شمارهٔ ۷۴ - توصیف شب و مدح سید فخرالدین عربشاه امیر قهستان «علاءالدوله»
دوش که این شهسوار کره ابلق
از قرپوس غروب گشت معلق
شام سیه گر، بزیر دست فرو داد
مهره ی اصفر ز طرف رقعه ازرق
از سر زین کوهه ی افول در افکند
سبز قبای سپهر ترک مغرق
سقف جهان پر ز برگ نر گسه دیدم
چون طبق سبز پر، ذرایر زنبق
نصفی ی سیمین ماه داشت پر از دُر
ساقی زرین کلاه سیمین منطق
مهر، که مجلس فروز بزم جهان است
کرد از آن بیم، عزم کال محقق
گشت پدید از نقاب گیسوی ظلمت
گردن این رخش تیز کام مطوق
همچو نشان حق از میانه باطل
یا چو خیال صواب در دل احمق
با فلکم زین قبل مناظره افتاد
گرچه مقالات هر دو بود مصدق
گفتمش این ملحم سپید که بسته ست؟
بر سر رمح سماک رامح بیرق
گفت: مخالف عقیم دورفکنده است
بر لب دریای نیل هاله زورق
شاه قهستان علاء دولت و عالی
مفتخر دوده فخر دین و کنف حق
خسرو عادل عربشه آنکه عجم را
گشت مصفا ز تیغش آب مروق
آنکه زمین روب میوه دار نوالش
با طبق آفتاب گشت مطابق
ابر که مفتاح فتح باب جهان است
بی کف او کم گشاد یک در مغلق
کرد بغلطاق خار پشت نسیمی
از گل اخلاق او حریر و ستبرق
باس قوی ساعدش چو دست برآورد
بست سر انگشت روزگار بفندق
بارمعانی دو مغزه بست چو بادام
هر که بمدحش دهان گشاد چوفستق
دوش خرد گفت: پادشاه بحق اوست
گفتمش: اینها چه، سر بتافت که الحق
ای ز حسام تو تاج ملک مرصع
و ز سر کلک تو کار شرع برونق
شد ز حساب فش سواد هویدار
گردن این رخش تیز کام مطوق
خاک درت کعبه سرای مسدس
نور کفت شمسه ی روان مطبق
رکن و ثیق است تیغ شاه جهان را
رکن دگر خامه ی تو، بل هو اوثق
جود تو بر گاو بست محمل حاتم
نطق تو بر خر نهاد رخت فرز دق
هرچه تو سازی جهان در آن نزند طعن
هرچه تو گوئی فلک بر او ننهد دق
ای شده تشبیب فتح و نص سعادت
از ورق آسمان بذکر تو ملحق
خامه فکرت بود بمدح تو جاری
نامه دولت بود بذکر تو ملصق
وقت نظر دیده بان قلعه حزمت
ماهی خاکی به بیند از بن خندق
از چو تو شاخی ریاض مرتضوی را
ابر به جیب است و آفتاب مطوق
هین که بدین عید جمله در رقم آورد
تا بقلم نسخه سدیر و خورنق
در جل ساغر کش آن کمیت طرب را
چونکه مه روزه زین نهاد بر ابلق
موسم باده است و کار باده در این وقت
از همگان لایق آمد و ز تو، الق
می بقدح خور که حاسدان تو و من
جمله بکاسه همی خورند و به ملعق
ساغر خورشید آب در دهن آرد
چون تو بکف برنهی شراب مروق
بار بدی را بخوان که زیر نزارش
زار بنالد چو عاشقان مشوق
غنه او در غنا چو حکم تو جاری
زخمه ی او پر نوا چو امر تو مطلق
در فلج افتاده باسماع تر او
زهره خوش نغمه را دو دست زمرفق
ساقی گلرخ بدست باده گلرنگ
ماه مدور نهاد مشک محرّق
طرف لبش خالی از هلال مقیر
گرد گلش دودی از عبیر مسحق
هم گه، میدان چو تیغ و نیزه معارض
هم گه، مجلس چو جام و باده معانق
کرده عروسان بکر گلشن فکرم
شقه الفاظ را به جلوه گری شق
موکب شعر مرا ز فخر مدیحت
مقرعه زن گشته صد رشیدی و عمعق
تا ندهد طوطی مشبک قالب
غنه بلبل بهر زه لائی لقلق
لجه اقبال باد جام تو را ریق
چهره ی خورشید باد کلک تو را رق
کون که موضوع دست کاری قدس است
بوده ز یک مصدر جلال تو مشتق
آرزوئی می برم ز خلعت و آنرا
یک نظر شاه کرده گیر محقق
کام زنی باد پی سبکسر و قبچاق
درعه ئی از اطلس و کلاه مغرق
شمارهٔ ۷۳ - مدح شرف الدین الب ارغون: کرد از جهان رحیل جهانی همه شرفشمارهٔ ۷۵ - مدح سلطان مظفرالدین قزل ارسلان سلجوقی: خهی شاه انجم و فی الله ظلک
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش که این شهسوار کره ابلق
از قرپوس غروب گشت معلق
هوش مصنوعی: دیروز این سوار باستانی که بر اسب ابلق سوار بود، در هنگام غروب در آسمان معلق شد.
