شمارهٔ ۱۰
برآمد ساجگون ابری ز روی ساجگون دریا
بخار مرکز خاکی نقاب قبّهٔ خضرا
چو پیوندد به هم گویی که در دشت است سیمابی
چو از هم بگسلد گویی مگر کشتی است در دریا
گهی چون خرمن مشک است بر پیروزه گون مَفرَش
گهی چون تودهٔ ریگ است بر زنگارگون صحرا
گهی چون شاخ نیلوفر میان باغ پُر نرگس
گهی چون تلّ خاکستر فراز کوه پر مینا
گهی کافور بار آید چه بر کوه و چه بر هامون
گهی لؤلؤ فشان آید چه بر خار و چه بر خارا
گه لؤلؤ پراگندن بود چون عاملی حایر
گه کافور پاشیدن بود چون عاقلی شیدا
ازو هر ساعتی جیحون شود پر تختهٔ نقره
وزو هر ساعتی دریا شود پر لُؤلُؤ لالا
چو بگراید سوی بالا برآرد گوهر از پستی
چو باز آید سوی پستی فشاند گوهر از بالا
گهی با خاک در بیعت گهی با باد در کشتی
گهی با آب در صحبت، گهی با آتش اَنْدَروا
کجا خورشید رخشان را بپوشد زیر دامن در
بدان ماندکه اهریمن همی پوشد ید بیضا
چو نور چشمهٔ خورشید زیر او برون تابد
تو گویی نور قندیل است زیر جامهٔ ترسا
نماید تیره و گریان ز بیم باد نوروزی
چو چشمِ دشمنِ دولت ز بیم خواجه والا
عمید دولت عالیّ و جمشید قوی دولت
هنرمندی کزو نازند اصل آدم و حوا
سخا بر دست او مفتون چو بر لیلی بود مجنون
سخن بر لفظِ او عاشق چو بر وامق بود عَذرا
نهگردون است و در رفعت چو گردون است بیآفت
نه یزدان است و در قدرت چو یزدان است بی همتا
چنو اسرار او روشن چنو آثار او نیکو
چنو گفتارِ او شیرین چنو کردارِ او زیبا
نهد تدبیر او دایم قدم بر تارک کیوان
نهد فرمانِ او دایم عَلَم بر عالمِ بالا
به جنب دست او دریا نماید خاک بیبخشش
به جنبِ رای او گردون نماید تنگ بی پهنا
ز اعیان برگزید او را به جود و همت عالی
خداوند همه شاهان معزّالدّین و الدّنیا
صفاهان گشت ازو خرّم چو باغ از فرّ فروردین
کنون خرمای بیخارست و باشد خار با خرما
نه هر والی چو او باشد، به کف کافی، به دل عادل
نه هر بیتی بود کعبه نه هر طوری بود سینا
جوانمردا جوانبختا به تدبیر و خردمندی
همان کردی تو با دشمن که ذُوالقَرنَین با دارا
تویی شایستهٔ دولت چو سر را روح نفسانی
تویی بایستهٔ ملت چو دل را نقطه سودا
مراد جزئی و کلی تویی در سیرت و سامان
وجود عِلوی و سِفلی تویی در صورت و سیما
بداندیشان تو هستند از چنگ قضا خسته
همه پالوده و حیران به بیغوله درون رسوا
به چشم اندر همه سوزن، بهحلق اندر همه نشتر
به مغز اندر همه گرمی، به قلب اندر همه سرما
الا یا مهتر مقبل عمید مشتری طالع
عطارد پیش تو خواهد که بنشیند به استیفا
حکیم حضرت سلطان چو پیش تو شود حاضر
جواز بخت او باشد فراز فرقد و جوزا
چو دیدار تو را بیند معزی پور برهانی
ز بهر دیدنت خواهد همیشه دیده بینا
مدیح و آفرین تو همی تابد ز دیوانش
چنان کز گنبد گردون بتابد زهرهٔ زهرا
همیشه تا که سیسنبر بود در ساحت بستان
همیشه تاکه کاهربا بود در صخرهٔ صمّا
سر مداح تو بادا به سبزی همچو سیسنبر
رخ بدخواه تو بادا به زردی همچو کاهربا
ز یزدان عمر تو باقی ز سلطان بخت تو عالی
ز دی امروز تو خوشتر ز امروز توبه فردا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: پروژهٔ بازبینی OCR
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
برآمد ساجگون ابری ز روی ساجگون دریا
بخار مرکز خاکی نقاب قبّهٔ خضرا
هوش مصنوعی: ابر سفیدی از سطح دریا برخاست که مانند رنگ ساج (نوعی چوب) است و بخار آن بر روی زمین مانند پوششی سبز و لطیف به نظر میرسد.
