شمارهٔ ۷۲ - مدح سلطان قزل ارسلان
زهی عنصر جوهر آفرینش
توئی روح در پیکر آفرینش
ز تو دور پذرفت چرخ بزرگی
به توسعد شد اختر آفرینش
جمال مه منظر خوبرویان
بدین نیلگون منظر آفرینش
نه آن کرم ران است قدرت که هرگز
رسد در غبارش خر آفرینش
بیک خرج انعام تو بر نیاید
بن کیسه ی لاغر آفرینش
نیارند زو، بی نگین تو حلقه
قضا و قدر بر در آفرینش
سنانت چو عکس افکند نام یابد
کواکب نشان محور آفرینش
جناب تو خلد است اگر خلد باقی
بود زین سوی محشر آفرینش
دو دست تو را هیچ دانی چه خواند
فلک قلزم و اخضر آفرینش
چو در نطق کوشی گهروار بیند
خرد صفحه خنجر آفرینش
سوی مجلس و ساغرت می نویسد
جهان جنت و کوثر آفرینش
نخستین ثنای تو خواندند بر وی
چو نه پایه شد منبر آفرینش
به اول دعای تو گفتند در وی
چو انبوه شد محضر آفرینش
چنان زد فروغ آفتاب جلالت
که شد سوخته جوهر آفرینش
پس این صحن و این سقف خود نیست چیزی
بلی دود و خاکستر آفرینش
چو تو نازینی نه پرورد هرگز
فلک در کنار و بر آفرینش
توئی با مدیح تو و الله و اعلم
نخستین خط از دفتر آفرینش
نخستین که از مشرق مسند تو
کله گوشه بر زد خور آفرینش
خرد گفت الله اکبر نزیبد
سری را جز این افسر آفرینش
فلک چشم حیرت بمالید و گفتا
کدام است است این نوبر آفرینش
بدنباله چشم بنموده ماهش
که اینک سر و سرور آفرینش
قزل ارسلان کشور آرای مغرب
که شاه است بر کشور آفرینش
قضا گفت زیباست، پایندا بادا
چنین سایهای بر سر آفرینش
جهان داورا، شهریارا، خلافت
خلافی است با داور آفرینش
سر از چنبر تو، که تا بد که زورت
همی بگسلد چنبر آفرینش
عروسی است ملکت که با زیور او
نیاورد سنگی زر آفرینش
چنان پاک دُردانهای را چه حاجت
به خلخالی از زیور آفرینش
چنان دان که بیرون شد آن بوم بی بر
ز اقطار بوم و بر آفرینش
چو خشک و تر آفرینش گرفتی
ز بد گیر تا بهتر آفرینش
چه باشد که یک خشک صحرا نباشد
ز مجموع خشک و تر آفرینش
شمارهٔ ۷۱ - مدح سلطان مظفرالدین قزل ارسلان: بنامیزد، بنامیزد زهی خورشید گلرنگششمارهٔ ۷۳ - مدح شرف الدین الب ارغون: کرد از جهان رحیل جهانی همه شرف
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زهی عنصر جوهر آفرینش
توئی روح در پیکر آفرینش
هوش مصنوعی: عناصر و جوهر وجود تو، باعث ایجاد و شکلگیری آفرینش شده است. تو، روح حیات در بدنه آفرینش هستی.
ز تو دور پذرفت چرخ بزرگی
به توسعد شد اختر آفرینش
هوش مصنوعی: چرخ بزرگ زندگی از تو دوری را پذیرفت و ستارههای آفرینش را برای تو در نظر گرفت.
جمال مه منظر خوبرویان
بدین نیلگون منظر آفرینش
هوش مصنوعی: جمال ماه در زیبایی چهرههای خوب به رنگ آبی آسمان آفرینش، ستایش برانگیز است.
نه آن کرم ران است قدرت که هرگز
رسد در غبارش خر آفرینش
هوش مصنوعی: قدرت آن کرم ران نیست که بتواند به گرد و غبارش برسد، حتی اگر بخواهد در خلق و آفرینش چیزی کند.
بیک خرج انعام تو بر نیاید
بن کیسه ی لاغر آفرینش
هوش مصنوعی: به خاطر کمبودهای مالی، نمیتوانم به تو چیزی از خودم بدهستم، زیرا داراییام بسیار ناچیز و ضعیف است.
نیارند زو، بی نگین تو حلقه
قضا و قدر بر در آفرینش
هوش مصنوعی: بدون نگین تو، روزگار و سرنوشت چیزی در آفرینش ندارند.
سنانت چو عکس افکند نام یابد
کواکب نشان محور آفرینش
هوش مصنوعی: اگر نیزهات به زمین بیفتد، تصویری از تو بر جای میگذارد که نشانگر درخشش و اهمیت تو در کائنات است.
جناب تو خلد است اگر خلد باقی
بود زین سوی محشر آفرینش
هوش مصنوعی: شما مانند بهشتی هستید که اگر بهشت واقعی وجود داشت، از این طرف روز قیامت و آغاز خلقت میگفت.
دو دست تو را هیچ دانی چه خواند
فلک قلزم و اخضر آفرینش
هوش مصنوعی: دو دست تو را میدانی که چه چیزی برای عالم هستی به ارمغان آورده است؛ همانند دریا و رنگ سبز آفرینش.
چو در نطق کوشی گهروار بیند
خرد صفحه خنجر آفرینش
هوش مصنوعی: وقتی در سخن گفتن تلاش میکنی، خرد و هوش تو، مانند یک صفحه کوچک، زیباییهای آفرینش را مشاهده میکند.
