گنجور

شمارهٔ ۳ - مدح

ای پایه شرف ز فلک بر گذاشته
مدح تو را زمانه بدل برنگاشته
هر روز شاه شرق براین چتر آبگون
در ظل رایت تو علم برفراشته
مثال تو یک خلف پدر و مادر وجود
در صد هزار دُر نه بزاده نه کاشته
در سایه ی جناب تو فضل فلک زده
عیسی چنانک باید خرم گذاشته
در انتظار نوبت میمون تو هنر
صد دیده در تقلب عالم گماشته
وز، دیگ سینه ی عدو و کاسه دماغ
شمشیر صبح فام تو را، وجه چاشته
پر گوهر آستین ضمیرم بمدح تو
لیکن قبای قافیه دامن نداشته
لفظ الهی از ره اطلاق مشکل است
اینجا دگر نه معنی لاهوت حاصل است
یازان شده است دست معالی بسوی تو
تازان شده است پای بزرگی بکوی تو
روی تو بسته کرده در غم بر اهل فضل
ای اهل فضل را همه شادی بروی تو
در عدت امید نشسته است تخت ملک
با صد هزار چشم که بیند بسوی تو
باد کرم نمی وزد الا ز طبع تو
آب سخن نمی رود الا بجوی تو
مل جرعه ئی چشید و خجل شد بلطف تو
گل شمه ئی گشید و خجل شد ز بوی تو
آمد سحاب تا بسخا جلوه ئی کند
از شرم آب شد چو، نگه کرد سوی تو
آنجا که زخم تیغ کند جوی خون روان
ناید دوست ز آب دغا جز سبوی تو
در مدح تو به عجز مقرّ شد ضمیر من
با آنکه عاجز است جهان از نظیر من
با آن همه که چهره ی دعوی سیاه کرد
خورشید را خجالت رای منیر من
من در کمند عجز اسیرم بمدح تو
بوده مبارزان معانی اسیر من
در ملک نظم و نثر نشان هاست بیشمار
بر دیده ی زمانه ز پای سریر من
کاری است ذکر تو، بدست زبان من
راهی است مدح تو، نه بپای ضمیر من
تو آفتاب فضلی و اندر خطر بود
باقوت تو اختر شعر خطیر من
بر تارک اثیر نهم پای فخر اگر
گوئی ز روی بنده نوازی، کاثیر من؟
عمرت جود ور چرخ ز آثام دور باد
از تاج و تخت تو بد ایام دور باد
ای شاه شاهزاده سپهرت غلام باد
کام جهان ز توست جهانت بکام باد
آن دست مال بخش که جانها نثار اوست
همواره در بهار طرب سوی جام باد
جام از سرشک دیده ی انگور در کفت
وز گریه چشم حاسد تو لعل فام باد
پیراهن خلاف تو را بر تن عدو
همواره زه چو خنجر و دامن چو دام باد
گر عقد مملکت نکند واسطه تو را
دهر این چنین که هست گسسته نظام باد
شاها، جهان ابلق اگر چند توسن است
چون دید زین دولت تو خوش لگام باد
میمون همای مدح تو را همچو من هزار
در زیر پرّ تربیت و اهتمام باد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای پایه شرف ز فلک بر گذاشته
مدح تو را زمانه بدل برنگاشته
هوش مصنوعی: ای سرمنزل بلند مقام، تو از آسمان به زمین آمده‌ای و زمانه نسبت به تو ستایش‌ها را به زیبایی نوشته است.
هر روز شاه شرق براین چتر آبگون
در ظل رایت تو علم برفراشته
هوش مصنوعی: هر روز شاه شرق زیر چتر آبی رنگی که در سایه پرچم تو قرار دارد، پرچمی را افراشته می‌کند.
مثال تو یک خلف پدر و مادر وجود
در صد هزار دُر نه بزاده نه کاشته
هوش مصنوعی: شما مانند فرزندی هستید که از پدر و مادر خود به وجود آمده، اما در میان صد هزار گنج و گوهر، نه زاده شده و نه کاشته شده‌اید.