شام سیه گر، بزیر دست فرو داد
مهره ی اصفر ز طرف رقعه ازرق
هوش مصنوعی: شام تاریک، زیر دست، مهره زردی را که از گوشهی آبی است، رها کرد.
از سر زین کوهه ی افول در افکند
سبز قبای سپهر ترک مغرق
هوش مصنوعی: از بالای کوهی در حال غروب، سبزپوشی آسمان را به پایین پرتاب میکند، گویی که دنیا را تحت تأثیر قرار داده است.
سقف جهان پر ز برگ نر گسه دیدم
چون طبق سبز پر، ذرایر زنبق
هوش مصنوعی: در آسمان، تکههای سبز و نرمی شبیه به برگها را دیدم که مانند ظرفی سبز رنگ پر شده بودند و زیباییهای بینظیری شبیه به گلهای زنبق در آن وجود داشت.
نصفی ی سیمین ماه داشت پر از دُر
ساقی زرین کلاه سیمین منطق
هوش مصنوعی: نصفی از یک ماه نقرهای وجود داشت که پر از مروارید بود و ساقی با کلاهی زرین و زبانی نقرهای به توصیف آن میپرداخت.
مهر، که مجلس فروز بزم جهان است
کرد از آن بیم، عزم کال محقق
هوش مصنوعی: محبت، که نوربخش مجالس و شادیهای زندگی است، از آن ترس و هراس، تصمیمی را به وجود آورد که واقعی و محکم است.
گشت پدید از نقاب گیسوی ظلمت
گردن این رخش تیز کام مطوق
هوش مصنوعی: موهای تاریک و بلند این اسب تندرو مانند نقابی است که زیبایی و جذابیت آن را پنهان کرده است.
همچو نشان حق از میانه باطل
یا چو خیال صواب در دل احمق
هوش مصنوعی: مانند نشانهای از حقیقت که در میان باطل دیده میشود، یا همانند تصوری درست که در دل شخص نادان وجود دارد.
با فلکم زین قبل مناظره افتاد
گرچه مقالات هر دو بود مصدق
هوش مصنوعی: با نگاهی به قلم خود و پیش از بحث و گفتگو، متوجه شدم که هر دو طرف نظرهای درستی دارند.
گفتمش این ملحم سپید که بسته ست؟
بر سر رمح سماک رامح بیرق
هوش مصنوعی: از او پرسیدم که این پرچم سفید که به دوخته شده، چیست؟ در بالای نیزهای که به ستاره سُماک مزین شده است.
گفت: مخالف عقیم دورفکنده است
بر لب دریای نیل هاله زورق
هوش مصنوعی: کسی گفت: کسی که مخالف است، هرگز به جایی نخواهد رسید و در کناره دریای نیل، نشانهای از کشتی وجود ندارد.
شاه قهستان علاء دولت و عالی
مفتخر دوده فخر دین و کنف حق
هوش مصنوعی: شاه قهستان، علاءالدولت، شخصی با افتخار از نسل نیکی است که دین را سرافراز کرده و در سایه حق قرار دارد.
خسرو عادل عربشه آنکه عجم را
گشت مصفا ز تیغش آب مروق
هوش مصنوعی: خسرو عادل کسی است که با عدالت خود، عربها را رهبری میکند و به واسطه قدرت و شمشیرش، عجمها را از آلودگیها پاک کرده است.
آنکه زمین روب میوه دار نوالش
با طبق آفتاب گشت مطابق
هوش مصنوعی: کسی که زمینش پر از میوه است و نعمتهایش با طلوع آفتاب هماهنگ شده، به حقیقت به خوشبختی و برکت دست یافته است.
ابر که مفتاح فتح باب جهان است
بی کف او کم گشاد یک در مغلق
هوش مصنوعی: ابر که کلید گشودن درهای جهان است، بدون دست او حتی یک در پیچیده هم به سختی باز میشود.
کرد بغلطاق خار پشت نسیمی
از گل اخلاق او حریر و ستبرق
هوش مصنوعی: نسیم ملایمی از جان گل او به مشام میرسد، و اخلاقش همچون پارچهای نرم و درخشان است.
باس قوی ساعدش چو دست برآورد
بست سر انگشت روزگار بفندق
هوش مصنوعی: بازویش آنقدر قوی است که وقتی دستش را بلند میکند، انگار سر انگشتانش با سرنوشت بازی میکنند.