چو پیوندد به هم گویی که در دشت است سیمابی
چو از هم بگسلد گویی مگر کشتی است در دریا
هوش مصنوعی: زمانی که دو چیز به هم وصل شوند، مانند این است که در دشت به یکدیگر مینگرند. اما زمانی که از هم جدا شوند، گویا کشتیای در اقیانوس رها شده است.
گهی چون خرمن مشک است بر پیروزه گون مَفرَش
گهی چون تودهٔ ریگ است بر زنگارگون صحرا
هوش مصنوعی: گاهی همچون خوشبوی مشک بر فرش زربفت است و گاهی مانند تودهای از ریگ بر دشت زنگاری است.
گهی چون شاخ نیلوفر میان باغ پُر نرگس
گهی چون تلّ خاکستر فراز کوه پر مینا
هوش مصنوعی: گاهی مانند گل نیلوفر در میان باغی پر از نرگس میدرخشد و گاهی مانند تلی از خاکستر بر فراز کوهی مزین به گلهای مینا قرار میگیرد.
گهی کافور بار آید چه بر کوه و چه بر هامون
گهی لؤلؤ فشان آید چه بر خار و چه بر خارا
هوش مصنوعی: گاهی بوی مطبوع و دلنشین مانند کافور بر آید، چه در کوهستان و چه در دشت. و گاه جواهرات مانند مروارید درخشان، نمایان میشود، چه بر خارهای زار و چه بر سنگهای سخت.
گه لؤلؤ پراگندن بود چون عاملی حایر
گه کافور پاشیدن بود چون عاقلی شیدا
هوش مصنوعی: گاهی مروارید پاشیدن، مثل کارهای ظریف و هنرمندانه است که از دست یک انسان با استعداد سر میزند، و گاهی ریختن مشک، مانند حکمت و دانش عمیق یک فرد آگاه و عاشق را به ذهن میآورد.
ازو هر ساعتی جیحون شود پر تختهٔ نقره
وزو هر ساعتی دریا شود پر لُؤلُؤ لالا
هوش مصنوعی: هر ساعت که او بیافریند، جیحون پر از تختههای نقره میشود و هر لحظه که او بخواهد، دریا پر از مرواریدهای زیبا میشود.
چو بگراید سوی بالا برآرد گوهر از پستی
چو باز آید سوی پستی فشاند گوهر از بالا
هوش مصنوعی: وقتی فردی به سمت اوج و موفقیت حرکت کند، ارزش و قابلیتهای خود را به نمایش میگذارد. اما زمانی که به سمت پایین و پستی بازمیگردد، آن ارزشها را از دست میدهد و نشان میدهد که در شرایط پایینتری قرار دارد.
گهی با خاک در بیعت گهی با باد در کشتی
گهی با آب در صحبت، گهی با آتش اَنْدَروا
هوش مصنوعی: انسان در زندگی، زمانهایی با طبیعتهای مختلف و اوضاع گوناگون روبهرو میشود. گاهی در آرامش و سکوت، گاهی در حرکت و سفر، گاهی در گفتگو و ارتباط با دیگران، و گاهی هم با چالشها و سختیها مواجه است. این تغییرات نشاندهنده تنوع تجربیات و تعاملات او با جهان است.
کجا خورشید رخشان را بپوشد زیر دامن در
بدان ماندکه اهریمن همی پوشد ید بیضا
هوش مصنوعی: کجا میشود که خورشید درخشان زیر دامن تاریک پوشیده شود، همانطور که اهریمن دست سفید را میپوشاند.
