شمارهٔ ۳
ز میان ببرد ناگه، دل من بتی شکر لب
بدو رخ برادر مه، بدو زلف نایب شب
دو کمند عنبرینش، ز خم و گره مسلسل
دو عقیق شکرینش، ز دو گوهر مرکب
قدم نظر شکسته، رخش از فروغ بیحد
گذر سخن ببسته، دهنش ز تنگی لب
دوهزار جان تشنه، نگرد در او و او را
پر از آب زندگانی، شده روی چاه غبغب
شده کیسهدار دلها، دلش از طویله دُر
زده کاروان جانها، مهش از میان عقرب
بنشستم و زمانی، به رخش نگاه کردم
دل از این نشسته در خون تن از آن فتاده در تب
چو سؤال بوسه کردم، به کرشمه گفت با من
تو نه مرد این حدیثی «فاذا فرغت فانصب»
اطلاعات
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز میان ببرد ناگه، دل من بتی شکر لب
بدو رخ برادر مه، بدو زلف نایب شب
هوش مصنوعی: به ناگاه بتی با لبهای شیرین از میان میآید و دل من را میبرد. او برادری زیبا دارد که مانند ماه میدرخشد و زلفهایش همچون نای شب تاریک است.
دو کمند عنبرینش، ز خم و گره مسلسل
دو عقیق شکرینش، ز دو گوهر مرکب
هوش مصنوعی: دو رشته کمند زعفرانی او، به شکل خمیده و گرهدار مانند دو دانه عقیق شیرین است، که با هم ترکیب شدهاند.
قدم نظر شکسته، رخش از فروغ بیحد
گذر سخن ببسته، دهنش ز تنگی لب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و حالتی خاص از یک فرد میپردازد. قدمهای او نشاندهندهی حسی عمیق و درونی است، و چهرهاش با درخششی بینظیر درخشان است. اما در عین حال، او به گونهای درگیر شده که نمیتواند به راحتی صحبت کند و این امر ناشی از تنگی یا کمبود جا در دهانش است. درواقع، او تحت تاثیر احساساتش، در حالتی از خاموشی و سکوت قرار دارد.
دوهزار جان تشنه، نگرد در او و او را
پر از آب زندگانی، شده روی چاه غبغب
هوش مصنوعی: دو هزار نفر تشنه، در دشت بیآب میگردند و در جستجوی آب حیات هستند. در کنار چاه، کسی ایستاده و به شکلی دلسوز و امیدوار به دیدن آب، خود را آماده کرده است.
شده کیسهدار دلها، دلش از طویله دُر
زده کاروان جانها، مهش از میان عقرب
هوش مصنوعی: دلها به مانند کیسهای پر از احساسات و افکار هستند، و در اینجا، دل شخصی بهاندازهای پر ارزش و باارزش است که میتواند روحها را به خود جذب کند. او از آهنگی دلانگیز و عشقی عمیق به دیگران نزدیک میشود، در حالی که زیبایی او همچون ماه در میان ستارگان میدرخشد.
بنشستم و زمانی، به رخش نگاه کردم
دل از این نشسته در خون تن از آن فتاده در تب
هوش مصنوعی: نشستم و مدتی به چهرهاش خیره شدم، دل من در غم و اندوه غرق بود و تنم از شدت عشق و حال دچار تب شده بود.
چو سؤال بوسه کردم، به کرشمه گفت با من
تو نه مرد این حدیثی «فاذا فرغت فانصب»
هوش مصنوعی: وقتی سوال بوسه را مطرح کردم، او با ناز و کرشمه گفت که تو در این موضوع مردی نیستی. پس از اینکه کارم تمام شد، به کار خود ادامه بده.