شمارهٔ ۳۹
خوی تو باجور روزگار بسازد
حسن تو با لطف کردگار بسازد
وعده وصلت بکوش هوش فروخوان
تا برود کار انتظار بسازد
بر پی بوی گلی ز باغ رخ تو
با الم صد هزار خار بسازد
روی تو دیدم ز خوی خویش خبرده
تا دل کار اوفتاده کار بسازد
سوخت مرا طبع روزگار مباد آنک
خوی تو با طبع روزگار بسازد
همچو اثیر آنکه درفتاد بدامت
تا به ابد برگ اضطرار بسازد
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوی تو باجور روزگار بسازد
حسن تو با لطف کردگار بسازد
هوش مصنوعی: سرشت تو با سختیهای زندگی سازگار است و زیبایی تو به لطف و رحمت خداوند وابسته است.
وعده وصلت بکوش هوش فروخوان
تا برود کار انتظار بسازد
هوش مصنوعی: برای رسیدن به وصالی که وعده دادهای، تلاش کن و از تواناییهای خود استفاده کن تا مدت زمان انتظار سپری شود.
بر پی بوی گلی ز باغ رخ تو
با الم صد هزار خار بسازد
هوش مصنوعی: به دلیل عطر گلی که از زیبایی تو منتشر میشود، هزاران خار را بر پا میسازد.
روی تو دیدم ز خوی خویش خبرده
تا دل کار اوفتاده کار بسازد
هوش مصنوعی: به خاطر چهرهی تو، از خودم باخبر شدم و حالا که دلم درگیر تو شده، میسازم و میآفرینم.
سوخت مرا طبع روزگار مباد آنک
خوی تو با طبع روزگار بسازد
هوش مصنوعی: روزگار مرا سوزاند و ناپسند است که طبع و خلق تو با شرایط و رفتار روزگار هماهنگ باشد.
همچو اثیر آنکه درفتاد بدامت
تا به ابد برگ اضطرار بسازد
هوش مصنوعی: شبیه به موجوداتی که در دام میافتند، تا ابد در حال اضطراب و ناچاری زندگی میکنند.