چو نور چشمهٔ خورشید زیر او برون تابد
تو گویی نور قندیل است زیر جامهٔ ترسا
هوش مصنوعی: وقتی نور خورشید به زیر او میتابد، انگار که نوری شمعمانند زیر لباس شخصی مذهبی درخشیده است.
نماید تیره و گریان ز بیم باد نوروزی
چو چشمِ دشمنِ دولت ز بیم خواجه والا
هوش مصنوعی: چشم دشمنی که از قدرت عالیمقام میترسد، در روزهای پرخطر و بیثبات مانند چشمی است که به خاطر ترس از طوفان نوروزی تار و گریان میشود.
عمید دولت عالیّ و جمشید قوی دولت
هنرمندی کزو نازند اصل آدم و حوا
هوش مصنوعی: عمید به عنوان یک مقام بلندپایه و جمشید به عنوان یک شخصیت با قدرت و توانایی در هنر شناخته میشوند، به طوری که ریشههای انسانیت و آفرینش آدم و حوا به آنها وابسته است.
سخا بر دست او مفتون چو بر لیلی بود مجنون
سخن بر لفظِ او عاشق چو بر وامق بود عَذرا
هوش مصنوعی: سخا و generosity در دست او چنان است که مجنون عاشق لیلی است. کلام او نیز به زیبایی و عشق و علاقهای که وامق نسبت به عذرا دارد، تاثیرگذار و جذاب است.
نهگردون است و در رفعت چو گردون است بیآفت
نه یزدان است و در قدرت چو یزدان است بی همتا
هوش مصنوعی: نه آسمان است که در بلندی و عظمت شبیه آسمان باشد، و نه خداوندی است که در قدرت و توانایی مشابه او بیهمتا باشد.
چنو اسرار او روشن چنو آثار او نیکو
چنو گفتارِ او شیرین چنو کردارِ او زیبا
هوش مصنوعی: چقدر اسرارش آشکار است، چقدر کارهایش خوب و نیکو به نظر میرسد، چقدر سخنانش شیرین و دلنشین است، و چقدر عملهایش زیبا و دلچسب است.
نهد تدبیر او دایم قدم بر تارک کیوان
نهد فرمانِ او دایم عَلَم بر عالمِ بالا
هوش مصنوعی: تدبیر و تدبیر او همیشه راه را بر سرِ ستارههای بزرگ قرار میدهد و فرمان او همیشه علم و نشانه را بر فراز آسمان به نمایش میگذارد.
به جنب دست او دریا نماید خاک بیبخشش
به جنبِ رای او گردون نماید تنگ بی پهنا
هوش مصنوعی: با حرکت دست او، دریا به نظر میرسد و خاک، ناشایستگی او را نشان میدهد. به خاطر اندیشه او، آسمان تنگ و محدود به نظر میرسد.
ز اعیان برگزید او را به جود و همت عالی
خداوند همه شاهان معزّالدّین و الدّنیا
هوش مصنوعی: او را از بین افراد برجسته انتخاب کرد، به خاطر generosity و اراده بالا، که این ویژگیها را خدا به همه پادشاهان بخشیده است.
صفاهان گشت ازو خرّم چو باغ از فرّ فروردین
کنون خرمای بیخارست و باشد خار با خرما
هوش مصنوعی: اصفهان به خاطر او شاداب و سر زنده شده است، مانند باغی که از زیبایی بهار بهرهمند است. حالا دیگر خرماها بدون خار هستند، اما خارها همچنان با خرماها وجود دارند.
نه هر والی چو او باشد، به کف کافی، به دل عادل
نه هر بیتی بود کعبه نه هر طوری بود سینا
هوش مصنوعی: نه هر حاکمی میتواند مانند او باشد، نه هر کسی میتواند به قدرت و توانایی او دست یابد. همچنین، نه هر شعری میتواند به اندازه کعبه مقدس باشد و نه هر طریقی میتواند به عظمت کوه سینا برسد.
