گنجور

شمارهٔ ۶۴ - توصیف صبح و مدح مظفرالدین قزل ارسلان

خاتون زمان به دست شبگیر
برداشت ز چهره پرده قیر
شب کُحل شد و چو مردم کهل
آمیخت سواد قیر با شیر
نور رخ یوسف سماوی
پُر تاب زد از معقر بیر
چشم خوش اختران فرو بست
از غمزه، به خندهٔ تباشیر
سِرحان سحر قضیب دنبال
در قوسه چرخ راند چون تیر
او تار زبانه‌های اوتار
بر چنگ افق کشید تقدیر
پس، دست زنان خروس قوال
آهنگ بلند کرد، بر زیر
من نیم غنوده نیم بیدار
کآمد نفس شمال شبگیر
در طره ودیعه‌های نافه
در جیب خزانه‌های اکسیر
سرد و تر و خوش مزاجی او را
همچون دم غمگنان به تأثیر
برخاستمش به پای حرمت
بر دست نهاده دست توقیر
جانم به زبان عذر گویا
کای عکس نمای چرخ تزویر
ای هفت زمین ز تو به نزهت
وی هشت جنان ز تو به تشویر
راغ از تو، پر از متاع خرخیز
باغ از تو، پر از نگار کشمیر
بر شاخ کنی ز غنچه امرود
بر آب نهی، ز لرزه زنجیر
لاله ز تو در قبای اطلس
گلبن ز تو، در دواج تعطیر
آیا، خبر از کجات پرسم
گفت، از در خسرو جهانگیر
کسری دویم. مظفرالدین
کافکند ملوک را به تسکیر
خسرو قزل ارسلان که تیغش
بهرام دلی است مهر تنویر
شاهی که ز عکس برق رمحش
بینائی چشم ماه شد، خیر
در نیم شبان به نوک پیکان
بر کفله مور بست تشمیر
عقلی است مثال داده مطلق
روحی است قبول کرده تصویر
خلق ملکیش برکشیده
از دیو، لباس نفس تشریر
در رزم، شهاب ناوک او
بربود، ز ران یوز تخسیر
اقطاع ابد به نام او کرد
صاحب دیوان دور تقریر
کز بهر چو تو خلف گرانید
خاک آدم به آب تخمیر
ای راوی مدح تو افاضل
وی چاکر صدر تو مشاهیر
توقیع تو، منشی فلک را
در دست برنده کلک زنجیر
جولانگه نور و ظل، به قسمت
از عرصه ملک توست یک تیر
در تربیت دماغ نامت
جلغوزه کُردک تُنُک ویر
وز بهر علاج روح بیمار
خلق تو مفرح و تباشیر
هرچند که دشمنانت خیرند
ده ده به یکی بطانه چون سیر
چون قد پیاز، مثله گردند
از تیغ تو در مقام تعزیر
زین پس به سعادت از تو یک عزم
وز بخت صد اتفاق تیسیر
بنده که ز بارگاه دانش
دارد به سخنوری مناشیر
بازی است جهان شکار کاو را
شیران معانی‌اند نخجیر
مرغان دارد، زمانه لیکن
مرغ ارزن نه مرغ انجیر
گرچه ز گریزگاه زنگان
در دام تحسر است و تحسیر
افسرده چو آب، در دم دی
پژمرده چه شاخ، در مه تیر
دستی همه حلق، همچو ملعق
جانی همه رخنه همچو کفگیر
از وجه تقاعد ارچه رفته است
بر بنده هزار گونه تقصیر
آن فائت را قضا توان کرد
گر باشد در وفات تاخیر
در بندگیی چنان، چه لذت
در زندگیی چنین، چه توقیر
بی شاه و امیر زندگانی
آه از سبکی چنان گران میر
هرچند نه دلپذیر عذر است
اینجا زره قضا و تقدیر
با عفو شه آنقدر توان گفت
کای عذر پذیر، عذر بپذیر
ایوان سپهر باد، صدرت
شاگرد وثاق تو مه و تیر
با هم به موافقت نشسته
زایزد تقدیر و از تو تدبیر

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خاتون زمان به دست شبگیر
برداشت ز چهره پرده قیر
هوش مصنوعی: یک زن برجسته و باوقار، در شب با استفاده از ابزاری خاص، پرده‌ای تاریک را از چهره خود کنار زد.
