گنجور

شمارهٔ ۶۷ - مدح سلطان مظفرالدین قزل ارسلان

خجسته جشن عرب کرد سایه بر جمهور
بلند سایه او روی بند چشمه حور
ز زیر برقع این آفتاب کرد ندا
که صدر شاه جهان باد تا ابد مشهور
خدای حامی و درگه بلند و بخت مطیع
زمانه خاضع و شاعر حلیم و بخت غیور
نصیب و غاصب تاج و سریر تخت ویند
به تخته بند عدو جان دوستان مسرور
زبان راوی مداح شه ز بر کرده
گزارش دم داود و نغمه های ز بور
در این سیاق سخن، با من مسیح دم است
که باز خواست بیانم دفینه های قبور
چه آنشم که به طباخی مزاج سخن
ضمیر من بکند آفتاب را محرور
ز من نهاد صبا چون صبا گه نیسان
ز من دماغ فلک چون هوا گه باحور
گهر ذخیره بحر آمد و تحمل کان
چو گشت گنج بیان را زبان من گنجور
من ارکه دست بزلف سخن برم که کند
دماغ مجمره باد بر بخار و بخور
چه بلبم قفص فضل را که همتا نیست
مرا بزخمه منظوم و نغمه منثور
دمی فسرده زبان بند میدهد بر من
ولیک نیست بخاموشی از خرد دستور
چو تاک نیشکرم خود چه سود، عالم را
که بر عصاره من روزگار سازد سور
وجوه لهو جهان درمن و مرا در پوست
دلی یر آبله ی خون چو دانه انگور
مرا چه طرفه بیان است همچو جان شرین
ولی حلاوت او کرده عالمی پر شور
ثنای من زافاضل شنو که لایق تر
به جیب موسی عمران ثنای دامن طور
براق من پر روح القدس ز حرص و زحرس
فتاد در سرم افکند در ره. ها دور
اگرچه سحر حلال است سربسر سخنم
شدی ز شیفته ساری چو مردم مسحور
سبک دماغ بتازم گهی چو باد عجول
شکسته پای بمانم، گهی چو خاک وقور
گهی چو مطرقه، بر گوشمال خصم مجّد
گهی چو سندان، بر زخم های سخت صبور
گهی به جیب فرو برده سر چو بوتیمار
ز فکر دور و لکن چو غمکنان فکور
گهی به تنگدلی چون سکرّه گوشه نشین
ز ظلم خمسه ی همکاسکان نیشابور
فلک به چشم تغیر نگاه کرد بمن
بدان نظر که بود لعن در حق منظور
غم چو طوق گلو گیر شد عجب نبود
اگر بطاق بر افکنده ام حدیث سرور
کجا رساند این پای کفش ناهموار
که موزه تنگ نیاید مرا بپای حضور
فلک ز سخت کمانی که هست با همه کس
همی ز تیر نشاید ز دل دل مسرور
چو گرد باد جهانم، ز پای بر گیرد
چو بر گرفته بود باز بر نهد به قبور
سبب کمال من آمد قصور حال مرا
بلی عجب نبود زان سوی کمال قصور
منم زیان زده شرمسار خشم آلود
بدست چرخ مقامر چو مردم مقمور
چو عنکبوت بده دست و پای سحر تنم
از آن دهانه چهار اوستاد و شش مزدور
بر این طراز هزاران خبر ببافته ام
که پودشان ز نشاط است و تارشان ز سرور
مرا بدین عمل آخر ز دهر نا منصف
اگر جزا نبود کمتر از ثنا و شکور
چه عذر دارم، جز غیبتی که عقل آن را
چو ترک اولی خواند گناه نا محظور
گر از رکاب ملک دور میکند دو سه ماه
مرا بحکم ضرورت جهان نا مشکور
چه اوفتاد سپهر فلک نشیمن را
که بر گزیدن من گشت چوم دُم زنبور
به موهمی که در او مرد محتلم باشد
بترک غسل جنابت مسلم و معذور
سه اسبه لقمه چابک عنان چست رکاب
ز کاسه تا بدهن منزلی شمارد دور
کند دم حیوانات در هوا جامد
بهر نفس که برآرد دم شمال و دبور
زمین چو عارض پیران سال بنموده
