گنجور

شمارهٔ ۵۷ - وصف دیماه و تعریف آتش و توصیف مجلس بزم خواجه اثیرالدین تورانشاه وزیر

تا باوج آمد سر رایات خیل ز مهریر
در حضیض افتاد سلطان کواکب را میسر
خا زنان گوهر علوی ز کم دخلی شدند
تا مشمیه سنگ و، صلب آهن از آتش فقیر
آب و نوری نیست کیتی راز سرما، گوئیا
چشمه خورشید، جامد گشت و چشم مه ضریر
در سخا بفزود عالم زانکه بر جای مطر
خورده سیم است اکنون ریزش ابر مطیر
حوض بین، چون جامه باف آمد زجولاهی باد
ابر بین، چون پنبه زن شد بر کمان زمهریر
تخته بند آهنین افکند دی بر پای آب
چون ز شیدائی همی بگسست زنجیر غدیر
دور دور است از بصارت عالم ارزان فروش
کز رخ نو خط همی چارق زند بر فرق پیر
گر پنیر از شیر شاید بست، می بندد جهان
بر هوا از ابر همچون شیر، برف چون پنیر
راست اندازی دیمه بین، که پیکان شمال
می رباید پر ز برگ از شاخهای همچو تیر
صحن هر باغی نگر لشکر گه جمهور زاغ
پای هر زاغی نگر مسمار زرق آبگیر
با چنین سرما چه بهتر جوهری کز تاب او
روز محشر الاامان گویند سکان سعیر
دیو زادی، کز سفاهت بر قدم دارد قعود
اژدهائی کز مهابت، در زخر دارد ز خیر
آنکه از کوره براند، شوشه گاورس پاش
خانه گاورسه از وی بر نیابد یک شعیر
سرکش و تند و تنگ چون طبع طفل بی خرد
روشن و پاک و سبک چون رای مرد تیز، ویر
مقطعان بیشه را، زان صفدر زرین سنان
صد هزاران آه متواری است در تخت زریر
رایت او، می فرازد باد در دست هبوب
موکب او، مینوازد آب در طی هزیر
چون قلم زرد و کشیده قامت و مشکین زبان
بعد از آن خود نسبتی دارد حنینش با صریر
مستنیر الجرم در قوت نه در معنی آن
کاو بشرط انفعال طبع گردد مستنیر
آخته ساعد چو بر بط لیک هنگام ولوب
نبض تند او براند چون تنین از عرق زیر
نور دزدند از شعاعش اختران دیده ز آنک
هست جرم او چو جرم نیر اعظم منیر
مرجع اجزای ضو ذات وی آمد آنچنانک
مرجع احرار آفاق است درگاه وزیر
صدر دریا دل اثیرالدین که اقبالش کند
رایت اعلی و اعظم را ز رفعت بر اثیر
خواجه آفاق تو ران شه که چشم اختران
با نگین حکم او مومی بود صورت پذیر
آنکه در احکام حصن ملک معمار فلک
خندقی میراند از دریای عزمش بس قعیر
کار و بارش دید نقش کل بگردون گرد روی
کای سلیم القلب لافی العیری لافی السعیر
تحفه آرد، زی فلک گرد براقش باد از آنک
چشم درد ماه را، از سرمه نبود گزیر
غیب در آئینه ذهنش چنان عکس افکند
کز نقاب جام روشن بر کف ساقی عصیر
در جهان سایه و نورش چه میخواند فلک
یونسی در بطن حوت و یوسفی در قعر بیر
دیده آبادی علوی این دو انجم نام اوست
با چنین فرزند نادر نبود ار باشد قریر
طرفه میزانی است عالم سنج حلمش کاندرو
خرده پا سنگ می باید ز البرز و زبیر
هر زمانی باز گردد دیده ادراک و وهم
ز آفتاب رفعت او خاسئاً و هوالحسیر
تا فلک ضبط نظام کل بکلکش باز بست
اولین مضبوط قطمیر است و میرد تا نفیر
