گنجور

شمارهٔ ۵ - تأسف از درگذشت صدر اجل و سپردن سه پسر او بهاءالدین- جمال الدین- حسام الدین به سلطان الب ارسلان غازی

سری کجاست که تیغ اجل بدو نرسید
تنی که راست؟ که حکم ازل بدو نرسید
خزانه ایست خلل یافته، سرای حدوث
قدم سراست، که هرگز خلل بدو نرسید
حدوث، صاحب حکم دو مملکت نشود
محال باشد، هر دو محل بدو نرسید
صفای گلبن اقبال دیده ئی بیند
که همچو دیده ی عبهر سبل بدو نرسید
چنان ز آب و گل طبع دامن اندر چین
کزین مرقعه لوث اجل بدو نرسید
چو نار، خون دلت مقصد چرا گردد
اگر چو آبی گرد امل بدو نرسید
تنت مشاهده زرق نزد ما باشد
که هیچ رفق دگر زین عمل بدو نرسید
سرت، ز نقد هوس کیسه گر بپردازد
برای یک سر، پنجه دغل بدو نرسید
بفخر صدر اجل، گردنی توان افراخت
که زخم سیلی دست اجل، بدو نرسید
به بین بصدر اجل، برده بالش اقبال
کسی که جزوی، صدر اجل بدو نرسید
به نم چگونه رسد کِشت؟ چون سحاب نماند
ز دیو چون برهد ملک؟ چون شهاب نماند
کدام طبع کزین می، خراب می‌نشود
کدام بحر کزین تف، سراب می‌نشود
سپید کرد هزاران هزار دیده فلک
کزین نهیب یکی جفت خواب می نشود
پرنده تیغ اجل، بر نشان نمی آید
برنده تیغ اجل، در قراب می نشود
مهی کجاست، که رویش بر آب می تابد
سهی که دید که، زلفش بتاب می نشود
خطاب قهر عدم، کل من علیها فان
دل تو مستمع این خطاب، می نشود
بکاهدان فنا، چون خران فریفته ئی
بزیر کاه چه دانی، که آب می نشود
میان باد، که آباد طبع، ملکی نیست
کزین هزار هزار اضطراب می نشود
چگونه ذره مسلم شود، زریزه خاک
که با جلالت خویش آفتاب می نشود
نصاب عمر ز سرمایه فنا مطلب
کم از کم است فنا، با نصاب می نشود
شهاب چرخ وزارت شد او، که میگوید
که ماه صدر نشین چون شهاب می نشود
بخلوت عدم، از بارگاه عز وجود
گرفت عاقبتی، همچو نام خود محمود
نه این دم است، که خود را خموش باید داشت
زناله کوش فلک، پر خروش باید داشت
امان، زرازق رزاق پای، باید خواست
فغان، ز اغبر دستان فروش باید داشت
زمانه سخت رکابی همی کند، به جفا
عنان آه، چرا سست کوش باید داشت
پیاله بر سر ساقی شکستن، اولیتر
فداق را چو همی زهر نوش باید داشت
فلک به تعزیت ما کبود پیرهن است
برش بآه جگر، لعل پوش باید داشت
قضا اگر بزند ره، بر امشب و فردا
بدل همان سمر، دی ودوش باید داشت
ز چرخ، جانی عبرت پذیر باید جست
ز دهر، سمعی عبرت نیوش باید داشت
بهاء دین را این رمز کوش باید کرد
جمال دین را این نکته کوش باید داشت
بوقت حادثه در ارتکاب صبر و جزع
هر آنچه جانب شرع است، کوش باید داشت
مدار تعبیه ملک نطع خالی کرد
پی ولای امیر الجیوش باید داشت
گذشت، در کنف عصمت خدا بادا
حسام دولت و دین را، بسی بقا بادا
فلک، متابع فرمان الب غازی باد
طریق شعله تیغش، عدو گدازی باد
فلک چو مهره ی اجرام را فرو بازد
عدوش پاکزن رهن عمر بازی باد
مدام سلسله جاه او، بر غم عدو
چوزلف دوست همه کشّی ودرازی باد
گرفته ملک سلیمان و این خجسته وزیر
هزار آصف، هنگام کار سازی باد
بر آستینش طراز سعادت فلک است
چو سعد پیشه رایش جهان طرازی باد
خدایکانا از عشق نام میمونت
طراز سکه خورشید مهر رازی باد
ز چشمه تیغ یمانی آب داده ی تو
نم حدیقه ی شرع رسول تازی باد
سلاله کان وزارت، در تو را رهی اند
همیشه پیشه و خلقت رهی نوازی باد
به لطف پرورشان، با روان صدر سعید
همیشه گوید اقبال لب غازی باد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سری کجاست که تیغ اجل بدو نرسید
تنی که راست؟ که حکم ازل بدو نرسید
هوش مصنوعی: کجایند سرهایی که به تیغ مرگ نرسیدند، در حالی که تن‌های راست و سالمی وجود دارند که به سرنوشت ابدی دچار شده‌اند؟
خزانه ایست خلل یافته، سرای حدوث
قدم سراست، که هرگز خلل بدو نرسید
هوش مصنوعی: این مکان به گونه‌ای است که نقص و آسیبی در آن وجود ندارد و همیشه تازگی و جوانی در آن برقرار است. هرچند که تغییرات و تحولات به سراغ آن بیایند، هیچ وقت آسیبی به آن نمی‌رسد و همواره در درستی و تمامیت باقی می‌ماند.
