گنجور

شمارهٔ ۱۲

همیشه باد بقا و سلامت بُت ما
که از وصالش ما را سلامت است و بقا
بتی که عارض او هست چون‌ گل سوری
کشیده بر گل سوری‌اش عنبر سارا
ز بهر لعل شکربار او همی بارند
ز چشم خویش گهر عاشقان ناپروا
شکرفروش به شهر اندرون چنین باید
که مردمان شَکَرش را گهر دهند بها
شوند آهن و دیبا به‌ گفتگوی اندر
چو او به رزم زره پوشد و به بزم قبا
به روز رزمش دیبا بِه‌ آید از آهن
به روز بزمش آهن بِهْ آید از دیبا
گهی ز چشم زند تیر بر دل عُشّاق
گهی ز دست زند تیغ بر سر اعدا
جو بنگریم همه ساله عالمی باشند
ز چشم او به نفیر و زدست او به بلا
مکن به سرو و مه آن دلفریب را تشبیه
که او جداست به خوبی و سرو و ماه جدا
زره نپوشد و جوشن به رزم سرو بلند
قدح نگیرد و ساغر به بزم بَدْر سما
نه ماه باشد همتای آن نگار و نه سرو
جو بزم و رزم‌ کند پیش میر بی‌همتا
معین دولت عالی نصیر ملت حقّ
که پهلوان ملوک است و سَیِّدُالاُمرا
امیر زاده امیری که لشکری باشد
به روز رزم سواری ز لشکرش تنها
قضا چو نادرهٔ نو پدید خواهد کرد
ضمیر او به فِراست سَبَق برد ز قضا
به خنجر وکف او هرکه بنگرد بیند
مُبَشّری ز ظفر یا مُفَسّری ز سَخا
سپهر تا به ابد ننگرد به عین سَخَط
ز بهر او نگرد ساعتی به عین رضا
ز فر مجلس او آسمان شدست زمین
ز نقش رایت او بوستان شدست هوا
دلی نماند به مازندران ز هیبت او
که هست پیچش و ماز اندر آن زکین و جفا
ز هیبت او شیران همی‌گذر نکنند
به مرغزاری کاسبان او کنند چَرا
وگرگنند گذر چون به داغ او نگرند
ز چشم چشمه‌ کنند و ز موی جسم‌ گیا
گر آدم از هنرش داشتی به خلد خبر
بر او نکردی ابلیس کَید خویش روا
وگر ضمیر سلیمان چو رای او بودی
نگین ملک نکردی به دست دیو رها
وگر سعادت او تافتی بر اسکندر
به ظلمت اندر ره یافتی بر آب بقا
ایا مروت تو بر فتوت تو دلیل
ایا شمایل تو بر فضایل تو گَوا
ز رسم توست همه رسم مردمی ظاهر
ز اصل توست همه اصل مهتری پیدا
ولی ز توست توانگر عدو ز توست هلاک
چه مردمی تو که داری صِناعت دریا
بُوَد وِفاق تو دروازهٔ حیات ابد
بود نِفاق تو دندانهٔ کلید فنا
که دید بر هنر تو گذشته باد محال‌؟
که دید بر سخن تو نشسته‌گرد خطا؟
نمایش هنر توست جهل را مقطع
گشایش سخن توست ‌عقل را مبدا
هزار بار فزون گفت خسرو ماضی
کِه داد دادِ هنر، یک به یک به مجلس ما
چنان محل که تورا بود پیس آن خسرو
نبود هیچ کسی را ز جملهٔ نُدَما
اگر به‌دست فنا بند عمر او بگسست
ز بند عمر تو کوتاه باد دست عَنا
جهان تو خوش بخور امروز و دل مبند در آنْکْ
چگونه بود جهان دی و چون بود فردا
چه باک از آنکه‌ گشاید ره جفا دشمن
چو بست با تو فلک محضری به شرط وفا
اگر چو شیر نهد دشمنی به جنگ تو روی
خورد به عاقبت از دست روزگار قفا
به نعمت توکه از یکدگر شریفترند
عطای تو ز قبول و قبول تو ز عطا