بارمعانی دو مغزه بست چو بادام
هر که بمدحش دهان گشاد چوفستق
هوش مصنوعی: معانی عمیق و گرانبها در کلام او مانند مغز بادام است. هر کس در ستایش او سخن بگوید، مانند پستهای میافتد که دهانش باز شده و درخشندگیاش نمایان میشود.
دوش خرد گفت: پادشاه بحق اوست
گفتمش: اینها چه، سر بتافت که الحق
هوش مصنوعی: شب گذشته خرد به من گفت که پادشاه واقعی کسی است که شایسته ی این مقام باشد. من در جواب گفتم: آیا این ویژگیها در مورد دیگران نیز صدق میکند؟ او با تأکید گفت که واقعاً چنین است.
ای ز حسام تو تاج ملک مرصع
و ز سر کلک تو کار شرع برونق
هوش مصنوعی: تو مانند یک شمشیر، تاج پادشاهی را زیبا و درخشان میکنی و نوشتههایت به وضوح و رونق قوانین شرع کمک میکند.
شد ز حساب فش سواد هویدار
گردن این رخش تیز کام مطوق
هوش مصنوعی: از حساب فشار، سیاهی نمایان شده و گردن این اسب تندرو با زین تزیین شده است.
خاک درت کعبه سرای مسدس
نور کفت شمسه ی روان مطبق
هوش مصنوعی: خاک در ورودی تو مانند کعبه، خانهای مقدس است که نور را در خود دارد و تابش خورشید زنده و درخشان به درون آن میتابد.
رکن و ثیق است تیغ شاه جهان را
رکن دگر خامه ی تو، بل هو اوثق
هوش مصنوعی: تیغ شاه جهان به عنوان یک ابزار قوی و مستحکم شناخته میشود و قلم تو نیز به اندازهای معتبر و استوار است.
جود تو بر گاو بست محمل حاتم
نطق تو بر خر نهاد رخت فرز دق
هوش مصنوعی: بخشش و generosity تو باعث شده که گل برانگیزد در غنیترین معان و گفتارت همچون زینتی بر بهترین مرکب قرار گیرد.
هرچه تو سازی جهان در آن نزند طعن
هرچه تو گوئی فلک بر او ننهد دق
هوش مصنوعی: هر چیزی که تو در این دنیا بسازی مورد انتقاد قرار نمیگیرد و هر چیزی که بگویی، آسمان به آن ایرادی نمیگیرد.
ای شده تشبیب فتح و نص سعادت
از ورق آسمان بذکر تو ملحق
هوش مصنوعی: ای عشق، تو سبب شادی و کامیابی هستی که از آسمان بر ما نازل شده و با یاد تو به ما رسیده است.
خامه فکرت بود بمدح تو جاری
نامه دولت بود بذکر تو ملصق
هوش مصنوعی: قلم فکر و اندیشهام به ستایش تو مشغول است و پیام و نامهای که مینویسم، با یاد تو گره خورده است.
وقت نظر دیده بان قلعه حزمت
ماهی خاکی به بیند از بن خندق
هوش مصنوعی: در زمان نگاه کردن، ناظر قلعهای که تو در آن هستی، از عمق خندق، ماهیای را میبیند که در خاک زندگی میکند.
از چو تو شاخی ریاض مرتضوی را
ابر به جیب است و آفتاب مطوق
هوش مصنوعی: از تو، مانند شکوفههای بهشت، نشانهای از زیبایی و شکوفایی وجود دارد. ابر در آسمان به زیبایی تو میبالد و آفتاب نیز همیشه درخشانی و روشنیات را ستایش میکند.
هین که بدین عید جمله در رقم آورد
تا بقلم نسخه سدیر و خورنق
هوش مصنوعی: ببین که در این روز بزرگ، همه چیز به خوشی و خوبی رقم خورده است، مانند نوشتهای که با قلمی زیبا و خوشخط بر روی کاغذ ثبت شده است.
در جل ساغر کش آن کمیت طرب را
چونکه مه روزه زین نهاد بر ابلق
هوش مصنوعی: در برابر ساغر، آن جمال خوش طرب را مشاهده میکنم که مانند ماهی در روز روشن، زیبا و دلانگیز است.
موسم باده است و کار باده در این وقت
از همگان لایق آمد و ز تو، الق
هوش مصنوعی: زمان نوشیدن شراب فرا رسیده و در این لحظه، همه افراد به این کار شایستهاند، اما از تو، من انتظار بیشتری دارم.
می بقدح خور که حاسدان تو و من
جمله بکاسه همی خورند و به ملعق
هوش مصنوعی: شراب را در جام بنوش، زیرا که حسودان تو و من نیز در یک کاسه آن را مینوشند و با قاشق میخورند.