رایتی افراخت قهرش با ممالک کاسمان
هر شبی در سایه او رخ بر اَنداید به قیر
ای دراز از دولت تو دست عدل کامران
وی فراز از رتبت تو چشم عقل خرده گیر
زایر آمال را انعام تو نعم المآب
حاجب حاجات را درگاه تو نعم المصیر
هر که با اهمال خذلانت فتدبئس القرین
هر که را تائید اقبالت بود نعم النصیر
باس هشیار تو دانی چیست جاسوسی بشرط
رای بیدار تو، دانی کیست، نقادی بصیر
کی چمد با قد تو دیدار، با چشم کحیل
کی رسد در مدح تو، گفتار، با پای قصیر
وضع عالم چون پیاز افتاد، تو بر تو و لیک
با تو نیک از پوست بیرون میخرامد، همچوسیر
چون طبیعت، کدخدائی بر زمانه لاجرم
هم ز خود بر خودهمی واجب کنی، خیرالکثیر
پرتو عقل تو، یعنی صیقل طبع بلند
آینه ارواح قدس افتاد، چون ذهن خبیر
از دم باد سبک مغزان، کم اندیشی که هست
سالها با کوس میکوبند بر پشت بعیر
حاسدت گوید وزیرم، لیک در تصریف لفظ
گر فعیل آید زوزن او را توان خواندن وزیر
گرچه نرگس، افسر دعوی مرصع میکند
گل تواند بود، بر لشکر گه بستان امیر
در بر حکم ازل، وقت است این بخشش که هست
حاسدت شایان دار، و ناصحت اهل سریر
گر بدین بخشش که دادم شرح راضی نیست خصم
گو ز دست حاکم دوران همی خوان، النظیر
عقل را با حصر اوصاف تو دانی نام چیست
اینکه بر افواه عام آید، کاسیری بر حصیر
خاک صحن و آتش جامش، بغارت میدهند
هر زمانی رخت باد سدره و آب سدیر
صورت او پای می مالد، صنم را در جمال
نزهت او سر همی شوید، ارم را در ز حیر
زخمه منقار شکل مطربش، تلقین کند
بلبلان باغ را، ترکیب او زان صفیر
ز آتش منقل، هوای او بوجه اعتدال
صد هزاران جنت الفردوس دارد، در ضمیر
چون شرر رقاص بر سطح شراب آتشین
از طربناکی و بیباکی حباب زود میر
در بنان صدر عالی ارغوانی جام می
پاک و رخشان چون سهیل اندر نطاق برج تیر
خورده هر کام از قدح بر شوق استطراب قشم
برده هر جان از فرح بر حسب استعداد تیر
آستین شاعران تا سر بود پر زر و سیم
قامت خینا گران، تا پای در خز و حریر
غرقه گشته در میان اطلس و دق و قصب
از نوال صدر دریا دل، اثیرالدین، اثیر
یارب اقبالی ده او را کز ره کثرت شود
عقل با احصای او در ورطه حیرت اسیر
تا بجای طول ایامش که از اقسام او
مدت تاریخ هجری عشری آید از عشیر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا باوج آمد سر رایات خیل ز مهریر
در حضیض افتاد سلطان کواکب را میسر
هوش مصنوعی: تا زمانی که پرچم‌ها به اوج می‌رسند، سلطان ستاره‌ها در وضعیت ناامیدی و بی‌حالی قرار می‌گیرد.
خا زنان گوهر علوی ز کم دخلی شدند
تا مشمیه سنگ و، صلب آهن از آتش فقیر
هوش مصنوعی: زنان گوهرهای عالی و باارزشی را از دارایی‌های خود از دست دادند تا بتوانند به مس و آهن، از آتش دست یابند. این بیان نشان‌دهنده فداکاری و تلاش برای دستیابی به چیزی باارزش‌تر است، حتی اگر به معنای صرف نظر کردن از داشته‌های دیگر باشد.
