گنجور

شمارهٔ ۴۵

چرخ دولابی ام افکنده چویوسف درچاه
وای سیاره ی او کز نظر آرد رسنم
آب ناخورده از این برکه نیلوفر گون
همچو نیلوفر تا حلق چرا در لجنم
روی پرواز نمی بینم از این تنگ قفس
که زمین وار فرو رفته بقصد ز منم
بلعجب تیز هوائی است در اقلیم هنر
که به بستان هنر خار کند یا سمنم
ای دریغا که چو گل عمر سبکپای برفت
که نخندید چو اقبال گلی در چمنم
گر در این غصه بمیرم عجبم می ناید
یعلم الله که من اندر عجب از زیستنم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چرخ دولابی ام افکنده چویوسف درچاه
وای سیاره ی او کز نظر آرد رسنم
هوش مصنوعی: چرخ زندگی‌ام به گونه‌ای چرخیده که احساس می‌کنم مانند یوسف در چاه افتاده‌ام و ای ستاره او، من را از دیدگانش دور کرده‌ای.
آب ناخورده از این برکه نیلوفر گون
همچو نیلوفر تا حلق چرا در لجنم
هوش مصنوعی: آب بدون خوردن از این برکه نیلوفرگون، چرا تا حلق در لجن غرق شده‌ام؟
روی پرواز نمی بینم از این تنگ قفس
که زمین وار فرو رفته بقصد ز منم
هوش مصنوعی: پرواز را از این قفس تنگ نمی‌بینم، چرا که زمین به سمت من پایین رفته است.
بلعجب تیز هوائی است در اقلیم هنر
که به بستان هنر خار کند یا سمنم
هوش مصنوعی: عجب این است که در دنیای هنر، هنرمندی وجود دارد که می‌تواند در میان زیبایی‌ها و ارزش‌ها، چیزی بی‌ارزش و بی‌خاصیت را گلچین کند.
ای دریغا که چو گل عمر سبکپای برفت
که نخندید چو اقبال گلی در چمنم
هوش مصنوعی: ای کاش که مانند گل، عمرم به سرعت گذشت و به یکباره رفت. هیچ‌گاه شادی نکردم، همانند گلی که در چمن به سراغش نیامد.
گر در این غصه بمیرم عجبم می ناید
یعلم الله که من اندر عجب از زیستنم
هوش مصنوعی: اگر در این غم بمیرم، برایم عجیب نیست. خدا می‌داند که من از زندگی خودم در شگفتم.