شب کُحل شد و چو مردم کهل
آمیخت سواد قیر با شیر
هوش مصنوعی: شب تاریک و سیاه شد و مانند افرادی که در میانسالی به سر می‌برند، رنگ سیاهی مانند قیر با رنگ روشنی شبیه به شیر ترکیب شد.
نور رخ یوسف سماوی
پُر تاب زد از معقر بیر
هوش مصنوعی: نور چهره یوسف از آسمان در دل ما تابیده است.
چشم خوش اختران فرو بست
از غمزه، به خندهٔ تباشیر
هوش مصنوعی: چشم زیبا و شاداب دختران ستاره، به سبب غمزه‌ای آرام و زیبا به خواب رفته است.
سِرحان سحر قضیب دنبال
در قوسه چرخ راند چون تیر
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، جوانی چابک و شجاع با سرعت و چالاکی زیاد بر اسبش سوار شده و زین بر تن اسب زده است، گویا که مانند تیر پرتاب می‌شود.
او تار زبانه‌های اوتار
بر چنگ افق کشید تقدیر
هوش مصنوعی: او با نواختن تار، سرنوشت را بر چنگی که در افق است نوازش می‌کند.
پس، دست زنان خروس قوال
آهنگ بلند کرد، بر زیر
هوش مصنوعی: پس، هنگامی که خروس آوازش را بلند کرد و شروع به خواندن کرد، دست زنان به سمت او دراز شد.
من نیم غنوده نیم بیدار
کآمد نفس شمال شبگیر
هوش مصنوعی: این بیت بیان می‌کند که من در حالتی بین خواب و بیداری قرار دارم و نفس خنک شب را حس می‌کنم.
در طره ودیعه‌های نافه
در جیب خزانه‌های اکسیر
هوش مصنوعی: در گوشه‌های موی زیبای او، گنجینه‌ای از گنج‌ها و نعمت‌های ارزشمند نهفته است.
سرد و تر و خوش مزاجی او را
همچون دم غمگنان به تأثیر
هوش مصنوعی: آن شخص سرد و در عین حال خوش‌خلق است، مانند هوای دلگیر که بر روی احساسات تأثیر می‌گذارد.
برخاستمش به پای حرمت
بر دست نهاده دست توقیر
هوش مصنوعی: از جای خود برخاستم و به خاطر احترام تو، دستم را روی دست تو گذاشتم.
جانم به زبان عذر گویا
کای عکس نمای چرخ تزویر
هوش مصنوعی: ای جانم، به زبانی از عذر و توبه سخن بگو که تو نمایانگر واقعیت‌های زندگی و بازی‌های دورنگی هستی.
ای هفت زمین ز تو به نزهت
وی هشت جنان ز تو به تشویر
هوش مصنوعی: ای هفت زمین به خاطر تو زیبا و پر نورند و ای هشت بهشت، تقدیرشان از توست.
راغ از تو، پر از متاع خرخیز
باغ از تو، پر از نگار کشمیر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شگفتی‌ها و زیبایی‌های ناشی از حضور و تأثیر یک شخص یا چیز خاص اشاره دارد. دو مکان متفاوت، یکی باغ و دیگری کشمیر، در به وجود آمدن ثروت و سرزندگی به تصویر کشیده شده‌اند. باغ پر از محصولات و نعمت‌هاست و کشمیر با زیبایی‌هایش شناخته می‌شود. در واقع، این بیت به قدرت و تأثیر مثبت فرد مورد نظر بر محیط و طبیعت اشاره دارد.
بر شاخ کنی ز غنچه امرود
بر آب نهی، ز لرزه زنجیر
هوش مصنوعی: این جمله به تصویر کشیدن صحنه‌ای شاعرانه و زیباست. رشته‌ای که روی درختی قرار دارد، مانند یک غنچه از شکوفه‌های امرود به نظر می‌رسد و اگر به آب انداخته شود، حرکت آن باعث ایجاد لرزش‌هایی در زنجیر می‌شود. این توصیف می‌تواند نماد خلاقیت و زیبایی طبیعی باشد که در زندگی روزمره ما وجود دارد.
لاله ز تو در قبای اطلس
گلبن ز تو، در دواج تعطیر
هوش مصنوعی: گل لاله به خاطر تو در لباس ابریشمی زیباست و گلابی که در این عطر وجود دارد، از توست.