باضطرار عوض کرده مشک با کافور
بدان ز پاشنه تا دوش رفته رو در باه
ز بس که پاشنه کوبد شمال همچو عقور
هوای......... و باب زن ز جور هوا
نهاده بیضه وسواس در دماغ طیور
کسی ز خانه بصحرا دود، در این موسم
که عزم کرده بود، بر فنای خود مقصور
خدایگان نپسندند، بایدش بودن
نه در حیات مجرد پس از وفات نشور
بخاک نعل براق خدایگان جهان
که اوست غالیه آفتاب و سرمه هور
بدر گهش، که در آن مفردی بود قیصر
بکنگرش که در آن چاوشی بود فغفور
بلندیش که رسانید، بر فلک سایه
به رایتش که بماناد، تا ابد منصور
بدان خدای که بر گشتزار دیده براند
ز چشم خانه مینا زلال چشمه نور
از او سپهر یک ابرو و دو چشم روشن داد
چو فرقدین یکی صافی و دگر مخمور
عقول را به بیابان ز بحر جبر و قدر
گهی شراب یقین داد و گه شراب غرور
سپهر کارکش و روزگار کیسه گشای
دو خادم اند درش را به نیک و بعد مامور
بصدر صفه دعوت گهی که عامر او
به چار رکن و ثیق است تا ابد معمور
بذره های صفا در هوای دین رقاص
بیک شعاع برهنه به نیم ظل مستور
بچاوشان سرای یقین که سرمه کشند
بمیل فکرت بیدار ظلمت دیجور
سیاهئی که دلش بر کنار چشمه عفو
سفید بر کند از دِبل فخر دبل فخور
بسمع خرده شناس بزرگ حوصله ی
که بانک نای عراقی نیوشد از دم صور
بدست مطلق عادل امیر، کون و فساد
که در حدود کمالات کرد روی قصور
بدان کواکب کافراط بُعد و قرب شود
بنزد حاکم عقل صریح شاهد زور
به مجلسی که بود روح قدسیش ساقی
به نغمه ی که بود چشم اعمیش طنبور
بدان شبیه که بد چندگاه نام به وی
بدان سلاله که بدُ چندگاه نا مذکور
بساقنی که کند سایه بر دُم عقرب
بساقئی که نهد مایه بر دُم زنبور
برازقی که خلافش عنان کش اصل است
کا زان رکاب بدین عذر میشوم مهجور
اگر به عفو گراید ضمیر شاه جهان
ز گرد کار به تقدیم آن شود ماجور
به جود و معنی بخشندگی و بخشایش
خط نخست چه آید ز نامه مسطور
شفیع را بقلوب صدور شعر من است
که هم شفای قلوب است و هم جلای صدور
شها، بلند جنابا، مظفرا، ملکا
توئی که نیست جهان را ز درگه تو عبور
زمین ملک تو، چون باغ هفت دیوار است
ز آسمان فلا سنگ یاب چون ناطور
بعالمی که در اقطاع رأفت تو بود
عقاب بال حمایت برد بر عصفور
توئی جم دگر و تور ثانی از پی آن
خدای کرد جناب تو مقصد جمهور
همه خزائن دریا همه ذخائر کان
بذول دست تو را یک عطیت میسور
بداغ خدمت تو جبهت قلوب و رکاب
بطوق طاعت تو کردن سنین و شهور
قضا مشایع تو گرچه مفتی است تمام
قدر متابع تو گرچه مبطلی است جسور
همیشه تا که کتابی است نزد ما مرقوم
ز ماه و سال بر او صورت حروف و سطور
کتاب عمر تو مرقوم باد و نا مفرد
امید خصم تو مکسور باد و نا مجبور
اگرچه عزت ایام علتی دارد
مبادا تا ابد ایام دولت تو عشور

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خجسته جشن عرب کرد سایه بر جمهور
بلند سایه او روی بند چشمه حور
هوش مصنوعی: در جشن شادی عرب، سایه‌ای بر روی جمعیت افکنده شده است و سایه آن، به مانند آرامشی لطیف، بر چشمه‌های زیبایی و حوری‌ها افتاده است.
