گنجور

شمارهٔ ۱۴

باغ شد از ابر پر ز لؤلؤ لالا
راغ شد از باد پر ز عنبر سارا
شد به هوا درگسسته رشتهٔ گوهر
شد به زمین برگشاده اَزهَر دیبا
کوه ز لاله‌گرفت سرخی بُسََّد
دشت ز سبزه گرفت سبزی مینا
طَرف چمن هست پرهلال و دو پیکر
شاخ ‌سَمَن‌ هست پر سُهیل و ثُریّا
در شده با شنبلید لاله به عشرت
درشده با خیری ارغوان به تماشا
چون رخ مجنون نهاده بر رخ لیلی
چون لب وامق نهاده بر لب عَذْرا
گلبن تا تازه شد چو لعبت دلبر
بلبل بیچاره شد چو عاشق شیدا
سیل ز بالا نهاد روی به پستی
مهر ز پستی نهاد روی به بالا
برق درخشان چو تیغ خسرو عالم
ابر درا‌فشان چو دست مهتر والا
عارض دنیا جمال دین ثقه‌الملک
بار خدای نژاد آدم و حوا
خواجه ابوجعفر آن که از هنر او
دهر مزین شده است و ملک مُهنّا
از صفت مهتری هر آنجه بباید
دارد و در مهتری ندارد همتا
پست بود پیش او بلندی گردون
خُرد بود پیش او بزرگی دنیا
با نظرش بر دمد بنفشه ز آهن
با کرمش بشکفد شکوفه ز خارا
زیر رکابش ز روم تا به سمرقند
زیر حُسامش ز شام تا به بخارا
بحرْ بَرِ جود او چو قطره به جیحون
کوه بَرِ حلم او چو صخره به صحرا
پیش مثالش کند ستاره تواضع
پیش مرادش کند زمانه مدارا
هست مقدس عطای او ز توقف
هست منزّه سَخای او ز تقاضا
ای همه ناراستی ز کِلکِ تو پنهان
وی همه آزادگی ز طبع تو پیدا
تاجوران را به مهر توست تَقرب
ناموران را به شُکر توست تولّا
چاکری توست آز را شده مَقطَع
بندگی توست ناز را شده مَبد‌ا
از دلِ تو نور یافت چشمه خورشید
وز سر تو سبز گشت گنبد خَضر‌ا
هست دو چشم هنر به رسم تو روشن
هست زبان خرد به مدح تو گویا
مُعتَکِف درگهت چه بخت و چه دولت
مُعتَرفِ دا‌نشت چه پیر و چه برنا
همت تو هست همچو رای تو عالی
دولت تو هست همچو بخت تو والا
کِلک تو در مَر‌تَبِت‌ چو مهر سلیمان
دست تو در معجزه چو باد مسیحا
خاک قدمهای توست عَنبر اَ‌شهَب‌
نقش‌ قلم‌های توست لؤلؤ لالا
قاهر اعداست دولت تو وزین روی
فکرت و سودا رسید قسمت اعدا
قهر بر آن گمرهان قضای خدایی‌است
باز نگردد قضا به فکرت و سودا
ایزد دادار مهر و کین تو گویی
از شب قدر آفرید و از شب یلدا
زانکه به مهرت بود تقرّب مؤمن
زانکه به کینت بود تفاخر ترسا
بار خدا ز فرّ جود تو شعرم
هست‌ ‌کشیده عَلَم به عالم اعلا
لفظ من از اِهتمام توست مُهَذّب
طبع من از اهتزاز توست مُصّفا
قامت من پیش تو دوتاست ولیکن
هست دلم در وفا و مهر تو یکتا
خاطر من جَنّت است و مهر تو رضوان
شکر تو طوبی و آفرین تو حورا
تا که همی بُرج زهره باشد میزان
تا که همی برج مهر باشد جَوزا
چاکر بخت تو باد مهر مُنَوّر
بندهٔ رای تو باد زُهرهٔ زهرا
بزم تو افروخته به شمسهٔ خَلُّخ
رزم تو آراسته به دلبر یغما
بر سر تو تاج بخت و افسر دولت
درکف تو زلف یار و ساغر صهبا
رسم تو زیبا و روزگار تو خرم
بر تو خجسته بهار خرم و زیبا

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

باغ شد از ابر پر ز لؤلؤ لالا
راغ شد از باد پر ز عنبر سارا
هوش مصنوعی: باغ به خاطر بارش باران پر از مروارید شده و لاله‌ها زیبا و سرزنده‌اند. سارا نیز به خاطر وزش باد معطر و دلپذیر پر از عطر و بوی خوش شده است.