آب و نوری نیست کیتی راز سرما، گوئیا
چشمه خورشید، جامد گشت و چشم مه ضریر
هوش مصنوعی: هیچ آبی و نوری وجود ندارد تا راز سرما را نشان دهد، به نظر می‌رسد چشمه خورشید به حالت جامد درآمده و چشم ماه نیز در تاریکی گم شده است.
در سخا بفزود عالم زانکه بر جای مطر
خورده سیم است اکنون ریزش ابر مطیر
هوش مصنوعی: در generosity و بخشش، عالم بیشتر از آن چیزی افزایش می‌یابد که وقتی جایی باران می‌بارد، فضا پر از طلا و نقره می‌شود. اکنون زمان بارش رحمت و برکت فرا رسیده است.
حوض بین، چون جامه باف آمد زجولاهی باد
ابر بین، چون پنبه زن شد بر کمان زمهریر
هوش مصنوعی: حوض وسط مانند یک بافنده لباس است که از ریزش باران پر شده، و ابرها مانند پنبه‌زنی هستند که به آرامی بر کمان سردی و زمستان می‌پیچند.
تخته بند آهنین افکند دی بر پای آب
چون ز شیدائی همی بگسست زنجیر غدیر
هوش مصنوعی: دی در کنار آب، تخته‌ای از آهنین قرار داد، گویی که از شوق و خوشحالی، زنجیر غدیر را گسسته است.
دور دور است از بصارت عالم ارزان فروش
کز رخ نو خط همی چارق زند بر فرق پیر
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان این معنا می‌پردازد که عالمان آگاه و با بصیرت، به راحتی نمی‌توانند چیزهای ارزشمند را که بیش از حدی پایین و ارزان شده‌اند، تشخیص دهند. در این زمینه، اشاره می‌شود که فردی که تجربه‌اش بیشتر است (پیر) به سادگی دیگران، تحت تأثیر ظاهر و حالت‌های ظاهری قرار نمی‌گیرد و نمی‌توان او را فریب داد. در واقع، این بیت به نقش تجربه و دانایی در قضاوت‌های درست اشاره دارد و بیان می‌کند که نباید به سادگی تحت تأثیر زیبایی‌ها و ظواهر قرار گرفت.
گر پنیر از شیر شاید بست، می بندد جهان
بر هوا از ابر همچون شیر، برف چون پنیر
هوش مصنوعی: اگر پنیر از شیر درست می‌شود، پس دنیا هم می‌تواند مانند ابرها که شبیه شیر هستند، برف را به شکل پنیر ایجاد کند.
راست اندازی دیمه بین، که پیکان شمال
می رباید پر ز برگ از شاخهای همچو تیر
هوش مصنوعی: به این معناست که وقتی به دیمه نگاه می‌کنی، متوجه می‌شوی که نیرویی در راستای شمال، برگ‌ها را از شاخسارهایی که مانند تیر هستند، می‌رباید.
صحن هر باغی نگر لشکر گه جمهور زاغ
پای هر زاغی نگر مسمار زرق آبگیر
هوش مصنوعی: به هر باغی که نگاه می‌کنی، گروهی از کبوترها را می‌بینی در حالی که پای هر یک از کبوترها، یک درختچه‌ی زیبا و با شکوه وجود دارد.
با چنین سرما چه بهتر جوهری کز تاب او
روز محشر الاامان گویند سکان سعیر
هوش مصنوعی: در چنین سرمایی، وجود جلا و درخششی بهتر است که در روز قیامت، کسانی که در آتش جهنم هستند، از آن به عنوان قوام و راهنمایی یاد می‌کنند.
دیو زادی، کز سفاهت بر قدم دارد قعود
اژدهائی کز مهابت، در زخر دارد ز خیر
هوش مصنوعی: موجودی شیطانی به خاطر نادانی‌اش به پاهایش نشسته و سیاهی چون اژدها در دلش دارد که به خاطر ترس، در زباله‌هایش پنهان شده است.
