گنجور

شمارهٔ ۷ - در مدح خاقان ملک خضر

نسیم زلف آن سیمین صنوبر
مرا برکرد دوش از خوابگه سر
گل افشانان به بالینم گذر کرد
پیامی داد از آن معشوق دلبر
عتاب آمیز گفت: ای سست پیمان
نیاید گفتهای تو برابر
میان ما و تو عهد اینچنین بود
که چون من دیگری گیری تو در بر؟
شب تاریک و من ز اندیشهٔ تو
چو نفت اندوده مرغی پیش آذر
گه اندر موج خون گم کرده هنجار
گه اندر بحر غم گم کرده معبر
عقیقین ابر توفان بار چشمم
جهان کرده‌ست پر بیجادهٔ تر
ز آه من اگر بگداختی کوه
به نرخ خاک بودی دُر و گوهر
چو دریاییست هر شب خانه من
چو کشتی آتشین سوزنده بستر
نه دریا از تف کشتی شود خشک
نه کشتی از غم دریا شود تر
میان آب و آتش مانده حیران
خیالت در دل و دیده مصور
ز شب یک نیمه چون فرزند عمران
دگر نیمه ز شب فرزند آزر
بدین حالم من و فارغ تو از من
به شرط دوستی این نیست درخَور
مرا گر خط فرود آمد به عارض
نگردد زآن، جمال من مزور
به خورشید اندر اینک هم سیاهیست
ولیکن عالم از نورش منور
همانم من به حسن اندر، که بودم
چه شد گر بر سمن بررُست عنبر؟
مرا موران مشکین‌اند بر گل
به گرد عارض خورشید پیکر
وگر بر گل بنفشه سایه افگند
نه بر آتش برآید عود و عنبر؟
نبینی نو بهار از نور خورشید
پدید آید به گل بر، مور بی مر؟
خداوندم همی خواندی، چه افتاد
که اکنون بنده نپسندی و چاکر؟
کنون گر تیره شد آن ماه رخسار
و گر تاری شد آن گلبرگ احمر
همان انگار که‌اندر موکب شاه
بپوشید آفتابم گرد لشکر
و یا مر عارض سیمین ما را
سیه کرده‌ست روز جنگ مغفر
مرا زین سبزی عارض، درین فصل
هزاران رونقست و زینت و فر
که بر سبزه بود زین پس به صحرا
نشاط و نزهت شاه مظفر
جمال ملک، خاقان معظم
خجسته طلعت و فرخنده اختر
ملک خضر، آنکه یک انگشت رادش
هزاران کوثرست و بحر اخضر
خداوند خداوندان گیتی
شه شاهان هفت اقلیم یکسر
جمال مجلس و میدان و مرکب
نظام مسجد و محراب و منبر
نه قدرش را پذیرد هفت گردون
نه جاهش را بس آید هفت کشور
خداوندی، که خاک پای او را
به دیده در کشد، در روم، قیصر
ز حکم او زمانه طوق سازد
به گرد گردن چرخ مدور
به رای و رسم و تدبیر و شجاعت
به جاه و جود و فضل و اصل و گوهر
ندانم من ز مخلوقاتش امروز
همال او جزو، الله اکبر!