آیا، خبر از کجات پرسم
گفت، از در خسرو جهانگیر
هوش مصنوعی: از کجا می‌توانم درباره‌ات بپرسم، او گفت، از درگاه پادشاه بزرگ.
کسری دویم. مظفرالدین
کافکند ملوک را به تسکیر
هوش مصنوعی: کسری دوم، مظفرالدین، پادشاهان را به تسلیم واداشت.
خسرو قزل ارسلان که تیغش
بهرام دلی است مهر تنویر
هوش مصنوعی: خسرو قزل ارسلان که شمشیرش دل شجاع بهرام را روشنی می‌بخشد.
شاهی که ز عکس برق رمحش
بینائی چشم ماه شد، خیر
هوش مصنوعی: شاهی که به خاطر زیبایی و جلوه‌ی شمشیرش، چشم‌ها را می‌نوازد و توجه همه را جلب می‌کند، خوشبخت و خوش‌شانس است.
در نیم شبان به نوک پیکان
بر کفله مور بست تشمیر
هوش مصنوعی: در نیمه‌های شب، پیراهن زرق و برق‌دار بر گروه و مجموعه‌ای از مورچگان پوشیده شده است.
عقلی است مثال داده مطلق
روحی است قبول کرده تصویر
هوش مصنوعی: عقل مانند مثالی است که به روح مطلقی شباهت دارد و تصویری را که دریافت کرده، می‌پذیرد.
خلق ملکیش برکشیده
از دیو، لباس نفس تشریر
هوش مصنوعی: آفریدگان او به ویژگی‌های فراطبیعی و قدرت‌های بالا شبیه‌اند، اما در عین حال تحت تأثیر خواسته‌ها و تمایلات دنیوی نیز قرار دارند.
در رزم، شهاب ناوک او
بربود، ز ران یوز تخسیر
هوش مصنوعی: در میدان جنگ، تیر او مانند شهاب به سرعت و دقت به هدف می‌رسد و مانند یوزی مهاجم و تند است.
اقطاع ابد به نام او کرد
صاحب دیوان دور تقریر
هوش مصنوعی: در اینجا به معنای این است که کسی به توفیق و عزت دست یافته و در دوره‌ای خاص، نام او به عنوان مدیری بزرگ و صاحب نفوذ بر دولتمردان و در اداره‌ی امور کشور ثبت شده است. این نشان از مقام و منزلت او در جامعه و نقشی که در تاریخ ایفا کرده، دارد.
کز بهر چو تو خلف گرانید
خاک آدم به آب تخمیر
هوش مصنوعی: به خاطر کسی مانند تو، خاک انسان به آب تخمیر تبدیل می‌شود و در نتیجه دوگانه‌ای از وجود را به وجود می‌آورد.
ای راوی مدح تو افاضل
وی چاکر صدر تو مشاهیر
هوش مصنوعی: ای راوی، تو در ستایش خود برتری‌هایی داری و من نیز نوکری برای تو و مشهورانی هستم که در کنار تو قرار دارند.
توقیع تو، منشی فلک را
در دست برنده کلک زنجیر
هوش مصنوعی: امضای تو، قلمی است که در دست نویسنده آسمان‌ها، زنجیری را به حرکت درمی‌آورد.
جولانگه نور و ظل، به قسمت
از عرصه ملک توست یک تیر
هوش مصنوعی: نور و سایه، بخشی از سرزمین تو هستند و در این سرزمین، مانند یک تیر بر حرکتی آغازین هستند.
در تربیت دماغ نامت
جلغوزه کُردک تُنُک ویر
هوش مصنوعی: در پرورش و تربیت، هوش و ذکاوت تو مانند میوه‌ای کوچک و نازک رشد کرده است.
وز بهر علاج روح بیمار
خلق تو مفرح و تباشیر
هوش مصنوعی: برای درمان روح بیمار مردم، تو مایه خوشحالی و شادی هستی.
هرچند که دشمنانت خیرند
ده ده به یکی بطانه چون سیر
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دشمنانت به تو خیر می‌خواهند، اما خوبی‌شان مانند دروغی است که از دهان کسی بیرون می‌آید؛ یعنی به ظاهر خوب هستند، ولی در باطن ناپسند.