حدوث، صاحب حکم دو مملکت نشود
محال باشد، هر دو محل بدو نرسید
هوش مصنوعی: تولد همزمان دو حاکم بر دو سرزمین، غیرممکن است، چرا که هر دو سرزمین به یک نفر نمی‌رسد.
صفای گلبن اقبال دیده ئی بیند
که همچو دیده ی عبهر سبل بدو نرسید
هوش مصنوعی: زیبایی و صفای گلستان اقبال را کسی می‌بیند که همچون چشمان بیدار، به دور از کنجکاوی‌های بی‌جا، به آن نزدیک نشود.
چنان ز آب و گل طبع دامن اندر چین
کزین مرقعه لوث اجل بدو نرسید
هوش مصنوعی: طبیعت من چنان زیبا و دلنشین است که حتی سرنوشت نیز نتوانسته به آن آسیبی برساند و از آسیب‌های زمانه دور مانده است.
چو نار، خون دلت مقصد چرا گردد
اگر چو آبی گرد امل بدو نرسید
هوش مصنوعی: اگر دل تو همچون آتش داغ و سوزان باشد، چرا باید هدف تو به خون بدل شود؟ اگر امیدها و آرزوها به تو نرسند، مانند آبی که به آتش نمی‌رسد، پس نمی‌تواننند زندگی‌ات را تغییر دهند.
تنت مشاهده زرق نزد ما باشد
که هیچ رفق دگر زین عمل بدو نرسید
هوش مصنوعی: بدن تو نزد ما به گونه‌ای زیبا و جذاب است که هیچ دوستی دیگری از این عمل بدین حال نتوانسته است برسد.
سرت، ز نقد هوس کیسه گر بپردازد
برای یک سر، پنجه دغل بدو نرسید
هوش مصنوعی: اگر سر تو اگر بخواهد بخشی از لذتی را که حاصل از هوس است، به بهایی نازل و بی‌کیفیت بدهد، دیگر قادر نخواهد بود به ارزش واقعی و گرانبهای خود برسد و در نهایت، در این راه، فقط در نتیجه‌ی حقه و فریب باقی می‌ماند.
بفخر صدر اجل، گردنی توان افراخت
که زخم سیلی دست اجل، بدو نرسید
هوش مصنوعی: با افتخار و سربلندی می‌توان گردن را بالا نگه داشت، زیرا آسیب و زخم تقدیر به او نرسیده است.
به بین بصدر اجل، برده بالش اقبال
کسی که جزوی، صدر اجل بدو نرسید
هوش مصنوعی: در انتهای عمر، کسی که به مقامی بلند دست یافته، بر اثر خوش شانسی و اقبالش به آنجا رسیده است؛ اما اگر کسی که در زندگی خود به پستی و فقر دچار شده، نتوانسته به چنین مقامی دست یابد.
به نم چگونه رسد کِشت؟ چون سحاب نماند
ز دیو چون برهد ملک؟ چون شهاب نماند
هوش مصنوعی: چگونه می‌تواند کشاورزی به آب برسد، وقتی که ابرها وجود ندارند؟ و چگونه ممکن است سرزمین به آرامش برسد، وقتی که ستاره‌ها در آسمان نیستند؟
کدام طبع کزین می، خراب می‌نشود
کدام بحر کزین تف، سراب می‌نشود
هوش مصنوعی: کدام انسانی وجود دارد که از نوشیدن این می خراب و از خود بی‌خود نشود؟ و کدام دریا هست که از این بخار تبدیل به سراب و توهم نگردد؟
سپید کرد هزاران هزار دیده فلک
کزین نهیب یکی جفت خواب می نشود
هوش مصنوعی: هزاران چشم آسمان از این صدا روشن شدند، اما هیچ یک خواب خود را ترک نمی‌کنند.