جهان را نو نظامی داد جاهت
چو مر اسلام را جاه پیمبر
سعادت با رضای تست مقرون
سلامت در هوای تست مضمر
جهان را طاعت تو چون درختیست
که اقبالش گلست و دولتش بر
کسی، که‌اندر خلاف دولت تو
زیَد، ز اکنون به گیتی تا به محشر
به جای موی روید بر تنش مار
به جای خوی چکد مغز سر از سر
ایا جمشید ملک و شیر دیدار
ایا مه طلعت و خورشید منظر
بهار فرخ آمد تا به شادی
کند مقصود تو با تو مقرر
بیاراید جهان را از پی تو
چو هیکلهای چین از نقش آزر
به صحرا برفشاند لاله و گل
به لاله درچکاند لؤلؤ تر
کند مر آب دیده را مصعد
کند مر خاک تیره را معنبر
به لاله‌زارها برگسترد سیم
به سبزه‌زارها برگسترد زر
به گلبن بر، عماری بندد از گل
در آذرگون‌ستان بفروزد آذر
هوا عنبر فرو ریزد به صحرا
فلک پروین فرو ریزد به ساغر
ترا گوید که: اکنون شاد بنشین
که تاریخ جهان نو گشت از سر
ز نعمت ناز بین وز بخت می‌بال
ز دولت کام یاب از بخت برخَور
بد اندیش تو از اندیشه تو
همه ساله حزین و خوار و مضطر
ز جاه و دولت و اقبال درویش
ز گنج و گوهر دیده توانگر

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نسیم زلف آن سیمین صنوبر
مرا برکرد دوش از خوابگه سر
دوش، نسیم زلف صنوبرِ سیمین، سر از خواگاهم برآورد.
گل افشانان به بالینم گذر کرد
پیامی داد از آن معشوق دلبر
هوش مصنوعی: در گلابی که بر بالینم ریخته شده، پیامی از معشوق زیبایم به من رسید.
عتاب آمیز گفت: ای سست پیمان
نیاید گفتهای تو برابر
هوش مصنوعی: او با لحنی سرزنش‌آمیز گفت: ای کسی که وفای به عهد نداری، سخنان تو قابل قبول نیست.
میان ما و تو عهد اینچنین بود
که چون من دیگری گیری تو در بر؟
هوش مصنوعی: بین ما و تو این توافق وجود داشت که وقتی من فرد دیگری را بپرسم، تو آیا در آغوش کسی دیگر خواهی بود؟
شب تاریک و من ز اندیشهٔ تو
چو نفت اندوده مرغی پیش آذر
هوش مصنوعی: در شب تاریک، من به خاطر تفکر در مورد تو، مانند پرنده‌ای هستم که با نفت زده شده و در کنار آتش قرار گرفته است.
گه اندر موج خون گم کرده هنجار
گه اندر بحر غم گم کرده معبر
هوش مصنوعی: گاهی در موج خون، راه و روش را گم کرده‌ام و گاهی در دریاى غم، مسیر را گم کرده‌ام.
عقیقین ابر توفان بار چشمم
جهان کرده‌ست پر بیجادهٔ تر
هوش مصنوعی: چشم‌های من مانند دو دانه عقیق هستند که در دل طوفان اشک می‌درخشند و جهان را پر از درد و بی‌راهه کرده‌اند.
ز آه من اگر بگداختی کوه
به نرخ خاک بودی دُر و گوهر
هوش مصنوعی: اگر کوه از غم و اندوه من ذوب می‌شد، به اندازه‌ای که به خاک تبدیل شود، در آن صورت، در میان خاک و گل، ارزش و گوهری پیدا می‌شد.
چو دریاییست هر شب خانه من
چو کشتی آتشین سوزنده بستر
هوش مصنوعی: هر شب خانه‌ام مانند دریا است و شب را با نگاهی به آن می‌گذرانم؛ مثل کشتی‌ای که در آتش در حال سوختن است و بستر خوابم را می‌سوزاند.
نه دریا از تف کشتی شود خشک
نه کشتی از غم دریا شود تر
هوش مصنوعی: نه دریا به خاطر درد کشتی خشک می‌شود و نه کشتی به خاطر غم دریا تر می‌شود.
میان آب و آتش مانده حیران
خیالت در دل و دیده مصور
هوش مصنوعی: در میان آب و آتش، دلم و چشمانم به تصویر خیالت مشغول است و نمی‌دانم چطور باید به این وضعیت پاسخ دهم.
