شمارهٔ ۸۴ - مدح سید عمادالدین مردانشاه بن عربشاه
چون بر آهیخت سرور اجرام
از سر چرمه غروب لکام
گشت بر عرصه اقامت سست
سپه روز را طناب خیام
چهره های منیر بگشادند
اختران از دریچه های ظلام
زورق زر ز ساحل مغرب
ماند در موج بحر جان انجام
عهد کرد آسمان و دزد صفت
خنجر آفتاب را به نیام
رخش چرخ از هلال، در کردن
طوق روشن فکنده بود، خرام
گفتم: این نیم طشت زرین چیست
بر کنار بساط مینا فام
آسمان گفت: مرکب صاحب
داد نعلی بکوش زنگی شام
پشت سنت عماد دین که نهاد
پای اقبال بر سر ایام
آن فرو برده گردن بدعت
وان قوی کرده بازوی اسلام
طالعش فر چهره ی افلاک
طلعتش نور دیده ی اجرام
آنکه ز اسراف سفره کرمش
قرص خورشید را برآمد وام
و آنکه پیمود عزم مساحش
طول و عرض زمانه را بدو کام
سلک بدعت از این گسسته شمر
چون بدو عقد شرح یافت نظام
تا جلالش قدم نرنجاند
آسمان بفکند بساط دوام
در شبانی ز عدل او یابند
محرمیت ذیاب بر اغنام
نوک کلک شهاب کردارش
دهد از سرّ آسمان اعلام
کینش اندر شکر نهد امراض
قهرش از زهر برکشد آلام
هر کجا حزم او گشاید بار
فتنه بر خر نهد دواج دوام
گر ز برق کفش مدد یابد
قطره زرین کند مزاج غمام
خاطر خانیان بجذب نظر
چون عرق برکشد ز راه مسام
دست نقصان بدامنش نرسد
گر کند یک نظر بماه تمام
در او مرحبا زند به صریر
سایلی چون بدور رسد بسلام
ای خلاف رضای تو بسته
عقد زنار بر کمرگه جام
وی هوای و لای تو کرده
پر جواهر زبان کلک و حسام
در کشد مهر آسمان صیدت
حلق سیمرغ را به حلقه دام
طفل یک روزه را، زحرص ثنات
موی ناطق بر آید از اندام
آسمان پیش دانش و حکم ات
بر سر آب کرد نقش احکام
پیکری چون تو کم نگاشته اند
نقشبندان دفتر اوهام
در نیابند گرد رایت تو
گر، دو اسبه سفر کنند افهام
عرصه روزگار تنگ آید
چون زنی بانک بر براق کلام
نادرات از خزانه حفظت
شده بیرون ز حد چند و کلام
نشنوده بصد هزار هزار
حاسدان تو یک ورق را نام
آسمان سوی دشمنانت همی
بر زبان اجل دهد پیغام
که شما کنج خانه بکزینید
چون زد اقبال او علم بر بام
سور احباب و سوز حساد است
اثر این خجسته فال و پیام
نام جوئی خصم نان طلبی است
هر که نان جست کم رسید بنام
ای ز جود تو زرناب شده
مغز زوار در میان عظام
با تو یکتا شدم الف کردار
تا برآیم بصد هزاران لام
خواجه خواجگان نظم شوم
زانکه هستم تو را غلام، غلام
تا تو باشی و باد تا جاوید
کز تو زنده است پیکر انعام
بود و خواهد ثنای دون توام
چون تیمم به پیش دجله حرام
صاحبا، فاضلا، نمی گنجد
قد مدح تو در لباس کلام
گرچه با شعر نیز بر هم بست
طبع تو در مدایح تو زمام
خرد کاری است اصل او آغاز
شرمسازی است حاصل فرجام
رایت شهریار عید رسید
خیمه بر کند خیل ماه صیام
مقدم عید و رحلت رمضان
باد بر تو مبارک و پدرام
از نهیب تو، دهر گردان، سست
در رکاب تو، چرخ توسن، رام
تا کرم را جلال بخشی و عز
حافظت ذوالجلال والاکرام
شمارهٔ ۸۳ - مدح اقضی القضات رکن الدین حافظ همدانی: ای بر همه دشمنان مُقدمشمارهٔ ۸۵ - مدح سید فخرالدین عربشاه: ماولی پرور عدو کاهیم
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون بر آهیخت سرور اجرام
از سر چرمه غروب لکام
هوش مصنوعی: زمانی که ستارگان در آسمان در حال نمایان شدن هستند و غروب آفتاب به آرامی به پایان میرسد.
