گنجور

شمارهٔ ۸۲ - مدح شرف الاسلام صدرالدین خجندی رئیس شافعیه اصفهان

ای بوجود تو زنده پیکر انعام
کرده جلال تو شهربند، بر اوهام
پشت کرم صدر دین که با نسب تو
یافت خجند افتخار بر همه اسلام
لمعه رای تو نور شمسه ی خورشید
طایر قدر تو طاق گنبد اجرام
سوخته خرمن چو ماه خوشه چنی مر
در دم آن جرم دود بار شرر نام
خامه ی تو صوفیان عالم جان را
پرده در و پرده دار آمده چون شام
صبح گسل تیغ انتقام تو چون مرگ
شاخ شکن باد امتحان تو چون دام
مرد خلاف تو دل رمیده تر از مرغ
نام سخای تو مرد گیر تر از دام
پای تو بندد رکاب ذروه ی افلاک
داغ تو دارد سرین ابلق ایام
سر ز گریبان ز بدو کار برآورد
فکر سبک پای تو ز دامن انجام
نقش قدر پیش چشم ذهن تو ظاهر
رخش قضا زیر ران همت تو رام
با تو اگر برکشد سپهر سر از جور
میل کشندش بهر دو چشم چو بادام
جاه تو در عالمی که دامن دورش
بسته نگردد ز سایه ی سحر و شام
لطف تو جان بخش چون مجالست خاص
قهر تو خونخوار چون مخالفت عام
جرعه ی کین تو بدگوار تر از یاس
طعمه ی مهر تو سازگار تر از کام
همچو هنر شاخ طاعت تو، ثمرده
همچو خرد خاک درگه تو نکو نام
طفل امل را که سیر شیر کف توست
موی ثناگوی سر برآرد از اندام
ای تو فلک جنبشی که خیمه برون زد
قدر تو آرامگه جنبش و آرام
گرچه برافراخت ساحت شرف تو
مجلس شاه جهان بزیور انعام
نور جلال تو، خلعتی است بسنده
کز تو برد هم چو سایه تا با بدکام
شاه مرصع کند قراب و لیکن
زیور اصلی ز معدن آرد صمصام
جسم ز جان یافت خلعت ار چه بصورت
کسوت ارواح گشت صدره اجسام
چون دگران پادشاه نز عملی تو
شیر بمنشور نیست والی آجام
از پُف هر ناقص این چراغ نمیرد
نور الهیش ضامن است باتمام
مهر چه غوغا کند چوچتر برافراخت
شهپر سیمرغ سرکشد ببر شام
هر سر کاو خاکپای هندوی تو نیست
همچو سر هندوانه باد، ز سرسام
ای نظرت درس کرده سخته اسرار
چون دهمت من زحال خویشتن اعلام
گشت مرا پایبازی زمن شوخ
سوخت مرا دستکاری فلک خام
زاغ سپید است باز فضل، بدان من
عزلت سیمرغ جسته ام ز پی نام
خدمت جهان کم کنم که فزون است
پایه نطقم ز قد کوته افهام
ندمت شاهان وقت را به سعادت
گردن سیلی بباید و لب دشنام
روغن فندق شده است مکرمت امروز
پسته صفت زان زبان کشیدم در کام
ایکه ز معماری دم قلم تو
تا ابد احکام یافت قلعه احکام
گرچه خدا را بود شفیع محال است
سجده ابدال در نشیمن اصنام
چون تو بدنبال چشم فکر به بینی
چهره ی آغاز از دریچه انجام
من چه دهم شرح کاین نتیجه بیک سال
چون شود اندر کنار دایه ی اکرام
دایره ی میم چرخ یک الف طبع
جز تو ندانم که لایق است بدین لام
هودج عیوق را ردای تو منجوق
لشکر تقدیر را ز علم تو اعلام
نام مریدت طراز خرقه برحبیس
مغز حسودت نیام خنجر بهرام

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای بوجود تو زنده پیکر انعام
کرده جلال تو شهربند، بر اوهام
هوش مصنوعی: وجود تو باعث حیات و شکوهمندی این جهان است، و جلال و عظمت تو بر تصورات و اندیشه‌ها سایه افکنده است.