ز شب یک نیمه چون فرزند عمران
دگر نیمه ز شب فرزند آزر
هوش مصنوعی: از نیمه شب مانند فرزند عمران و از نیمه دیگر شب مانند فرزند آزر.
بدین حالم من و فارغ تو از من
به شرط دوستی این نیست درخَور
هوش مصنوعی: من در این وضعیت هستم و تو بی‌توجه به حال من به شرطی که دوستی برقرار باشد، این وضعیت برای من قابل قبول نیست.
مرا گر خط فرود آمد به عارض
نگردد زآن، جمال من مزور
هوش مصنوعی: اگر خطی بر چهره‌ام بیفتد، این زیبایی من به هیچ وجه تحت‌الشعاع قرار نمی‌گیرد.
به خورشید اندر اینک هم سیاهیست
ولیکن عالم از نورش منور
هوش مصنوعی: در حال حاضر، به رغم اینکه خورشید در آسمان وجود دارد و تاریکی را نیز در بر دارد، اما جهان به خاطر نور آن روشن و پرنور است.
همانم من به حسن اندر، که بودم
چه شد گر بر سمن بررُست عنبر؟
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که به زیبایی معروف بودم، حالا چه فرق می‌کند اگر بوی خوشی از گل سمن به مشام برسد؟
مرا موران مشکین‌اند بر گل
به گرد عارض خورشید پیکر
هوش مصنوعی: مرا افرادی مانند مورچه‌های سیاه بر روی گل‌های رنگارنگ در حال تردد هستند که در کنار چهره‌ی خورشید قرار دارند.
وگر بر گل بنفشه سایه افگند
نه بر آتش برآید عود و عنبر؟
هوش مصنوعی: اگر سایه‌ای بر گل بنفشه بیافتد، چرا باید عود و عنبر از آتش بلند شود؟
نبینی نو بهار از نور خورشید
پدید آید به گل بر، مور بی مر؟
هوش مصنوعی: اگر نور خورشید را نبیند، چگونه بهار و گل‌ها پدید می‌آیند؟ آیا بدون نور، زندگی به وجود می‌آید؟
خداوندم همی خواندی، چه افتاد
که اکنون بنده نپسندی و چاکر؟
هوش مصنوعی: خداوند، تو همیشه مرا می‌خواندی و به من توجه می‌کردی، حالا چه اتفاقی افتاده که دیگر بنده‌ات را نمی‌پسندی و به من توجه نمی‌کنی؟
کنون گر تیره شد آن ماه رخسار
و گر تاری شد آن گلبرگ احمر
هوش مصنوعی: اکنون اگر چهرهٔ ماه زیبای تو تیره شود و اگر گلبرگ سرخ تو پژمرده گردد،
همان انگار که‌اندر موکب شاه
بپوشید آفتابم گرد لشکر
هوش مصنوعی: انگار که خورشید در حال حاضر به جمع سپاهیان شاه پیوسته است و در آسمان به گونه‌ای درخشان قرار گرفته که همچون پرچم یا زینت موکب او دیده می‌شود.
و یا مر عارض سیمین ما را
سیه کرده‌ست روز جنگ مغفر
هوش مصنوعی: روز جنگ، رنگ و بوی زیبا و نقره‌ای ما را تیره و تار کرده است.
مرا زین سبزی عارض، درین فصل
هزاران رونقست و زینت و فر
هوش مصنوعی: من از این سبزی چهره‌ات در این فصل، هزاران زیبایی و جلوه می‌بینم که مرا شگفت‌زده می‌کند.
که بر سبزه بود زین پس به صحرا
نشاط و نزهت شاه مظفر
هوش مصنوعی: از این پس، بر دشت و صحرا صفا و شادی حاکم خواهد بود و به لطف شاه مظفر، زندگی پر نشاطی خواهیم داشت.
جمال ملک، خاقان معظم
خجسته طلعت و فرخنده اختر
هوش مصنوعی: زیبایی پادشاهی، خاقان بزرگ و خوش چهره با بختی نیک و خوش شانسی است.
