شمارهٔ ۷۳ - مدح شرف الدین الب ارغون
کرد از جهان رحیل جهانی همه شرف
ای مملکت علی الله و ای فلک لاسلف
چون اسب رقعه دو سپهر پیاده رو
فرزین ملک را بر بود از میان صف
اختر فشان ز دیده سحابی بمن رسید
گفتا بگویمت لمن الملک قد کشف
رفت آنکه، از خزانه او آز شد غنی
رفت آنکه، از ستانه او جود زد صلف
بر در نهاد چرخ گمان شکل تیردار
آنرا که بود حضرتش آمال را هدف
از بس که آه، دامن گیسوی شب گرفت
بر روی ماه سوخته شد پرده کلف
چون چهره در نقاب کشید او عجب مدار
گر فتنه همچو زلف بشورد بهر طرف
او بود، دست ملک چو از کار بازماند
زین پس کجا امید بقبض و به بسط کف
نی نی هنوز نیست کرم سخره فنا
نی نی هنوز نیست امل طعمه تلف
بحر هنر بچرخ رساند همه عتاب
قصر سخابه مهر برآرد همی شرف
آن دوحه کمال که از بیخ بر گسست
کام جهان خوش است بدین میوه شرف
خورشید مکرمت شرف الدین که بخلاف
کم زاید از مشیمه دوران چنو خلف
صدر سپهر مسند و دُر جلال عقد
شاخ ارم حدیقه و شاه حرم کنف
بر زخمه تحکمش این چرخ گوژپشت
در کوش انقیاد کشد حلقه همچو دف
ای دردها، ز جرعه، کین تو عاریت
وی، صفوها ز جام رضای تو معترف
بگزیده خدمت تو زمانه بصد و لوع
بگرفته دامن تو سعادت بصد شرف
هر پایگه که منصب صدر سعید بود
اکنون تو راست زانکه توئی دُر آن صدف
میراث شرع جز به محمد کجا رسد
آن دوده را که مثل خلیلی بود شرف
زان پیش بین تر است دل پادشاه وقت
قلزم ز قطره فرق کند لولو از خذف
گوهر چو روشن است نگوید حدیث سنگ
عنبر چو حاضر است نگردد بگرد کف
اقبال چون تکلف این اقتراح کرد
بر نیت عزیز منه بعد از آن کلف
بر چرخ تکیه کم کن اگرچه غلام توست
می بین که روزگار چه عاق است و ناخلف
جز نام نیک کسب مکن زانکه مال و عمر
هستند روزگار تهی مایه را علف
بنگر به چیست زنده ثنای گذشتگان
کوتاه شد فقد عرف الشر من عرف
شمارهٔ ۷۲ - مدح سلطان قزل ارسلان: زهی عنصر جوهر آفرینششمارهٔ ۷۴ - توصیف شب و مدح سید فخرالدین عربشاه امیر قهستان «علاءالدوله»: دوش که این شهسوار کره ابلق
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کرد از جهان رحیل جهانی همه شرف
ای مملکت علی الله و ای فلک لاسلف
هوش مصنوعی: علی درود بر تو! در این دنیا جایگاه والایی داری و تو، مملکت پرشکوهی به شمار میروی. ای آسمان، که پر از عظمت و شرف هستی!
چون اسب رقعه دو سپهر پیاده رو
فرزین ملک را بر بود از میان صف
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تصویر زیبایی از یک اسب نیرومند و شجاع اشاره میکند که مانند یک رقعه یا کاغذی در میان دو آسمان میتازد. این اسب به همراه سوارش، که از خاندان پادشاهی است، با سرعت و جایگاه خاصی از وسط صف دشمنان عبور میکند. این تصویر نشاندهندهی شجاعت و قدرت سوارکار و اسب است که در میدان نبرد حضور دارند.
اختر فشان ز دیده سحابی بمن رسید
گفتا بگویمت لمن الملک قد کشف
هوش مصنوعی: ستارهای از آسمان به من نزدیک شد و گفت که بگویم این ملک به کی تعلق دارد.
رفت آنکه، از خزانه او آز شد غنی
رفت آنکه، از ستانه او جود زد صلف
هوش مصنوعی: کسی که از بخشش و ثروت خدا بهرهمند شد، رفت و کسی که از سخاوت او بهره برد، نیز رفته است.
بر در نهاد چرخ گمان شکل تیردار
آنرا که بود حضرتش آمال را هدف
هوش مصنوعی: چرخ زمان به گونهای عمل میکند که برای آنهایی که آرزوها و اهدافی دارند، نشاندهنده و پیشبینیکننده مسیرهای زندگیشان است. این افراد میتوانند آرزوهای خود را به واقعیت تبدیل کنند.
از بس که آه، دامن گیسوی شب گرفت
بر روی ماه سوخته شد پرده کلف
هوش مصنوعی: به خاطر شدت غم و اندوه، تاریکی شب به قدری بر چهره ماه سایه افکنده که پرده ضخیم آن سوخت.
چون چهره در نقاب کشید او عجب مدار
گر فتنه همچو زلف بشورد بهر طرف
هوش مصنوعی: هنگامی که او صورتش را در پوشش میپوشاند، شگفتی نکن، زیرا دامانی از زلفش میتواند فتنهگری کند.
