شمارهٔ ۱۷
هزار شکر کنم دولت مؤیّد را
که داد باز به من دلبر سَهی قد را
از آتش دل مشتاق و از بلای فراق
فرو گذاشته بودم وُثاق و مرقد را
چو ماه روی من آمد کنون بحمدالله
به نور وصل بَدَل کرده نار مُوقَد را
بتی که چنبر خورشید کرد عنبر و ند
که کرد چنبر خورشید عنبر و نَدْ را
وگر به عُقْده رأس اندرون گرفت قمر
مر اَهْرمن به حمایت گرفت فَرْقَد را
وگر به ناصیت روز شب مُعَقّد شد
اسیر گشت دل من شب مُعَقّد را
وگر به ساحت گلزار یافت مورچه راه
گرفت مورچه دامن گل مُورّد را
وگر ز مشک سرشته نوشت دست جمال
بهگرد تختهٔ سیمین حروف ابجد را
وگر طراز مدیح من است بر دفتر
محلّ مَجْد و عُلوّ مِهتَر مؤیّد را
کمال دولت عالی سَرِ فضایل و جود
ابوالرضا فضلاللهِ محمد را
مُقَدَّمی که جهانی است فرد از حکمت
مطیع گشته جهان این جهان مفرد را
مدام خدمت او سنت مؤکد شد
قضا فریفته شد سُنّت مؤکّد را
ز بُورضاست جهان را همیشه نور و نوا
چنانکه زینت و زیب از رضاست مَشْهد را
که را خبر بود از سد جاه و حشمت او
هبا و هَزْل شِمارَد سِکندری سد را
ایا ستارهٔ احسان و آفتاب سَخا
که آسمان تو بینم سریر و مسند را
تو آنکسی که چو مهد ملوک مهدیوار
همی نظام دهی عالم مُمَهّد را
به دین پاک تو جایی بلند یافتهای
به جِدّ و جهد أب و جَدّ نیافتی جد را
حروف ابجد اگر تا ابد کنی تضعیف
فزون از آن به تو فخرست مر أب و جَدّ را
تو آن کسی که ز نام تو یافت استحقاق
کمال دولت عالی بقای سرمد را
به روزگار تو گر نصرِ احمد آید باز
خجل کنند عبید تو نصرِ احمد را
چو از عدم به وجود آمدی، عدم کردی
به جود خویش وجود نهایت و حد را
به زیر پای تو خاک زمین شود عَسْجُد
از آنکه دست تو چون خاک کرد عَسجَد را
کجا بود شَبَه خامهٔ تو چون شب قدر
چه قدر باشد مر لؤلؤ و زَبَرجَد را
چو مَدّ کلک به روز و به شب مسلسل کرد
زمانه لعبت دو دیده کرد آن مد را
به مد کلک تو بر شرق و غرب محتاج است
هر آن که هست سزاوار کوس و مِطرَد را
خدای خواست به اقبال و سروری مدام
که بر تو وقف کند سروری و سَؤدد را
مجرّدست دل تو ز رنج مخلوقات
مجرّبست سخا آن دل مجرّد را
ز خدمت تو شناسد سداد و سؤدَد خویش
هر انکسیکه شناسد ز ابیض، اَسوَد را
هر آن یدی که نویسد به مدح تو یک حرف
دهان دهر ببوسد بنان آن ید را
همشه غاشیه ی بخت آن کشد فرقد
که از زیارت بخت تو برکشد قد را
من آن معزّی برهانیم که نشر کنم
به فرّ دولت تو شعرهای بیرد را
به اهتمام تو سال دگر تمام کنم
نگاشته به مدیح تو صد مُجَلّد را
ز خدمت تو به حدّی رسم که گویی تو
ایا غلام بیار آن امیر اوحَد را
به حق آنکه تو را تربیت خدایکند
که تربیت کنی این بندهٔ مؤیّد را
همیشه تا که بود منبع بُخار بِحار
چو مرکزست اثیر آتش مُصَعَّد را
مباد سور و سرور از سرای تو زایل
نشانه باد سریر تو بُرو مورد را
مساعد تو سعادت، موافق تو فلک
ضمیر و رای تو مطلوب فال اسعد را
شمارهٔ ۱۶: طال اللّیالی بَعدَکُم و اَبیَضَّ عَینی مِن بُکاشمارهٔ ۱۸: گوهری گویا کزو شد دیده پرگوهر مرا
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
هزار شکر کنم دولت مؤیّد را
که داد باز به من دلبر سَهی قد را
هوش مصنوعی: هزار بار سپاسگزارم از لطف و مساعدت پروردگار که دوباره معشوقه زیبای مرا به من بازگرداند.
از آتش دل مشتاق و از بلای فراق
فرو گذاشته بودم وُثاق و مرقد را
هوش مصنوعی: من از آتش عشق و از درد جدایی پا پس کشیدهام و دیگر به بند و مکان تعلقی ندارم.