پشت کرم صدر دین که با نسب تو
یافت خجند افتخار بر همه اسلام
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که خجند، به خاطر اینکه نسبت او به کرم (شخصیتی بارز در دین) می‌رسد، به خود می‌بالد و این امر باعث افتخار او بر کل جامعه اسلامی می‌شود. در واقع، او به خاطر این نسبت و مقامش در دین، احساس غرور و افتخار می‌کند.
لمعه رای تو نور شمسه ی خورشید
طایر قدر تو طاق گنبد اجرام
هوش مصنوعی: درخشش نظر تو همچون روشنی خورشید است و ارزش تو مانند پرنده‌ای است که بر فراز گنبد ستاره‌ها قرار دارد.
سوخته خرمن چو ماه خوشه چنی مر
در دم آن جرم دود بار شرر نام
هوش مصنوعی: زمانی که خوشه‌چین در میان خرمن‌های سوخته کار می‌کند، دمی به یاد می‌آورد که چگونه آن جرم دودی که به‌همراه شررها به‌وجود می‌آید، در سرش می‌گذرد.
خامه ی تو صوفیان عالم جان را
پرده در و پرده دار آمده چون شام
هوش مصنوعی: قلم تو مثل یک صوفی، جان را به صورتی عمیق و با معنویت در می‌آورد؛ درست همان‌طور که شام به عنوان زمانی برای آرامش و تفکر شناخته می‌شود.
صبح گسل تیغ انتقام تو چون مرگ
شاخ شکن باد امتحان تو چون دام
هوش مصنوعی: صبح، زخم انتقام تو مانند تیغی برنده است و امتحان تو همانند دامی است که بر سر راه باد قرار دارد.
مرد خلاف تو دل رمیده تر از مرغ
نام سخای تو مرد گیر تر از دام
هوش مصنوعی: دل مردی که با توست، بیشتر از یک پرنده وحشت‎زده شده و اطلاعاتی که درباره بخشندگی تو دارد، او را بیشتر در تنگنا قرار داده است.
پای تو بندد رکاب ذروه ی افلاک
داغ تو دارد سرین ابلق ایام
هوش مصنوعی: پای تو به اوج آسمان‌ها متصل است و گرمای حضورت، بر روزگار تأثیر می‌گذارد.
سر ز گریبان ز بدو کار برآورد
فکر سبک پای تو ز دامن انجام
هوش مصنوعی: سر از گریبان برداشتم و به کارهای او فکر کردم، پای تو به دامن سرنوشت نزدیک شده است.
نقش قدر پیش چشم ذهن تو ظاهر
رخش قضا زیر ران همت تو رام
هوش مصنوعی: نقش تقدیر در ذهن تو به وضوح دیده می‌شود و سرنوشت زیر اراده و تلاش تو به آرامش می‌رسد.
با تو اگر برکشد سپهر سر از جور
میل کشندش بهر دو چشم چو بادام
هوش مصنوعی: اگر آسمان بخواهد از روی ناپسندیش سر بردارد، به خاطر دو چشمان زیبا و مثل بادام تو، مجبور است که تسلیم شود.
جاه تو در عالمی که دامن دورش
بسته نگردد ز سایه ی سحر و شام
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه تو در جهانی که به دور آن دامن نمی‌زنند، تحت تأثیر شب و روز قرار نمی‌گیرد.
لطف تو جان بخش چون مجالست خاص
قهر تو خونخوار چون مخالفت عام
هوش مصنوعی: مهرت جانم را revive می‌کند، بسان دوستی خاص و عمیق؛ اما غضبت مانند دشمنی عمومی و ویران کننده است.