ز زیر برقع این آفتاب کرد ندا
که صدر شاه جهان باد تا ابد مشهور
هوش مصنوعی: از زیر چادر این آفتاب ندا داد که مقام و عنوان شاهی در جهان تا ابد معروف خواهد ماند.
خدای حامی و درگه بلند و بخت مطیع
زمانه خاضع و شاعر حلیم و بخت غیور
هوش مصنوعی: خداوندی که حامی و پناهگاه ماست و مقامش بلند است، همچنین شانس و سرنوشت در برابر زمان humble و مطیع است. شاعرانی با روحیه آرام و خوشبختی با غیرتی نیز وجود دارند.
نصیب و غاصب تاج و سریر تخت ویند
به تخته بند عدو جان دوستان مسرور
هوش مصنوعی: بخشی از سرنوشت و مقام او در اختیار دشمنان است، در حالی که دوستانش از این وضعیت خوشحالند.
زبان راوی مداح شه ز بر کرده
گزارش دم داود و نغمه های ز بور
هوش مصنوعی: راوی با زبان شیرین و دلنشین خود، داستان هایی از ستایش و مدح حضرت داود و نغمه های زیبا و دلکش او را بازگو می‌کند.
در این سیاق سخن، با من مسیح دم است
که باز خواست بیانم دفینه های قبور
هوش مصنوعی: در این فضا، انگار سخن من مانند کلام مسیح است که می‌خواهد پرده از رازهای پنهان در دل قبرها بردارد.
چه آنشم که به طباخی مزاج سخن
ضمیر من بکند آفتاب را محرور
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر اشاره می‌کند که او مانند یک آشپز است که می‌خواهد روحیات و احساسات خود را به طرز مطلوبی بیان کند، اما به نوعی با مشکلات و چالش‌هایی روبرو است که مانع از این کار می‌شود. او می‌خواهد موضوعاتی عمیق را به صورتی روشن و دلنشین ارائه دهد، اما شرایط نامساعد، مانند گرمای آفتاب، کار را برای او دشوار می‌کند.
ز من نهاد صبا چون صبا گه نیسان
ز من دماغ فلک چون هوا گه باحور
هوش مصنوعی: باد صبا از من می‌گذرد و مانند نسیم بهاری است. اما گاهی اوقات، آسمان و فلک به شیوه‌ای سرکش و پرخروش لب به گفتگو باز می‌کنند.
گهر ذخیره بحر آمد و تحمل کان
چو گشت گنج بیان را زبان من گنجور
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به توصیف یک دریا از معانی و افکار می‌پردازد که گوهرهای ارزشمندی در آن نهفته است. او به این نکته اشاره دارد که وقتی عمق و ظرفیت در درک و بیان این معانی افزایش یابد، زبان او توانایی انتقال این گنجینه‌های دانایی را پیدا می‌کند. به عبارت دیگر، با درک عمیق‌تر و غنی‌تر، وی می‌تواند افکار و احساسات خود را به زیبایی و وضوح بیان کند.
من ارکه دست بزلف سخن برم که کند
دماغ مجمره باد بر بخار و بخور
هوش مصنوعی: اگر من با زلف خود کلامی را آغاز کنم، همانند بخاری است که از دماغ کنجشک در حال وزیدن است.
چه بلبم قفص فضل را که همتا نیست
مرا بزخمه منظوم و نغمه منثور
هوش مصنوعی: من چگونه می‌توانم به این قفس علم و فضل اشاره کنم، در حالی که هیچ کس مانند من نیست؟ من تنها به آهنگ‌های زیبا و نغمه‌های بی‌سروته می‌خوانم.
دمی فسرده زبان بند میدهد بر من
ولیک نیست بخاموشی از خرد دستور
هوش مصنوعی: لحظه‌ای زبانم را به سکوت وامی‌دارد، اما این سکوت به خاطر خرد و اندیشه نیست.
چو تاک نیشکرم خود چه سود، عالم را
که بر عصاره من روزگار سازد سور
هوش مصنوعی: اگر من مانند تاک، نیشکر باشم، چه فایده‌ای دارد؟ وقتی که دنیا بر عصارهی من، روزگار خود را می‌سازد و به لذت می‌پردازد.
