گنجور

شمارهٔ ۲۳

آن چشم مست بین که خرد در خمار اوست
و آن لعل چون شکر که روان‌ها شکار اوست
عمری است تا چو شمع به امید یک سخن
موقوف‌پرور دهن تنگ‌بار اوست
تا کی به خنده‌ای سردندان کند سپید
صد جان، برلب آمده در انتظار اوست
زرین رخ مرا که ز خون گشت پُر نگار
عذری که ظاهر است رخ چونان نگار اوست
معشوق دل غم و می و جانانه‌ی من او
ما هر دو در میانه و او در کنار اوست
هرگز به اختیار بلا خواست هیچکس؟
در جان من نگر که بلا اختیار اوست
گفتم اثیر را بکش و رستی از بلاش
دل گفت این حدیث از او خواه، کار اوست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن چشم مست بین که خرد در خمار اوست
و آن لعل چون شکر که روان‌ها شکار اوست
هوش مصنوعی: به او نگاه کن که چشمانش مست و غرق در خواب و خیال است و آن لب‌های شیرینش مانند شکر همه را جذب خود کرده است.
عمری است تا چو شمع به امید یک سخن
موقوف‌پرور دهن تنگ‌بار اوست
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که مانند شمع، به امید شنیدن یک کلام خوب، صبر کرده‌ام و در انتظارم، اما او به من بی‌توجهی می‌کند.
تا کی به خنده‌ای سردندان کند سپید
صد جان، برلب آمده در انتظار اوست
هوش مصنوعی: تا کی می‌خواهی با خنده‌ای یخ‌زده، به ظلمت روزها ادامه دهی؟ چندین جان در انتظار آن لحظه‌ای هستند که او بیاید.
زرین رخ مرا که ز خون گشت پُر نگار
عذری که ظاهر است رخ چونان نگار اوست
هوش مصنوعی: چهره طلایی من که از خون رنگین شده است، همانند نقش و نگار زیبایی است که در عذرا نمایان است.
معشوق دل غم و می و جانانه‌ی من او
ما هر دو در میانه و او در کنار اوست
هوش مصنوعی: عشق من هنوز در دل من جا دارد و این درد و غم در پی اوست. هر دوی ما در مرکز توجه هستیم و او همیشه در کنار من است.
هرگز به اختیار بلا خواست هیچکس؟
در جان من نگر که بلا اختیار اوست
هوش مصنوعی: هیچ‌کس خواسته یا ناخواسته به بلا و سختی مبتلا نمی‌شود. اما در وجود من، این مشکل از اراده اوست.
گفتم اثیر را بکش و رستی از بلاش
دل گفت این حدیث از او خواه، کار اوست
هوش مصنوعی: به او گفتم که مشکل را حل کند و از این وضعیت رهایی یابد، او در پاسخ گفت که این داستان را از خود او بپرس، زیرا این کار به او مربوط می‌شود.