جرعه ی کین تو بدگوار تر از یاس
طعمه ی مهر تو سازگار تر از کام
هوش مصنوعی: نوشیدن کینه تو برای من سخت‌تر از یاس است و دلیلی که از مهر تو باشد، برای من قابل تحمل‌تر از آرزوی دیگران است.
همچو هنر شاخ طاعت تو، ثمرده
همچو خرد خاک درگه تو نکو نام
هوش مصنوعی: همچون هنری که در سایه‌ی اطاعت تو رشد کرده، خردی که در کنار خاک و درگاه تو، نیکو و با ارزش است.
طفل امل را که سیر شیر کف توست
موی ثناگوی سر برآرد از اندام
هوش مصنوعی: کودک آرزوها، که از شیر محبت تو سیراب شده است، با موهایش که مثل زینت‌بخش به نظر می‌آید، به ستایش و شکرگزاری از تو می‌پردازد.
ای تو فلک جنبشی که خیمه برون زد
قدر تو آرامگه جنبش و آرام
هوش مصنوعی: ای تو آسمان که به حرکت درآمدی و خیمه‌ای برپا کردی، جایگاه تو محلی است برای جنبش و سکون.
گرچه برافراخت ساحت شرف تو
مجلس شاه جهان بزیور انعام
هوش مصنوعی: اگرچه موقعیت و اعتبار تو در کرانه‌های شرف به قدری است که به زینت بخشیدن به مجلس پادشاه جهانی، اما...
نور جلال تو، خلعتی است بسنده
کز تو برد هم چو سایه تا با بدکام
هوش مصنوعی: نور عظمت تو، مانند لباسی است که به اندازه کافی درخشان است و هر کسی که به تو نزدیک شود، مانند سایه‌ای از آن بهره‌مند می‌شود و از بدی‌ها دور می‌ماند.
شاه مرصع کند قراب و لیکن
زیور اصلی ز معدن آرد صمصام
هوش مصنوعی: شاه با جواهرات زیبا و درخشان گردنبند می‌سازد، اما زیبایی واقعی از عمق زمین و از معدن به دست می‌آید.
جسم ز جان یافت خلعت ار چه بصورت
کسوت ارواح گشت صدره اجسام
هوش مصنوعی: تن انسان از روح گرفته شده است و هر چند که به صورت لباس و جسم درآمده، اما در واقع همان مقام ارواح و روحانیت را دارد.
چون دگران پادشاه نز عملی تو
شیر بمنشور نیست والی آجام
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که اگر تو مانند دیگران پادشاه و مهم هستی، پس اعمال و کارهایت باید با شجاعت و قدرت همراه باشد. در واقع، آنچه که تو انجام می‌دهی باید نشان‌دهنده قدرت و سلطنت تو باشد. اگر این‌گونه نباشد، نمی‌توانی به‌طور حقیقی در جایگاه خود باقی بمانی.
از پُف هر ناقص این چراغ نمیرد
نور الهیش ضامن است باتمام
هوش مصنوعی: اگرچه چراغ‌های ناقص ممکن است خاموش شوند، اما نور الهی آن‌ها همیشه برقرار است و این نور به تمامیت خود ادامه خواهد داد.
مهر چه غوغا کند چوچتر برافراخت
شهپر سیمرغ سرکشد ببر شام
هوش مصنوعی: هرگاه مهر و عشق به اوج خود برسد و به قله‌ای بلند دست یابد، آن‌گاه قدرت و شکوه سیمرغ، نماد زیبایی و توانمندی، نیز نمایان می‌شود و در دل شب، ببر سایه خود را بر زمین می‌افکند.
هر سر کاو خاکپای هندوی تو نیست
همچو سر هندوانه باد، ز سرسام
هوش مصنوعی: هر کسی که زیر پای تو قرار ندارد، مثل سر هندوانه (که به راحتی جدا می‌شود) بی‌دلیل و ناپایدار است.