در سایه ی جناب تو فضل فلک زده
عیسی چنانک باید خرم گذاشته
هوش مصنوعی: در سایه‌ی وجود شما، نعمت‌های آسمانی به اندازه‌ای است که عیسی نیز باید خوشحال و خرم باشد.
در انتظار نوبت میمون تو هنر
صد دیده در تقلب عالم گماشته
هوش مصنوعی: در انتظار نوبت میمون، تو هنری برملا می‌کنی که نشان از دیده‌های متعدد در فریب و نیرنگ جهان دارد.
وز، دیگ سینه ی عدو و کاسه دماغ
شمشیر صبح فام تو را، وجه چاشته
هوش مصنوعی: شیرینی و لذت صدای تو از دل دشمنمان و از کاسه‌ای که در صبح روشنی از شمشیر تو نشأت گرفته، به نظر می‌رسد.
پر گوهر آستین ضمیرم بمدح تو
لیکن قبای قافیه دامن نداشته
هوش مصنوعی: آستین ضمیر من پر از جواهرات است که در ستایش تو برپا شده، اما لباس قافیه چقدر کمبود دارد.
لفظ الهی از ره اطلاق مشکل است
اینجا دگر نه معنی لاهوت حاصل است
هوش مصنوعی: عبارت "لفظ الهی از ره اطلاق مشکل است" به این معناست که واژه‌های مربوط به الهی بودن به طور کلی و آزادانه قابل استفاده نیستند و نمی‌توان به سادگی آن‌ها را به کار برد. ادامه بیان می‌کند که در اینجا دیگر نمی‌توان به معنای لاهوت یعنی معنای عمیق و الهی دست یافت. به طور کلی، این جمله به پیچیدگی و دشواری در فهم مفاهیم الهی اشاره دارد و نشان می‌دهد که رسیدن به درک درست از این مفاهیم نیازمند تفکر و بررسی عمیق‌تری است.
یازان شده است دست معالی بسوی تو
تازان شده است پای بزرگی بکوی تو
هوش مصنوعی: دست قدرت و توانایی به سوی تو دراز شده و پای عظمت و بزرگواری به سمت تو حرکت می‌کند.
روی تو بسته کرده در غم بر اهل فضل
ای اهل فضل را همه شادی بروی تو
هوش مصنوعی: ای اهل فضل، چهره‌ی تو برای همه‌ی دانشمندان و فرهیختگان غم‌انگیز شده است، اما همگان به خاطر روی تو خوشحال هستند.
در عدت امید نشسته است تخت ملک
با صد هزار چشم که بیند بسوی تو
هوش مصنوعی: تخت سلطنت در دوران انتظار از امید به تو نشسته است و با صد هزار چشم به تو می‌نگرد.
باد کرم نمی وزد الا ز طبع تو
آب سخن نمی رود الا بجوی تو
هوش مصنوعی: باد مهربانی از دل تو می‌وزد و کلامی که برمی‌آید، فقط در جریان وجود تو جاری می‌شود.
مل جرعه ئی چشید و خجل شد بلطف تو
گل شمه ئی گشید و خجل شد ز بوی تو
هوش مصنوعی: او جرعه‌ای از می نوشید و به خاطر لطف تو، گل شمعه‌ای باز کرد و به خاطر بوی تو شرمنده شد.
آمد سحاب تا بسخا جلوه ئی کند
از شرم آب شد چو، نگه کرد سوی تو
هوش مصنوعی: ابر آمد تا زیبایی خود را به نمایش بگذارد و از روی خجالت، وقتی به تو نگاه کرد، آب شد.
آنجا که زخم تیغ کند جوی خون روان
ناید دوست ز آب دغا جز سبوی تو
هوش مصنوعی: در جایی که زخم شمشیر باعث جاری شدن خون می‌شود، دوستی از آب نیرنگ نخواهد آمد، جز در ظرف تو.
در مدح تو به عجز مقرّ شد ضمیر من
با آنکه عاجز است جهان از نظیر من
هوش مصنوعی: ضمیر من در ستایش تو به ناتوانی افتاده است، با اینکه جهان هنوز توانایی ارائه نظیری برای من را ندارد.
