شمارهٔ ۶ - در مدح نصر بن ابراهیم
سپیده دم، چو از گردون نهان شد گوهرین پیکر
زمین ساجگون بنهاد تاج عاجگون بر سر
هوای قیرگون برچِد نقاب قیرگون از رخ
برآمد روز روشن تاب از فیروزهگون منظر
شعاع صبح زرین کرد ارکان فلک یکره
ضیای روز سیمین کرد اطراف زمین یکسر
ز تیغ کوه خورشید جهان افروز شد پیدا
بسان چتر یاقوتین به لشکرگاه اسکندر
هوا را ناگهان بدرید گویی گوشه دامن
زمین را ناگهان بگسست گویی گوشه چنبر
شعاع روشنی روز چون شمشاد بر مینا
شعاع چشمه خورشید چون یاقوت بر مرمر
عبادتگاه موسی شد زنور این، همه عالم
تماشاگاه کسری شد ز عکس آن، همه کشور
جهان هشیار و من غافل، ز بیداری چو مخموران
نشسته پیش شمع اندر نهاده خامه و دفتر
به دریاهای معنی در، فرو رفته چو غواصان
گرفته دامن امید و گم کرده ره معبر
دو صورت همچو روح و جان، من و شمع از دل و دیده
همی سوزیم و میگرییم بر دیدار یکدیگر
یکی را دیده چون دوزخ، یکی را طبع چون توفان
به پیش عکس آن دوزخ بسان ذره آذر
قطار قطرهای اشک بر رخسارهٔ هر دو
یکی چون رشته رشته دُر، یکی چن صفحه صفحه زر
نشسته ما چو دو عاشق یکی سوزان، یکی گریان
زغم بر دوخته دیده، چو دو پیکر به دو پیکر
به صد نیرنگ و صد افسون به روز آورده این شب را
که ناگاهان پدید آمد ز دور آن لعبت دلبر
به رسم تهنیت کرده گشاده درج یاقوتین
ز بهر خدمت از عمدا شکسته قد چون عرعر
به خرمنهای لاله برفشانده دامن لؤلؤ
به چنبرهای مشک اندر نهاده توده عنبر
به مشکین سلسله بسته کنار روضه رضوان
به یاقوتین عرق کشته بخار چشمه کوثر
زدوده عارضش گفتی که: سیمین آسمانستی
قطار قطرهای خوی برو چون گوهرین اختر
ز دیدارش وثاق من همه پر لاله و پر گل
ز گفتارش کنار من همه پر دُر و پر شکر
چو ماهی، گر کسی دیدهست هرگز ماه مشکین خط
چو سروی، گر کسی دیدهست هرگز سرو سیمینبر
ز روز وصل معشوقان، ز بند زلف دلبندان
هزاران بار خرمتر، هزاران بار شیرینر
ازینسان آن نگار من درآمد سوی من ناگه
کمر بگشاد و بنشستیم، هر دو خسته دل همبر
ز زلف و چهره شیرینش مغز و چشم من هزمان
یکی پر ناف آهو شد، یکی پر صورت آزر
مرا گوید که: ای بیدل، چرایی اینچنین غافل؟
چو مستی مانده اندر گل، نشسته عاجز و مضطر
جهان را گر خزان آمد زمردهاش زرین شد
همی بر وی بگرید ابر همچون مهربان مادر
تو باری از چه غمگینی؟ دژم رویی و زرین رخ
مگرتان هر دو را بودهست این فصل خزان زرگر؟
بیا، تا سوی میدان عید را آریم روی اکنون
کز آنجا هر زمان بوی بهار آید همی ایدر
دو عید فرخست اکنون و فرخ باد ساعاتش
یکی اضحی و دیگر عید روی شاه نیک اختر
ملک نصر بن ابراهیم، کز بس نصرت و دولت
جهانش کمترین بنده است و دولت کمترین چاکر
عماد عدل، شمس الملک، کندر ملت و دولت
دلیل صنع یزدانست و عون دین پیغمبر
امیر عالم عادل، همایون خضر، کز خضرت
جهانش کمترین بنده است و دولت کهترین کهتر
بزرگ اصل و کریم اطراف، صافی طبع، کافر کف
بدیع آثار، عالی قدر، میمون فال، فرخ فر
نکو کردار، کشوردار، گوهر بار، دریا دل
جهان آرای، فرخ رای، حق فرمان، حق گستر
نه ملکت را چنو سلطان، نه دولت را چنو برهان
نه عالم را چنان خسرو، نه گیتی را چنو داور
وگر بر آتش دوزخ ز کفش سایهای افتد
