خود قرار گرفته‌اند.
شمشیر جنگیانت در خون شده مغرق
چونانکه برگذاری بیجاده را به مینا
هوش مصنوعی: شمشیرهای جنگی شما در خون غوطه‌ور شده‌اند، مانند برگزاری جشنی بدون سطح و زیرساخت مناسب که به زیبایی و جلال نمی‌افزاید.
از سنگ منجنیقت بشکسته حصن دشمن
چونانکه از تجلی بشکست طور سینا
هوش مصنوعی: از سنگ منجنیق تو، دژ و قلعه دشمن شکسته شده، مانند اینکه جبریل از نور خود کوه طور سینا را شکسته است.
از جمع پادشاهان کس را نبود هرگز
فتحی بدین بزرگی در وَهم و در تمنا
هوش مصنوعی: هیچ یک از پادشاهان در گذشته هرگز به پیروزی‌ای به این بزرگی در خیال و آرزو نرسیده‌اند.
تو عادلی و دانا وز عدل و دانش تو
هم ملک شد مزین هم فتح شد مهیا
هوش مصنوعی: تو فردی عادل و آگاه هستی و به واسطه انصاف و دانش تو، ملک زینت یافته و آماده برای پیروزی شده است.
ای‌گشته همچو مشرق مغرب به تو مزین
وی‌ گشته همچو ایران توران به تو مُهَنّا
هوش مصنوعی: ای که مانند آفتاب درخشان بر سرزمین‌ها تابیده و به زیبایی آن‌ها افزوده‌ای، تو مانند ایران و توران هستی که به زینت تو آراسته شده‌اند.
فتحی چنین که یابد جز پادشاه عادل
ملکی چنین که‌ گیرد جز شهریار دانا
هوش مصنوعی: کسی که به پیروزی واقعی دست می‌یابد، تنها زیر سایه یک پادشاه عادل می‌تواند باشد و ملتی که به پیشرفت می‌رسد، تنها با راهنمایی یک حاکم دانشمند می‌تواند به این هدف برسد.
زین فتح نوکه کردی ملت‌گرفت قوت
زین ملک نو که بردی دولت ‌گرفت بالا
هوش مصنوعی: این شعر به پیروزی و موفقیت جدیدی اشاره دارد که ملت به واسطه آن قدرت و ثروت بیشتری به دست آورده‌اند. فتح‌های تازه باعث شده تا حکومتی نوین شکل بگیرد و این تغییرات موجب بالارفتن جایگاه و وضعیت اجتماعی مردم شده است.
هست اندرین سعادت تأیید ملک و دولت
هست اندرین بشارت تاریخ دین و دنیا
هوش مصنوعی: در این سعادت، تأیید و پشتیبانی از حکومت و سلطنت وجود دارد و همچنین در اینجا نوید خوشی برای تاریخ دین و دنیا مطرح است.
از نعل بادپایان وز خون خاکساران
گرد و بخار از ایدر رفته است تا بخارا
هوش مصنوعی: از گرد و غبار و بخاری که از پاهای بادپایان و خون خاکساران برپا شده، راهی را به سمت بخارا گشوده است.
از روی جنگجویان وز موی شیرگران
بی‌نرخ شد به توران‌کافور و مشک سارا
هوش مصنوعی: از زیبایی جنگجویان و موهای سنگین مانند شیر، قیمت آن به طرز قابل توجهی در توران کاهش یافته است، مانند دارایی‌های ارزشمندی چون کافور و مشک.
همچون بنات نعشند از هم گسسته اکنون
قومی‌که بر خلافت بودند چون ثریا
هوش مصنوعی: شبیه ستاره‌های متلاشی شده‌اند، اکنون آن قومی که در مقام خلافت بودند، مانند ستاره‌های پرنور در آسمان پراکنده‌اند.
خشمت نکردکس را الا به‌حق عقوبت
عفوت نکرد کس را الا به‌حق محابا
هوش مصنوعی: عصبانیت تو کسی را در امان نمی‌گذارد مگر به خاطر حق و عدالت، و عفو تو تنها زمانی است که به دلیل ترس از عواقب کار دیگران باشد.
از خانیان گروهی کز خط شدند بیرون
