شمارهٔ ۶۳ - توصیف رباب، چنگ، کمانچه، دف، بربط - مدح سید عزالدین خسروشاه فرزند علاء الدوله فخرالدین عربشاه رئیس همدان
بزمی است ز لطف خلد پیکر
حورانش بکف در آب کوثر
آبی که خوی خجالت او
سر بر زند از جبین آذر
ساقی ز سواد شب فکنده
صد سلسله بربوده منور
لعلش، بر بوده آب لاله
جز عش، بنشانده باد عنبر
در فرقت مشک طره او
پیراهن، خرقه کرده مجمر
با ساعد بسته چنگ خورده
بر بیست و چهار عرق نشتر
بی داعی مهر سلطنت نای
بفروخته سر، برای افسر
جسته ز کمانچه تیر نغمت
در قبضه گه کمان محور
وز زخم جگر خراش زخمه
به نشسته رباب دست برسر
بربط ز پی پیاله بازی
در پنجه گرفته هشت ساغر
دف در کف زهره گان مجلس
کوکب جلجل، سپهر چنبر
از قبه مجمر فلک شکل
ظاهر شده صد هزار اختر
تنوره ز حقه لب و. دم
گلگونه دهان بروی اخگر
پروانه بکرد کعبه شمع
گه طوف کنان گهی مجاور
جمع آمده بر سپهر عشرت
از ساقی و باده صد، مه و خور
وز جوش جیوش، نوبتی را
روشن شده نفخ صور و محشر
بانک دم کرّنای کرده
این کور هزار دیده راکر
وز جرعه ساقیان نموده
این دیده پی بریده اشقر
بر طاق سپهر اگر بتخمین
برجی است بصورت دو پیکر
تعلیق هزار صورت نغز
زین طاق سپهر شکل بنگر
زین کلک، شکسته خامه مانی
زان، دست گزیده طبع آذر
چالاکی جمله گفته با تو
ما را نه جماد خوان نه جانور
دل برده ز خلق لطف هریک
بی جان که شنید و دید، دلبر
گر جان یابند، جمله نشگفت
در دولت شهریار صفدر
دیباچه نسخه سعادت
فهرست نتایج پیمبر
عزالدین، کز کلاه داری
بر فرق فلک فکند معجر
خسرو شه، کز نهیب تیغش
شد روبه ماده ضیغم نر
ای کرده سخات دامن آز
چون جیب صدف ملاذ گوهر
وقتی که ره هوا بگیرد
جز تیغ کشیده پنجه و در
و آن روز که نطفه نرینه
در صلب شود ز بیم، دختر
سنگ از تف رمح شمع تمثال
حل گردد، چون در آب شکر
لعبت بازان چرخ بندند
در پیش زگرد تیره چادر
خاک از پی ترکتاز دیده
پای آرد در رکاب صرصر
زان مرغ چهار بال در سیر
نسر فلکی بیفکند پر
بر طارم سرمه رنگ غلطد
در آب سیاه دیده ی خور
از صدمت گرز گاو صورت
ارواح نهند رخت بر خر
خوانسالار اجل کند راست
بر خوانچه تیغ کاسه سر
دراعه دهر را فرستد
ناوک سوی کلبه رفو گر
تو، رمح شهاب شکل در کف
شبدیز فلک، بزیر ران در
یک مرده چو مهر حمله آری
پهنای زمین چو ذره بشکر
مشاطه خنجر تو بندد
بر گردن و گوش ملک، زیور
تا زنده، سلاله جلالت
چون نصرت و فتح با تو، همبر
آن بازوی زورمند کزوی
سر پنجه ملک یافت یاور
سوگند، به صانعی کزویست
بر کشتی دور نقطه، لنگر
چون کلک ازل براند حکمش
جز سطح عدم نبود دفتر
گر تورنه، این نکاح بوده است
تزویج عرض نجست جوهر
زین جاست که کدخدای صورت
بر مایه اصل گشت شوهر
خورشید نثار را همی ساخت
زان کیسه سنگ کرد پرزر
چرخ از پی این نشست بر اوج
