گنجور

شمارهٔ ۲ - مدح سلطان مظفرالدین قزل ارسلان

ای بنده ی لب تو لب آبدار می
گلگونه کرد عکس رخت برعذار می
تخت هوس نهاده رخت بربساط گل
رخت خرد فکنده لبت در جوار می
چون صبح جامه چاک زده غنچه حباب
پیش نسیم زلف تو بر جویبار می
برخیزد از مقرنس سقف فلک نشان
صد نرگسه ز شعله ی انجم شرارمی
در هم شکن شماری زنگاری فلک
چون از قسیمه موج برآرد بحارمی
عالم سیاه کردان بر ذوالخمار غم
دست طرب چو لعل کند ذوالفقارمی
عکس می است شعله ی مجلس فروز عید
روز طرب بباده برافروز روز عید
دست زمان نقاب گشاد از جمال عید
دلاله عروس طرب شد دلال عید
چشم سیه سپید زمانه بدید و گفت:
با او گسسته عین کمال از جمال عید
خالی است عید بر لب ایام تا بحشر
خط زوال دست بریده ز خال عید
سعد فلک چو آینه چشم است جمله تن
بر بوی عکس از رخ مسعود فال عید
بر ارغنون بلبله ی ارغوان نمای
حال طرب خوش است که خوش بادحال عید
گر نو بهار عشرت خسرو دهد مثال
بستان روزگار بگیرد نهال عید
عین کمال عید رخ اوست دور باد
عین کمال فتنه، ز عین کمال عید
چرخ ظفر مظفر دین عالم کرم
در شان خستگان عنا مرهم کرم
دریا گه سخا زغلامان دست اوست
در روی مهر طبع کرم پای بست اوست
دُردی کشی است ازشکر، شکراو، از آنک
در مجلس نوال شده مست مست اوست
دیری است تا که مسند شاهی نهاده چشم
بر پای انتظار به بوی نشست اوست
جای بلند پایه وجود فراخ او
هرچند نسبت همه خلق است هست اوست
میدان دهر اگرچه فراخ است تنک اوست
ایوان چرخ اگرچه بلند است پست اوست
تیری همی نه بینم در جعبه سخن
کان در مصاف گاه نه بامرد شست اوست
همچون کمان پنبه زنان بشکلی است خصم
ور خودز آهن است نه مردان شست اوست
صدرش چوپای مرد فتوح است روزگار
گر زان ستانه لاف زند حق بدست اوست
ماهی که آفتاب سزد دورباش او
بهرام تند طبع سزد خیل تاش او
کان، دایم از سخاش بخروار زر کشد
جان، دایم از بیانش بدامن گهر کشد
سیمرغ مشرقی است به پرواز رایتش
زان طول و عرض گیتی درزیر پر کشد
هم کفته فلک شکند هم عمود صبح
گر حلم او زمانه به معیار بر کشد
بر در گه کمالش شبدیز آسمان
هرمه دو بار کردن در طوق زر کشد
پیش کمال او که جهانی است پایدار
فانی جهان، هر آنچه کشد مختصر کشد
اقبال گرنه بوسه دهد آستان او
دست تصرف اجلش دربدر کشد
عزمش بپشت باد برافکنده راحله
یعنی که بار اسب سبکبار خر کشد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بنده ی لب تو لب آبدار می
گلگونه کرد عکس رخت برعذار می
هوش مصنوعی: ای بنده، لب تو مانند گلی آبدار است که عکس روی تو را بر چهره‌ام زیبا کرده است.
تخت هوس نهاده رخت بربساط گل
رخت خرد فکنده لبت در جوار می
هوش مصنوعی: در بستر آرزوها، آرامش خود را قرار داده‌ای و در میان زیبایی‌ها، عقل و خردت را از یاد برده‌ای، و لب‌هایت را در کنار شراب گذاشته‌ای.
چون صبح جامه چاک زده غنچه حباب
پیش نسیم زلف تو بر جویبار می
هوش مصنوعی: زمانی که صبح سر می‌زند، غنچه مانند حبابی در برابر نسیم موهای تو در کنار جویبار می‌رقصد.
برخیزد از مقرنس سقف فلک نشان
صد نرگسه ز شعله ی انجم شرارمی
هوش مصنوعی: سقف آسمان از زیبایی ستاره‌ها درخشان شده و به گونه‌ای می‌درخشد که گویی صدها گل نرگس از آن فرو می‌ریزد.
در هم شکن شماری زنگاری فلک
چون از قسیمه موج برآرد بحارمی
هوش مصنوعی: گردش‌های آسمان را به هم بریز و در وزش‌های آن، تلاطم دریاها را به نمایش بگذار.