گشت بر عرصه اقامت سست
سپه روز را طناب خیام
هوش مصنوعی: در یک روز، وقتی که در مکانی آرام و ساکت هستی، احساس میکنی که زمان مانند طنابی نازک در دست توست، و این احساس ممکن است به خاطر ناپایداری و عدم ثباتی باشد که در زندگی وجود دارد.
چهره های منیر بگشادند
اختران از دریچه های ظلام
هوش مصنوعی: ستارههای درخشان از میان تاریکی به روشنایی درآمدند و چهرههای زیبا را نمایان کردند.
زورق زر ز ساحل مغرب
ماند در موج بحر جان انجام
هوش مصنوعی: کشتی طلایی از ساحل مغرب در امواج دریا رها شده و در حال غرق شدن است.
عهد کرد آسمان و دزد صفت
خنجر آفتاب را به نیام
هوش مصنوعی: آسمان با دزدی که خنجر نور خورشید را در چنگ دارد، پیمان بسته است تا آن را به آرامش درآورد و در نیام پنهان سازد.
رخش چرخ از هلال، در کردن
طوق روشن فکنده بود، خرام
هوش مصنوعی: رخسار ماه درخشان مانند هلال است، گویی در آسمان به زیبایی و آرامی در حال حرکت است.
گفتم: این نیم طشت زرین چیست
بر کنار بساط مینا فام
هوش مصنوعی: گفتم: این کاسه زرین که در کنار سفره رنگین است، چیست؟
آسمان گفت: مرکب صاحب
داد نعلی بکوش زنگی شام
هوش مصنوعی: آسمان گفت: ای مرکب صاحب حق، تلاش کن تا زنگی بپوشی و به شام بروی.
پشت سنت عماد دین که نهاد
پای اقبال بر سر ایام
هوش مصنوعی: پشت سنت، پشتیبان دین است که قدمش را بر روزهای خوشبختی نهاده است.
آن فرو برده گردن بدعت
وان قوی کرده بازوی اسلام
هوش مصنوعی: شخصی که به بدعتهای جدید دل بسته است، در حال غرق شدن است، در حالی که دین اسلام با قدرت و قوتی دوباره خود را تحکیم کرده است.
طالعش فر چهره ی افلاک
طلعتش نور دیده ی اجرام
هوش مصنوعی: سرنوشت او، مانند زیبایی آسمانهاست و چهرهاش، همچون روشنایی چشمهای ستارهها میدرخشد.
آنکه ز اسراف سفره کرمش
قرص خورشید را برآمد وام
هوش مصنوعی: کسی که با بخشش و فراوانی سفرهاش، قرص خورشید را به نور خود درآورده است، هیچ گونه وامی بر گردن ندارد.
و آنکه پیمود عزم مساحش
طول و عرض زمانه را بدو کام
هوش مصنوعی: کسی که با اراده و عزم خود به سفر میرود، بر ابعاد و وسعت زمان آگاهی پیدا میکند و به تمام خواستههایش میرسد.
سلک بدعت از این گسسته شمر
چون بدو عقد شرح یافت نظام
هوش مصنوعی: بدعت را از این راه جدا کن، زیرا وقتی نظام به واژهها و چارچوبهای مشخص رسید، معنا و مفهوم آن واضحتر میشود.
تا جلالش قدم نرنجاند
آسمان بفکند بساط دوام
هوش مصنوعی: تا زمانی که عظمت او آسیب نبیند، آسمان بساط بقا را رها میکند.
در شبانی ز عدل او یابند
محرمیت ذیاب بر اغنام
هوش مصنوعی: در شبانی، به خاطر عدالت او، نسبت به گوسفندها احساس نزدیکی و محبت پیدا میکنند.