او بود، دست ملک چو از کار بازماند
زین پس کجا امید بقبض و به بسط کف
هوش مصنوعی: او بود، وقتی که دست ملک از کار خود باز ایستاد، دیگر کجا میتوان به امید گرفتن و دادن چیزی بود؟
نی نی هنوز نیست کرم سخره فنا
نی نی هنوز نیست امل طعمه تلف
هوش مصنوعی: هنوز خبری از مرگ و نیستی نیست، هنوز فرصتی برای دستیابی به آرزوها و امیدها وجود دارد.
بحر هنر بچرخ رساند همه عتاب
قصر سخابه مهر برآرد همی شرف
هوش مصنوعی: دریای هنر ما را به جایی میرساند که تمام نازیها و طعنهها را پشت سر بگذاریم و در نهایت، عشق و محبت به ما عزت و شرف هدیه میدهد.
آن دوحه کمال که از بیخ بر گسست
کام جهان خوش است بدین میوه شرف
هوش مصنوعی: به درختی اشاره دارد که با کمال و زیباییاش برعکس مشکلات و سختیها رشد کرده و میوهاش مایه فخر و شادی جهان است.
خورشید مکرمت شرف الدین که بخلاف
کم زاید از مشیمه دوران چنو خلف
هوش مصنوعی: خورشید بزرگی و نیکویی شرفالدین، که برخلاف دیگران کم نمیآید و از چشمه دوران نیکی تولید میکند.
صدر سپهر مسند و دُر جلال عقد
شاخ ارم حدیقه و شاه حرم کنف
هوش مصنوعی: در اوج آسمان، جایی که زیبایی و شکوه قرار دارد، درخت خوشبویی به نام ارم، باغی سرسبز و دلانگیز را شکل میدهد و سلطنت حرم را در سایهاش در بر میگیرد.
بر زخمه تحکمش این چرخ گوژپشت
در کوش انقیاد کشد حلقه همچو دف
هوش مصنوعی: بر اثر فشار و سختیهای این دنیا، چون چرخ کج و معوجی که به نظر میرسد، تلاش کن که خود را در برابر آن تسلیم کنی؛ مانند حلقهای که به دور دف پیچیده شده است.
ای دردها، ز جرعه، کین تو عاریت
وی، صفوها ز جام رضای تو معترف
هوش مصنوعی: ای دردها، من از جرعهی عشق تو بهرهمند هستم و از جام رضایت تو به خوبی آگاه هستم.
بگزیده خدمت تو زمانه بصد و لوع
بگرفته دامن تو سعادت بصد شرف
هوش مصنوعی: زمانه به قدری خدمت تو را انتخاب کرده که با تمام افتخاراتش، دامن تو را گرفته و به دنبال سعادت توست.
هر پایگه که منصب صدر سعید بود
اکنون تو راست زانکه توئی دُر آن صدف
هوش مصنوعی: هر مقامی که در زمان گذشته مربوط به سمت رفیع و خوشبختی بود، در حال حاضر فقط به تو تعلق دارد، زیرا تو گوهری هستی در آن صدف.
میراث شرع جز به محمد کجا رسد
آن دوده را که مثل خلیلی بود شرف
هوش مصنوعی: میراث دین و قانون الهی تنها به محمد (ص) تعلق دارد؛ زیرا نسل او چون نیاکان بزرگش، همچون خلیل، به احترام و مقام والایی دست یافتهاند.
زان پیش بین تر است دل پادشاه وقت
قلزم ز قطره فرق کند لولو از خذف
هوش مصنوعی: دل پادشاه به خاطر دیدن وقایع و حوادث، بسیار زیرکتر و باهوشتر از قبل شده است. او مانند اقیانوس عمیق و وسیع است که به راحتی میتواند دریای بزرگ را از یک قطره متمایز کند، همانطور که مروارید را از صدف تمیز میکند.
گوهر چو روشن است نگوید حدیث سنگ
عنبر چو حاضر است نگردد بگرد کف
هوش مصنوعی: اگر گوهر (جواهر) درخشان باشد، نیازی به بیان داستان سنگی که بر آن است، نیست. وقتی عنبر (عطر خوش) حاضر است، دیگر نیازی به گشتن به دور نیست.
اقبال چون تکلف این اقتراح کرد
بر نیت عزیز منه بعد از آن کلف
هوش مصنوعی: اقبال زمانی که پیشنهاد این موضوع را داد، بر نیت عزیز خود تکیه کرد و بعد از آن دچار پیچیدگی شد.
بر چرخ تکیه کم کن اگرچه غلام توست
می بین که روزگار چه عاق است و ناخلف
هوش مصنوعی: به خودت تکیه کن و به دیگران به چشم اعتماد ننگر، حتی اگر به نظر برسد که به تو خدمت میکنند. زیرا میبینی که زندگی چقدر سخت و غیرقابل اعتماد است.
جز نام نیک کسب مکن زانکه مال و عمر
هستند روزگار تهی مایه را علف
هوش مصنوعی: فقط نام نیک بر جای بگذار و به دنبال مال و عمر طولانی نباش، چرا که زندگی برای انسانهای کممایه و بیمعنا، همچون علفی است که به آسانی از بین میرود.
بنگر به چیست زنده ثنای گذشتگان
کوتاه شد فقد عرف الشر من عرف
هوش مصنوعی: بنگر به چه چیزهایی که زندهاند؛ ستایش مردان گذشته کوتاه شده است. کسی که بدی را بشناسد، به حقیقت آگاه شده است.

اثیر اخسیکتی