عالم سیاه کردان بر ذوالخمار غم
دست طرب چو لعل کند ذوالفقارمی
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تصویر کشیدن حالتی از شادی و خوشحالی در دل غم‌ها و غمگینی‌ها می‌پردازد. او از تضاد بین زینت و زیبایی، که نماد شادی و امید است، و تاریکی و غم صحبت می‌کند. به طور کلی، این تصویر نشان‌دهنده‌ی قدرت عشق و شادابی در زمانی است که انسان در شرایط دشوار و غمناک قرار دارد.
عکس می است شعله ی مجلس فروز عید
روز طرب بباده برافروز روز عید
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به جشنی اشاره دارد که با نوشیدن شراب و شادی همراه است. او می‌گوید که در روز عید، شور و حال و روشنایی مجلس با نوشیدن می بیشتر می‌شود و این بزم و شادمانی به اوج خود می‌رسد. به عبارتی، روز عید فرصتی است برای لذت‌بردن و جشن گرفتن.
دست زمان نقاب گشاد از جمال عید
دلاله عروس طرب شد دلال عید
هوش مصنوعی: زمان با رسیدن عید نمایانگر زیبایی و نشاط آن شده و به نوعی به عید مانند یک عروس زیبا می‌نگرد. این عید به نمایندگی از شادی و جشن، دل‌ها را شاداب می‌کند.
چشم سیه سپید زمانه بدید و گفت:
با او گسسته عین کمال از جمال عید
هوش مصنوعی: چشم سیاه و سفیدی که از زیبایی‌های جهان دیده است، به این نتیجه رسید که کمال و زیبایی در عید از یکدیگر جدا شده‌اند.
خالی است عید بر لب ایام تا بحشر
خط زوال دست بریده ز خال عید
هوش مصنوعی: عید همچنان برای روزهای زندگی خالی و بی‌مفهوم است، تا زمانی که خط زوال و زوال را از بین نبرد، و نشانه‌ی خوشحالی و عید را از یاد نبریم.
سعد فلک چو آینه چشم است جمله تن
بر بوی عکس از رخ مسعود فال عید
هوش مصنوعی: نظام ریشه‌دار و ثابت آسمان به مانند یک آینه است که تصویر چهره مسعود را در خود دارد و تمام موجودات دنیا بر اساس این تصویر، روز عید را جشن می‌گیرند.
بر ارغنون بلبله ی ارغوان نمای
حال طرب خوش است که خوش بادحال عید
هوش مصنوعی: روی ساز خوشی و شادمانی، صدای خوشی از گل ارغوان نشان می‌دهد که حال و هوای عید بسیار دلپذیر و خوشایند است.
گر نو بهار عشرت خسرو دهد مثال
بستان روزگار بگیرد نهال عید
هوش مصنوعی: اگر بهار تازه و شادابی همچون بهار خسرو برای ما بیاورد، روزهای خوشی را خواهیم داشت و درخت عید به بار خواهد نشست.
عین کمال عید رخ اوست دور باد
عین کمال فتنه، ز عین کمال عید
هوش مصنوعی: زیبایی و کمال چهره او شبیه عیدی است که دل را شاد می‌کند. از زیبایی و کمال او دوری کن، زیرا آن زیبایی به خاطر فتنه و آشفتگی است که دارد.
چرخ ظفر مظفر دین عالم کرم
در شان خستگان عنا مرهم کرم
هوش مصنوعی: چرخ پیروزی بر اهل دین رحمت و لطفی خاص دارد که نرمش و نوازش را برای خستگان به ارمغان می آورد.
دریا گه سخا زغلامان دست اوست
در روی مهر طبع کرم پای بست اوست
هوش مصنوعی: دریا به خاطر سخاوتی که دارد، به دست غلامان اوست؛ در حالی که بر روی صفت مهربانی‌اش کاملاً استوار است.
دُردی کشی است ازشکر، شکراو، از آنک
در مجلس نوال شده مست مست اوست
هوش مصنوعی: شخصی که دچار ظرافت و لطافت شده، به خاطر شیرینی و خوشگذرانیِ آن حال و از آنجا که در محافل لذت و شادی محو شده، سرمست است.
دیری است تا که مسند شاهی نهاده چشم
بر پای انتظار به بوی نشست اوست
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که بر روی تخت سلطنت نشسته‌ام و چشم به راه آمدن او هستم، در حالی که بوی حضورش را احساس می‌کنم.
جای بلند پایه وجود فراخ او
هرچند نسبت همه خلق است هست اوست
هوش مصنوعی: جایگاه والای او بسیار وسیع است و هرچند ممکن است نسبت به همه موجودات کوچک به نظر برسد، اما او در واقع خود اوست.
