گنجور

شمارهٔ ۹

بی روی تو، روی خرمی نیست
در عشق تو، جای بی غمی نیست
جز با سر زلف تو، فلک را
در شیوه ی جور، همدمی نیست
گفتی که بحکم توست، دل را
کاندر سخن تو محکمی نیست
بس محرومم ز خدمت تو
در شهر تو، رسم محرمی نیست
نقدی است شکرف عشوه ی تو
چندانکه همی دهی کمی نیست
مستانه توئی چنین، یک اهل
در هفت نشیمن ز می نیست
گشتیم بباغ دهر چون باد
یک شاخ بر آب خرمی نیست
خشک است نهال شادی ای چشم
دریاب که وقت بی نمی نیست
این ریش که بر دل است ما را
در ساختن است مرهمی نیست
یا، در عالم نماند مردم
یا رسم وفا و مردمی نیست
شک نیست که این رباط خاکی
منزلگه هیچ آدمی نیست
چتوان کردن اثیر میساز
«کز دهر امید خرمی نیست»

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی روی تو، روی خرمی نیست
در عشق تو، جای بی غمی نیست
هوش مصنوعی: بدون حضور تو، هیچ شادی و خوشی نیست و در عشق تو، هیچ مکانی برای بی‌نقصی و آسایش وجود ندارد.
جز با سر زلف تو، فلک را
در شیوه ی جور، همدمی نیست
هوش مصنوعی: جز با زیبایی و دلربایی موی تو، هیچ چیز دیگری در دنیا نیست که بتواند با بی‌عدالتی و سختی‌ها همراهی کند.
گفتی که بحکم توست، دل را
کاندر سخن تو محکمی نیست
هوش مصنوعی: تو گفتی که سخن تو قدرت دارد، اما دل من در برابر آن سخن سست و ناتوان است.
بس محرومم ز خدمت تو
در شهر تو، رسم محرمی نیست
هوش مصنوعی: من در شهر تو از خدمت به تو بسیار محرومم، در اینجا هیچ نشانه‌ای از محبت و دوستی وجود ندارد.
نقدی است شکرف عشوه ی تو
چندانکه همی دهی کمی نیست
هوش مصنوعی: بهای محبت و زیبایی تو به قدری زیاد است که هر چقدر هم به من ببخشی، هرگز کم نخواهد بود.
مستانه توئی چنین، یک اهل
در هفت نشیمن ز می نیست
هوش مصنوعی: تو در حالت مستی و نشاط این‌گونه‌ای که یک نفر اهل دنیا در هفت دنیا نیز نمی‌تواند به این حال برسد.
گشتیم بباغ دهر چون باد
یک شاخ بر آب خرمی نیست
هوش مصنوعی: در پهنه زندگی و روزگار، مانند بادی گذرا و زودگذر به باغی سر زدیم که خوشی و شادابی در آن یافت نمی‌شود.
خشک است نهال شادی ای چشم
دریاب که وقت بی نمی نیست
هوش مصنوعی: نهال شادی خشکیده است، ای چشم، به آن توجه کن که وقت شادی و خوشحالی نیست.
این ریش که بر دل است ما را
در ساختن است مرهمی نیست
هوش مصنوعی: این ریش که بر دل نشسته، برای ما دارویی در ساختن نیست.
یا، در عالم نماند مردم
یا رسم وفا و مردمی نیست
هوش مصنوعی: یا، در این جهان یا خبری از انسان‌ها نیست، یا دیگر وفا و انسانیت وجود ندارد.
شک نیست که این رباط خاکی
منزلگه هیچ آدمی نیست
هوش مصنوعی: شک و تردیدی نیست که این بدن مادی، جایگاه هیچ انسانی نیست.
چتوان کردن اثیر میساز
«کز دهر امید خرمی نیست»
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان در شرایطی که از زمانه امیدی به خوشی و شادابی نیست، فعالیت و اثرگذار بود؟