هزاران سوخته در حین برآرد سر ز خاکستر
به چشم او چه یک ذره، چه یک قطره، چه یک دریا
به پیش او چه یک مرد و چه یک امت، چه یک لشکر
جهان آرای فرخ روز، خسرو فر، فرمانران
ولایت بخش، کشور دار، دشمن بند، دین پرور
به روز رزم چون توفان، به روز بزم چون دریا
به گاه جنگ فرمانران، به گاه صلح فرمانبر
شهی، کندر همه ملکش ز عدل او نبیند کس
ز باغی کژ شده دیوار و باغی اوفتاده در
به محشر دشمنانش را زمین یکسر برانگیزد
کمر بسته، جگر خست، دهان خشک و دو دیده تر
مظفر رایت عالیش، هر گه چهره بنماید
به روز آزمون جنگ، مردان را به میدان در
زمین پیروزهگون گردد، هوا بیجادهگون گردد
همه عالم نگون گردد، جهان آید به زیر اندر
فلک را بگسلد چنبر، زمین را بشکند ارکان
بقا را سست گردد پا، اجل را تیز گردد پر
خجسته کرد عید خلق دیدار خجسته او
خجسته باد این روز و شب از روزش خجستهتر
شمارهٔ ۵ - در مدح نصیرالدوله نصر: الا یا مشعبد شمال معنبرشمارهٔ ۷ - در مدح خاقان ملک خضر: نسیم زلف آن سیمین صنوبر
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سپیده دم، چو از گردون نهان شد گوهرین پیکر
زمین ساجگون بنهاد تاج عاجگون بر سر
هوش مصنوعی: هنگامی که سپیده دم از آسمان پنهان شد، زمین مانند گوهری درخشان خود را آراسته کرد و تاجی از عاج بر سر گذاشت.
هوای قیرگون برچِد نقاب قیرگون از رخ
برآمد روز روشن تاب از فیروزهگون منظر
هوش مصنوعی: آسمان تیره و سیاه به وسیله نقابی تیره که روی صورتش است، ظاهر شده و در روز روشن، تابش نور از مناظر فیروزهای به وجود آمده است.
شعاع صبح زرین کرد ارکان فلک یکره
ضیای روز سیمین کرد اطراف زمین یکسر
هوش مصنوعی: پرتوهای طلایی صبح، تمامی اجزای آسمان را روشن کردند و نور روز نقرهای رنگ، دور تا دور زمین را فرا گرفت.
ز تیغ کوه خورشید جهان افروز شد پیدا
بسان چتر یاقوتین به لشکرگاه اسکندر
هوش مصنوعی: از لبهی کوه، خورشید به روشنی درخشان شد، مانند سایهای از چتر سرخ رنگ در میدان جنگ اسکندر.
هوا را ناگهان بدرید گویی گوشه دامن
زمین را ناگهان بگسست گویی گوشه چنبر
هوش مصنوعی: هوا ناگهان به طرز عجیبی تغییر کرد، به نظر میرسد که گوشهای از دامن زمین به یکباره پاره شده باشد، مثل اینکه بخشی از چیزی که قوس و چنبر دارد، ناگهان شکسته شده است.
شعاع روشنی روز چون شمشاد بر مینا
شعاع چشمه خورشید چون یاقوت بر مرمر
هوش مصنوعی: نور روشنی روز مانند درخشش شمشاد بر روی میناست، و تابش خورشید مانند یاقوتی بر روی سنگ مرمر است.
عبادتگاه موسی شد زنور این، همه عالم
تماشاگاه کسری شد ز عکس آن، همه کشور
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که مکان عبادت موسی اکنون به محل تماشای زیباییها تبدیل شده است و دنیا به تماشای تأثیرات آن میپردازد. درواقع، تصویر این مکان مقدس به قدری تأثیرگذار شده که همه کشورها و سرزمینها تحت تأثیر آن قرار گرفتهاند.
جهان هشیار و من غافل، ز بیداری چو مخموران
نشسته پیش شمع اندر نهاده خامه و دفتر
هوش مصنوعی: من در غفلت به سر میبرم در حالی که دنیای اطرافم بیدار و آگاه است؛ مانند کسانی که در حالت مستی نشستهاند، در کنار چراغ شم، قلم و کاغذ را آماده کردهاند.