ای نظرت درس کرده سخته اسرار
چون دهمت من زحال خویشتن اعلام
هوش مصنوعی: ای کسی که به نگاه تو علم و حکمت آموخته‌ام، چگونه می‌توانم حال و روز خود را به تو بگویم و از رازهای درونم پرده بردارم؟
گشت مرا پایبازی زمن شوخ
سوخت مرا دستکاری فلک خام
هوش مصنوعی: خود را در بازی روزگار می‌بینم که سرشار از شوخی و لطافت است و در عین حال، سرنوشت با دستانش به من آسیب می‌زند.
زاغ سپید است باز فضل، بدان من
عزلت سیمرغ جسته ام ز پی نام
هوش مصنوعی: من در تلاش هستم تا به موفقیت و فضیلت دست پیدا کنم و به همین دلیل از زندگی و تنهایی آسمان سیمرغ فرار کرده‌ام تا نامی بلند به دست بیاورم.
خدمت جهان کم کنم که فزون است
پایه نطقم ز قد کوته افهام
هوش مصنوعی: من می‌خواهم در کار خود کم بگذارم، زیرا در مقابل درک مردم، سخنانم کم‌ارزش و سطحی به نظر می‌رسد.
ندمت شاهان وقت را به سعادت
گردن سیلی بباید و لب دشنام
هوش مصنوعی: اگر شاهان بخواهند به سعادت دست یابند، باید با زمان خود هماهنگ باشند و از طعنه و دشنام پرهیز کنند.
روغن فندق شده است مکرمت امروز
پسته صفت زان زبان کشیدم در کام
هوش مصنوعی: امروز با زبان خود از مغز فندق مانند روغن لذیذی را که با خصوصیات پسته درآمیخته، چشیدم و از آن لذت بردم.
ایکه ز معماری دم قلم تو
تا ابد احکام یافت قلعه احکام
هوش مصنوعی: آن کسی که با هنر قلم و خلاقیت خود، به ساختار و شکل‌گیری احکام و قوانین پرداخته، همواره در تاریخ باقی خواهد ماند و آثارش پایدار خواهد بود.
گرچه خدا را بود شفیع محال است
سجده ابدال در نشیمن اصنام
هوش مصنوعی: با وجود اینکه خدا شفیع و یاور است، اما سجده کردن مقربان درگاه او در پیشگاه بت‌ها غیرممکن است.
چون تو بدنبال چشم فکر به بینی
چهره ی آغاز از دریچه انجام
هوش مصنوعی: وقتی که به دنبال یافتن حقیقت و درک عمیق از زندگی هستی، چهره و واقعیت آغازین را از نقطه‌ای که به پایان می‌رسد، مشاهده می‌کنی.
من چه دهم شرح کاین نتیجه بیک سال
چون شود اندر کنار دایه ی اکرام
هوش مصنوعی: چه بگویم از نتیجه یک سال تلاش و کوشش که چگونه در کنار دایه با محبت و احترام، شکل می‌گیرد و به ثمر می‌رسد.
دایره ی میم چرخ یک الف طبع
جز تو ندانم که لایق است بدین لام
هوش مصنوعی: دایره‌ی میم به نشانه‌ی خاصی اشاره دارد و این بیانگر این است که جز تو کسی را لایق نمی‌دانم که در این مقام و موقعیت قرار گیرد. به عبارت دیگر، تو بهترین و شایسته‌ترین فرد هستی.
هودج عیوق را ردای تو منجوق
لشکر تقدیر را ز علم تو اعلام
هوش مصنوعی: به مانند خودخواهی و ناز او، من از قدرت و علم تو بهره می‌برم تا تقدیر و سرنوشت خود را به زیبایی تعیین کنم.
نام مریدت طراز خرقه برحبیس
مغز حسودت نیام خنجر بهرام
هوش مصنوعی: نام پیرویت بر لباس عارفان نقش بسته، اما مغز حسودان مانند خنجری در دست بهرام، می‌تازد.