معزی آنکه به مدح و ثنا معزالدین
عزیز کردش و دادش اَمارت شُعرا
به خدمت آمد و ازکارگاه خاطر خویش
به بارگاه تو آورد حلهٔ دیبا
جه حله باسد ازین به‌که تا زمانه بود
نگار او نکند گردش زمانه هَبا
همیشه تاکه امامان خبر دهند همی
هم از مسیح دعا و هم از کلیم عصا
ز تو عصا و قلم جاودانه معجز باد
چو ازکلیم عصا و چو از مسیح دعا
طرب سریر تورا سجده کرده در مجلس
ظفر رکاب تو را بوسه داده در هَیجا
بهارخانهٔ چین کرده در بهار و خزان
خجسته بزم تو خُوبان خَلُّخُ و یغما
تو ناقد سخن و برکف تو ناقد عقل
جه ناقدی که خرد خوانَدَش همی صهبا
ز تو فتوت و از مهتران درود و سلام
ز تو مروّت و ازکِهتران دعا و ثنا
سه چیز باد تو را جاودان و بی‌پایان
تنِ درست و دلِ شاد و دولتِ برنا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همیشه باد بقا و سلامت بُت ما
که از وصالش ما را سلامت است و بقا
هوش مصنوعی: همیشه آرزو می‌کنیم که محبوب ما سالم و زنده بماند، زیرا ارتباط با او باعث سلامت و دوام زندگی ما می‌شود.
بتی که عارض او هست چون‌ گل سوری
کشیده بر گل سوری‌اش عنبر سارا
هوش مصنوعی: چهره‌ او مانند گل سرخ زیباست و عطرش همچون عطر خوشبوی مشک است که بر روی آن گل پراکنده شده.
ز بهر لعل شکربار او همی بارند
ز چشم خویش گهر عاشقان ناپروا
هوش مصنوعی: برای زیبایی و جذابیت او، عاشقان بی‌پروا از چشمان خود اشک می‌ریزند و گوهر عشق را نثار می‌کنند.
شکرفروش به شهر اندرون چنین باید
که مردمان شَکَرش را گهر دهند بها
هوش مصنوعی: شکرفروش در شهر باید به این صورت رفتار کند که مردم به شکری که می‌فروشد ارزش و قیمت بدهند.
شوند آهن و دیبا به‌ گفتگوی اندر
چو او به رزم زره پوشد و به بزم قبا
هوش مصنوعی: آهن و پارچه‌ای گران‌قیمت به گفتگو پرداخته‌اند؛ چون او در میدان جنگ زره بر تن می‌کند و در مجلس شادی لباس زیبا می‌پوشد.
به روز رزمش دیبا بِه‌ آید از آهن
به روز بزمش آهن بِهْ آید از دیبا
هوش مصنوعی: در روز جنگ، لباس زیبای او به خوبی با زره‌اش هماهنگ می‌شود و در روز جشن، زره‌اش به زیبایی لباس مجلسی‌اش می‌آید.
گهی ز چشم زند تیر بر دل عُشّاق
گهی ز دست زند تیغ بر سر اعدا
هوش مصنوعی: گاه تیر عشق از چشمان یاران بر دل عاشقان می‌زند و گاه تیغ دشمنان از دستشان بر سر دیگران فرود می‌آید.
جو بنگریم همه ساله عالمی باشند
ز چشم او به نفیر و زدست او به بلا
هوش مصنوعی: هر ساله جهانی را می‌بینیم که به خاطر نگاه او در حال شور و هیجان است و از آسیب‌هایی که از دست او می‌آید، رنج می‌برد.
مکن به سرو و مه آن دلفریب را تشبیه
که او جداست به خوبی و سرو و ماه جدا
هوش مصنوعی: به زیبایی و دلربایی او نمی‌توان سروی یا ماهی را تشبیه کرد؛ زیرا او با دیگران در زیبایی و جذابیت متفاوت و منحصر به فرد است.
