شمارهٔ ۸۵
با که گویم راز چون همدم نماند
درد بگذشت از حد و مرهم نماند
نقش یک همدم بمن ننمود چرخ
وین بتر کز عمر هم یک دم نماند
تر نگشت از دیده گریان من
چرخ را، در دیده گوئی نم نماند
چونکه من قربان بتیغ غم شدم
ای فلک عیدی مکن کت غم نماند
نیست آئین وفا در شهر ما
من بر آنم خود که در عالم نماند
غمگسار از من بسی غمگین تر است
در جهان گوئی دلی خرم نماند
نیم صبری داشت در عالم اثیر
وای او، از دست غم کان هم نماند
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
با که گویم راز چون همدم نماند
درد بگذشت از حد و مرهم نماند
هوش مصنوعی: با که راز و دلگدازههای خودم را بگویم، وقتی که هیچ همصحبتی برایم نمانده است. درد به حدی رسیده که دیگر هیچ درمانی برای آن باقی نمانده.
نقش یک همدم بمن ننمود چرخ
وین بتر کز عمر هم یک دم نماند
هوش مصنوعی: زندگی و زمان هیچ همدمی برای من به تصویر نکشید و این برای من بدتر است از این که بدانم عمرم حتی لحظهای هم پایدار نخواهد ماند.
تر نگشت از دیده گریان من
چرخ را، در دیده گوئی نم نماند
هوش مصنوعی: چرخ فلک به خاطر اشکهای من تر نشده است و در چشمانم گویی هیچ رطوبتی باقی نمانده است.
چونکه من قربان بتیغ غم شدم
ای فلک عیدی مکن کت غم نماند
هوش مصنوعی: زمانی که من قربانی اندوه و غم شدم، ای آسمان، دیگر برایم عیدی نده، چرا که دیگر غمی باقی نمانده است.
نیست آئین وفا در شهر ما
من بر آنم خود که در عالم نماند
هوش مصنوعی: در اینجا به وضوح بیان میشود که در این شهر، هیچ نشانی از وفاداری وجود ندارد و شاعر به این نتیجه رسیده که بهتر است در این دنیای بی وفایی، انسانی باقی نماند.
غمگسار از من بسی غمگین تر است
در جهان گوئی دلی خرم نماند
هوش مصنوعی: در این دنیا، غمگسار من از خودم بسیار بیشتر غمگین به نظر میرسد، انگار هیچ دلی شاد و خوشحال باقی نمانده است.
نیم صبری داشت در عالم اثیر
وای او، از دست غم کان هم نماند
هوش مصنوعی: او در دنیای معنوی و باریک، صبر نیمهای داشت و با افسوس میگوید که از غم و اندوه چیزی برای او باقی نمانده است.