شد به هوا درگسسته رشتهٔ گوهر
شد به زمین برگشاده اَزهَر دیبا
هوش مصنوعی: رشتهٔ قیمتی از هم گسسته و در آسمان پراکنده شد، و در زمین گلهایی که زیبا و نرم بودند، به نمایش درآمدند.
کوه ز لاله‌گرفت سرخی بُسََّد
دشت ز سبزه گرفت سبزی مینا
هوش مصنوعی: کوه به خاطر لاله‌ها رنگ قرمز به خود گرفته و دشت به خاطر سرسبزی‌اش، رنگ سبز مینا را به خود دیده است.
طَرف چمن هست پرهلال و دو پیکر
شاخ ‌سَمَن‌ هست پر سُهیل و ثُریّا
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف یک منظر زیبا و دل‌انگیز پرداخته شده است. در چمنزار، سایه‌ روشن‌هایی دیده می‌شود و دو شکل ظریف که نمایانگر شاخ‌های درختی هستند، در آسمان به ستاره‌های روشن و بزرگ، مثل سهیل و ثریا، اشاره دارند. این تصویر نشان‌دهنده زیبایی و تجلی‌های طبیعی در یک فضای لطیف و دلنشین است.
در شده با شنبلید لاله به عشرت
درشده با خیری ارغوان به تماشا
هوش مصنوعی: در گلی که با صدای خوش و زیبایی لاله پر شده، جشن و سروری به پا شده و ارغوان هم برای تماشای این زیبایی آمده است.
چون رخ مجنون نهاده بر رخ لیلی
چون لب وامق نهاده بر لب عَذْرا
هوش مصنوعی: زمانی که چهره مجنون به چهره لیلی نزدیک می‌شود، مانند آن است که لب‌های وامق بر لب‌های عذرا قرار گرفته‌اند.
گلبن تا تازه شد چو لعبت دلبر
بلبل بیچاره شد چو عاشق شیدا
هوش مصنوعی: وقتی گلزار تازه و شاداب شد، عاشق بیچاره، مانند بلبل، دلسوخته و بی‌تاب شده است.
سیل ز بالا نهاد روی به پستی
مهر ز پستی نهاد روی به بالا
هوش مصنوعی: امواج سیل از بالا به سمت پایین سرازیر می‌شود و در مقابل، خورشید که در پایین است، با تابش خود به سمت بالا می‌درخشد.
برق درخشان چو تیغ خسرو عالم
ابر درا‌فشان چو دست مهتر والا
هوش مصنوعی: برق درخشان مانند تیغی است که خسرو (پادشاه) را می‌نمایاند و ابر مانند دستی است که از طرف یک پیشوای بزرگ به سوی آسمان دراز شده است.
عارض دنیا جمال دین ثقه‌الملک
بار خدای نژاد آدم و حوا
هوش مصنوعی: دنیا جلوه‌ای از زیبایی دین است و ثقه‌الملک، که بار سنگین خداوند را بر دوش دارد، از نسل آدم و حوا به شمار می‌رود.
خواجه ابوجعفر آن که از هنر او
دهر مزین شده است و ملک مُهنّا
هوش مصنوعی: ابوجعفر کسی است که هنر او دنیا را زینت بخشیده و باعث زیبایی و شکوه حکومت مُهنّا شده است.
از صفت مهتری هر آنجه بباید
دارد و در مهتری ندارد همتا
هوش مصنوعی: هر چیزی که برای بزرگ‌منشی و مهتر بودن لازم است، در این شخصیت وجود دارد و او در این زمینه بی‌نظیر است.