مملو شده آستین بگوهر
ای مملکت درست، بالین
از خاک در تو کرده بستر
چون تو خلفی نزاده هرگز
از سه پدر و چها مادر
با خاک درت مشام ارواح
سر در نارد به مشک اذفر
در قید تو فتنه کیست، محبوس
در وصف تو عقل چیست، مضطر
بی دست تو تیغ و کلک بیکار
بی مدح تو فکر و نطق، ابتر
هرچند که در جهان اثیر است
امروز به نظم، سحر گستر
بفکنده سپر که می نبیند
در جعبه فکر، تیر دیگر
ای پایگه جلالت تو
از قمه هفت چرخ برتر
زین بیشتری و لیک دستار
زان بیش نمی شود میسر
شمارهٔ ۶۲ - مدح فخرالدین علاءالدوله عربشاه خداوند قهستان: ای جزع تو، هم نیام و هم خنجرشمارهٔ ۶۴ - توصیف صبح و مدح مظفرالدین قزل ارسلان: خاتون زمان به دست شبگیر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بزمی است ز لطف خلد پیکر
حورانش بکف در آب کوثر
هوش مصنوعی: این یک مجلس خوشایند و دلپذیر است که به لطف زیبایی بهشت و جاذبههای آن، به ویژه حوریان، به وجود آمده است. در این مجلس، به زیبایی و طراوت آب کوثر نیز اشاره شده است.
آبی که خوی خجالت او
سر بر زند از جبین آذر
هوش مصنوعی: آبی که نشانهی شرم و حیا است، از پیشانی آذر سر بر میزند.
ساقی ز سواد شب فکنده
صد سلسله بربوده منور
هوش مصنوعی: ساقی، از تاریکی شب، نخی از نور به طرف ما انداخته است.
لعلش، بر بوده آب لاله
جز عش، بنشانده باد عنبر
هوش مصنوعی: شمع زندگیاش با زیبایی و خوشبویی خاصی چون لعل و عنبر در باغ گلها درخشیده است و سرشار از عشق و احساساتی ناب است.
در فرقت مشک طره او
پیراهن، خرقه کرده مجمر
هوش مصنوعی: در جدایی از عطر موی او، پیراهن و ردا را مانند آتش معروف کردهام.
با ساعد بسته چنگ خورده
بر بیست و چهار عرق نشتر
هوش مصنوعی: با بازوی خود بر روی بیست و چهار عرق نشتر فشار میآورد.
بی داعی مهر سلطنت نای
بفروخته سر، برای افسر
هوش مصنوعی: بدون درخواست عشق، سر نای را به افسر فروختهاند.
جسته ز کمانچه تیر نغمت
در قبضه گه کمان محور
هوش مصنوعی: تیر دلنواز صدای تو از کمانچه بیرون آمده و در دست گرفته شده است.
وز زخم جگر خراش زخمه
به نشسته رباب دست برسر
هوش مصنوعی: زخم جگر باعث شده که زخمهای بر روی دلدردها بنشیند و در این حال رباب (ساز موسیقی) به حالت تاسف و غم بر سر خود دست میکشد.
بربط ز پی پیاله بازی
در پنجه گرفته هشت ساغر
هوش مصنوعی: با ساز در دست، در حالی که نوشیدنیها را مینوشد، هشت جام را به چنگ آورده است.
دف در کف زهره گان مجلس
کوکب جلجل، سپهر چنبر
هوش مصنوعی: در دست دختران زیبا دفی مینوازند و ستارهها در آسمان به تماشای این مجالس زنده و شاداب نشستهاند.
از قبه مجمر فلک شکل
ظاهر شده صد هزار اختر
هوش مصنوعی: از گنبد آسمان، صد هزار ستاره به وجود آمده و شکل گرفتهاند.
