شمارهٔ ۳۱
یاد میدار که از مات نمی آید یاد
ای امید من و عهد تو سراسر همه باد
نکنی یک طرف از قصه ی من هرگز گوش
نه زِیم یک نفس از غصه تو هرگز شاد
یاوری نیست، که با خصم تو بردارم تیغ
داوری نیست، که از هجر تو بستانم داد
تو نگفتی که وصالم برساند بخودت
راستی نیک رسانید که چشمت مرساد
گفتی ار، فاش کنی عشق پری، جان نبری
نبرم، خود نبرم حسن تو جاوید زیاد
گر غرض خون من است از سر اینک سروطشت
ور نه این طشت سه سال است که ازبام افتاد
من بر این تهمت اگر کشته شوم باکی نیست
همه سرسبزی کمتر سک دربان تو باد
عافیت خواستی از من خیرالله جزاک
او همان شب بعدم رفت که خیر تو بزاد
گله ی وصل تو با هجر تو میگفتم دوش
که ستد عمرو از او هیچ بجز غم نگشاد
عشق ما مظلمه ی کس بقیامت نبرد
گر ز تو عمر ستد در عوضش عشق بداد
در میان روی بمن کرد خیالت که اثیر
زین سخن بگذر و این واقعه بگذارز، یاد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یاد میدار که از مات نمی آید یاد
ای امید من و عهد تو سراسر همه باد
هوش مصنوعی: یاد تو همچنان در دل من زنده است، اما از یاد من تو نمیآیی. ای امید من، عهدی که با تو بستهام، همهاش به یک نسیم میماند و به سرعت از بین میرود.
نکنی یک طرف از قصه ی من هرگز گوش
نه زِیم یک نفس از غصه تو هرگز شاد
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانی از داستان من به طور یکطرفه غافل شوی و هرگز نمیتوانم حتی برای یک لحظه از ناراحتی تو شاد باشم.
یاوری نیست، که با خصم تو بردارم تیغ
داوری نیست، که از هجر تو بستانم داد
هوش مصنوعی: کسی نیست که در برابر دشمن تو به من کمک کند و هیچ قدرتی نیست که از دوری تو حقم را بگیرد.
تو نگفتی که وصالم برساند بخودت
راستی نیک رسانید که چشمت مرساد
هوش مصنوعی: تو هرگز نگفتی که محبتت مرا به خودت برساند، اما به راستی چشمانت چنان حسی را در من ایجاد کرد که به خوبی احساس کردم.
گفتی ار، فاش کنی عشق پری، جان نبری
نبرم، خود نبرم حسن تو جاوید زیاد
هوش مصنوعی: اگر بگویی که عشق این پری را آشکار میکنی، جانم را نمیگیری، من هم خودم حسن تو را برای همیشه نمیبرم.
گر غرض خون من است از سر اینک سروطشت
ور نه این طشت سه سال است که ازبام افتاد
هوش مصنوعی: اگر هدف تو از رسیدن به من تنها کشتن من است، خوب از همین حالا اقدام کن؛ این طشت که سه سال است روی بام افتاده، دیگر کارایی ندارد.
من بر این تهمت اگر کشته شوم باکی نیست
همه سرسبزی کمتر سک دربان تو باد
هوش مصنوعی: اگر به خاطر این اتهام جانم را از دست بدهم، برایم اهمیتی ندارد؛ زیرا همهی سرسبزی و زیبایی، کمتر از زیر سایهی تو برایم ارزش دارد.
عافیت خواستی از من خیرالله جزاک
او همان شب بعدم رفت که خیر تو بزاد
هوش مصنوعی: شما از من خواستی تا سلامتی و آرامش را برایت آرزو کنم، اما خداوند در همان شب خواستهات را برآورده کرد و باعث شد که خیر و خوشی برای من به وجود بیاید.
گله ی وصل تو با هجر تو میگفتم دوش
که ستد عمرو از او هیچ بجز غم نگشاد
هوش مصنوعی: دیشب در مورد درد جدایی و نرسیدن به تو با کسی صحبت میکردم. او به من گفت که هیچ چیز جز غم و اندوه از عمر و زندگیام به دست نیاوردم.
عشق ما مظلمه ی کس بقیامت نبرد
گر ز تو عمر ستد در عوضش عشق بداد
هوش مصنوعی: عشق ما مانند یک ظلمت است که هیچ کس در قیامت آن را نخواهد دید، حتی اگر کسی از تو در برابر عمرش عشق بگیرد.
در میان روی بمن کرد خیالت که اثیر
زین سخن بگذر و این واقعه بگذارز، یاد
هوش مصنوعی: در حریم چهرهات خیال تو به من روی آورد و به من گفت که از این کلام عبور کن و این حادثه را فراموش کن.