چون قد پیاز، مثله گردند
از تیغ تو در مقام تعزیر
هوش مصنوعی: وقتی که کسی با شمشیر تو مجازات می‌شود، همانند پیاز تکه‌تکه می‌شود.
زین پس به سعادت از تو یک عزم
وز بخت صد اتفاق تیسیر
هوش مصنوعی: از این پس برای رسیدن به خوشبختی، باید عزم و اراده‌ای از سوی تو داشته باشی و بختت هم با صدها اتفاق خوب تو را یاری کند.
بنده که ز بارگاه دانش
دارد به سخنوری مناشیر
هوش مصنوعی: کسی که از مقام علمی و دانایی برخوردار است، در سخنوری و بیان خود برجسته و منحصر به فرد است.
بازی است جهان شکار کاو را
شیران معانی‌اند نخجیر
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک بازی است که در آن شکارچیان، همچون شیران، به دنبال معانی و مفاهیم عمیق می‌گردند تا آن‌ها را شکار کنند.
مرغان دارد، زمانه لیکن
مرغ ارزن نه مرغ انجیر
هوش مصنوعی: دنیا پر از موجودات و زیبایی‌هاست، اما برخی چیزها از ارزش و کیفیت بیشتری برخوردارند. در واقع، چیزهای بزرگ و با ارزش، همیشه در دسترس نیستند و ممکن است به راحتی نتوانیم به آن‌ها دسترسی پیدا کنیم.
گرچه ز گریزگاه زنگان
در دام تحسر است و تحسیر
هوش مصنوعی: هرچند از جایی که زنگان فراری هستند، در حالتی از اندوه و افسوس به سر می‌برند.
افسرده چو آب، در دم دی
پژمرده چه شاخ، در مه تیر
هوش مصنوعی: در اینجا به حالتی اشاره شده که فردی مانند آب افسرده و بی‌حالت است و در مقایسه با یک شاخه درخت که در تاریکی و ابهام قرار دارد، پژمرده و بی‌روح به نظر می‌رسد. این تصویرگری نشان‌دهنده نوعی ناامیدی و سردرگمی است.
دستی همه حلق، همچو ملعق
جانی همه رخنه همچو کفگیر
هوش مصنوعی: دست‌ها همه حلقه‌ای هستند و مانند قاشق‌اند، روح و جان هم در همه جا مانند کفگیر حضور دارند.
از وجه تقاعد ارچه رفته است
بر بنده هزار گونه تقصیر
هوش مصنوعی: اگرچه بر من گناهان زیادی رفته است، اما این موضوع به دلیل مَسأله‌ای است که به آن دچار شده‌ام.
آن فائت را قضا توان کرد
گر باشد در وفات تاخیر
هوش مصنوعی: اگر در مرگ تأخیری نیفتد، سرنوشتی که نوشته شده است، قابل تغییر نیست.
در بندگیی چنان، چه لذت
در زندگیی چنین، چه توقیر
هوش مصنوعی: در خدمتگذاری به گونه‌ای لذت وجود دارد که در زندگی عادی نمی‌توان آن را یافت.
بی شاه و امیر زندگانی
آه از سبکی چنان گران میر
هوش مصنوعی: زندگی بدون پادشاه و سردار، بسیار سخت و سنگین است و از این وضعیت آهی می‌کشم.
هرچند نه دلپذیر عذر است
اینجا زره قضا و تقدیر
هوش مصنوعی: هرچند که این عذر خیلی خوشایند نیست، اما اینجا به نیروی سرنوشت و تقدیر برمی‌گردد.
با عفو شه آنقدر توان گفت
کای عذر پذیر، عذر بپذیر
هوش مصنوعی: با بخشش پادشاه، می‌توان گفت که ای کسی که عذرها را می‌پذیری، عذر مرا نیز قبول کن.
ایوان سپهر باد، صدرت
شاگرد وثاق تو مه و تیر
هوش مصنوعی: ایوان آسمان، دل و جان تو همچون تیر و ماه درخشان است.
با هم به موافقت نشسته
زایزد تقدیر و از تو تدبیر
هوش مصنوعی: تقدیر و سرنوشت به توافق رسیده‌اند و تدبیر و برنامه‌ریزی از سوی تو انجام می‌شود.