تنوره ز حقه لب و. دم
گلگونه دهان بروی اخگر
هوش مصنوعی: سُرخی لبها و دمی زیبا همچون گل، شعلهای از آتش درون را به نمایش میگذارد.
پروانه بکرد کعبه شمع
گه طوف کنان گهی مجاور
هوش مصنوعی: پروانه در حال چرخش به دور شمعی است که در کعبه وجود دارد و گاهی در حال طواف و گاهی در حال نزدیک شدن به شمع است.
جمع آمده بر سپهر عشرت
از ساقی و باده صد، مه و خور
هوش مصنوعی: در آسمان خوشی و شادابی، بسیاری از ساقیها و نوشیدنیها گرد هم آمدهاند و در کنار آن، ماه و خورشید نیز حضور دارند.
وز جوش جیوش، نوبتی را
روشن شده نفخ صور و محشر
هوش مصنوعی: از شدت هیجان و شور زندگی، زمانی فرا خواهد رسید که صحنه قیامت و نفخ صور به وضوح روشن خواهد شد.
بانک دم کرّنای کرده
این کور هزار دیده راکر
هوش مصنوعی: صدای دم کرنایی که زنی طبل سر میزند، توجه هزاران آدم نابینا را جلب کرده است.
وز جرعه ساقیان نموده
این دیده پی بریده اشقر
هوش مصنوعی: از نوشیدن جرعههایی که ساقیان به ما دادهاند، این چشم من به خاطر دیدن معشوق تیره و بریده شده است.
بر طاق سپهر اگر بتخمین
برجی است بصورت دو پیکر
هوش مصنوعی: اگر در آسمان برجی وجود دارد، به صورت دو شکل نمایان است.
تعلیق هزار صورت نغز
زین طاق سپهر شکل بنگر
هوش مصنوعی: به تماشای هزاران شکل زیبا که از این آسمان برآمده است، بپرداز.
زین کلک، شکسته خامه مانی
زان، دست گزیده طبع آذر
هوش مصنوعی: از این قلم، نوشتاری به وجود آمده که توانسته احساسات و اندیشهها را به شکلی بینظیر منتقل کند و نتیجه تلاش و خلاقیت هنرمندانهای است که از دل طبیعت و زندگی جاری شده است.
چالاکی جمله گفته با تو
ما را نه جماد خوان نه جانور
هوش مصنوعی: ما به خاطر چالاکی و سرزندگیامان، نه از جنس بیحرکتیها هستیم و نه شبیه موجودات زنده.
دل برده ز خلق لطف هریک
بی جان که شنید و دید، دلبر
هوش مصنوعی: هر یک از مردم، به خاطر لطفی که دارد، دل مرا برده و بیخبر است. وقتی این را شنید و دید، دلبر من نیز تحت تأثیر قرار گرفته است.
گر جان یابند، جمله نشگفت
در دولت شهریار صفدر
هوش مصنوعی: اگر زندگی دوبارهای پیدا کنند، همه به شگفتی در زیر سایه دولت پادشاه شجاع خواهند بود.
دیباچه نسخه سعادت
فهرست نتایج پیمبر
هوش مصنوعی: مقدمهای بر نسخهای که موفقیت را شرح میدهد و شامل نتایج پیامبران است.
عزالدین، کز کلاه داری
بر فرق فلک فکند معجر
هوش مصنوعی: عزالدین، همچون کسی که کلاهی بر سر دارد و آن را به آسمان پرتاب کرده است.
خسرو شه، کز نهیب تیغش
شد روبه ماده ضیغم نر
هوش مصنوعی: شاه خسرو، با صدای رعدآسا و قدرت تبرش، حتی شیر نر را به وحشت انداخت و به سمت شیر ماده راند.