وجوه لهو جهان درمن و مرا در پوست
دلی یر آبله ی خون چو دانه انگور
هوش مصنوعی: جهان مملو از خوشی‌ها و تفریح‌هاست، اما در من، دل پر از درد و رنجی مانند آبلۀ خونین است که همچون دانه‌های انگور در پوست خود جای گرفته است.
مرا چه طرفه بیان است همچو جان شرین
ولی حلاوت او کرده عالمی پر شور
هوش مصنوعی: من چه سخن شگفت‌انگیزی دارم که مانند جان شیرین است، اما شیرینی آن باعث شده که جهانی پر از شور و شوق شود.
ثنای من زافاضل شنو که لایق تر
به جیب موسی عمران ثنای دامن طور
هوش مصنوعی: مدح و ستایش من از فضیلت‌ها را بشنو که سزاوارتر به زکریای عمران، ستایش دامن کوه طور است.
براق من پر روح القدس ز حرص و زحرس
فتاد در سرم افکند در ره. ها دور
هوش مصنوعی: براق من به خاطر شوق و اشتیاق از روح القدس به سرم افکنده شد و در مسیر سقوط کرد. آه، چقدر دور است!
اگرچه سحر حلال است سربسر سخنم
شدی ز شیفته ساری چو مردم مسحور
هوش مصنوعی: اگرچه سحر و جادو چیزهایی مجاز هستند، اما کلمات من به گونه‌ای در هم تنیده شده‌اند که همچون کسی که مجذوب شده، دوباره و دوباره به آن‌ها گوش می‌دهم.
سبک دماغ بتازم گهی چو باد عجول
شکسته پای بمانم، گهی چو خاک وقور
هوش مصنوعی: من با سبکی و شتاب، به سمت جلو می‌روم؛ گاه در حالی که مثل باد تند و بی‌صبر حرکت می‌کنم و گاه هم با آرامش و سکون، مثل خاکی که در جای خود ثابت مانده است.
گهی چو مطرقه، بر گوشمال خصم مجّد
گهی چو سندان، بر زخم های سخت صبور
هوش مصنوعی: گاه انسان همچون پتکی سخت است که بر سر دشمنان فرود می‌آید و گاه مانند سندانی است که در برابر ضربات سخت، صبوری و تحمل از خود نشان می‌دهد.
گهی به جیب فرو برده سر چو بوتیمار
ز فکر دور و لکن چو غمکنان فکور
هوش مصنوعی: گاهی آدم مثل بوتیمار، که به زیر آب می‌رود، سرش را در جیبش پنهان می‌کند و از افکار دور می‌شود. اما در عوض مثل غم‌خواران عمیق و فکور، به تفکر و اندیشه می‌پردازد.
گهی به تنگدلی چون سکرّه گوشه نشین
ز ظلم خمسه ی همکاسکان نیشابور
هوش مصنوعی: گاهی به خاطر تنگدستی و ناچاری، مانند یک انسان مست، در گوشه‌ای نشسته‌ام و از ظلم و ستم دیگران، که همان هم نشینان و هم‌کاسه‌هایم در نیشابور هستند، رنج می‌برم.
فلک به چشم تغیر نگاه کرد بمن
بدان نظر که بود لعن در حق منظور
هوش مصنوعی: دنیا به من به طور تغییر یافته‌ای نگریست و با نگاهی که در آن نفرین بود، به من توجه کرد.
غم چو طوق گلو گیر شد عجب نبود
اگر بطاق بر افکنده ام حدیث سرور
هوش مصنوعی: وقتی غم مثل طوقی در دور گردن گرفته می‌شود، جای تعجب نیست اگر من از خوشی و سرور خود دست کشیده و به ناامیدی رو بیاورم.
کجا رساند این پای کفش ناهموار
که موزه تنگ نیاید مرا بپای حضور
هوش مصنوعی: کجا می‌توانم با این کفش‌های ناهموار بروم که این کفش تنگ جوابگوی حضور من نیست؟
فلک ز سخت کمانی که هست با همه کس
همی ز تیر نشاید ز دل دل مسرور
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر کمانی که دارد، نمی‌تواند به همه کس تیر بیندازد و دل‌ها را شاد کند.