پست بود پیش او بلندی گردون
خُرد بود پیش او بزرگی دنیا
هوش مصنوعی: در برابر او، مقام و ثروت دنیا بی‌اهمیت و ناچیز است. آنچه او دارد از هر چیزی بالاتر و والاتر است.
با نظرش بر دمد بنفشه ز آهن
با کرمش بشکفد شکوفه ز خارا
هوش مصنوعی: با نگاه او، بنفشه‌ای از آهن زنده می‌شود و با مهربانی‌اش، شکوفه‌ای از سنگ می‌روید.
زیر رکابش ز روم تا به سمرقند
زیر حُسامش ز شام تا به بخارا
هوش مصنوعی: او با قدرت و نفوذ خود، از رومیان تا سمرقند و از شام تا بخارا را تحت کنترل دارد.
بحرْ بَرِ جود او چو قطره به جیحون
کوه بَرِ حلم او چو صخره به صحرا
هوش مصنوعی: درود و بخشش او همچون دریا است که یک قطره از آن کمتر می‌باشد و صبر و بردباری او مانند کوهِ استوار است که در بیابان قرار دارد.
پیش مثالش کند ستاره تواضع
پیش مرادش کند زمانه مدارا
هوش مصنوعی: در برابر او، ستاره‌ها به نوعی فروتنی نشان می‌دهند و زمانه نیز با او با ملایمت و سازگاری رفتار می‌کند.
هست مقدس عطای او ز توقف
هست منزّه سَخای او ز تقاضا
هوش مصنوعی: عطای او پاک و مقدس است و به هیچ گونه توقف و درنگی نیاز ندارد. بخشندگی او نیز از نیاز و درخواست جدا است و به طور طبیعی و بی‌وقفه جاری می‌شود.
ای همه ناراستی ز کِلکِ تو پنهان
وی همه آزادگی ز طبع تو پیدا
هوش مصنوعی: ای تمام نادرستی‌ها از قلم تو پنهان است و همه آزادی و رهایی در ذات تو نمایان است.
تاجوران را به مهر توست تَقرب
ناموران را به شُکر توست تولّا
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو باعث نزدیکی و محبوبیت افراد مشهور و بزرگ است.
چاکری توست آز را شده مَقطَع
بندگی توست ناز را شده مَبد‌ا
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تو به نوعی در خدمت آز و خواسته‌هایت هستی و در عین حال تمام ناز و زیبایی‌ها به خاطر تو به وجود آمده‌اند. به عبارت دیگر، به نوعی با اطاعت از آزها وخواسته‌ها، باعث شده‌ای که زیبایی و ناز به وجود آید.
از دلِ تو نور یافت چشمه خورشید
وز سر تو سبز گشت گنبد خَضر‌ا
هوش مصنوعی: از دل تو نور خورشید تابید و از سر تو، گنبد خضرا به سبزی درآمد.
هست دو چشم هنر به رسم تو روشن
هست زبان خرد به مدح تو گویا
هوش مصنوعی: دو چشم هنرمند به زیبایی‌ها و هنرهای تو روشن و بینا هستند و زبان عقل و فهم در ستایش تو گویا و بیانگر ویژگی‌های توست.
مُعتَکِف درگهت چه بخت و چه دولت
مُعتَرفِ دا‌نشت چه پیر و چه برنا
هوش مصنوعی: کسی که در درگاه تو اعتکاف کرده، چه بختی دارد و چه مقامی! در حالی که دانش و آگاهی در این دنیا از آن پیران و جوانان است.
همت تو هست همچو رای تو عالی
دولت تو هست همچو بخت تو والا
هوش مصنوعی: تلاش و اراده تو به اندازه افکارت بلند و برجسته است و موفقیت و شانس تو نیز به اندازه مقام و منزلت تو بالا و والاست.
کِلک تو در مَر‌تَبِت‌ چو مهر سلیمان
دست تو در معجزه چو باد مسیحا
هوش مصنوعی: توانایی و قدرت تو در زمینه‌ای که مشغول هستی، مانند نور خورشید است و کارهایت به گونه‌ای است که مانند معجزه مسیحا بر دل‌ها تأثیر می‌گذارد.
