گنجور

شمارهٔ ۳۷

بی غم عشق تو دل بکار نیاید
جان نبود آب و گل بکار نیاید
عقل برافشاند کیسه لیک ز تقصیر
در رخ تو جز خجل بکار نیاید
شمع دلت خوانم ای عزیزتر، از جان
نام تو شمع چگل بکار نیاید
سوی تو هر عشق نامه ئی که نوشتم
نقش جز از خون دل بکار نیاید
ناوک دلدوز برکشی که فلان را
گل شکر معتدل بکار نیاید
تا چو توئی بشکند مصاف ضعیفی
هیچ ایاز و قزل بکار نیاید
بیغم تو یک نفس که شاد بر آرم
گر کنی از من بحل بکارنیاید

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی غم عشق تو دل بکار نیاید
جان نبود آب و گل بکار نیاید
هوش مصنوعی: اگر غم عشق تو در دل نباشد، هیچ چیزی برای دل مفهومی ندارد. جان بدون عشق مانند آب و گلی است که به کار نمی‌آید.
عقل برافشاند کیسه لیک ز تقصیر
در رخ تو جز خجل بکار نیاید
هوش مصنوعی: عقل باعث می‌شود که انسان به خوبی عمل کند، اما به خاطر اشتباهات تو، چیزی جز احساس شرمندگی برایت به ارمغان نخواهد آورد.
شمع دلت خوانم ای عزیزتر، از جان
نام تو شمع چگل بکار نیاید
هوش مصنوعی: ای عزیزتر از جانم، دل من را مانند شمعی می‌دانم که روشن است. اما نام تو را مانند شمع در دلم نمی‌گذارم، چون بی‌فایده است.
سوی تو هر عشق نامه ئی که نوشتم
نقش جز از خون دل بکار نیاید
هوش مصنوعی: هر نامه عاشقانه‌ای که به سوی تو نوشتم، جز با درد و رنج قلبم، چیزی در بر نخواهد داشت.
ناوک دلدوز برکشی که فلان را
گل شکر معتدل بکار نیاید
هوش مصنوعی: خنجر دل‌زده‌ای بکش که برای فرد معینی، گل شیرین طبیعی به کار نمی‌آید.
تا چو توئی بشکند مصاف ضعیفی
هیچ ایاز و قزل بکار نیاید
هوش مصنوعی: هرگاه تو در میدان نبرد حاضر باشی، هیچ ضعیفی نمی‌تواند مقابل تو بایستد و هیچ کدام از قهرمانان و جنگجویان یعنی ایاز و قزل به کار نخواهند آمد.
بیغم تو یک نفس که شاد بر آرم
گر کنی از من بحل بکارنیاید
هوش مصنوعی: اگر تو یک نفس شاد باشی، دیگر برای من مهم نیست که چه بر من می‌گذرد.