جنگ‌آوران یغما جانشان زدند یغما
هوش مصنوعی: گروهی از جنگجویان که از خط و خطوط اصلی خود خارج شدند، جانشان را با این کار به خطر انداختند و مورد تعقیب قرار گرفتند.
از تیغ شیر مردان تن‌شان شدست عبرت
وزپای ژنده پیلان سرشان شدست رسوا
هوش مصنوعی: تن مردان دلیر مانند تیری است که عبرت‌آموز است و با پای فیل‌های کهنه، سر آن‌ها رسوا و آشکار شده است.
در قلعه بود خصمت سیمرغ‌وار پنهان
پیش تو آمد آخرگنجشک‌وار پیدا
هوش مصنوعی: در قلعه، دشمن تو به گونه‌ای پنهان بود که مانند سیمرغ، شگفت‌انگیز و بزرگ جلوه می‌کرد، اما در نهایت، به شکلی ساده و عادی مانند یک گنجشک ظاهر شد.
نصرت همی طلب کرد از کین تو ولیکن
در آرزوی نصرت مقهور‌ شد مفاجا
هوش مصنوعی: نصرت به خاطر کینه‌ات درخواست کرد، اما در آرزوی پیروزی، ناگهان مغلوب شد.
بگرفتی و سپردی مُلکَش به‌پای لشکر
بگشادی و سپردی گنجش به‌دست غوغا
هوش مصنوعی: تو مملکت را به دست لشکرت سپردی و گنج‌ها را در میان هیاهو و شور و شوق تقسیم کردی.
از هیبت تو آخر جون آب‌گشت آتش
وز دولت تو آخر چون موم‌ گشت خارا
هوش مصنوعی: به خاطر وجود تو، آتش مانند آب نرم و ملایم شده و سختی و استحکام سنگ نیز با دولت و مقام تو به نرمی موم تبدیل گشته است.
فال موافقانت فرخنده گشت و میمون
لاف مخالفانت بیهوده گشت و سودا
هوش مصنوعی: فال و نشانه‌های خوب برای دوستانت به بار نشسته و خوش‌یمن شده‌اند، در حالی که ادعاهای بی‌اساس و ناپسند دشمنانت بی‌فایده و بی‌اثر است.
گر باد بود دشمن بی‌باد گشت خرمن
ور خار بود حاسد بی‌خارگشت خرما
هوش مصنوعی: اگر تهدیدی وجود داشته باشد، دشمن هم از بین می‌رود؛ اگر حسادت و رقیبی باشد، به دنبال آن نیز عیب و کمبودها از بین می‌رود.
قحط ستم ز توران امسال برگرفتی
گر پار برگرفتی زانطاکیه چلیپا
هوش مصنوعی: امسال به خاطر ظلم و ستمی که از سوی مردم توران وجود دارد، پاسخ سختی خواهی گرفت. اگر از پارس (ایران) نتیجه‌ای می‌گرفتی، شاید از بلخی که همچون صلیبی به دو نیم شده، امیدی به بهبودی می‌داشتی.
اینجا ز فر عدلت ایمن شدست مومن
وانجا ز سَهم تیغت ترسان شدست ترسا
هوش مصنوعی: در این دنیا، مؤمنان به خاطر انصاف و عدلی که در حاکمیت وجود دارد، احساس آرامش می‌کنند، در حالی که در آن سوی دیگر، کسانی که از تیغ و قدرت تو می‌ترسند، دچار نگرانی و اضطراب هستند.
خانان همی به خدمت بوسند سم است
چونانکه بت‌پرستان سُم خر مسیحا
هوش مصنوعی: خان‌ها به خدمت یکدیگر احترام می‌گذارند و مانند بت‌پرستان که به خر مسیح احترام می‌گذارند، او را می‌بوسند.
بیم سرش نباشد هرکس که او به مهرت
از دل‌ کند تَقَرّب وز جان‌ کند تَوَلّا
هوش مصنوعی: هر کسی که از دل خود عشق تو را پاک کند و با جان خود از تو روی‌گردان شود، نباید نگران آن باشد که زخم‌هایش هرگز التیام نخواهد یافت.
ای شهریار عادل می خور که خصم بددل
چون مرغ نیم‌بسمل در دام توست ا‌درواا
هوش مصنوعی: ای پادشاه دادگر، بیا می‌نوش که دشمن بداندیش تو مانند پرنده‌ای در دام تو گرفتار است و چاره‌ای برایش نیست.