میدان دهر اگرچه فراخ است تنک اوست
ایوان چرخ اگرچه بلند است پست اوست
هوش مصنوعی: هرچند دنیا وسعت زیادی دارد، اما برای انسان‌ها تنگ و محدود است. همچنین، اگرچه آسمان بلند و وسیع است، اما در واقع موقعیت و جایگاه آن پایین‌تر از آن چیزی است که تصور می‌شود.
تیری همی نه بینم در جعبه سخن
کان در مصاف گاه نه بامرد شست اوست
هوش مصنوعی: من هیچ نشانه‌ای از تیر در صندوق سخن نمی‌بینم، زیرا در میدان نبرد، در برابر مردگان، این موضوع با آن‌ها در میان است.
همچون کمان پنبه زنان بشکلی است خصم
ور خودز آهن است نه مردان شست اوست
هوش مصنوعی: این جمله به طور کلی به توصیف یک وضعیت یا شخصیتی می‌پردازد که به ظاهر نرم و آسیب‌پذیر است، اما در واقع در درون خود قدرت و استقامت دارد. به نظر می‌رسد که دشمن یا کس دیگری که به او اشاره شده، ممکن است در ابتدا به سادگی و کم‌توانی به نظر برسد، اما در واقع از نیرویی قوی برخوردار است که می‌تواند در برابر چالش‌ها و سختی‌ها ایستادگی کند. این مفهوم به نوعی به تضاد بین ظاهر و باطن اشاره دارد.
صدرش چوپای مرد فتوح است روزگار
گر زان ستانه لاف زند حق بدست اوست
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به قدرت و مقام شخصی اشاره می‌کند که مانند پشتیبان و حامی در روزگار دشوار عمل می‌کند. او می‌گوید که اگر این فرد از قدرت خود استفاده کند و خود را بزرگ نشان دهد، در واقع قدرت و حقایق در دستان اوست. به نوعی، این فرد می‌تواند در مبارزات و چالش‌ها نماینده حقیقت و پیروزی باشد.
ماهی که آفتاب سزد دورباش او
بهرام تند طبع سزد خیل تاش او
هوش مصنوعی: ماهی که آفتاب به او می‌نشیند، باید از او دور شد؛ چراکه بهرام (مارد جنگی) با طبع تند خود، باید دربرابر او بایستد و این شرط نیازمند جمعیت و یاری است.
کان، دایم از سخاش بخروار زر کشد
جان، دایم از بیانش بدامن گهر کشد
هوش مصنوعی: او همواره از سخنانش زر و درخشش می‌گیرد و همیشه از گفتارش جواهرات به دامن می‌افکند.
سیمرغ مشرقی است به پرواز رایتش
زان طول و عرض گیتی درزیر پر کشد
هوش مصنوعی: سیمرغ موجودی افسانه‌ای است که در شرق زندگی می‌کند و با پرچم خود به پرواز در می‌آید. این پرواز از وسعت و بلندی زمین را زیر پرهای خود می‌پوشاند.
هم کفته فلک شکند هم عمود صبح
گر حلم او زمانه به معیار بر کشد
هوش مصنوعی: اگر آسمان به گونه‌ای شکسته شود و صبح به طور عمودی طلوع کند، این نشان می‌دهد که اگر صبر و حوصله‌ای از سوی زمانه باشد، همه چیز به اندازه و معیار خود خواهد رسید.
بر در گه کمالش شبدیز آسمان
هرمه دو بار کردن در طوق زر کشد
هوش مصنوعی: در درگاه کمال او، شبدیز آسمان یعنی اسب آسمانی، دوباره در تأثیر او طوق زرین را به گردن می‌اندازد.
پیش کمال او که جهانی است پایدار
فانی جهان، هر آنچه کشد مختصر کشد
هوش مصنوعی: در برابر کمال و عظمت او، که جهانی ثابت و ماندگار است، همه‌چیز در این دنیا نقش موقتی و زودگذر دارد و هر چیزی که به وجود می‌آید، به زودی از بین می‌رود.
اقبال گرنه بوسه دهد آستان او
دست تصرف اجلش دربدر کشد
هوش مصنوعی: اگر اقبال به او نزدیک شود و بوسه‌ای به پیشانی او بدهد، دست تقدیر می‌تواند او را در هر حالتی به سرنوشت خود بکشاند.
عزمش بپشت باد برافکنده راحله
یعنی که بار اسب سبکبار خر کشد
هوش مصنوعی: او با اراده‌ای قوی و تصمیمی جدی، سفرش را آغاز کرده است، به طوری که بار سنگین را بر دوش خر می‌گذارد تا اسبش سبک‌بارتر و راحت‌تر حرکت کند.