گنجور

شمارهٔ ۳۲

چو لب افق بخندید و دم صبا بر آمد
بمبارکی و شادی غمش از درم درآمد
چو رکاب او تهی شد ز سرای پرده جان
نعرات انعم الله صبا، حکم بر آمد
ز پی نثار و تحفه دل و دیده پیش بردم
نه نثار لایق افتاد و نه تحفه در خور آمد
دو غزاله بود فربه دل و دیدگان ولیکن
چو بقد او نمودم قد هر دو لاغر آمد
گر اجازتی بیابم شکسته بسته جانی
بدهم غرامتی آن نه قیامتی بر آمد
ز دل تهی بر آن در، بگشاد کار عاشق
چو بداد سر بر شوت ز دو کون برتر آمد
به میانجی دو کشور برسید دل بدلبر
چو یگانه شد بغیرت ملک دو کشور آمد
ز وجود زنده ی ما چه دهند کاندرین ره
سر صد هزار سرور ثمن یک افسر آمد
به بهشت این تمنی که رسد جز آن شکرفی
که شرار دوزخ اورا چو شراب کوثر آمد
باثیر کی نماید غم او جمال او را
دم پرده در حریفی دل راز پرور آمد

اطلاعات

وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چو لب افق بخندید و دم صبا بر آمد
بمبارکی و شادی غمش از درم درآمد
هوش مصنوعی: وقتی که لب افق روشن شد و نسیم صبا وزید، شادی و خوشحالی مانند یک مهمانی به سراغم آمد و غم و اندوه از دلم بیرون رفت.
چو رکاب او تهی شد ز سرای پرده جان
نعرات انعم الله صبا، حکم بر آمد
هوش مصنوعی: زمانی که رکاب او از درون خانه جان خالی شد، نسیم خوشی وزیدن گرفت و فرمان خدا صادر شد.
ز پی نثار و تحفه دل و دیده پیش بردم
نه نثار لایق افتاد و نه تحفه در خور آمد
هوش مصنوعی: برای محبت و علاقه‌ای که به دیگران دارم، دل و چشمم را به سوی آن‌ها گشودم، اما هیچ تقدیم و هدیه‌ای که مناسب باشد، به دست نفرم رسید.
دو غزاله بود فربه دل و دیدگان ولیکن
چو بقد او نمودم قد هر دو لاغر آمد
هوش مصنوعی: دو غزال نیکو و فربه داشتم که دل و چشمانم را به خود جلب می‌کردند، اما وقتی آنها را با قامت خودم مقایسه کردم، متوجه شدم که هر دو به نظر لاغر و کوچک می‌آیند.
گر اجازتی بیابم شکسته بسته جانی
بدهم غرامتی آن نه قیامتی بر آمد
هوش مصنوعی: اگر اجازه‌ای پیدا کنم، جانم را فدای غرامتی می‌کنم که نه روز قیامت را به ایشان می‌آورم.
ز دل تهی بر آن در، بگشاد کار عاشق
چو بداد سر بر شوت ز دو کون برتر آمد
هوش مصنوعی: عاشق وقتی که از دل خالی شد و به درگاه محبوب نزدیک شد، توانست کار خود را پیش ببرد و به جایی رسید که از دو جهان فراتر رفت.
به میانجی دو کشور برسید دل بدلبر
چو یگانه شد بغیرت ملک دو کشور آمد
هوش مصنوعی: دل معشوقه‌ای که در دو کشور قرار دارد، به همزیستی و نزدیکی رسیده است. زمانی که عشق و محبت در این دل یکپارچه می‌شود، دیگر به مرزها و کشورها اهمیتی نمی‌دهد و محبتش ملتی واحد می‌شود.
ز وجود زنده ی ما چه دهند کاندرین ره
سر صد هزار سرور ثمن یک افسر آمد
هوش مصنوعی: از وجود زنده ما چه می‌خواهند، وقتی که در این مسیر، صدها حسی خوشی و شادی به دست آمده، در حالی که تنها یک افسر (نفر اول) ارزشمند است.
به بهشت این تمنی که رسد جز آن شکرفی
که شرار دوزخ اورا چو شراب کوثر آمد
هوش مصنوعی: تنها چیزی که به بهشت می‌رسد، شکرینی است که آتش دوزخ مانند شراب بهشتی آن را شیرین می‌کند.
باثیر کی نماید غم او جمال او را
دم پرده در حریفی دل راز پرور آمد
هوش مصنوعی: غم او چگونه می‌تواند زیبایی او را تحت تأثیر قرار دهد، وقتی که دل‌داده‌ای در پس پرده‌اش راز عشق و محبت را کشف کرده است؟