چو ماه روی من آمد کنون بحمدالله
به نور وصل بَدَل کرده نار مُوقَد را
هوش مصنوعی: وقتی چهرهٔ زیبا و ماهرویم نمایان شد، اکنون با کمال خوشحالی، آتش عشق را به نور وصالش تبدیل کردهام.
بتی که چنبر خورشید کرد عنبر و ند
که کرد چنبر خورشید عنبر و نَدْ را
هوش مصنوعی: بتی که دورش مانند چنبر خورشید است، بیتی است که خوشبو و خوشعطر مانند عنبر و نَد را به یاد میآورد.
وگر به عُقْده رأس اندرون گرفت قمر
مر اَهْرمن به حمایت گرفت فَرْقَد را
هوش مصنوعی: اگر ماه در دل خود گرهای داشته باشد، اهریمن برای حمایت از ستارهها، به کمک او میآید.
وگر به ناصیت روز شب مُعَقّد شد
اسیر گشت دل من شب مُعَقّد را
هوش مصنوعی: اگر شب بر من چیره شود و به دستانم قید و بند بزند، دل من در آن شب محصور و اسیر خواهد شد.
وگر به ساحت گلزار یافت مورچه راه
گرفت مورچه دامن گل مُورّد را
هوش مصنوعی: اگر مورچهای به گلستان برود و در آنجا راهی پیدا کند، دامن گل محمدی را میگیرد.
وگر ز مشک سرشته نوشت دست جمال
بهگرد تختهٔ سیمین حروف ابجد را
هوش مصنوعی: اگر دست زیبایی با مشک نوشتهای بر گردهٔ تختهای نقرهای، حروف الفبا را به تصویر کشد.
وگر طراز مدیح من است بر دفتر
محلّ مَجْد و عُلوّ مِهتَر مؤیّد را
هوش مصنوعی: اگر میزان و سنجش ستایش من در دفتر جایگاه بزرگی و عظمت شخصی مؤید باشد.
کمال دولت عالی سَرِ فضایل و جود
ابوالرضا فضلاللهِ محمد را
هوش مصنوعی: کمال و خوبی بالای دولت، نشانهای از فضیلت و generosity ابوالرضا، فضلالله، محمد است.
مُقَدَّمی که جهانی است فرد از حکمت
مطیع گشته جهان این جهان مفرد را
هوش مصنوعی: انسانی که از حکمت و دانش برخوردار است، به نوعی توانسته است که بر تمام جنبههای زندگی خود تسلط یابد و بر جهان پیرامونش تاثیر بگذارد، به طوری که وجود او به عنوان یک فرد، جهانی کامل به نظر میرسد.
مدام خدمت او سنت مؤکد شد
قضا فریفته شد سُنّت مؤکّد را
هوش مصنوعی: همیشه در خدمت او هستی و به خوبی به انجام وظایف خود ادامه میدهی، اما تقدیر تو را فریب داده است.
ز بُورضاست جهان را همیشه نور و نوا
چنانکه زینت و زیب از رضاست مَشْهد را
هوش مصنوعی: جهان همیشه روشن و دلانگیز است، همانطور که زیبایی و زینت مشهد به وجود رضا وابسته است.
که را خبر بود از سد جاه و حشمت او
هبا و هَزْل شِمارَد سِکندری سد را
هوش مصنوعی: کسی از قدرت و عظمت او آگاه نیست و به همین دلیل ممکن است این معرکه را به شوخی و بیاعتنایی بگیرد.
ایا ستارهٔ احسان و آفتاب سَخا
که آسمان تو بینم سریر و مسند را
هوش مصنوعی: آیا تو همان ستاره بخشش و خورشید سخاوت هستی که وقتی به آسمان تو نگاه میکنم، تخت و جایگاه تو را میبینم؟
تو آنکسی که چو مهد ملوک مهدیوار
همی نظام دهی عالم مُمَهّد را
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که مانند مهدی، نظم و سامان را به دنیا میبخشی و آن را آماده میسازی.
به دین پاک تو جایی بلند یافتهای
به جِدّ و جهد أب و جَدّ نیافتی جد را
هوش مصنوعی: تو با تلاش و کوشش خود، در دین و ایمان به جایگاهی رفیع رسیدهای که دیگران با نیاکان خود نتوانستهاند به آن دست یابند.
حروف ابجد اگر تا ابد کنی تضعیف
فزون از آن به تو فخرست مر أب و جَدّ را
هوش مصنوعی: اگر حروف ابجد را برای همیشه هم تضعیف کنی، این کار بیشتر از آن به تو افتخار میدهد که به نَسَب و خانوادهات.
تو آن کسی که ز نام تو یافت استحقاق
کمال دولت عالی بقای سرمد را
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که به خاطر نام تو، شایستگی کامل برای دستیابی به نعمتهای بزرگ و پایداری ابدی را پیدا کردهای.
به روزگار تو گر نصرِ احمد آید باز
خجل کنند عبید تو نصرِ احمد را
هوش مصنوعی: اگر روزگار تو به گونهای باشد که نصرِ احمد دوباره ظهور کند، عبید باید نصرِ احمد را شرمنده کند.
