شمارهٔ ۸۳ - مدح اقضی القضات رکن الدین حافظ همدانی
ای بر همه دشمنان مُقدم
اکرمت جمال خیر مَقدم
خرگاه شرف زدی دگر بار
بر دامن این کبود طارم
وز نور تو یافت رتبتی نو
این گنبد هفت طاق محکم
هرّای نجوم بر فکنده
در بارگه تو شام ادهم
گاه از تو دواج ابر زربفت
گاه از تو قبای چرخ معلم
تو کعبه خلق و چشمه نور
زیر قدم تو همچو زمزم
رشا شه صنعت تو در باغ
بر چهره یاسمین زند، نم
تو گوهر آبی و از این روی
بستان فلک به توست خرم
هنگام عطا ز کیسه تو
گل پیش کش صبا کند، شم
ماتم زده ای است چرخ گردان
در جامه و قد، کبودی و خم
بردار ز روی برقع ابر
تا خرقه کند لباس ماتم
وز مقدم عید مژده ئی ده
تا کله زنند صحن عالم
پر خون چو شفق، چراست چشمت
افتاده دو خفته، تنگ بر هم
کحل النوری، طلب کن، اعنی
خاک در صاحب معظم
آن مقصد سالکان همت
مقصود وجود نسل آدم
رکن الدین، رکن کعبه دین
آن بر حرمش قبای محرم
حسنیوه که حسن اهتمامش
بر خستگی عناست مرهم
رکنی مکی نسب چو کعبه
در کل جهان چو ذات او کم
جاسوسی غیب را دل او
چون هدهد و آستانه جم
احیای موات را دم او
روح الله و آستین مریم
یک گل ز ولای اوست جنت
یک تف ز خلاف او جهنم
هر دل که وثاق مهر او نیست
نه نشیند با مراد یک دم
هر گردن کان نه بر خط اوست
سیلی ی بلا خورد دمادم
ای رایت ملت از تو منصور
وی آیت نصرت از تو معزم
در ناصیه ی تو مهر پیدا
در آستی تو بحر مد غم
با کلک تو ذوالفقار تقدیر
گفته: بزبان عجز کارم
بی شوکت تو کرو، فسان یافت
دندان نهنگ و ناب ارقم
هرگز جگر نبیره ی بحر
سفته نشود بدشنه غم
روباه حریم تو ز جرات
یک یک بکند سبال ضیغم
شاگرد وثاق تو بسیلی
تو تو بدرد قفای رستم
بی رائض سطوت تو صفرا
پالان نه نهد براشقر دم
با آب رخت گل از تظلم
بر خاک زند ردای ملحم
کلک تو ز مرتبت بخندد
بر قامت رمح و ریش پرچم
چون شرع ز رمز پرده بگشاد
جز خاطر تو ندید همدم
چون غیب ز رخ نقاب برداشت
جز فکرت تو نیافت محرم
با روح تو گفت: عقل فعال
کای ساقی انبیاء تقدم
مالید کفت سحاب را گوش
کای کودک بی خرد تعلم
گر رام شدی ز راد بهرام
بکران عزیمت تو ملجم
ببریده به پیش نوک کلکت
انصاف ز دیده ی قضا، نم
بزود به صیقل جمالت
شرع از دل آخرالزمان غم
ای فکر تو را که در ترقی
چرخ آمده بام و علم سلم
احوال رهی نماند آخر
بر خاطر اشرف تو مبهم
عهد تو و مدح غیری و من
جم دیده و دست دیو و خاتم
ای مدحت تو مرا مخمر
وی خلعت تو مرا مسلم
قدر من و شعر من تو دانی
چون قیمت جعد و مرد دیلم
در صدر تو افصح جهانم
و آنجا که نه حضرت تو، ابکم
زیرا که سمج بود تیمم
خیمه زده در میانه یم
تا شهرودی است ساخته طبع
نار از وی زیر و آب از او. بم
در مجلس خوشدلی همی تاز
بر مرکب خرمی همی چم
عید تو به لهو باد مقرون
عمر تو به حشر باد منظم
احوال حسود تو پریشان
اسباب مراد تو فراهم
شمارهٔ ۸۲ - مدح شرف الاسلام صدرالدین خجندی رئیس شافعیه اصفهان: ای بوجود تو زنده پیکر انعامشمارهٔ ۸۴ - مدح سید عمادالدین مردانشاه بن عربشاه: چون بر آهیخت سرور اجرام
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بر همه دشمنان مُقدم
اکرمت جمال خیر مَقدم
هوش مصنوعی: ای کسی که بر همه دشمنان برتری داری، جمال تو همواره بهترین آغاز و ورود است.