ای کرده سخات دامن آز
چون جیب صدف ملاذ گوهر
هوش مصنوعی: ای کسی که کرامت و سخاوت چنان داری که دامن آز تو مانند جیب صدف، سنگهای قیمتی را در خود جای داده است.
وقتی که ره هوا بگیرد
جز تیغ کشیده پنجه و در
هوش مصنوعی: زمانی که سرما به جان بیافتد، جز چنگ و دندان تند و تیز باقی نمیماند.
و آن روز که نطفه نرینه
در صلب شود ز بیم، دختر
هوش مصنوعی: روزی که پسر به وجود میآید و در وجود پدر قرار میگیرد، این اتفاق به خاطر ترسی است که دختر به آن دچار میشود.
سنگ از تف رمح شمع تمثال
حل گردد، چون در آب شکر
هوش مصنوعی: سنگی که در اثر گرمای شمع نرم شود و شبیه شکر در آب حل گردد، نشاندهندهی این است که چیزهای سخت و ناامیدکننده نیز با کمی عشق و شعلهی گرم میتوانند متحول شوند.
لعبت بازان چرخ بندند
در پیش زگرد تیره چادر
هوش مصنوعی: بازیگران مشغول بازی هستند و در میان چرخهای شان، سایه تاریکی بر چادری افتاده است.
خاک از پی ترکتاز دیده
پای آرد در رکاب صرصر
هوش مصنوعی: خاک به خاطر شدت وزش باد و طوفان، به سمت پاها میریزد و آنها را تحت فشار قرار میدهد.
زان مرغ چهار بال در سیر
نسر فلکی بیفکند پر
هوش مصنوعی: مرغی با چهار بال به آسمان پرواز کرده و در جریان حرکات ستارهها و سیارات پرهایش را رها میکند.
بر طارم سرمه رنگ غلطد
در آب سیاه دیده ی خور
هوش مصنوعی: بر روی لبهی سیاه چشم خورشید، رنگ سرمهای در آب نمایان میشود.
از صدمت گرز گاو صورت
ارواح نهند رخت بر خر
هوش مصنوعی: اگر ضربهای که از تو میرسد مانند گرز گاو باشد، ارواح برای فرار از آن به وسیلهای پناه نمیبرند.
خوانسالار اجل کند راست
بر خوانچه تیغ کاسه سر
هوش مصنوعی: مرگ به آرامی و با دقت، بر سفرهی زندگی ما، با تیغی به شکل سر، در حال آماده کردنِ ما برای جدایی از این دنیا است.
دراعه دهر را فرستد
ناوک سوی کلبه رفو گر
هوش مصنوعی: زمانه تیرش را به سوی کلبهای که نیاز به ترمیم دارد، پرتاب میکند.
تو، رمح شهاب شکل در کف
شبدیز فلک، بزیر ران در
هوش مصنوعی: تو مانند نیزهای هستی که شبیه شهابسنگ است و در دستان اسبی با رنگ ابر به سفر میروی.
یک مرده چو مهر حمله آری
پهنای زمین چو ذره بشکر
هوش مصنوعی: وقتی مردهای مثل خورشید به زمین بیفتد، این زمین به اندازهای گسترده میشود که حتی مانند ذرات کوچک درشت و پر نور خواهد بود.
مشاطه خنجر تو بندد
بر گردن و گوش ملک، زیور
هوش مصنوعی: آرایشگر، زینت و زیبایی خنجر تو را به گردن و گوشهای پادشاهان میآویزد.
تا زنده، سلاله جلالت
چون نصرت و فتح با تو، همبر
هوش مصنوعی: تا زمانی که زنده هستی، نسل بزرگی و عظمت تو همواره در کنار تو خواهد بود، مانند پیروزی و نصرت.
آن بازوی زورمند کزوی
سر پنجه ملک یافت یاور
هوش مصنوعی: بازوی قوی که از آن قدرت و پشتیبانی برای ملک به دست آمده است.