به دریاهای معنی در، فرو رفته چو غواصان
گرفته دامن امید و گم کرده ره معبر
هوش مصنوعی: در عمق دریاهای معنا، مانند غواصانی که به زیر آب رفتهاند، غرق شدهاند و امیدی را در دل دارند، اما راه درست را گم کردهاند.
دو صورت همچو روح و جان، من و شمع از دل و دیده
همی سوزیم و میگرییم بر دیدار یکدیگر
هوش مصنوعی: ما دو موجودیم که مانند روح و جان به هم وابستهایم، من و شمع هر دو از دل و دیده سوختهایم و برای دیدن دوباره یکدیگر اشک میریزیم.
یکی را دیده چون دوزخ، یکی را طبع چون توفان
به پیش عکس آن دوزخ بسان ذره آذر
هوش مصنوعی: یکی از افراد چهرهای مانند جهنم دارد و دیگری طبعش مانند طوفان است. در مقابل آن چهرهی جهنمی، او مانند ذرهای از آتش میدرخشد.
قطار قطرهای اشک بر رخسارهٔ هر دو
یکی چون رشته رشته دُر، یکی چن صفحه صفحه زر
هوش مصنوعی: اشکها مانند دانههای درشت روی صورت، به صورت ریز و در هم تنیده، همچون زنجیری از طلا به نظر میرسند.
نشسته ما چو دو عاشق یکی سوزان، یکی گریان
زغم بر دوخته دیده، چو دو پیکر به دو پیکر
هوش مصنوعی: ما مانند دو عاشق نشستهایم؛ یکی در آتش عشق میسوزد و دیگری از غم میگرید. چشمانمان به هم دوخته شده، مثل دو جسم که به هم متصل هستند.
به صد نیرنگ و صد افسون به روز آورده این شب را
که ناگاهان پدید آمد ز دور آن لعبت دلبر
هوش مصنوعی: این شب با هزاران حقه و جادو جلوهگری میکند و ناگهان از دور، معشوق ظاهر میشود.
به رسم تهنیت کرده گشاده درج یاقوتین
ز بهر خدمت از عمدا شکسته قد چون عرعر
هوش مصنوعی: بیت به توصیف حالتی از شادی و تبریک میپردازد که به خاطر خدمت به دیگران، در تلاش است تا به نوعی زیبایی و ارزش مانند یاقوت را نمایان کند. در این میان، به شکسته شدن قد و نقصی اشاره میشود که به نوعی نماد خضوع و تواضع است، مشابه حالتی که در جانوری مانند الاغ وجود دارد. این جا به نوعی پیوندی بین آرزوهای بلند و واقعیتهای عادی و حتی بیارزشتر برقرار میشود.
به خرمنهای لاله برفشانده دامن لؤلؤ
به چنبرهای مشک اندر نهاده توده عنبر
هوش مصنوعی: در دامن گلهایی که مانند لاله هستند، برف نشسته و دُرّهای زیبا و گرانبها در میان گلهای خوشبو و تودهای از عطر و خوشبوئی قرار دارد.
به مشکین سلسله بسته کنار روضه رضوان
به یاقوتین عرق کشته بخار چشمه کوثر
هوش مصنوعی: در کنار باغ بهشت، زنجیری از مشک بسته شده است و عرقی که بر روی یاقوتها نشسته، بخار چشمه کوثر را به یاد میآورد.
زدوده عارضش گفتی که: سیمین آسمانستی
قطار قطرهای خوی برو چون گوهرین اختر
هوش مصنوعی: چهرهاش آنقدر زیباست که گویی درخشش آسمان نقرهای را دارد. با هر حرکتش مانند جواهرات درخشان در آسمان ستارگان درخشان جلوهگری میکند.
ز دیدارش وثاق من همه پر لاله و پر گل
ز گفتارش کنار من همه پر دُر و پر شکر
هوش مصنوعی: از دیدار او دلم پر از شادی و زیباییهای رنگارنگ است و از کلامش کناری که در کنارم است، همه چیز پر از محبت و شیرینی شده است.
چو ماهی، گر کسی دیدهست هرگز ماه مشکین خط
چو سروی، گر کسی دیدهست هرگز سرو سیمینبر
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند ماه را دیده باشد، هرگز ماه تیره را نخواهد دید. و اگر کسی مانند سرو را دیده باشد، هرگز سرو سفید را نخواهد دید.