پرنده تیغ اجل، بر نشان نمی آید
برنده تیغ اجل، در قراب می نشود
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که نمادی از مرگ است، به راحتی به چشم نمی‌آید و نمی‌تواند خود را در دلی آرام پیدا کند.
مهی کجاست، که رویش بر آب می تابد
سهی که دید که، زلفش بتاب می نشود
هوش مصنوعی: ماه کجاست که نورش بر روی آب می‌تابد؟ و درختی که زلفش را می‌بیند، نمی‌تواند آرام بگیرد.
خطاب قهر عدم، کل من علیها فان
دل تو مستمع این خطاب، می نشود
هوش مصنوعی: خطاب عدم به همه چیزهایی که وجود دارند می‌گوید که آن‌ها نابود خواهند شد، اما دل تو که آماده شنیدن این پیام است، هرگز نمی‌میرد.
بکاهدان فنا، چون خران فریفته ئی
بزیر کاه چه دانی، که آب می نشود
هوش مصنوعی: کاه زیر پای خران، مانند سرابی است که به نظر می‌رسد جایی از زمین آب هست، اما در واقعیت آب وجود ندارد و فقط فریبنده است. از این رو، نباید به ظواهر فریبنده اعتماد کرد، زیرا ممکن است ما را به راهی بی‌نتیجه هدایت کند.
میان باد، که آباد طبع، ملکی نیست
کزین هزار هزار اضطراب می نشود
هوش مصنوعی: در میان نسیم و هوایی که دل خوشی به همراه دارد، هیچ سرزمینی وجود ندارد که از این همه دل آشفتگی و اضطراب مصون باشد.
چگونه ذره مسلم شود، زریزه خاک
که با جلالت خویش آفتاب می نشود
هوش مصنوعی: چطور یک ذره‌ی کوچک می‌تواند به خود ببالد در حالی که خاکی است و نمی‌تواند به اندازه‌ی عظمت و شکوه آفتاب باشد؟
نصاب عمر ز سرمایه فنا مطلب
کم از کم است فنا، با نصاب می نشود
هوش مصنوعی: عمر انسان همچون سرمایه‌ای است که به مرور زمان از بین می‌رود. اگر به این موضوع توجه نشود و آدمی به حساب و کتاب نپردازد، نمی‌تواند از سرمایه وجود خود به طور بهینه استفاده کند. زندگی به آسانی از دست می‌رود و باید به فکر بهره‌وری از آن بود.
شهاب چرخ وزارت شد او، که میگوید
که ماه صدر نشین چون شهاب می نشود
هوش مصنوعی: شهاب به مقام وزارت دست یافت، در حالی که کسی که در صدر نشسته (مانند ماه)، هرگز به مانند شهاب سقوط نمی‌کند.
بخلوت عدم، از بارگاه عز وجود
گرفت عاقبتی، همچو نام خود محمود
هوش مصنوعی: در دنیای عدم، از جایگاه والای وجود، نتیجه‌ای به دست آمد که مشابه نامش، محمود، بود.
نه این دم است، که خود را خموش باید داشت
زناله کوش فلک، پر خروش باید داشت
هوش مصنوعی: این زمان نیست که انسان باید سکوت کند؛ باید تلاش کند و با انرژی و شوری به مبارزه ادامه دهد، زیرا دنیا پر از درد و مشکلات است.
امان، زرازق رزاق پای، باید خواست
فغان، ز اغبر دستان فروش باید داشت
هوش مصنوعی: باید از رزق و روزی فراوان خداحافظی کرد و از دست‌هایی که می‌فروشند و به دیگران آسیب می‌رسانند، در عذاب و ناله بود.
زمانه سخت رکابی همی کند، به جفا
عنان آه، چرا سست کوش باید داشت
هوش مصنوعی: دنیا به سختی در حال حرکت است و به ما ظلم می‌کند، پس چرا باید در تلاش‌های خود سست باشیم؟ باید با جدیت ادامه دهیم.
پیاله بر سر ساقی شکستن، اولیتر
فداق را چو همی زهر نوش باید داشت
هوش مصنوعی: برای شکستن پیاله بر سر ساقی، بهتر است که اول زهر را بنوشیم تا بتوانیم این عذاب را تحمل کنیم.
فلک به تعزیت ما کبود پیرهن است
برش بآه جگر، لعل پوش باید داشت
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر غم ما رنگین و آبی شده و مانند لباس، غم را بر تن خود به نمایش گذاشته است. باید همچون لعل، زیبا و ارزشمند به نظر برسیم و در دل غم را احساس کنیم.
قضا اگر بزند ره، بر امشب و فردا
بدل همان سمر، دی ودوش باید داشت
هوش مصنوعی: اگر سرنوشت برای امشب و فردا مقدر کند که شرایط تغییر کند، باید به یاد داشته باشیم که دیروز و شب گذشته را چگونه گذراندیم و از آن‌ها درس بگیریم.