چو گرد باد جهانم، ز پای بر گیرد
چو بر گرفته بود باز بر نهد به قبور
هوش مصنوعی: من همچون گرد و باد در این جهان هستم، که به محض اینکه بر زمین بیفتم، دوباره همانند پرنده‌ای که به آشیانه‌اش باز می‌گردد، به آرامش و مکان خود برمی‌گردم.
سبب کمال من آمد قصور حال مرا
بلی عجب نبود زان سوی کمال قصور
هوش مصنوعی: علت رسیدن من به کمال، ناتوانی و ضعف حال من است. بله، جای تعجبی نیست که در مسیر کمال، نواقص وجود داشته باشد.
منم زیان زده شرمسار خشم آلود
بدست چرخ مقامر چو مردم مقمور
هوش مصنوعی: من گرفتار بدبختی و شرمساری هستم، خشم و ناامیدی در دلم غلیان می‌کند. زندگی‌ام تحت تأثیر چرخ روزگار، به گونه‌ای تلخ و ناامیدکننده پیش رفته، مثل کسانی که به زور وادار به اطاعت هستند.
چو عنکبوت بده دست و پای سحر تنم
از آن دهانه چهار اوستاد و شش مزدور
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در این بیت شاعر به توانایی و مهارت خود در ایجاد تار و پود زندگی اشاره می‌کند. او به شباهت خود با عنکبوت اشاره دارد که با دقت و ظرافت شبکه‌ای می‌سازد، و از واژه‌هایی مثل "دست و پا" و "سحر" استفاده می‌کند تا به قدرت خلق و کارایی خود در زندگی اشاره کند. همچنین، از تشبیه تیر و کمان برای بیان تسلط و تسهیل در کارهایش استفاده می‌کند. در کل، این ابیات به عزم و اراده قوی و قابلیت خلق زندگی متنوع و پیچیده پرداخته‌اند.
بر این طراز هزاران خبر ببافته ام
که پودشان ز نشاط است و تارشان ز سرور
هوش مصنوعی: من هزاران خبر بافته‌ام که با شادی و خوشحالی پر شده‌اند و لایه‌های خوشی آن‌ها را تشکیل می‌دهند.
مرا بدین عمل آخر ز دهر نا منصف
اگر جزا نبود کمتر از ثنا و شکور
هوش مصنوعی: با این کار ناعادلانه‌ای که دهر با من کرده، اگر جزا و پاداشی نباشد، کمتر از ستایش و شکرگزاری نیز نمی‌تواند باشد.
چه عذر دارم، جز غیبتی که عقل آن را
چو ترک اولی خواند گناه نا محظور
هوش مصنوعی: من برای چه چیزی عذر بیاورم جز این که غیبتی داشتم که عقل آن را به عنوان ترک وظیفه‌ای که نباید انجام می‌دادم، گناهی غیرقابل بخشش می‌داند.
گر از رکاب ملک دور میکند دو سه ماه
مرا بحکم ضرورت جهان نا مشکور
هوش مصنوعی: اگر مرا به مدت دو یا سه ماه از خدمت و چاکری ملک دور کند، به خاطر نیازهای ضروری دنیا، احساس نارضایتی و نامطلوبی می‌کنم.
چه اوفتاد سپهر فلک نشیمن را
که بر گزیدن من گشت چوم دُم زنبور
هوش مصنوعی: چه اتفاقی افتاده است که جایگاه من در آسمان به گونه‌ای تغییر کرده که حالا مانند دم زنبور شده‌ام؟
به موهمی که در او مرد محتلم باشد
بترک غسل جنابت مسلم و معذور
هوش مصنوعی: اگر کسی به طور ناخواسته دچار حالتی شود که نیاز به غسل جنابت داشته باشد، نیازی به انجام غسل نیست و او معذور است.
سه اسبه لقمه چابک عنان چست رکاب
ز کاسه تا بدهن منزلی شمارد دور
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به حرکت سریع و پرشتاب اشاره دارد. گویی سه اسب در حال دویدن هستند و در عین حال، شخصی با دقت و مهارت بر روی رکاب نشسته و مسیر را دنبال می‌کند. همه اینها به نوعی نشانه‌ای از توانایی و چابکی در رسیدن به مقصود است، به طوری که مسافت‌های دور هم به‌راحتی قابل پیمودن به نظر می‌رسند.