ز روز وصل معشوقان، ز بند زلف دلبندان
هزاران بار خرمتر، هزاران بار شیرینر
هوش مصنوعی: از زمانی که معشوقان به هم میرسند، زندگی آنقدر شاداب و خوشایند میشود که نسبت به گذشته، هزاران بار بهتر و شیرینتر است.
ازینسان آن نگار من درآمد سوی من ناگه
کمر بگشاد و بنشستیم، هر دو خسته دل همبر
هوش مصنوعی: ناگهان آن معشوق زیبا به سمت من آمد و در حالی که کمرش را باز کرد، هر دو با دلهای خسته کنار هم نشسته بودیم.
ز زلف و چهره شیرینش مغز و چشم من هزمان
یکی پر ناف آهو شد، یکی پر صورت آزر
هوش مصنوعی: موهای زیبا و چهره دلربای او باعث شده که من همچون آهو و صورت آزر، دچار شگفتی و سرمستی شوم. یک لحظه احساس میکنم مغز و چشمانم یکی شدهاند، بهگونهای که تمام وجودم تحت تأثیر زیبایی او قرار گرفته است.
مرا گوید که: ای بیدل، چرایی اینچنین غافل؟
چو مستی مانده اندر گل، نشسته عاجز و مضطر
هوش مصنوعی: مرا میگوید که ای بیدل، چرا اینقدر غافلی؟ مثل کسی که مست است و در گل گیر کرده، نشستهام و ناتوان و درماندهام.
جهان را گر خزان آمد زمردهاش زرین شد
همی بر وی بگرید ابر همچون مهربان مادر
هوش مصنوعی: اگر در دنیا پاییز بیفتد، سنگهای قیمتیاش طلایی خواهند شد و بر آن، ابرها مانند یک مادر مهربان اشک میریزند.
تو باری از چه غمگینی؟ دژم رویی و زرین رخ
مگرتان هر دو را بودهست این فصل خزان زرگر؟
هوش مصنوعی: چرا اینگونه غمگینی؟ چهرهات غمناک و رویت درخشان است. آیا این فصل پاییز باعث شده که هم دل تو غمگین باشد و هم چهرهات درخشان؟
بیا، تا سوی میدان عید را آریم روی اکنون
کز آنجا هر زمان بوی بهار آید همی ایدر
هوش مصنوعی: بیایید به طرف میدان عید برویم، زیرا از آنجا همیشه بوی بهار میآید.
دو عید فرخست اکنون و فرخ باد ساعاتش
یکی اضحی و دیگر عید روی شاه نیک اختر
هوش مصنوعی: دو عید خوش و مبارک پیش رو داریم و ساعات این عیدها نیز مبارک است؛ یکی عید قربانی و دیگری عید روی خوب و نیکخواه پادشاه.
ملک نصر بن ابراهیم، کز بس نصرت و دولت
جهانش کمترین بنده است و دولت کمترین چاکر
هوش مصنوعی: ملک نصر بن ابراهیم، کسی است که به خاطر فراوانی پیروزیها و قدرتش، به عنوان کمترین بنده و خدمتگزار شناخته میشود.
عماد عدل، شمس الملک، کندر ملت و دولت
دلیل صنع یزدانست و عون دین پیغمبر
هوش مصنوعی: عماد عدل، شمس الملک، نماد ملت و دولت است و دلیلی بر آفرینش الهی به شمار میرود و یاریکنندۀ دین پیامبر نیز هست.
امیر عالم عادل، همایون خضر، کز خضرت
جهانش کمترین بنده است و دولت کهترین کهتر
هوش مصنوعی: امیر بزرگ و عادل، همایون خضر، کسی که من کوچکترین خدمتگزار او در جهان هستم و مقام و نعمت او برتری دارد.
بزرگ اصل و کریم اطراف، صافی طبع، کافر کف
بدیع آثار، عالی قدر، میمون فال، فرخ فر
هوش مصنوعی: شخصی با اعتبار و نیکو سرشتی که دور و برش را افرادی با همین ویژگیها احاطه کردهاند، دارای طبعی پاک و دلنشین است. او که آثار فرحبخش و خاصی دارد، جایگاه والایی در جامعه دارد و نشانههای خوشبختی و نیک آمدن در زندگیاش نمایان است.