خرگاه شرف زدی دگر بار
بر دامن این کبود طارم
هوش مصنوعی: ای بزرگی، دوباره بر دامان این آسمان آبی ناز فرو فرود آمدی.
وز نور تو یافت رتبتی نو
این گنبد هفت طاق محکم
هوش مصنوعی: از نور تو این گنبد هفت طاق به مقام و مرتبهای جدید دست یافته است.
هرّای نجوم بر فکنده
در بارگه تو شام ادهم
هوش مصنوعی: در بارگاه تو، ستارهها و سیارات به خوبی درخشیدهاند و زیباییهای شب را تحت تأثیر قرار دادهاند.
گاه از تو دواج ابر زربفت
گاه از تو قبای چرخ معلم
هوش مصنوعی: گاه آسمان به زیبایی و لطافت خاصی میدرخشد و گاه تو خود به مانند لباس گرانبهایی در این دنیا جلوهگری میکنی.
تو کعبه خلق و چشمه نور
زیر قدم تو همچو زمزم
هوش مصنوعی: تو سرچشمه وجود و نور هستی و مانند آب زلال زمزم به پاهایت برکت و مقام میبخشند.
رشا شه صنعت تو در باغ
بر چهره یاسمین زند، نم
هوش مصنوعی: رطوبت دلپذیری که از هنر تو در باغ بر روی گل یاسمن مینشیند، نشان از زیبایی و لطافت تو دارد.
تو گوهر آبی و از این روی
بستان فلک به توست خرم
هوش مصنوعی: تو مانند یک گوهر آبی هستی و به همین دلیل، آسمان و دنیا به تو اختصاص یافتهاند و تو را خوشبخت میسازند.
هنگام عطا ز کیسه تو
گل پیش کش صبا کند، شم
هوش مصنوعی: در زمان بخشش، باد صبا از کیسه تو گلهایی را به عنوان هدیه به دیگران تقدیم میکند.
ماتم زده ای است چرخ گردان
در جامه و قد، کبودی و خم
هوش مصنوعی: چرخ زمان با پوشش و قامت زخم دیده و کبود، مانند کسی است که در سوگ به سر میبرد.
بردار ز روی برقع ابر
تا خرقه کند لباس ماتم
هوش مصنوعی: باران را از چهره ابر کنار بزن تا روحیهای شاداب بوجود آید و غم و اندوه را کنار بزند.
وز مقدم عید مژده ئی ده
تا کله زنند صحن عالم
هوش مصنوعی: از نوید سال نو بشارت ده تا همه جا جشن و سرور برپا شود.
پر خون چو شفق، چراست چشمت
افتاده دو خفته، تنگ بر هم
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند آسمان صبحگاهان، پر از اشک و غم است و در حالی که به خواب رفتهای، به هم فشرده و نزدیک به هم هستید.
کحل النوری، طلب کن، اعنی
خاک در صاحب معظم
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که باید از خاک آن شخص بزرگوار و باارج، که چشمها را روشن میکند، طلب کنی. به نوعی اشاره به ارزش و عظمت فردی دارد که موجب روشنی و زیبایی میشود.
آن مقصد سالکان همت
مقصود وجود نسل آدم
هوش مصنوعی: سالمندان و رهروان در جستجوی هدف نهایی خود، به دنبال تحقق وجود نسل آدمی هستند.
رکن الدین، رکن کعبه دین
آن بر حرمش قبای محرم
هوش مصنوعی: رکن الدین، محور و اساس دین است؛ او مانند کعبهای است که حرم دین به دور او میچرخد و لباس احترام و پاکی بر تن دارد.
حسنیوه که حسن اهتمامش
بر خستگی عناست مرهم
هوش مصنوعی: حسنیوه به این معنی است که حسن و توجه او بر روی خستگی و مشکلات دیگران، مانند درمانی برای آنهاست.