زره نپوشد و جوشن به رزم سرو بلند
قدح نگیرد و ساغر به بزم بَدْر سما
هوش مصنوعی: کسانی که در جنگ آماده نیستند، از زره و زینت‌های لازم دوری می‌کنند و در میهمانی‌ها و مجالس نیز از نوشیدنی‌ها و خوشی‌ها بی‌بهره‌اند.
نه ماه باشد همتای آن نگار و نه سرو
جو بزم و رزم‌ کند پیش میر بی‌همتا
هوش مصنوعی: هیچ ماهی نمی‌تواند با آن معشوقه زیبای تو برابری کند و نه هیچ درختی به تماشای جشن و نبردی که پیش روی بی‌همتای تو است، نمی‌رسد.
معین دولت عالی نصیر ملت حقّ
که پهلوان ملوک است و سَیِّدُالاُمرا
هوش مصنوعی: این بیت به معرفی شخصیتی والا و برجسته اشاره دارد که مورد تایید و حمایت مردم قرار دارد. او در بین پادشاهان و فرمانروایان، مقام و اهمیت ویژه‌ای دارد و به عنوان یک رهبری قوی و نیکوکار شناخته می‌شود.
امیر زاده امیری که لشکری باشد
به روز رزم سواری ز لشکرش تنها
هوش مصنوعی: من فرزند امیری هستم که در روز نبرد، حتی یک سوار از لشکرش هم در کنار او نیست.
قضا چو نادرهٔ نو پدید خواهد کرد
ضمیر او به فِراست سَبَق برد ز قضا
هوش مصنوعی: وقتی سرنوشت، چیزی نایاب و جدید به وجود خواهد آورد، با هوش و درک عمیق فرد، بر آن سرنوشت پیشی خواهد گرفت.
به خنجر وکف او هرکه بنگرد بیند
مُبَشّری ز ظفر یا مُفَسّری ز سَخا
هوش مصنوعی: هر کسی که به چاقو و دستی که او دارد نگاه کند، نشانه‌ای از پیروزی یا توصیفی از بخشش را می‌بیند.
سپهر تا به ابد ننگرد به عین سَخَط
ز بهر او نگرد ساعتی به عین رضا
هوش مصنوعی: آسمان تا همیشه به خشم نگاه نخواهد کرد و به خاطر او، حتی برای یک لحظه هم به رضایت نخواهد نگریست.
ز فر مجلس او آسمان شدست زمین
ز نقش رایت او بوستان شدست هوا
هوش مصنوعی: به خاطر وجود او، آسمان به زمین تبدیل شده و باغ به زیبایی و شکوه پرچم او زینت بخشیده است. هوا نیز تحت تأثیر او تغییر کرده و به فضایی دلنشین بدل گشته است.
دلی نماند به مازندران ز هیبت او
که هست پیچش و ماز اندر آن زکین و جفا
هوش مصنوعی: هیچ دلی در مازندران نتوانست طاقت دیدن آن هیبت را داشته باشد، چرا که زیبایی و جاذبه‌ی او به قدری است که از تمام دیگری‌ها و بدی‌ها فراتر رفته است.
ز هیبت او شیران همی‌گذر نکنند
به مرغزاری کاسبان او کنند چَرا
هوش مصنوعی: از جلال و عظمت او، شیران هم درنگ نمی‌کنند و به دشت‌های پر از علف نمی‌روند، بلکه تاجران او چیرگی و توانایی دارند.
وگرگنند گذر چون به داغ او نگرند
ز چشم چشمه‌ کنند و ز موی جسم‌ گیا
هوش مصنوعی: وقتی گرگ‌ها به داغ او نگاه می‌کنند، چشمانشان چون چشمه‌ای می‌گریند و از موی بدن او، علف‌ها رشد می‌کنند.
گر آدم از هنرش داشتی به خلد خبر
بر او نکردی ابلیس کَید خویش روا
هوش مصنوعی: اگر آدم هنر و توانایی خود را می‌شناخت، هرگز ابلیس نمی‌توانست او را فریب دهد و به بهشت دست نیابد.