کند دم حیوانات در هوا جامد
بهر نفس که برآرد دم شمال و دبور
هوش مصنوعی: حیوانات در هوای بی‌تحرک نفس خود را بیرون می‌آورند، به خاطر اینکه هر بار که نفس می‌کشند، وزش باد شمال و باد دبور را احساس می‌کنند.
زمین چو عارض پیران سال بنموده
باضطرار عوض کرده مشک با کافور
هوش مصنوعی: زمین مانند چهره‌ی پیران، با اضطراب و ناآرامی، به جای عطر مشک، بوی کافور را منتشر کرده است.
بدان ز پاشنه تا دوش رفته رو در باه
ز بس که پاشنه کوبد شمال همچو عقور
هوش مصنوعی: بدان که از پاشنه تا دوش، به دلیل اینکه پاها به شدت بر زمین ضربه می‌زنند، همواره در حال حرکت است و این حرکت همچون عقابی است که به سمت شمال پرواز می‌کند.
هوای......... و باب زن ز جور هوا
نهاده بیضه وسواس در دماغ طیور
هوش مصنوعی: در اینجا به یک وضعیت ناگوار اشاره شده که ناشی از تأثیرات منفی هوای نا مناسب و همچنین رفتارهای ناپسند است. به نوعی، این وضعیت باعث ایجاد پریشانی و اضطراب در ذهن موجودات شده و ذهن آن‌ها را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد. به عبارت دیگر، هوای نامناسب و ناپسند می‌تواند در افراد یا موجودات دیگر تأثیر منفی بگذارد و آن‌ها را به حالت وسواس و نگرانی دچار کند.
کسی ز خانه بصحرا دود، در این موسم
که عزم کرده بود، بر فنای خود مقصور
هوش مصنوعی: در این زمان که شخصی از خانه به دشت می‌رود و در حال دود کردن آتش است، به خود مشغول و غرق思思‌هایش است.
خدایگان نپسندند، بایدش بودن
نه در حیات مجرد پس از وفات نشور
هوش مصنوعی: اگر خداوند این را نپسندد، باید برای او بودن را در زندگی مجرد پس از مرگ قبول کرد و نه در زندگی دیگر.
بخاک نعل براق خدایگان جهان
که اوست غالیه آفتاب و سرمه هور
هوش مصنوعی: به خاک نعل اسب سریع و خداوندگار جهان سجده می‌کنم، چرا که او همانند عطر خورشید و سرمه‌ای است که در چشم خورشید می‌درخشد.
بدر گهش، که در آن مفردی بود قیصر
بکنگرش که در آن چاوشی بود فغفور
هوش مصنوعی: در زمانی که ماه به اوج خود می‌رسد، نگاهی به سلطنتی می‌افکند که در آن صدای خوشی از نوازندگان به گوش می‌رسد و این فضا پر از شکوه و عظمت است.
بلندیش که رسانید، بر فلک سایه
به رایتش که بماناد، تا ابد منصور
هوش مصنوعی: چون بلندی‌اش به اوج رسید و پرچمش بر آسمان سایه افکند، نامش تا همیشه باقی خواهد ماند.
بدان خدای که بر گشتزار دیده براند
ز چشم خانه مینا زلال چشمه نور
هوش مصنوعی: به خداوندی که در دل طبیعت نور را به چشم‌ها هدیه می‌دهد و زیبایی‌های دنیای پیرامون را در تصویر می‌سازد.
از او سپهر یک ابرو و دو چشم روشن داد
چو فرقدین یکی صافی و دگر مخمور
هوش مصنوعی: از او آسمان یک ابرو و دو چشم روشن به ما داد؛ یکی مانند ستاره‌های درخشان و دیگری مثل ستاره‌های خواب‌آلود و مست.
عقول را به بیابان ز بحر جبر و قدر
گهی شراب یقین داد و گه شراب غرور
هوش مصنوعی: عقل‌ها را در سرزمین خوبی‌ها و بدی‌ها، از میان سرنوشت و اختیار، گاهی نوشیدنی حقیقتی می‌دهد و گاهی نوشیدنی فریبی.