سوی مجلس و ساغرت می نویسد
جهان جنت و کوثر آفرینش
هوش مصنوعی: جهان با زیباییهایش و نعمتهایی که دارد، به سمت مجلس و میکدۀ تو کشیده میشود و این نشانهای از بهشت و فراوانی خیزش آفرینش است.
نخستین ثنای تو خواندند بر وی
چو نه پایه شد منبر آفرینش
هوش مصنوعی: اولین ستایش تو را زمانی خواندند که پایههای آفرینش شکل گرفت.
به اول دعای تو گفتند در وی
چو انبوه شد محضر آفرینش
هوش مصنوعی: در ابتدا، وقتی دعایت بر زبان آورده شد، جمعیت زیادی گرد آمدند و شاهد آغاز خلقت شدند.
چنان زد فروغ آفتاب جلالت
که شد سوخته جوهر آفرینش
هوش مصنوعی: نور و درخشش آفتاب مقام و عظمت تو چنان شدید و پرقدرت بود که جوهر و ذات آفرینش، به دلیل شدت آن، به حالت سوختگی درآمد.
پس این صحن و این سقف خود نیست چیزی
بلی دود و خاکستر آفرینش
هوش مصنوعی: این مکان و این ساختمان چیزی از خود ندارند؛ واقعیت این است که آنچه ما میبینیم حاصل دود و خاکستر زندگی و آفرینش است.
چو تو نازینی نه پرورد هرگز
فلک در کنار و بر آفرینش
هوش مصنوعی: اگر تو اینگونه زیبا و نازکدل هستی، هرگز آسمان در کنار و در آفرینش تو پرورش نیافته است.
توئی با مدیح تو و الله و اعلم
نخستین خط از دفتر آفرینش
هوش مصنوعی: تو از ابتدا در ستایش خود هستی و تنها خداوند از این مطلب آگاه است. تو اولین نشانه در آغاز خلقت هستی.
نخستین که از مشرق مسند تو
کله گوشه بر زد خور آفرینش
هوش مصنوعی: نخستین چیزی که از مشرق به نشانهی وجود تو سر بلند کرد، نور خالقیت است.
خرد گفت الله اکبر نزیبد
سری را جز این افسر آفرینش
هوش مصنوعی: خرد اعلام میکند که هیچ چیزی جز این تاج و تخت آفرینش، لایق سر نیست.
فلک چشم حیرت بمالید و گفتا
کدام است است این نوبر آفرینش
هوش مصنوعی: آسمان با تعجب چشمهایش را مالید و گفت: این چه خلاقیتی است که به وجود آمده است؟
بدنباله چشم بنموده ماهش
که اینک سر و سرور آفرینش
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چشمانش مانند ماه، به او نگاه میکنم، چرا که او اکنون برترین و محبوبترین موجود در این جهان است.
قزل ارسلان کشور آرای مغرب
که شاه است بر کشور آفرینش
هوش مصنوعی: قزل ارسلان، فرمانروای سرزمینهای غربی، مانند یک پادشاه بر روی جهان و آفرینش سلطنت میکند.
قضا گفت زیباست، پایندا بادا
چنین سایهای بر سر آفرینش
هوش مصنوعی: سرنوشت گفت که این زیبایی بسیار است، امیدوارم که چنین سایهای همواره بر سر آفرینش باقی بماند.
جهان داورا، شهریارا، خلافت
خلافی است با داور آفرینش
هوش مصنوعی: این دنیا، ای دادرس! مانند یک شهر است که به نظارت و رهبری خداوند نیاز دارد و حکومت در آن، چیزی جز یک سایه از حاکمیت واقعی نیست که تنها در دست خالق هستی قرار دارد.
سر از چنبر تو، که تا بد که زورت
همی بگسلد چنبر آفرینش
هوش مصنوعی: سر از محدودیتهای تو بیرون میآید، وقتی که قدرت تو هم توان گسستن این محدودیتها را پیدا کند.
عروسی است ملکت که با زیور او
نیاورد سنگی زر آفرینش
هوش مصنوعی: اینجا به زیبایی و شکوه یک سرزمین اشاره شده است که مانند یک عروسی به نظر میرسد. این سرزمین با زیورآلات و زیباییهای خود، هیچ سنگ و مالی از خالقیت نمیطلبد. در واقع، اشاره به این است که زیبایی و جلال این ملک به حدی است که نیازی به افزودن چیز دیگری ندارد.
چنان پاک دُردانهای را چه حاجت
به خلخالی از زیور آفرینش
هوش مصنوعی: چنان فرد بینظیری چه نیازی به زیورآلات دارد؟
چنان دان که بیرون شد آن بوم بی بر
ز اقطار بوم و بر آفرینش
هوش مصنوعی: بدان که زمانی که آن سرزمین بیثمر از قلمرو و طبیعت خود خارج شد، خلقت نیز دچار تغییراتی میشود.
چو خشک و تر آفرینش گرفتی
ز بد گیر تا بهتر آفرینش
هوش مصنوعی: وقتی که خلقت را به خوبی و بدی دریافت کردی، از چیزهای ناپسند دوری کن تا آفرینش بهتری داشته باشی.
چه باشد که یک خشک صحرا نباشد
ز مجموع خشک و تر آفرینش
هوش مصنوعی: شاید یک بیابان خشک وجود نداشته باشد که از مجموع طبیعت و موجودات خشک و تر تشکیل نشده باشد.

اثیر اخسیکتی