ملک خضر، آنکه یک انگشت رادش
هزاران کوثرست و بحر اخضر
هوش مصنوعی: ملک خضر، شخصیتی است که یک انگشت او می‌تواند به اندازه‌ی هزاران کوثر و دریاهای سبز، ارزشمند و با برکت باشد.
خداوند خداوندان گیتی
شه شاهان هفت اقلیم یکسر
هوش مصنوعی: خداوند، پروردگار تمامی موجودات و فرمانروا بر همه جهان است، و او شاه قدرتمند تمامی سرزمین‌ها و اقلیم‌هاست.
جمال مجلس و میدان و مرکب
نظام مسجد و محراب و منبر
هوش مصنوعی: زیبایی مجلس، میدان و اسب زینت‌دار، به همراه مسجد، محراب و منبر، همگی جلوه‌هایی از قدرت و شکوه هستند.
نه قدرش را پذیرد هفت گردون
نه جاهش را بس آید هفت کشور
هوش مصنوعی: نه آسمان به ارزش او پی می‌برد و نه کشورهای مختلف به مقام و جایگاه او می‌رسند.
خداوندی، که خاک پای او را
به دیده در کشد، در روم، قیصر
هوش مصنوعی: خداوندی که خاک پای او را می‌بینند، در روم کسی به نام قیصر است.
ز حکم او زمانه طوق سازد
به گرد گردن چرخ مدور
هوش مصنوعی: بر اساس تصمیم و فرمان او، زمانه مانند طوقی دور گردن جهان می‌گردد و آن را در بر می‌گیرد.
به رای و رسم و تدبیر و شجاعت
به جاه و جود و فضل و اصل و گوهر
هوش مصنوعی: به خاطر هنر، برنامه‌ریزی، شجاعت، مقام، سخاوت، فضل، اصل و ارزش درونی، باید تلاش کرد.
ندانم من ز مخلوقاتش امروز
همال او جزو، الله اکبر!
هوش مصنوعی: من امروز نمی‌دانم در میان مخلوقاتش چه کسانی هستند که با او هم‌ردیفند، بزرگتر از همه خداوند است!
جهان را نو نظامی داد جاهت
چو مر اسلام را جاه پیمبر
هوش مصنوعی: جهان را نظم و ساختار تازه‌ای بخشید، همانطور که پیامبر اسلام به دین و جامعه نظم و نظام داد.
سعادت با رضای تست مقرون
سلامت در هوای تست مضمر
هوش مصنوعی: خوشبختی همراه با رضایت توست و سلامت در سایه وجود تو نهفته است.
جهان را طاعت تو چون درختیست
که اقبالش گلست و دولتش بر
هوش مصنوعی: جهان به مانند درختی است که اطاعت و فرمانبری از تو، گل و زیبایی آن را به ارمغان می‌آورد و سرنوشت و کامیابی در آن، به خاطر تو شکل می‌گیرد.
کسی، که‌اندر خلاف دولت تو
زیَد، ز اکنون به گیتی تا به محشر
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد بر خلاف مقام و شأن تو صحبت کند یا برآشوبد، از همین لحظه تا روز محشر، با او درگیر خواهی شد.
به جای موی روید بر تنش مار
به جای خوی چکد مغز سر از سر
هوش مصنوعی: به جای موهایش، بر تنش مارهایی می‌روید و به جای اینکه شیرینی و صفای حیاتش باقی بماند، از مغز سرش، تلخی و سختی می‌ریزد.
ایا جمشید ملک و شیر دیدار
ایا مه طلعت و خورشید منظر
هوش مصنوعی: آیا جمشید پادشاه و شیر را ملاقات کرد؟ آیا تو ماهی با چهره زیبا و خورشیدی با منظره دل‌انگیز هستی؟
بهار فرخ آمد تا به شادی
کند مقصود تو با تو مقرر
هوش مصنوعی: بهار خوش یمن و خوشحالی آمد تا به شادی تو برسد، هدف تو با تو مشخص و معلوم است.