نوک کلک شهاب کردارش
دهد از سرّ آسمان اعلام
هوش مصنوعی: شهاب به دلیل رفتار خاصش از عمق آسمان خبر میدهد.
کینش اندر شکر نهد امراض
قهرش از زهر برکشد آلام
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که وقتی چیزی شیرین و خوشایند باشد، میتواند باعث دور کردن دردها و مشکلات شود و در نتیجه، قهر و اندوه را از بین ببرد.
هر کجا حزم او گشاید بار
فتنه بر خر نهد دواج دوام
هوش مصنوعی: هر جا که او احتیاط و دقت خود را به کار گیرد، فتنه و آشوب را تحت کنترل میآورد و آرامش را برقرار میسازد.
گر ز برق کفش مدد یابد
قطره زرین کند مزاج غمام
هوش مصنوعی: اگر یک قطره طلا با جاذبه و زیبایی خود از روشنایی برق کمک بگیرد، میتواند حال و هوا را تغییر داده و آن را بهتر کند.
خاطر خانیان بجذب نظر
چون عرق برکشد ز راه مسام
هوش مصنوعی: اگر دل اهل عشق و محبت به کسی بخواهد جلب توجه کند، همچون عرقی که از راه منافذ پوست بیرون میآید، خود را به نمایش میگذارد.
دست نقصان بدامنش نرسد
گر کند یک نظر بماه تمام
هوش مصنوعی: اگر کسی با یک نگاه به ماه کامل، دست از نقصش بردارد، دیگر به دامان آن نمیرسد.
در او مرحبا زند به صریر
سایلی چون بدور رسد بسلام
هوش مصنوعی: در او، صدای زیبایی وجود دارد که با خوشامدگویی به سر و صدا میافزاید، همچنان که وقتی به دور میرسد، به کسی سلام میکند.
ای خلاف رضای تو بسته
عقد زنار بر کمرگه جام
هوش مصنوعی: ای که بر خلاف خواستهات، بندهای گناه به کمرم بسته شده است.
وی هوای و لای تو کرده
پر جواهر زبان کلک و حسام
هوش مصنوعی: او در آرزوی نام و مقام توست و به زبانش کلمات زیبا و ارزشمندی چون جواهر میچرخد.
در کشد مهر آسمان صیدت
حلق سیمرغ را به حلقه دام
هوش مصنوعی: آسمان با عشق و محبتش تو را گرفتار میکند و سیمرغ را به دام میاندازد.
طفل یک روزه را، زحرص ثنات
موی ناطق بر آید از اندام
هوش مصنوعی: نوزادی که تنها یک روز از تولدش گذشته است، به خاطر اشتیاق و تمایل شدیدش به محبت و توجه دیگران، به گونهای رفتار میکند که گویی میتواند صحبت کند و احساساتش را بیان کند.
آسمان پیش دانش و حکم ات
بر سر آب کرد نقش احکام
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر دانش و تصمیم تو، بر روی آب تصویری از قوانین را نقش زد.
پیکری چون تو کم نگاشته اند
نقشبندان دفتر اوهام
هوش مصنوعی: جسمی همانند تو را در کتاب خیالها بسیار کم نوشتهاند.
در نیابند گرد رایت تو
گر، دو اسبه سفر کنند افهام
هوش مصنوعی: اگر نتوانند دور تو به گشت و گذار بیفتند، حتی اگر دو اسب هم داشته باشند، نمیتوانند به درک و فهم درستی دست یابند.
عرصه روزگار تنگ آید
چون زنی بانک بر براق کلام
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی تنگ و سخت میشود، انسان با نیروی کلام و بیان قوی خود میتواند از این مشکلات عبور کند.
نادرات از خزانه حفظت
شده بیرون ز حد چند و کلام
هوش مصنوعی: چندین جواهر گرانبها از گنجینهات نگهداری شده و بیش از حدی که بیان شود، ارزش دارند.
نشنوده بصد هزار هزار
حاسدان تو یک ورق را نام
هوش مصنوعی: با وجود صدها هزار حسود و دشمن، تو باید به یک صفحه نام نیک خود توجه کنی.
آسمان سوی دشمنانت همی
بر زبان اجل دهد پیغام
هوش مصنوعی: آسمان به دشمنانت پیام میدهد که مرگ در کمین آنهاست.