وگر ضمیر سلیمان چو رای او بودی
نگین ملک نکردی به دست دیو رها
هوش مصنوعی: اگر اندیشه سلیمان مانند خواسته‌اش بود، هرگز نگین سلطنت را به دست دیو نمی‌سپرد.
وگر سعادت او تافتی بر اسکندر
به ظلمت اندر ره یافتی بر آب بقا
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به خوشبختی او برسی، باید مثل اسکندر بر دشواری‌ها غلبه کنی و در مسیر زندگی، بر سر آب زندگی و جاودانگی قرار بگیری.
ایا مروت تو بر فتوت تو دلیل
ایا شمایل تو بر فضایل تو گَوا
هوش مصنوعی: آیا جوانمردی تو نشانه‌ای از جوانمردی‌ات است؟ آیا ویژگی‌های ظاهری تو گواهی بر نیک‌سیرتی‌هایت می‌دهد؟
ز رسم توست همه رسم مردمی ظاهر
ز اصل توست همه اصل مهتری پیدا
هوش مصنوعی: به خاطر قوانین و آداب تو، همه رفتارها و تشریفات انسانی شکل گرفته است و از جملهٔ وجود تو، همۀ اصول نیکوکاری و صفات بزرگوارانه نمایان شده‌اند.
ولی ز توست توانگر عدو ز توست هلاک
چه مردمی تو که داری صِناعت دریا
هوش مصنوعی: اما توانایی و قدرت از خود توست، و دشمنانت نیز به خاطر تو نابود می‌شوند. چه انسان‌های بزرگی هستی که مهارت و قابلیت دریا را در خود داری.
بُوَد وِفاق تو دروازهٔ حیات ابد
بود نِفاق تو دندانهٔ کلید فنا
هوش مصنوعی: همبستگی و توافق تو، دروازه‌ای به سوی زندگی جاودان است، اما نفاق و دوگانگی تو، مانند دندانه‌های کلیدی است که انسان را به فنا و نابودی می‌کشاند.
که دید بر هنر تو گذشته باد محال‌؟
که دید بر سخن تو نشسته‌گرد خطا؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است کسی نبیند که هنر تو چقدر بی‌نظیر است؟ یا اینکه کسی بر سخن تو ایرادی بگیرد و دچار اشتباه شود؟
نمایش هنر توست جهل را مقطع
گشایش سخن توست ‌عقل را مبدا
هوش مصنوعی: نمایش هنر تو نقطه شروع نادانی است و سخن تو منبع عقل و آگاهی است.
هزار بار فزون گفت خسرو ماضی
کِه داد دادِ هنر، یک به یک به مجلس ما
هوش مصنوعی: خسرو گذشته هزار بار بیشتر از دیگران گفت که هنر و دانایی را به ما بخشیده‌اند، همچون یک به یک در میان جمع ما حاضر شده‌اند.
چنان محل که تورا بود پیس آن خسرو
نبود هیچ کسی را ز جملهٔ نُدَما
هوش مصنوعی: محلی که تو در آن بودی، هیچ کس به اندازه آن شاه در آنجا نبود و هیچ فردی از میان همهٔ بزرگان در آن مقام و منزلت نمی‌توانست باشد.
اگر به‌دست فنا بند عمر او بگسست
ز بند عمر تو کوتاه باد دست عَنا
هوش مصنوعی: اگر عمر کسی به خاطر فنا و زوال پایان یابد، امیدوارم که عمر تو نیز به همین نسبت کوتاه باشد و از مشکلات و قضاوت های سخت در امان بمانی.
جهان تو خوش بخور امروز و دل مبند در آنْکْ
چگونه بود جهان دی و چون بود فردا
هوش مصنوعی: امروز را با خوشی زندگی کن و نگرانی نداشته باش که دیروز چگونه بود و فردا چه خواهد شد.
چه باک از آنکه‌ گشاید ره جفا دشمن
چو بست با تو فلک محضری به شرط وفا
هوش مصنوعی: نگران نباش که دشمن بر تو ظلم کند، چون وقتی که نیکوکاری و وفا در کنار تو باشد، سرنوشت خوب برایت رقم خواهد خورد.
