گنجور

شمارهٔ ۴۹

چه بود ماه که با روی تو از کوه بر آید
چه زند سرو که با قد تو بالا بنماید
هر کجا بوی تو آمد ز صبا گرد نخیزد
هر کجا روی تو آمد ز سحر صبح نیاید
غمت آورد بدر صبر خرد گفت که حقا
اگر او اوست که من دانم ازو جور نشاید
گفتی ار بر سر این مهر بپائی بخوری بَر
باش اینجا سخنی هست ، اگر عمر بپاید
صبر زندان فراق تو شکستن نتواند
ور به دندان همه آن است که زنجیر نماید
روی کس نبود وصل تو، یا بخت من این است
که شب حامله جز هجر همی هیچ نزاید
بار این حادثه من خسته ، به منزل برسانم
گر در آن سر که جفاهای تو باشد مگر آید
گفته بودی بخورم خون دلت مصلحت این است
گوشمالیش بدین جور که او کرد بباید
شاید ای دوست همین آید از آن خو که تو داری
ور جز این آید از آن خو که تو را هست نشاید
گرده گیر آن همه لیکن، پس از این خوی بد تو
کاین برآید بفر دوست رساند چه سر آید
عشوه میداد وصال تو که روزی بتوانم
عقل میگفت اثیرا مشنو هرزه سُراید

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه بود ماه که با روی تو از کوه بر آید
چه زند سرو که با قد تو بالا بنماید
هوش مصنوعی: چطور ممکن است ماهی به زیبایی چهره تو از کوه بالا بیاید؟ یا سرو بر افراشته‌ای که قامت تو را ببیند و خود را با آن مقایسه کند؟
هر کجا بوی تو آمد ز صبا گرد نخیزد
هر کجا روی تو آمد ز سحر صبح نیاید
هوش مصنوعی: هر جا که بوی تو به مشام برسد، نسیم صبحگاهی دیگر میوزد و هر لحظه‌ای که چهره‌ات ظاهر شود، صبح برایم نمی‌تابد.
غمت آورد بدر صبر خرد گفت که حقا
اگر او اوست که من دانم ازو جور نشاید
هوش مصنوعی: غم تو باعث شد تا صبر خردمند بگوید که اگر او همان کسی است که من می‌شناسم، پس از او ظلمی نباید سر بزند.
گفتی ار بر سر این مهر بپائی بخوری بَر
باش اینجا سخنی هست ، اگر عمر بپاید
هوش مصنوعی: اگر بگویی که اگر بر سر این عشق بمانم، می‌توانی از آنچه در اینجا گفته می‌شود باخبر شوی، به شرط اینکه عمر باقی باشد.
صبر زندان فراق تو شکستن نتواند
ور به دندان همه آن است که زنجیر نماید
هوش مصنوعی: صبر من در دوری تو هیچ وقت شکسته نخواهد شد، حتی اگر سختی‌ها و دردها بیشتر شوند، چون همه این مشکلات فقط زنجیرهایی هستند که نمی‌توانند مرا از تو جدا کنند.
روی کس نبود وصل تو، یا بخت من این است
که شب حامله جز هجر همی هیچ نزاید
هوش مصنوعی: هیچ کس به وصال تو نرسید، یا شاید این تقدیر من است که شب، تنها به دوری تو می‌انجامد و چیزی غیر از این نمی‌آورد.
بار این حادثه من خسته ، به منزل برسانم
گر در آن سر که جفاهای تو باشد مگر آید
هوش مصنوعی: من در اثر این اتفاق خسته و ناتوانم و آرزو دارم که به خانه برسم، اما نگرانم که آیا این سفر به جایی ختم می‌شود که هنوز هم نشانه‌های بی‌رحمی تو در آن باشد؟
گفته بودی بخورم خون دلت مصلحت این است
گوشمالیش بدین جور که او کرد بباید
هوش مصنوعی: گفته بودی که بخورم خون دل تو، اما می‌دانم که مصلحت در این است که او را به همین شکل که خودش رفتار کرده، تنبیه کنی.
شاید ای دوست همین آید از آن خو که تو داری
ور جز این آید از آن خو که تو را هست نشاید
هوش مصنوعی: شاید ای دوست، همین حالتی که از تو می‌آید، به خاطر ویژگی‌هایی است که در تو وجود دارد. و اگر حالتی غیر از این بیاید، دلیلش ویژگی‌هایی است که در تو نیست و شایسته تو نمی‌باشد.
گرده گیر آن همه لیکن، پس از این خوی بد تو
کاین برآید بفر دوست رساند چه سر آید
هوش مصنوعی: تلاش کرده‌ای تا چیزهای زیادی به دست آوری، اما حالا که این ویژگی بد تو نمایان شده، باید ببینی که در نهایت این رفتار چه عواقبی به دنبال خواهد داشت.
عشوه میداد وصال تو که روزی بتوانم
عقل میگفت اثیرا مشنو هرزه سُراید
هوش مصنوعی: عشق و زیبایی تو آنچنان جذاب و دلربا بود که امیدوار به وصال تو بودم، اما عقل به من هشدار می‌داد که به این رویا دل نبندم، زیرا این تنها خیال بافی است.

حاشیه ها

1403/02/16 23:05
علی احمدی

بیت ششم بدین گونه درست می‌باشد:

«روزی کس نبود .....»