خاک قدمهای توست عَنبر اَ‌شهَب‌
نقش‌ قلم‌های توست لؤلؤ لالا
هوش مصنوعی: خاک زیر پای تو گرانبهاست و مانند عطر خوشبوست، و آثار تو به زیبایی جواهرات می‌درخشد.
قاهر اعداست دولت تو وزین روی
فکرت و سودا رسید قسمت اعدا
هوش مصنوعی: قدرت تو بر دشمنان تسلط دارد و با تفکر عمیق و اندیشه‌های خلاق، سرنوشت دشمنان را رقم زده‌ای.
قهر بر آن گمرهان قضای خدایی‌است
باز نگردد قضا به فکرت و سودا
هوش مصنوعی: خشم بر آن گمراهان، مقدر الهی است و این تقدیر تغییر نخواهد کرد. تو نیز نباید به فکر و خیال در آن بپردازی.
ایزد دادار مهر و کین تو گویی
از شب قدر آفرید و از شب یلدا
هوش مصنوعی: خداوندی که مهر و دشمنی را به وجود آورده، گویا آن‌ها را از شب قدر و شب یلدا آفریده است.
زانکه به مهرت بود تقرّب مؤمن
زانکه به کینت بود تفاخر ترسا
هوش مصنوعی: به خاطر محبت تو، نزد مؤمنان نزدیک‌تر می‌شود و به خاطر کینه‌ات، مردمان با نژاد پرستی و تفاخر دوری می‌کنند.
بار خدا ز فرّ جود تو شعرم
هست‌ ‌کشیده عَلَم به عالم اعلا
هوش مصنوعی: یارا، از نعمت‌های بخشش تو، شعر من به وجود آمده است و مانند پرچمی در عالم بالا برافراشته شده است.
لفظ من از اِهتمام توست مُهَذّب
طبع من از اهتزاز توست مُصّفا
هوش مصنوعی: من به خاطر توجه تو از نظر لفظ و کلام بهبود یافته‌ام و روح و طبیعت من به برکت تکان و تأثیر تو پاک و روشن شده است.
قامت من پیش تو دوتاست ولیکن
هست دلم در وفا و مهر تو یکتا
هوش مصنوعی: قد من در برابر تو دو تا به نظر می‌رسد، اما دل من در وفاداری و محبت به تو، یکی و بی‌نظیر است.
خاطر من جَنّت است و مهر تو رضوان
شکر تو طوبی و آفرین تو حورا
هوش مصنوعی: ذهن و خاطر من مانند بهشتی زیبا است و محبت تو مانند باغی دل‌انگیز و شکرگزاری من مانند درختی شیرین است و ستایش تو مانند حوریان بهشتی است.
تا که همی بُرج زهره باشد میزان
تا که همی برج مهر باشد جَوزا
هوش مصنوعی: تا زمانی که ستاره زهره در جای خود قرار دارد، میزان موجود است و تا وقتی که برج مهر در جای خود قرار دارد، برج جوزا نیز وجود خواهد داشت.
چاکر بخت تو باد مهر مُنَوّر
بندهٔ رای تو باد زُهرهٔ زهرا
هوش مصنوعی: خوشبختی تو را نیکو و روشن می‌سازد، و من نیز بندۀ خواسته‌های تو هستم. روشنایی و زیبایی تو الهام گرفته از شخصیت والای زهراست.
بزم تو افروخته به شمسهٔ خَلُّخ
رزم تو آراسته به دلبر یغما
هوش مصنوعی: جشنت با نور دل‌فریب تو درخشان است و تلاش‌هایت به خاطر زیبایی محبوبی است که دلت را تسخیر کرده.
بر سر تو تاج بخت و افسر دولت
درکف تو زلف یار و ساغر صهبا
هوش مصنوعی: بر روی سر تو نشانه‌های خوشبختی و قدرت قرار دارد و در دستان تو موهای معشوق و جام شراب است.
رسم تو زیبا و روزگار تو خرم
بر تو خجسته بهار خرم و زیبا
هوش مصنوعی: زیبایی‌های تو دلنشین و زمانه‌ات شاداب است. بهاری خوش را برایت آرزو می‌کنم که پر از نشاط و زیبایی باشد.