ز چرخ، جانی عبرت پذیر باید جست
ز دهر، سمعی عبرت نیوش باید داشت
هوش مصنوعی: انسان باید از چرخ فلک عبرت بگیرد و توجهی به حوادث روزگار داشته باشد تا از آن درس عبرت بگیرد.
بهاء دین را این رمز کوش باید کرد
جمال دین را این نکته کوش باید داشت
هوش مصنوعی: برای دستیابی به زیبایی و معرفت دین، باید به تلاش و کوشش ادامه داد.
بوقت حادثه در ارتکاب صبر و جزع
هر آنچه جانب شرع است، کوش باید داشت
هوش مصنوعی: در زمان بروز مشکلات و حوادث، باید در هنگام صبر کردن و از دست ندادن کنترل، تلاش کنیم تا طبق اصول و قوانین شرعی رفتار کنیم.
مدار تعبیه ملک نطع خالی کرد
پی ولای امیر الجیوش باید داشت
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برای بالا بردن قدرت و نفوذ یک مقام یا شخص مهم، باید امکانات و منابع لازم را فراهم کرد و به خوبی از آن‌ها استفاده نمود. در واقع، برای رسیدن به موفقیت و حاکمیت بر دیگران، باید تدابیر لازم را اندیشید و به گونه‌ای عمل کرد که سبب بهبود موقعیت و جایگاه شخصی شود.
گذشت، در کنف عصمت خدا بادا
حسام دولت و دین را، بسی بقا بادا
هوش مصنوعی: در اینجا یادآور می‌شود که از سپاس و تقدیر به درگاه خداوند، می‌خواهیم که دولت و دین حسام (شخصی مشخص) همیشه با قدرت و استقامت باقی بماند و از حمایتی الهی بهره‌مند شود.
فلک، متابع فرمان الب غازی باد
طریق شعله تیغش، عدو گدازی باد
هوش مصنوعی: آسمان، همچون پیرو فرامین سردار جنگی باشد و راه او به سوزانیدن دشمنان با تیغ آتشینش هموار گردد.
فلک چو مهره ی اجرام را فرو بازد
عدوش پاکزن رهن عمر بازی باد
هوش مصنوعی: زمانی که آسمان گوی‌های آسمانی را به آرامی به حرکت درآورد، عمر انسان نیز در جریان زندگی، تحت تأثیر این تحولات قرار می‌گیرد.
مدام سلسله جاه او، بر غم عدو
چوزلف دوست همه کشّی ودرازی باد
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که همواره زنجیره‌ای از مقام و جاه آن شخص، بر اندوه دشمنش می‌افزاید، مانند اینکه موهای زیبا و بلند دوست، همیشه دراز و درخشان است.
گرفته ملک سلیمان و این خجسته وزیر
هزار آصف، هنگام کار سازی باد
هوش مصنوعی: ملک سلیمان و وزیر خوشبختش، آصف، در زمان انجام کارها از قدرت و تاثیر باد بهره‌مند شدند.
بر آستینش طراز سعادت فلک است
چو سعد پیشه رایش جهان طرازی باد
هوش مصنوعی: بر روی آستین او نشانه‌هایی از خوشبختی و سعادت وجود دارد، همان‌طور که وقتی ستاره سعد در کارنامه‌اش نمایان باشد، جهانی سرشار از زیبایی و خوشبختی خواهد داشت.
خدایکانا از عشق نام میمونت
طراز سکه خورشید مهر رازی باد
هوش مصنوعی: خدایا، از عشق تو، نام نیکوی تو همیشه درخشیده و مانند سکه‌ای از نور خورشید باشد.
ز چشمه تیغ یمانی آب داده ی تو
نم حدیقه ی شرع رسول تازی باد
هوش مصنوعی: از چشمه‌ی تیغ یمانی، آبی که تو به آن داده‌ای، به حکم و قوانین دین پیامبر عرب از آن می‌تواند جوانه بزند و رشد کند.
سلاله کان وزارت، در تو را رهی اند
همیشه پیشه و خلقت رهی نوازی باد
هوش مصنوعی: فرزندان کسانی که در مقام وزارت هستند، در تو همواره راهی برای رسیدن به مقام و منزلت پیدا کرده‌اند. امیدوارم همیشه در کارها و آفرینش‌هایت موفق و مورد محبت باشید.
به لطف پرورشان، با روان صدر سعید
همیشه گوید اقبال لب غازی باد
هوش مصنوعی: به برکت مهر و محبت آن‌ها، همیشه روح نیکو و خوشحال صدر سعید با شادی و خوشبختی همراه است.