رکنی مکی نسب چو کعبه
در کل جهان چو ذات او کم
هوش مصنوعی: تو از نسل مکی هستی و مانند کعبه، در تمام جهان جایگاه ویژه و مقدسی داری، اما مانند ذات او، به ظاهر کوچک و غیرقابل دسترسی به نظر میروی.
جاسوسی غیب را دل او
چون هدهد و آستانه جم
هوش مصنوعی: دل او قادر است اسرار پنهان را کشف کند، مانند هدهد که پیامهای مهم را برای سلیمان میآورد.
احیای موات را دم او
روح الله و آستین مریم
هوش مصنوعی: تحریک و زنده کردن زمینهای مرده به دست او، روحالله و کمک مریم انجام میشود.
یک گل ز ولای اوست جنت
یک تف ز خلاف او جهنم
هوش مصنوعی: یک گل از محبت و راه او، بهشت است و یک جرقه از نافرمانی او، جهنم خواهد بود.
هر دل که وثاق مهر او نیست
نه نشیند با مراد یک دم
هوش مصنوعی: هر دلی که به محبت او وابسته نیست، هرگز نمیتواند با آرزوهایش به آرامش دست یابد.
هر گردن کان نه بر خط اوست
سیلی ی بلا خورد دمادم
هوش مصنوعی: هر گردنی که زیر سایه قضا و قدر قرار دارد، همواره در معرض بلا و مصیبت است.
ای رایت ملت از تو منصور
وی آیت نصرت از تو معزم
هوش مصنوعی: ای پرچم ملت، تویی که پیروزمند و نشانهی حمایت و یاری از تو برتر و بزرگوار هستی.
در ناصیه ی تو مهر پیدا
در آستی تو بحر مد غم
هوش مصنوعی: در پیشانی تو نشانهای از مهر قابل مشاهده است و در آغوش تو دریایی از غم وجود دارد.
با کلک تو ذوالفقار تقدیر
گفته: بزبان عجز کارم
هوش مصنوعی: با شیوه و نیرنگ تو، تقدیر مانند ذوالفقار، به من میگوید که من در وضعی ناتوان و درمانده هستم.
بی شوکت تو کرو، فسان یافت
دندان نهنگ و ناب ارقم
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، همه چیز بیارزش و ضعیف است، حتی آنچه که به نظر بزرگ و قدرتمند میآید، مانند دندان نهنگ که در حقیقت هیچ است.
هرگز جگر نبیره ی بحر
سفته نشود بدشنه غم
هوش مصنوعی: هرگز دل فرزند دریا از غم و اندوه خالی نخواهد شد.
روباه حریم تو ز جرات
یک یک بکند سبال ضیغم
هوش مصنوعی: روباه از ترس تو، جرات نکرده که به یکی از مرزهای تو نزدیک شود.
شاگرد وثاق تو بسیلی
تو تو بدرد قفای رستم
هوش مصنوعی: تو همچون فردی هستی که به خوبی از پس چالشها برمیآید و میتوانی با شجاعت و تواناییهایی مشابه رستم، در برابر مشکلات ایستادگی کنی.
بی رائض سطوت تو صفرا
پالان نه نهد براشقر دم
هوش مصنوعی: بیتردید هیچ کسی نمیتواند به چیزی که از آن بیخبر است، نزدیک شود. کسی که وابسته به قدرت تو نیست، نمیتواند تنها به شجاعت و توانایی خود، به مقامی دست یابد.
با آب رخت گل از تظلم
بر خاک زند ردای ملحم
هوش مصنوعی: با آب، لباس گل را از بدبختی بر زمین میزنم.
کلک تو ز مرتبت بخندد
بر قامت رمح و ریش پرچم
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو آنچنان است که حتی نازکی نیز بر قد و قامت تیر و تار پرچم میخندد.
چون شرع ز رمز پرده بگشاد
جز خاطر تو ندید همدم
هوش مصنوعی: زمانی که قوانین و اصول مذهبی از راز و رمز خود پرده برداشتند، جز برای دل و خاطر تو هیچ همدم و همراهی دیده نمیشود.