از ملک رفته بیرون بگذشته زاب جیحون
رخ زرد و دیده پرخون بر درد ناشکیبا
هوش مصنوعی: از سرزمین خود دور شده و از رودخانه‌های بزرگ گذر کرده، چهره‌اش زرد و چشمانش پر از اشک و درد است. او به شدت در حال تحمل رنج و ناراحتی است.
ملکی گرفته‌ای تو چون تازه بوستانی
با دوستان همی‌کن در بوستان تماشا
هوش مصنوعی: تو باغی زیبا و تازه‌ای را به دست آورده‌ای و در کنار دوستانت مشغول تماشای زیبایی‌ها و لذت‌های آن هستی.
منسوخ شد به‌گیتی زین داستان و قصه
هم قِصهٔ سکندر هم داستان دارا
هوش مصنوعی: این داستان‌ها و روایت‌ها در دنیای امروز معنای خود را از دست داده‌اند و دیگر از آن‌ها خبری نیست؛ نه حکایت اسکندر و نه داستان دارا.
فتح تو گویم اکنون هر ساعتی مکرّر
مدح تو گویم اکنون هر لحظه‌ای مُثَنّا
هوش مصنوعی: اکنون هر ساعتی پیروزی‌ات را می‌گویم و هر لحظه‌ای ستایش‌ات را تکرار می‌کنم.
من بنده گر ز خدمت یک چند دور بودم
باز آمدم به خدمت با شعرهای زیبا
هوش مصنوعی: من اگر مدتی از خدمت دور بودم، حالا دوباره با اشعار زیبا به خدمت برگشتم.
از ترس راه و گرما وز بیم آب جیحون
بودم قریب یک ماه دلتنگ و ناتوانا
هوش مصنوعی: به دلیل نگرانی از خطرات راه و گرما، و همچنین خوف از آب جیحون، حدود یک ماه به شدت ناراحت و ناتوان بودم.
مدح تو حرز کردم تا یافتم سلامت
از بیم آب جیحون وز ترس راه و گرما
هوش مصنوعی: من به ستایش تو پرداختم تا از نگرانی‌های ناشی از آب جیحون و همچنین از ترس راه و گرما در امان باشم.
چون فتح تو شنیدم بر فتح در رسیدم
پیروزی تو دیدم در مشرق آشکارا
هوش مصنوعی: زمانی که خبر پیروزی تو را شنیدم، به پیروزی دیگری رسیدم که درخشش موفقیتت را در شرق مشاهده کردم.
تا عالم است شاها پیروز باش و خرم
با بندگان یکدل با چاکران یکتا
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا برقرار است، ای شاه، با شکوه و شاد زندگی کن و با بندگانت یکدل و با هم یکپارچه باش.
آراسته سپاهت وافروخته مصافت
از دلبران خلخ وز نیکوان یغما
هوش مصنوعی: سپاه تو با زیبایی و آمادگی کامل برپا شده است و راهی که در پیش گرفته‌ای، از دلبران خلخ و نیکان پر شده است.
دو دست تو گرفته دو چیز روح پرور
یک‌دست زلف دلبر، یک‌دست جام صهبا
هوش مصنوعی: دو دست تو دو چیز گرانبها و روح‌افزا را در خود دارند؛ یکی دسته زلف‌های محبوب و دیگری دسته جام می.
بر هر صفت‌که باشی رای تو باد عالی
در هر وطن که مانی ملک تو باد والا
هوش مصنوعی: هر ویژگی و صفتی که داشته باشی، اراده‌ای والا و برتر در هر مکانی که زندگی کنی، آنجا برای تو ارزشمند و باعظمت خواهد بود.

حاشیه ها

1396/08/12 13:11
یاسر

بیت 23 : چون آب گشت آتش
بیت 30 : ادرواا ؟؟؟!!!!

1398/08/21 16:11
عین. ح

خانان همی به خدمت بوسند سم «اسبت»

1398/08/21 17:11
عین. ح

ای شهریار عادل می خور که خصم بددل
چون مرغ نیم‌بسمل در دام توست دروا

1399/02/10 22:05

ای کرده فتح و نصرت در مشرق آشکارا----
درست است