گنجور

شمارهٔ ۶۶

تن بی غم تو جان نمی‌خواهد
جان بی رخ تو جهان نمی‌خواهد
کو، کور دلی که بر دل از عشقت
مانند سگ استخوان نمی‌خواهد
گفتم بکن اینقدر، که جان از تو
جز یک دو نفس امان نمی‌خواهد
با دیده چگونه‌ای که جز نقشی
از کیسه تو زیان نمی‌خواهد
گفتم بکنم چنین، چه می‌خواهی
هم چین چو دلت چنان نمی‌خواهد
جان می‌دهدت به یک نظر چندین
بندیش که رایگان نمی‌خواهد
سهل است اثیر چون مراعاتی
از تو به سر زبان نمی‌خواهد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تن بی غم تو جان نمی‌خواهد
جان بی رخ تو جهان نمی‌خواهد
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، بدن نه ارزشی دارد و جان بدون دیدن روی تو، دنیایی نمی‌خواهد.
کو، کور دلی که بر دل از عشقت
مانند سگ استخوان نمی‌خواهد
هوش مصنوعی: کجاست آن کسی که به خاطر عشق تو، حتی مانند سگی که به استخوان نیاز دارد، برای دلش چیزی نمی‌خواهد؟
گفتم بکن اینقدر، که جان از تو
جز یک دو نفس امان نمی‌خواهد
هوش مصنوعی: گفتم ادامه بده و اینقدر پیش برو که جان من فقط نیاز به چند نفس از تو دارد و دیگر چیزی نمی‌خواهد.
با دیده چگونه‌ای که جز نقشی
از کیسه تو زیان نمی‌خواهد
هوش مصنوعی: چطور می‌توانی به چشم خود نگاه کنی در حالی که جز تصویر و نشانی از دارایی و خواسته‌های خودت چیزی نمی‌طلبی؟
گفتم بکنم چنین، چه می‌خواهی
هم چین چو دلت چنان نمی‌خواهد
هوش مصنوعی: به او گفتم که می‌خواهم این کار را انجام دهم، اما تو که این‌طور نمی‌خواهی، پس چرا این درخواست را داری؟
جان می‌دهدت به یک نظر چندین
بندیش که رایگان نمی‌خواهد
هوش مصنوعی: برای یک نگاه از تو جان خودم را می‌دهم، اما آگاه باش که این محبت و توجه هیچ هزینه‌ای ندارد.
سهل است اثیر چون مراعاتی
از تو به سر زبان نمی‌خواهد
هوش مصنوعی: این آسان است که بعد از احتیاط و توجه، به زبان بیاورم که به من نیازی نیست.