سپهر کارکش و روزگار کیسه گشای
دو خادم اند درش را به نیک و بعد مامور
هوش مصنوعی: آسمان و زمانه مانند دو خادمی هستند که در را به روی آدمی می‌گشایند و او را به خوبی و نیکی هدایت می‌کنند.
بصدر صفه دعوت گهی که عامر او
به چار رکن و ثیق است تا ابد معمور
هوش مصنوعی: در بالای صفه، جایی که عامر به چهار رکن و به اطمینان همیشگی شناخته می‌شود، دائماً مشغول دعوت و جلب نظر است.
بذره های صفا در هوای دین رقاص
بیک شعاع برهنه به نیم ظل مستور
هوش مصنوعی: در این بیت، به تأثیرات مثبت و زیبایی‌های دین اشاره شده است. دانه‌های صفا و پاکی که در فضای دین پراکنده‌اند، به مانند شعاعی از نور، به دوستان و اهل ایمان شادی و آرامش می‌بخشند. این نور به گونه‌ای است که در عین تابش، ویژگی‌های خاص خود را حفظ کرده و به شکل مستور باقی می‌ماند.
بچاوشان سرای یقین که سرمه کشند
بمیل فکرت بیدار ظلمت دیجور
هوش مصنوعی: به خانه یقین و حقیقت بروید که در آنجا با فکر و اندیشه، تاریکی‌ها و نادانی‌ها را روشن می‌کنند.
سیاهئی که دلش بر کنار چشمه عفو
سفید بر کند از دِبل فخر دبل فخور
هوش مصنوعی: داستان درباره فردی است که با وجود داشتن سیاهی یا گناه، دلش به سمت آبی و پاکی می‌رود. او سعی می‌کند از عفو و بخشش بهره‌مند شود و از خودخواهی و زرق و برق فخر دوری کند. در واقع، این شخص به دنبال رهایی از زنجیرهای خودپسندی و فخر فروشی است.
بسمع خرده شناس بزرگ حوصله ی
که بانک نای عراقی نیوشد از دم صور
هوش مصنوعی: در این بیت، به فردی اشاره شده که با دقت و حوصله به نواهای مختلف گوش می‌دهد و از آن‌ها لذت می‌برد. این فرد آن‌چنان با ذوق و احساس است که حتی صدای نای مختص عراقی‌ها را هم به دقت و با علاقه گوش می‌دهد.
بدست مطلق عادل امیر، کون و فساد
که در حدود کمالات کرد روی قصور
هوش مصنوعی: در دست قدرت مطلق و عادل امیر، وجود و عدم و نواقص و کاستی‌ها در زمینه کمالات، نمایانگر کمبودها و نقص‌هایی است که در واقعیت وجود دارد.
بدان کواکب کافراط بُعد و قرب شود
بنزد حاکم عقل صریح شاهد زور
هوش مصنوعی: بدان که فاصله و نزدیکی ستاره‌ها به حاکم عقل و داوری درست بستگی دارد، حتی اگر شاهدی ناعادل در کار باشد.
به مجلسی که بود روح قدسیش ساقی
به نغمه ی که بود چشم اعمیش طنبور
هوش مصنوعی: در مجلسی که روح پاک و قدسی حاکم است، ساقی با نغمه‌ای دلنشین و موسیقی طنبور، فضایی پر از معنا و احساس را ایجاد می‌کند.
بدان شبیه که بد چندگاه نام به وی
بدان سلاله که بدُ چندگاه نا مذکور
هوش مصنوعی: این جمله به این مفهوم اشاره دارد که هر چیزی که در گذشته به آن نسبت داده شده، ممکن است در حال حاضر قابل شناسایی یا ذکر نباشد. به عبارتی دیگر، برخی ویژگی‌ها و نام‌ها با گذشت زمان ممکن است فراموش شوند یا اهمیت خود را از دست بدهند.
بساقنی که کند سایه بر دُم عقرب
بساقئی که نهد مایه بر دُم زنبور
هوش مصنوعی: به من بگو کسی که سایه‌اش بر دم عقرب می‌افتد، همان کسی است که چیزی بر دم زنبور می‌گذارد.