اگر چو شیر نهد دشمنی به جنگ تو روی
خورد به عاقبت از دست روزگار قفا
هوش مصنوعی: اگر دشمنی مانند شیر به میدان جنگ بیاید، عاقبت از دست روزگار به نفرت و شکست دچار خواهد شد.
به نعمت توکه از یکدگر شریفترند
عطای تو ز قبول و قبول تو ز عطا
هوش مصنوعی: این سخن به این معناست که نعمت‌های تو از یکدیگر باارزش‌تر و محترم‌تر هستند. بخشش تو ناشی از پذیرش توست و پذیرش تو نیز از بخشش تو سرچشمه می‌گیرد.
معزی آنکه به مدح و ثنا معزالدین
عزیز کردش و دادش اَمارت شُعرا
هوش مصنوعی: معزی کسی است که در ستایش و تمجید از معزالدین عزیز تلاش کرده و به او مقام شاعری بخشید.
به خدمت آمد و ازکارگاه خاطر خویش
به بارگاه تو آورد حلهٔ دیبا
هوش مصنوعی: او به خدمت شما آمد و از دنیای درونش پوشش زیبای دیبا را برای شما آورد.
جه حله باسد ازین به‌که تا زمانه بود
نگار او نکند گردش زمانه هَبا
هوش مصنوعی: در اینجا به این اشاره شده که باید به دنبال راهی باشیم تا از این پس در کنار محبوب خود زندگی کنیم و زمانی که دوران تغییر می‌کند، عشق و محبت ما تحت تأثیر آن قرار نگیرد و از بین نرود.
همیشه تاکه امامان خبر دهند همی
هم از مسیح دعا و هم از کلیم عصا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همیشه برای تحقق خواسته‌ها و دعاها، به دو امام بزرگ اشاره می‌شود: یکی حضرت مسیح که دعا و بخشش را نمادین می‌کند و دیگری حضرت کلیم (موسی) که عصا به عنوان نماد قدرت و معجزه در دست دارد. در واقع، این اشخاص نمادهایی از امید و یاری در زمان نیاز هستند.
ز تو عصا و قلم جاودانه معجز باد
چو ازکلیم عصا و چو از مسیح دعا
هوش مصنوعی: از تو قدرت و دانش جاودانی به یادگار مانده است، مثل عصای موسی که معجزه‌گر بود و دعاهای عیسی که اثرگذار.
طرب سریر تورا سجده کرده در مجلس
ظفر رکاب تو را بوسه داده در هَیجا
هوش مصنوعی: در مجالس جشن و پیروزی، شادی و نشاط به پای تو سجده می‌کنند و در مکان‌های شایسته، پای تو را می‌بوسند.
بهارخانهٔ چین کرده در بهار و خزان
خجسته بزم تو خُوبان خَلُّخُ و یغما
هوش مصنوعی: بهارخانهٔ چین به زیبایی در فصل‌های بهار و پاییز جشن و سرور تو زیبا رویان را فراهم کرده است.
تو ناقد سخن و برکف تو ناقد عقل
جه ناقدی که خرد خوانَدَش همی صهبا
هوش مصنوعی: تو منتقد سخن هستی و در دست تو، نقد عقل قرار دارد. اما چه نقدی که خود آن را هم به زهر معتاد می‌کند!
ز تو فتوت و از مهتران درود و سلام
ز تو مروّت و ازکِهتران دعا و ثنا
هوش مصنوعی: از تو جوانمردی و از بزرگ‌ترها سلام و درود است، و از تو انسانیت و از دیگران دعا و ستایش به‌علاوه.
سه چیز باد تو را جاودان و بی‌پایان
تنِ درست و دلِ شاد و دولتِ برنا
هوش مصنوعی: سه چیز می‌تواند تو را همیشه زنده و پایدار نگه دارد: داشتن بدنی سالم، دل خوش و شاد، و ثروتی جوان و تازه.