نکو کردار، کشوردار، گوهر بار، دریا دل
جهان آرای، فرخ رای، حق فرمان، حق گستر
هوش مصنوعی: این فرد نیکوکار و دارای ویژگیهای برجسته، مانند مانند یک جواهر با ارزش است. او دلی بزرگ و قلبی پر از محبت دارد و به زیبایی جهان میافزاید. او دارای خوشطبعی و تفکری درست است و در امورات حاکمیت و عدالت، به درستی عمل میکند.
نه ملکت را چنو سلطان، نه دولت را چنو برهان
نه عالم را چنان خسرو، نه گیتی را چنو داور
هوش مصنوعی: نه سلطنت تو مانند این است و نه قدرت تو را دلیلی چون این است. نه دانشمندانی به بزرگی تو وجود دارند و نه در جهان داوری چون تو پیدا میشود.
وگر بر آتش دوزخ ز کفش سایهای افتد
هزاران سوخته در حین برآرد سر ز خاکستر
هوش مصنوعی: اگر سایهای از کفش به آتش دوزخ بیفتد، هزاران نفر که سوختهاند دوباره از خاکستر برمیخیزند.
به چشم او چه یک ذره، چه یک قطره، چه یک دریا
به پیش او چه یک مرد و چه یک امت، چه یک لشکر
هوش مصنوعی: به چشمان او، هر چیزی که کوچک باشد یا بزرگ، فرقی نمیکند؛ چه یک فرد باشد یا یک جمعیت بزرگ، چه یک ارتش.
جهان آرای فرخ روز، خسرو فر، فرمانران
ولایت بخش، کشور دار، دشمن بند، دین پرور
هوش مصنوعی: جهان را با زیبایی و خوشی مزین کرده است، پادشاهی که با شکوه و عظمت فرمانروایی میکند، سرزمین را حفظ میکند و بر دشمنان تسلط دارد، و به دین و مذهب اهمیت میدهد.
به روز رزم چون توفان، به روز بزم چون دریا
به گاه جنگ فرمانران، به گاه صلح فرمانبر
هوش مصنوعی: زمانی که جنگ آغاز میشود، همانند توفان وحشتناکی به پا میخیزد و در زمانها و شرایط صلح، همانند آرامش دریا و شادی و جشن برقرار است. در زمان جنگ، کسی باید فرماندهی کند و در زمان صلح نیز فرد دیگری باید رهبری و مدیریت را به عهده بگیرد.
شهی، کندر همه ملکش ز عدل او نبیند کس
ز باغی کژ شده دیوار و باغی اوفتاده در
هوش مصنوعی: سلطانی که بر همه سرزمینش حاکم است، به دلیل عدالتش هیچکس نمیتواند به باغی که دیوارش خراب شده یا باغی که در حال افتادن است، بیاعتنا باشد.
به محشر دشمنانش را زمین یکسر برانگیزد
کمر بسته، جگر خست، دهان خشک و دو دیده تر
هوش مصنوعی: در روز قیامت، دشمنانش با حالتی آماده و نگران از خواب بیدار میشوند؛ دلشان شکسته، دهانشان خشک و چشمانشان پر از اشک است.
مظفر رایت عالیش، هر گه چهره بنماید
به روز آزمون جنگ، مردان را به میدان در
هوش مصنوعی: مظفر، پرچم برجستهای است که هر زمان رخ مینماید، در روزهای آزمون و جنگ، مردان را به میدان میکشاند.
زمین پیروزهگون گردد، هوا بیجادهگون گردد
همه عالم نگون گردد، جهان آید به زیر اندر
هوش مصنوعی: زمین همچون پیروزی میشود و آسمان بدون راه و مسیر خواهد شد. همه چیز در جهان نابود میگردد و دنیا به زیر میآید.
فلک را بگسلد چنبر، زمین را بشکند ارکان
بقا را سست گردد پا، اجل را تیز گردد پر
هوش مصنوعی: اگر آسمان به هم بریزد و زمین از اساس خود بیفتد، و بنیاد زندگی متزلزل شود، زمان مرگ به سرعت فرا برسد.
خجسته کرد عید خلق دیدار خجسته او
خجسته باد این روز و شب از روزش خجستهتر
هوش مصنوعی: روز عید باعث خوشحالی و شادمانی مردم شده است و دیدار او نیز بر شادکامی این روز افزوده است. آرزو میکنیم که این روز و شب، حتی از روزش نیز خوشتر و مبارکتر باشد.