که شما کنج خانه بکزینید
چون زد اقبال او علم بر بام
هوش مصنوعی: شما در خانه نشستهاید و انتظار میکشید، در حالی که او به موفقیتهایی دست پیدا کرده و در اوج قرار دارد.
سور احباب و سوز حساد است
اثر این خجسته فال و پیام
هوش مصنوعی: دوستان و عزیزان در شادی و خوشحالی گرد هم آمدهاند، اما حسادت برخی افراد باعث ایجاد تنش و ناراحتی شده است. این وضعیت ناشی از نشانهها و پیامهای خوبی است که در زندگی پیش آمده.
نام جوئی خصم نان طلبی است
هر که نان جست کم رسید بنام
هوش مصنوعی: در اینجا بیان شده است که اگر کسی به دنبال نام و شهرت باشد و به دنبال نان و معیشت نباشد، در حقیقت در جستجوی نام و آوازه است، و این جستجو باعث میشود که او کمتر به آنچه واقعاً نیاز دارد، یعنی نان و زندگی، برسد. به عبارتی، کسانی که به دنبال نام و مقام هستند، ممکن است از نیازهای اصلی زندگی دور بمانند.
ای ز جود تو زرناب شده
مغز زوار در میان عظام
هوش مصنوعی: به خاطر بخشش تو، مغز زوار مانند طلا در میان استخوانها تبدیل شده است.
با تو یکتا شدم الف کردار
تا برآیم بصد هزاران لام
هوش مصنوعی: با تو یکی شدم تا کارهایم را به خوبی انجام دهم و به نتیجههای بسیار زیادی برسم.
خواجه خواجگان نظم شوم
زانکه هستم تو را غلام، غلام
هوش مصنوعی: من بنده و غلام تو هستم و به همین خاطر در نظم و نثر به تو خدمت میکنم، چون تو را بزرگترین آقا و سرور میدانم.
تا تو باشی و باد تا جاوید
کز تو زنده است پیکر انعام
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو در اینجا هستی و نیز وزش باد ادامه دارد، جسم و جان نعمتها از تو زنده و پابرجا خواهند بود.
بود و خواهد ثنای دون توام
چون تیمم به پیش دجله حرام
هوش مصنوعی: وجود و آینده من همواره در ستایش توست، مانند تیممی که در پیش روی دجله ممنوع است.
صاحبا، فاضلا، نمی گنجد
قد مدح تو در لباس کلام
هوش مصنوعی: دوست عزیز، ارزش و بزرگی تو آنقدر زیاد است که نمیتوانم آن را در کلمات بیان کنم.
گرچه با شعر نیز بر هم بست
طبع تو در مدایح تو زمام
هوش مصنوعی: اگرچه با شعر و شاعری به هم پیوستهای، اما در مدح و ستایش تو، اختیار و سررشته کار به دست توست.
خرد کاری است اصل او آغاز
شرمسازی است حاصل فرجام
هوش مصنوعی: خرد به عنوان پایه و اساس کارها، شروعی است برای ایجاد حس شرمندگی که نتیجه نهایی آن است.
رایت شهریار عید رسید
خیمه بر کند خیل ماه صیام
هوش مصنوعی: عید بزرگ فرارسیده است و سلطان در میان جمعیت، چادر خود را برپا کرده است تا این جشن را برگزار کند.
مقدم عید و رحلت رمضان
باد بر تو مبارک و پدرام
هوش مصنوعی: عید و وداع با ماه رمضان برای تو و پدرت مبارک باشد.
از نهیب تو، دهر گردان، سست
در رکاب تو، چرخ توسن، رام
هوش مصنوعی: نهیب تو باعث شده است که زمانه و دنیا، سست و تسلیم در برابر تو باشد و چرخ زمان مانند اسبی رام در اختیار تو قرار گیرد.
تا کرم را جلال بخشی و عز
حافظت ذوالجلال والاکرام
هوش مصنوعی: خداوندی که به کرم و بخشش خود جلال و شکوه میدهد و عزت و بزرگیاش همواره برقرار است.

اثیر اخسیکتی