با آن همه که چهره ی دعوی سیاه کرد
خورشید را خجالت رای منیر من
هوش مصنوعی: با وجود اینکه چهره‌ی شکایت و نارضایتی خیره‌کننده است، همچنان نور و روشنی در وجود من وجود دارد که باعث شرمندگی آن می‌شود.
من در کمند عجز اسیرم بمدح تو
بوده مبارزان معانی اسیر من
هوش مصنوعی: من در چنگ ناتوانی گرفتار شده‌ام و ستایش تو باعث شده که شاعران بزرگ به معنای عجز من گرفتار شوند.
در ملک نظم و نثر نشان هاست بیشمار
بر دیده ی زمانه ز پای سریر من
هوش مصنوعی: در سرزمین ادبیات، آثار بسیار زیادی وجود دارد که در طول زمان بر چشمان مردم نقش بسته‌اند و بر پایه مقام و جایگاه من شکل گرفته‌اند.
کاری است ذکر تو، بدست زبان من
راهی است مدح تو، نه بپای ضمیر من
هوش مصنوعی: ذکر تو بر زبان من جاری است و درباره تو سخن گفتن برای من آسان نیست.
تو آفتاب فضلی و اندر خطر بود
باقوت تو اختر شعر خطیر من
هوش مصنوعی: تو همچون آفتاب دانش و فضیلت هستی، و در شرایط دشوار، ستاره شعر مهم من به قدرت و نور تو وابسته است.
بر تارک اثیر نهم پای فخر اگر
گوئی ز روی بنده نوازی، کاثیر من؟
هوش مصنوعی: اگر بگویید که به خاطر محبت و مهربانی شما بر سر بنده نعمت می‌گذارم، پس من هم افتخاری دارم که بر قله‌ی عظمت بایستم.
عمرت جود ور چرخ ز آثام دور باد
از تاج و تخت تو بد ایام دور باد
هوش مصنوعی: زندگی‌ات پر از سخاوت و بخشش باشد و از خطاها دور باش، ای شاه، روزگار سخت هرگز بر تو نگذرد.
ای شاه شاهزاده سپهرت غلام باد
کام جهان ز توست جهانت بکام باد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، ای فرزند بزرگ، سپاه تو همیشه افتخار می‌کند. خواسته‌های تو برآورده شود و آرزوهایت در زندگی محقق گردد.
آن دست مال بخش که جانها نثار اوست
همواره در بهار طرب سوی جام باد
هوش مصنوعی: دست کسی که جان‌ها را به خاطر او فدای می‌کنند، همیشه در بهار شادی به سمت جام هوشیاری در حرکت است.
جام از سرشک دیده ی انگور در کفت
وز گریه چشم حاسد تو لعل فام باد
هوش مصنوعی: او از اشک چشمانش مانند شراب انگور جامی دارد و از حسادت تو، چشمانش مانند لعل (سنگ قیمتی) رنگین شده است.
پیراهن خلاف تو را بر تن عدو
همواره زه چو خنجر و دامن چو دام باد
هوش مصنوعی: پیراهنی که نشان‌دهنده‌ی ویژگی‌های تو است، بر تن دشمن همواره به چشم می‌خورد، همچون خنجری که به صورت خطرناک به نظر می‌رسد و دامنش مانند دام در حال وزیدن است.
گر عقد مملکت نکند واسطه تو را
دهر این چنین که هست گسسته نظام باد
هوش مصنوعی: اگر تو در برقراری حکمرانی و نظم مملکت نقش نداشته باشی، زمانه به این شکل که هست، باعث اختلال و آشفتگی خواهد بود.
شاها، جهان ابلق اگر چند توسن است
چون دید زین دولت تو خوش لگام باد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، اگرچه دنیا مانند اسبی رنگین است، اما وقتی به این نعمت و موفقیت تو نگاه می‌کند، بسیار خوشحال و سرافراز می‌شود.
میمون همای مدح تو را همچو من هزار
در زیر پرّ تربیت و اهتمام باد
هوش مصنوعی: به خاطر تربیت و توجهی که به من شده است، حتی میمون هم می‌تواند به ستایش تو بپردازد و این را به هزار روش بیان کند.