چو از عدم به وجود آمدی، عدم کردی
به جود خویش وجود نهایت و حد را
هوش مصنوعی: وقتی که از نیستی به هستی آمدی، با بخشندگی خود، هستی را به نهایت و محدودیت رساندی.
به زیر پای تو خاک زمین شود عَسْجُد
از آنکه دست تو چون خاک کرد عَسجَد را
هوش مصنوعی: به خاطر تو، زمین به مثابه سجدهای در زیر پاهایت درمیآید، زیرا دستان تو به اندازهای نرم و خاکی است که سجدهگاه را خاکی و بیارزش کرده است.
کجا بود شَبَه خامهٔ تو چون شب قدر
چه قدر باشد مر لؤلؤ و زَبَرجَد را
هوش مصنوعی: به کجا میرسد شباهت قلم تو که در مقایسه با شب قدر، هر چه لؤلؤ و زبرجد وجود دارد، ارزشش چه اندازه است؟
چو مَدّ کلک به روز و به شب مسلسل کرد
زمانه لعبت دو دیده کرد آن مد را
هوش مصنوعی: زمانه مانند قلمی است که به طور مداوم در روز و شب مینویسد و این چشمهای زیبا نیز مانند بازیگری هستند که از آن نگارش بهره میبرند.
به مد کلک تو بر شرق و غرب محتاج است
هر آن که هست سزاوار کوس و مِطرَد را
هوش مصنوعی: هر کسی که شایسته مقام و افتخاری است، به زیبایی و ذوق تو نیاز دارد، چه در شرق و چه در غرب.
خدای خواست به اقبال و سروری مدام
که بر تو وقف کند سروری و سَؤدد را
هوش مصنوعی: خدا خواسته است که همیشه خوشبختی و پرستیژ را به تو عطا کند و همیشه آزادی و شرافت را به تو بسپارد.
مجرّدست دل تو ز رنج مخلوقات
مجرّبست سخا آن دل مجرّد را
هوش مصنوعی: دل تو از آلام و رنجهای دیگران آزاد و بیقید است، و دل آزاد و بیقید، سخاوت و generosity را تجربه کرده و میشناسد.
ز خدمت تو شناسد سداد و سؤدَد خویش
هر انکسیکه شناسد ز ابیض، اَسوَد را
هوش مصنوعی: هر کسی که به خدمت تو آشنایی پیدا کند، در مییابد که درستی و نیکی او چه اندازه است، همانطور که کسی که رنگ سفید را میشناسد، رنگ سیاه را نیز میشناسد.
هر آن یدی که نویسد به مدح تو یک حرف
دهان دهر ببوسد بنان آن ید را
هوش مصنوعی: هر دست که برای تو ستایش بنویسد، بگذار دستش را ببوسد تا این دنیا یک کلمه هم دربارهات بگوید.
همشه غاشیه ی بخت آن کشد فرقد
که از زیارت بخت تو برکشد قد را
هوش مصنوعی: همیشه شانس و اقبال مانند ستارهای روشن در زندگی تو درخشان خواهد بود، که از دیدار این اقبال، قامت تو را بلندتر خواهد کرد.
من آن معزّی برهانیم که نشر کنم
به فرّ دولت تو شعرهای بیرد را
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که به خاطر عظمت و محبوبیت تو، شعرهای فاخر و برجسته را منتشر میکنم.
به اهتمام تو سال دگر تمام کنم
نگاشته به مدیح تو صد مُجَلّد را
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش تو، سال آینده تمام نگارشهای خود را در ستایش تو، به شکل صد جلد کامل و آماده میکنم.
ز خدمت تو به حدّی رسم که گویی تو
ایا غلام بیار آن امیر اوحَد را
هوش مصنوعی: در خدمت تو به جایی رسیدهام که گویی تو همان غلام امیر اوحدی.
به حق آنکه تو را تربیت خدایکند
که تربیت کنی این بندهٔ مؤیّد را
هوش مصنوعی: به حق کسی که تو را با حکمت و آموزش بزرگ کرده است، تو نیز باید به رشد و تربیت این بندهای که به حمایت و تأیید تو نیاز دارد، بپردازی.
همیشه تا که بود منبع بُخار بِحار
چو مرکزست اثیر آتش مُصَعَّد را
هوش مصنوعی: تا زمانی که منبع بخار و آبها وجود دارد، همانطور که مرکز آتشهای مشتعل و قوی محسوب میشود، این موضوع نیز ادامه دارد.
مباد سور و سرور از سرای تو زایل
نشانه باد سریر تو بُرو مورد را
هوش مصنوعی: نگذار شادی و سرور از خانهات برود، به یاد داشته باش که قدرت و عظمت تو باقی است.
مساعد تو سعادت، موافق تو فلک
ضمیر و رای تو مطلوب فال اسعد را
هوش مصنوعی: اگر تو دوستان و یاران خوبی داشته باشی، موفقیت به دست میآوری و اگر افکار و نظراتت با خوششانسی هماهنگ باشد، به بالاترین خواستههایت میرسی.