جوانمردا جوانبختا به تدبیر و خردمندی
همان کردی تو با دشمن که ذُوالقَرنَین با دارا
هوش مصنوعی: ای مردان جوانمرد و خوشبخت! با تدبیر و خردمندی، همانطور که ذوالقرنین با دارا رفتار کردید، شما نیز با دشمن خود چنین عمل کنید.
تویی شایستهٔ دولت چو سر را روح نفسانی
تویی بایستهٔ ملت چو دل را نقطه سودا
هوش مصنوعی: تو لایق نعمت و ثروتی، مانند آن که سر، روحی دارد؛ و تو شایستهٔ ملت هستی، مانند آنکه دل، نقطهای از عشق و آرزو را در خود جای داده است.
مراد جزئی و کلی تویی در سیرت و سامان
وجود عِلوی و سِفلی تویی در صورت و سیما
هوش مصنوعی: تمام وجود و صفات تو در زیربنای دنیا و آخرت وجود دارد؛ چه از نظر ویژگیهای ظاهری و چه از نظر باطنی، تو به عنوان جوهری برجسته در میان همه چیزها جلوهگری میکنی.
بداندیشان تو هستند از چنگ قضا خسته
همه پالوده و حیران به بیغوله درون رسوا
هوش مصنوعی: بداندیشان تو از سرنوشت خسته و عاجز شدهاند و از باطل بودن انتخابهایشان در دلهایشان احساس شرمندگی و سردرگمی میکنند.
به چشم اندر همه سوزن، بهحلق اندر همه نشتر
به مغز اندر همه گرمی، به قلب اندر همه سرما
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دل و روح انسانها وجود دارد، میتواند احساسات و تأثیرات مختلفی را در آنها به وجود بیاورد. برخی چیزها مانند سوزن و نشتر به احساس درد و رنج اشاره دارند، در حالی که دیگر چیزها مانند گرما و سرما احساسات عمیقتری را منتقل میکنند. در اینجا به تضاد و تغییراتی که در وجود ما حس میشود پرداخته شده است.
الا یا مهتر مقبل عمید مشتری طالع
عطارد پیش تو خواهد که بنشیند به استیفا
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، بدان که ستاره طالع عطارد به زودی به سوی تو خواهد آمد و آماده خواهد بود تا به جمعآوری و بهرهبرداری از نیروی خود بپردازد.
حکیم حضرت سلطان چو پیش تو شود حاضر
جواز بخت او باشد فراز فرقد و جوزا
هوش مصنوعی: هرگاه حکیم بزرگوار در حضور تو باشد، خوشبختی او اوج میگیرد و به بلندی ستارههای فرقد و جوزا میرسد.
چو دیدار تو را بیند معزی پور برهانی
ز بهر دیدنت خواهد همیشه دیده بینا
هوش مصنوعی: وقتی معزی، فرزند برهان، تو را میبیند، همیشه میخواهد که چشمانش را برای دیدن تو باز نگه دارد.
مدیح و آفرین تو همی تابد ز دیوانش
چنان کز گنبد گردون بتابد زهرهٔ زهرا
هوش مصنوعی: ستایش و تمجید تو به شکلی میدرخشد که مانند نور ستارهای در آسمان، زیبایی خاصی دارد.
همیشه تا که سیسنبر بود در ساحت بستان
همیشه تاکه کاهربا بود در صخرهٔ صمّا
هوش مصنوعی: در هر زمان که سیسنبر در باغ وجود دارد و تا وقتی که کاهر در سنگهای سخت باشد، این امر ادامه دارد.
سر مداح تو بادا به سبزی همچو سیسنبر
رخ بدخواه تو بادا به زردی همچو کاهربا
هوش مصنوعی: سر مداح تو باید با طراوت و شادابی مانند سبزی باشد و چهرهی بدخواه تو باید پژمرده و زرد مانند لواشک باشد.
ز یزدان عمر تو باقی ز سلطان بخت تو عالی
ز دی امروز تو خوشتر ز امروز توبه فردا
هوش مصنوعی: عمر تو از جانب خداوند است و باید ارزشمند باشد، خوشبختی تو به توانایی و سرنوشت تو بستگی دارد. امروز را بهتر از دیروز زندگی کن و توبه را به فردا نینداز.