بیاراید جهان را از پی تو
چو هیکلهای چین از نقش آزر
هوش مصنوعی: جهان به خاطر تو زیبا و آراسته می‌شود، مانند اینکه معابد چین به خاطر هنر و زیبایی نقش و نگارهای آزر تزیین می‌شوند.
به صحرا برفشاند لاله و گل
به لاله درچکاند لؤلؤ تر
هوش مصنوعی: در دشت‌ها گل‌های رنگارنگ می‌روید و زیبایی‌های طبیعی مانند مرواریدهای تازه در دل این طبیعت جلوه‌گری می‌کنند.
کند مر آب دیده را مصعد
کند مر خاک تیره را معنبر
هوش مصنوعی: چشم‌ها وقتی اشک می‌ریزند، مانند آب‌ رودخانه به سمت بالا می‌روند و دل خاکی که تاریک و غمگین است، به حالت روشن و تازه درآمده، شادابی و زندگی پیدا می‌کند.
به لاله‌زارها برگسترد سیم
به سبزه‌زارها برگسترد زر
هوش مصنوعی: رنگ سبز دشت‌ها مانند نقره‌ای درخشان است و رنگ چمن‌زارها شبیه طلا می‌درخشد.
به گلبن بر، عماری بندد از گل
در آذرگون‌ستان بفروزد آذر
هوش مصنوعی: در باغ، عمارتی ساخته می‌شود که از گل‌ها ساخته شده و رنگ آن به سرخی آتش می‌زند. این بنا مثل آتشی سرخ و درخشان، دل‌ها را مجذوب خود می‌کند.
هوا عنبر فرو ریزد به صحرا
فلک پروین فرو ریزد به ساغر
هوش مصنوعی: در هوای خوشبو و عطرآگین، بادی به حركت درمی‌آید که بوی خوش آن مانند عنبر در دشت پراکنده می‌شود و در آسمان، ستاره‌های زیبا و درخشان نیز مانند شراب در جام‌ها فرو می‌ریزند.
ترا گوید که: اکنون شاد بنشین
که تاریخ جهان نو گشت از سر
هوش مصنوعی: به تو می‌گوید که حالا خوشحال باش و آرام بنشین، چرا که تاریخ جهان از نو آغاز شده است.
ز نعمت ناز بین وز بخت می‌بال
ز دولت کام یاب از بخت برخَور
هوش مصنوعی: از نعمت‌های لطیف و خوشایند لذت ببر و از خوش‌شانسی خود بهره‌مند شو و از زندگی خوب و موفقیت‌هایت استفاده کن.
بد اندیش تو از اندیشه تو
همه ساله حزین و خوار و مضطر
هوش مصنوعی: نگرانی و بدبینی تو از اندیشه‌ات باعث می‌شود که هر سال دچار غم و ذلت و اضطراب شوی.
ز جاه و دولت و اقبال درویش
ز گنج و گوهر دیده توانگر
هوش مصنوعی: درویش با مقام، ثروت و شانس خود بر زندگی پر از گنج و جواهر انسان ثروتمند می‌نگرد.

حاشیه ها

1404/06/10 23:09
احمد خرم‌آبادی‌زاد

در نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 7553 (صفحه 221 تا 223)، مصرع دوم بیت 16 به شکل زیر ثبت شده است:

«چه گشت ار بر سمن بررُست عبهر؟»

به نظر می‌رسد که شکل بالا درست باشد؛ زیرا «عبهر» به معنی «نرگس» است. شاغر واژۀ «عنبر» را در بیت 18 در کنار «عود» به کار برده است که احتمال درست بودن این شکل از مصرع را افزایش می‌دهد.