سوگند، به صانعی کزویست
بر کشتی دور نقطه، لنگر
هوش مصنوعی: به خدایی که سازندهای دارد و کشتی دور دریا را به لنگرش متصل کرده است، قسم.
چون کلک ازل براند حکمش
جز سطح عدم نبود دفتر
هوش مصنوعی: زمانی که اراده و تقدیر ازلی آغاز شد، تنها چیزی که وجود داشت، صفحهای خالی و بدون محتوا بود.
گر تورنه، این نکاح بوده است
تزویج عرض نجست جوهر
هوش مصنوعی: اگر تو را نیازی نباشد، این ازدواج فقط یک ظاهرسازی است و حقیقتی ندارد.
زین جاست که کدخدای صورت
بر مایه اصل گشت شوهر
هوش مصنوعی: از اینجا است که سرپرست جامعه بر پایه اصل و هویت خود به عنوان شوهر معرفی میشود.
خورشید نثار را همی ساخت
زان کیسه سنگ کرد پرزر
هوش مصنوعی: خورشید نثار، هدیهای از نور و روشنی را از کیسهای که پر از سنگ است، میسازد. این به معنای آن است که از چیزهای بیارزش میتوان به نتایج باارزشی دست یافت.
چرخ از پی این نشست بر اوج
مملو شده آستین بگوهر
هوش مصنوعی: چرخ به دنبال این نشانهها به اوج خود رسیده و آستینش پر از جواهر شده است.
ای مملکت درست، بالین
از خاک در تو کرده بستر
هوش مصنوعی: ای سرزمین خوب، بر تو که بر بستر خاک خوابیدهای، آرامش بخشم.
چون تو خلفی نزاده هرگز
از سه پدر و چها مادر
هوش مصنوعی: چون تو فرزندی از سه پدر و چهار مادر به دنیا نیامدهای، معنا دارد که تو هیچ گونه ادامهای از نسل قبلیها نیستی و خودت به تنهایی بینظیری.
با خاک درت مشام ارواح
سر در نارد به مشک اذفر
هوش مصنوعی: اگر روحها به بوی خوش خاک در خانهات دسترسی داشته باشند، هیچ بویی بهتر از عطر مشک را نمیپسندند.
در قید تو فتنه کیست، محبوس
در وصف تو عقل چیست، مضطر
هوش مصنوعی: در دام تو چه فتنهای وجود دارد؟ و عقل در توصیف زیباییات به چه حالتی گرفتار شده است؟
بی دست تو تیغ و کلک بیکار
بی مدح تو فکر و نطق، ابتر
هوش مصنوعی: بدون وجود تو، تیغ و قلم بیفایدهاند و بدون مدح و توصیف تو، تفکر و سخن ناتمام و ناقص است.
هرچند که در جهان اثیر است
امروز به نظم، سحر گستر
هوش مصنوعی: امروز در دنیا، جادوگری که کارش برگرداندن نظم است، تاثیر زیادی دارد.
بفکنده سپر که می نبیند
در جعبه فکر، تیر دیگر
هوش مصنوعی: در حالی که به افکار و مشکلات خود مشغول شدهایم و در کجفکری هستیم، ممکن است تهدیدهای دیگری را که در حال نزدیک شدن هستند، نادیده بگیریم.
ای پایگه جلالت تو
از قمه هفت چرخ برتر
هوش مصنوعی: ای جایگاه عظمت تو از بالای هفت آسمان نیز بالاتر است.
زین بیشتری و لیک دستار
زان بیش نمی شود میسر
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که اگرچه ممکن است چیزهایی بیشتر از حد معمول در دسترس باشند، اما تنها در صورتی که تلاشی واقعی صورت بگیرد، میتوان به آنها دست یافت. در واقع، برای رسیدن به اهداف بزرگتر، باید از تلاش و کوشش خود کوتاه نیامد.