برازقی که خلافش عنان کش اصل است
کا زان رکاب بدین عذر میشوم مهجور
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به اختلافاتی اشاره می‌کند که باعث جدایی و دوری او از اصل و ریشه‌اش شده است. او بر این باور است که اگرچه ممکن است به خاطر برخی دلایل از مسیر اصلی خود منحرف شود، اما همچنان به یاد ریشه‌هایش و آنچه که برایش اهمیت دارد، خواهد بود. این احساس دوری و جدایی باعث می‌شود که او در خود احساسی از غم و غربت را تجربه کند.
اگر به عفو گراید ضمیر شاه جهان
ز گرد کار به تقدیم آن شود ماجور
هوش مصنوعی: اگر دل پادشاه جهان به بخشش و گذشت گرایش پیدا کند، او از زحمت و مشکل کاری که در پیش دارد، رهایی می‌یابد.
به جود و معنی بخشندگی و بخشایش
خط نخست چه آید ز نامه مسطور
هوش مصنوعی: آیا در مورد بخشندگی و معنای آن چیزی در آغاز نوشته وجود دارد؟
شفیع را بقلوب صدور شعر من است
که هم شفای قلوب است و هم جلای صدور
هوش مصنوعی: شاعر می‌گوید که اشعار او مانند شفیعی هستند که هم قلب‌ها را شفا می‌دهند و هم روح‌ها را جلا می‌بخشند.
شها، بلند جنابا، مظفرا، ملکا
توئی که نیست جهان را ز درگه تو عبور
هوش مصنوعی: ای پادشاه بلندمرتبه و پیروز، تو آن کسی هستی که هیچ یک از موجودات جهان نمی‌توانند از درگاه تو عبور کنند.
زمین ملک تو، چون باغ هفت دیوار است
ز آسمان فلا سنگ یاب چون ناطور
هوش مصنوعی: زمین متعلق به توست، چونکه باغی است با هفت دیوار که از آسمان محصور شده و همچون نگهبانی است که در آنجا استقرار دارد و مراقب است.
بعالمی که در اقطاع رأفت تو بود
عقاب بال حمایت برد بر عصفور
هوش مصنوعی: در جهانی که محبت تو در آن سراسر نفوذ دارد، پرنده‌ای تحت حمایت تو قرار گرفته و مانند عقابی بال می‌زند.
توئی جم دگر و تور ثانی از پی آن
خدای کرد جناب تو مقصد جمهور
هوش مصنوعی: تو همانند جم و درخشان‌تر از تور هستی و به دنبال آن خداوندی که تو را به هدف جمع مردم هدایت کرده است.
همه خزائن دریا همه ذخائر کان
بذول دست تو را یک عطیت میسور
هوش مصنوعی: تمام گنجینه‌های دریا و همه منابع معدن در اختیار تو هستند، فقط کافیست که یک هدیه از تو گرفته شود.
بداغ خدمت تو جبهت قلوب و رکاب
بطوق طاعت تو کردن سنین و شهور
هوش مصنوعی: در اثر خدمات تو، دل‌ها دچار عشق و شوق شده‌اند و سال‌ها و ماه‌ها به خاطر اطاعت و خدمت به تو سپری گردیده است.
قضا مشایع تو گرچه مفتی است تمام
قدر متابع تو گرچه مبطلی است جسور
هوش مصنوعی: سرنوشت تو هر چند به طور کامل تعیین شده است، ولی پیروی کردن از آن، حتی اگر به نظر بیاید که اشتباه است، جسارت و شهامت خاصی می‌طلبد.
همیشه تا که کتابی است نزد ما مرقوم
ز ماه و سال بر او صورت حروف و سطور
هوش مصنوعی: همیشه کتابی در دست داریم که تاریخ‌های ماه و سال روی آن نوشته شده و متن و سطرهای آن مشخص است.
کتاب عمر تو مرقوم باد و نا مفرد
امید خصم تو مکسور باد و نا مجبور
هوش مصنوعی: عمر تو نوشته شده و امید دشمن تو ضعیف و ناتوان باشد.
اگرچه عزت ایام علتی دارد
مبادا تا ابد ایام دولت تو عشور
هوش مصنوعی: هرچند که موفقیت‌ها و افتخاراتی در زندگی به دلایلی به وجود می‌آید، اما نگران نباش که این دوران خوشی و خوشبختی‌ات همیشه پایدار نخواهد بود.