شمارهٔ ۵
صبحدمان، از می گل بوی مست
همچو نسیم سحر از جا بجَست
خواب نهان، در سر شهلای شوخ
تاب عیان، در سر مرغول شست
خانه به هم بر زده چون عهد تُرک
زلف به هم درشده چون غول مست
ساقی آزاده، ستاده به پای
باقی دوشین می نوشین بدست
راه حزین میزد و آوای نرم
چنگ ارم در بر و آهنگ پست
در شرر ساغر و زنّار وار
چشم من از صورت او بتپرست
گفت: که بر دست و لب من به نقد
بوسه شش داری و باده سه شست
با زر، ساقی بستد جام می
تا دل من سوخته برهم نشست
تا، به دو لب هست کنیم آنچه نیست
تا، به دو می نیست کنیم آنچه هست
پرده در این باب نباید درید
توبه در این راه، نباید شکست
تیغ برآهیخت و لیکن نزد
تیر بیانداخت ولیکن نَخَست
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبحدمان، از می گل بوی مست
همچو نسیم سحر از جا بجَست
هوش مصنوعی: در صبح زود، بوی خوش گلها به مانند نسیم ملایم صبحگاهی، فضای اطراف را پر کرده و ما را به جستوجو وا میدارد.
خواب نهان، در سر شهلای شوخ
تاب عیان، در سر مرغول شست
هوش مصنوعی: در دل یک چهره زیبا، راز خواب آلودی نهفته است و در آن، شوق و زیبایی همچون پرندهای که در قفس زندانی است، به نمایش درآمده است.
خانه به هم بر زده چون عهد تُرک
زلف به هم درشده چون غول مست
هوش مصنوعی: خانهام متلاشی شده است، زیرا که عهدمان به هم خورده و زلفهای معشوقهام به هم پیچیده و به حالت جنونآمیز درآمده است.
ساقی آزاده، ستاده به پای
باقی دوشین می نوشین بدست
هوش مصنوعی: ای ساقی آزاد، که در پای بقاء ایستادهای، دیشب بیا و شراب بنوشیم.
راه حزین میزد و آوای نرم
چنگ ارم در بر و آهنگ پست
هوش مصنوعی: راهی غمانگیز در پیش بود و صدای لطیف چنگ، دلنوازی و آرامش خاصی به فضا میبخشید. صدای چنگ در حالی که در حال نواختن آهنگی ملایم و محزون بود، احساسات عمیقی را منتقل میکرد.
در شرر ساغر و زنّار وار
چشم من از صورت او بتپرست
هوش مصنوعی: در آتش شراب و با زنجیری که به دور کمرم است، چشمان من در برابر زیبایی او به پرستش مشغولند.
گفت: که بر دست و لب من به نقد
بوسه شش داری و باده سه شست
هوش مصنوعی: او گفت: که بر دستان و لبهای من، بوسهای به گرانبهایی وجود دارد و نوشیدنیای لذیذ که سه بار آن را چشیدهام.
با زر، ساقی بستد جام می
تا دل من سوخته برهم نشست
هوش مصنوعی: با طلا، ساقی جام شراب را گرفت تا دل من که سوخته، برهم نشیند.
تا، به دو لب هست کنیم آنچه نیست
تا، به دو می نیست کنیم آنچه هست
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دل دلی وجود دارد، میتوانیم آنچه که نیست را ایجاد کنیم و زمانی که چیزی وجود ندارد، میتوانیم آنچه را که هست، از بین ببریم.
پرده در این باب نباید درید
توبه در این راه، نباید شکست
هوش مصنوعی: در این موضوع نباید پرده برداشت و توبهای که در این مسیر کردهای، نباید شکسته شود.
تیغ برآهیخت و لیکن نزد
تیر بیانداخت ولیکن نَخَست
هوش مصنوعی: شمشیر را آمادهکرد و اما به تیر سخن شلیک کرد، ولی از آنجا که خسته نشد.