چون غیب ز رخ نقاب برداشت
جز فکرت تو نیافت محرم
هوش مصنوعی: وقتی که پرده از چهره غیب کنار رفت، تنها اندیشه تو بود که رازدار باقی ماند.
با روح تو گفت: عقل فعال
کای ساقی انبیاء تقدم
هوش مصنوعی: عقل فعال به روح تو گفت: ای ساقی انبیاء، تو برتری و تقدم داری.
مالید کفت سحاب را گوش
کای کودک بی خرد تعلم
هوش مصنوعی: باران، به ابر گوشزد کرد که ای کودک نادان، آموزش ببین.
گر رام شدی ز راد بهرام
بکران عزیمت تو ملجم
هوش مصنوعی: اگر آرام گرفتهای و تسلیم شدهای، بهسوی سرزمینهای ناشناخته و دور میروی.
ببریده به پیش نوک کلکت
انصاف ز دیده ی قضا، نم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی هر چیزی از عدالت و انصاف جدا میشود، نتیجهاش میتواند باعث تلخی و ناامیدی در زندگی شود. در واقع، به دوری از انصاف و عدالت اشاره دارد و نشان میدهد که عواقب ناشی از آن میتواند به شکستی منجر شود.
بزود به صیقل جمالت
شرع از دل آخرالزمان غم
هوش مصنوعی: به زودی زیبایی تو در دل غمهای آخرالزمان تیز و درخشان خواهد شد.
ای فکر تو را که در ترقی
چرخ آمده بام و علم سلم
هوش مصنوعی: ای فکر تو که به خاطر پیشرفت زمان، همواره در اوج علم و دانش قرار داری.
احوال رهی نماند آخر
بر خاطر اشرف تو مبهم
هوش مصنوعی: حال و روز من دیگر بر خاطرت، ای اشرف، مبهم نخواهد ماند.
عهد تو و مدح غیری و من
جم دیده و دست دیو و خاتم
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به ارتباط خود با دیگری و مدح او اشاره میکند. او به وفاداریاش نسبت به عهدی که با دیگری دارد، تأکید میکند، در حالی که خود را در وضعیتی دشوار و ناخوشایند توصیف میکند، شبیه به موجودی شیطانی با نشانههای خاص. این کار نشاندهندهی تضاد میان وفاداری و شرایط ناخوشایندش است.
ای مدحت تو مرا مخمر
وی خلعت تو مرا مسلم
هوش مصنوعی: ای تو که ستایش و تمجید تو برای من همچون شراب مستکننده است و لباس نعمت و کرمت بر بدن من چون پیروزی و ایمان است.
قدر من و شعر من تو دانی
چون قیمت جعد و مرد دیلم
هوش مصنوعی: تو میدانی که چه ارزشی دارم و شعرهایم چگونهاند، همانطور که قیمت موهای پرپشت و زیبایی یک مرد دلی را میشناسی.
در صدر تو افصح جهانم
و آنجا که نه حضرت تو، ابکم
هوش مصنوعی: تو در اوج بلاغت و فصاحت هستی و در جایی که تو حضور نداری، من از بیان عاجزم.
زیرا که سمج بود تیمم
خیمه زده در میانه یم
هوش مصنوعی: چرا که اصرار و جدیت تیمم، همچون خیمهای در وسط دریا، مشهود و مشخص است.
تا شهرودی است ساخته طبع
نار از وی زیر و آب از او. بم
هوش مصنوعی: تا زمانی که شهرودی وجود دارد، روح و خلاقیت او مانند آتش سوزان است و از دل او سرچشمه میگیرد.
در مجلس خوشدلی همی تاز
بر مرکب خرمی همی چم
هوش مصنوعی: در جمع شادمانی، با شادی و نشاط در حال حرکت هستم.
عید تو به لهو باد مقرون
عمر تو به حشر باد منظم
هوش مصنوعی: عید تو با خوشی و سرگرمی همراه است و زندگیات به شکل بینظم و بیحالی پیش میرود.
احوال حسود تو پریشان
اسباب مراد تو فراهم
هوش مصنوعی: حالت نگران حسود در حالی که وسایل رسیدن به خواستهات فراهم شده است.

اثیر اخسیکتی