ساغر خورشید آب در دهن آرد
چون تو بکف برنهی شراب مروق
هوش مصنوعی: اگر تو جامی از خورشید را به دست بگیری و آن را بنوشی، طعمی شیرین و خوشگوار خواهد داشت.
بار بدی را بخوان که زیر نزارش
زار بنالد چو عاشقان مشوق
هوش مصنوعی: باری را که به دوش میکشی، طوری بخوان که آنقدر سنگین و دشوار نباشد که زیر فشارش ناله و شکایت کند، مانند عاشقانی که بیوقفه عشق خود را ابراز میکنند.
غنه او در غنا چو حکم تو جاری
زخمه ی او پر نوا چو امر تو مطلق
هوش مصنوعی: در این بیت، به زیبایی و شگفتی تأثیر و نفوذ یک فرمان یا دستور اشاره شده است. به نوعی میتوان گفت که هر چیزی که در این دنیا وجود دارد، تحت تأثیر قدرت و ارادهای بزرگ قرار دارد. صدای ساز و نوا نیز به همان اندازه زیبا و دلنواز است که نشاندهنده تأثیر این حکم و اراده است. در واقع، هر عنصر در دنیای هنر و زندگی به نوعی با یکدیگر پیوند دارند و جلوهای از زیبایی را به نمایش میگذارند.
در فلج افتاده باسماع تر او
زهره خوش نغمه را دو دست زمرفق
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و تفاوتهای صدا و آرامش در موسیقی اشاره دارد. در آن به حالتی اشاره شده که شخصی تحت تاثیر موسیقی قرار گرفته و زیبایی صدا را میستاید. همچنین به تصویر دستانی اشاره دارد که به همراه این موزیک، نغمهای دلنشین و دلفریب را ایجاد میکنند. در مجموع، این شعر حس شوق و لذت از موسیقی را به تصویر میکشد.
ساقی گلرخ بدست باده گلرنگ
ماه مدور نهاد مشک محرّق
هوش مصنوعی: نوشیدنی با طعم گل، در دست ساقی با چهره زیبا، مانند ماه گرد در ظرفی مشکی نهاده شده است.
طرف لبش خالی از هلال مقیر
گرد گلش دودی از عبیر مسحق
هوش مصنوعی: بخش کنار لب او خالی از هلال زیبای گلش، دودی خوشبو از عطر گلها به مشام میرسد.
هم گه، میدان چو تیغ و نیزه معارض
هم گه، مجلس چو جام و باده معانق
هوش مصنوعی: گاهی میدان جنگی است که در آن نبردهای سختی در میگیرد، و گاهی هم مجلسی است مملو از شادی و نوشیدنی که حاکی از دوستی و نزدیکی بین افراد است.
کرده عروسان بکر گلشن فکرم
شقه الفاظ را به جلوه گری شق
هوش مصنوعی: عروسان معصوم فکر من، زیبایی و طراوت را به کلامم میبخشند و مفاهیم را با جلوهگری خاصی به نمایش میگذارند.
موکب شعر مرا ز فخر مدیحت
مقرعه زن گشته صد رشیدی و عمعق
هوش مصنوعی: شعر من به خاطر ستایش تو به مقام و اعتبار بالایی دست یافته و مانند شعرهای بزرگ و معروف شده است.
تا ندهد طوطی مشبک قالب
غنه بلبل بهر زه لائی لقلق
هوش مصنوعی: تا زمانی که طوطی زیبا نتواند به درستی آواز بخواند، بلبل نیز برای لالایی لقلق تلاش نمیکند.
لجه اقبال باد جام تو را ریق
چهره ی خورشید باد کلک تو را رق
هوش مصنوعی: تقدیر و بخت، به خاطر وجود تو، همچون نوشیدن جامی خوشی به من میبخشد و چهرهات همچون تابش خورشید، زیبایی و روشنی را به زندگیام میآورد. قلم تو نیز همچون هنر و خلاقیت، دلنشین و شگفتانگیز است.
کون که موضوع دست کاری قدس است
بوده ز یک مصدر جلال تو مشتق
هوش مصنوعی: اگر چیزی که در عالم قدس وجود دارد، به موضوع تبادل میپردازد، پس تمام زیباییها و عظمتها از جلال تو نشأت میگیرد.
آرزوئی می برم ز خلعت و آنرا
یک نظر شاه کرده گیر محقق
هوش مصنوعی: من آرزویی دارم که در این لباس به آن برسم و تنها یک نگاه از شاه به آن کافی است تا به واقعیت بپیوندد.
کام زنی باد پی سبکسر و قبچاق
درعه ئی از اطلس و کلاه مغرق
هوش مصنوعی: زن خوشبختی را با نگاهی سبکدلانه و بیخیال میسازد، در حالی که بر تن دارد لباسهای زیبا از ابریشم و کلاهی زیبا و شیک.

اثیر اخسیکتی