آنکه از کوره براند، شوشه گاورس پاش
خانه گاورسه از وی بر نیابد یک شعیر
هوش مصنوعی: کسی که از کوره در برود، حتی یک دانه جو هم نمی‌تواند به دست آورد.
سرکش و تند و تنگ چون طبع طفل بی خرد
روشن و پاک و سبک چون رای مرد تیز، ویر
هوش مصنوعی: این بیت به تفاوت‌های فکری و روحی انسان‌ها اشاره دارد. به طور کلی، نشان می‌دهد که چگونه ذهن و طبع انسان در سنین مختلف و بر حسب تجربه‌ها تغییر می‌کند. در اوایل زندگی، ذهن کودکانه و بدون درک عمیق است، در حالی که باگذشت زمان و با کسب تجربه، فرد می‌تواند به تفکری عمیق‌تر و پاک‌تر دست یابد. این تغییرات به نوعی نشان‌دهنده سیر تحول انسان و قدرت تفکر اوست.
مقطعان بیشه را، زان صفدر زرین سنان
صد هزاران آه متواری است در تخت زریر
هوش مصنوعی: درختان جنگل را، به خاطر آن رزمنده‌ای با تیر طلایی، صدها هزار آه و ناله در دل زریر پنهان است.
رایت او، می فرازد باد در دست هبوب
موکب او، مینوازد آب در طی هزیر
هوش مصنوعی: پرچم او در باد به اهتزاز در می‌آید و در مسیر کاروانش، آب به آرامی جاری می‌شود.
چون قلم زرد و کشیده قامت و مشکین زبان
بعد از آن خود نسبتی دارد حنینش با صریر
هوش مصنوعی: قلمی که زرد و باریک است و زبانی خوشبو دارد، پس از آن، صدای آن شبیه به ناله‌ای است که از درد یا احساس عمیق ناشی می‌شود.
مستنیر الجرم در قوت نه در معنی آن
کاو بشرط انفعال طبع گردد مستنیر
هوش مصنوعی: نورانی بودن جرم به قدرت آن بستگی دارد، نه به معنای آن. به شرطی که طبیعت آن تحت تأثیر قرار گیرد، نورانی خواهد شد.
آخته ساعد چو بر بط لیک هنگام ولوب
نبض تند او براند چون تنین از عرق زیر
هوش مصنوعی: بازوهایش آماده است مانند کمان، اما وقتی خون تند او در رگ‌ها می‌لرزد، مانند صدای طنین از عرق زیر پوستش به نظر می‌رسد.
نور دزدند از شعاعش اختران دیده ز آنک
هست جرم او چو جرم نیر اعظم منیر
هوش مصنوعی: ستاره‌ها از درخشندگی او نور می‌گیرند، چرا که جرم او مانند جرم بزرگ‌ترین و درخشان‌ترین ستاره‌هاست.
مرجع اجزای ضو ذات وی آمد آنچنانک
مرجع احرار آفاق است درگاه وزیر
هوش مصنوعی: اجزای وجود او به اندازه‌ی وابستگی‌های انحصاری که آزادگان به عالم دارند، به او رجوع می‌کنند. مانند اینکه درهای ورود به عالم از طریق وزیر باز می‌شود.
صدر دریا دل اثیرالدین که اقبالش کند
رایت اعلی و اعظم را ز رفعت بر اثیر
هوش مصنوعی: دل بزرگ و با صفای صدر دریا، به دست کسی می‌افتد که با مقام و عظمتش، پرچم بلند و عالی را که به اوج و بلندی رسیده، به اهتزاز درمی‌آورد.
خواجه آفاق تو ران شه که چشم اختران
با نگین حکم او مومی بود صورت پذیر
هوش مصنوعی: آقای آفاق، تو را شاه می‌خوانند زیرا که نور ستاره‌ها با دستور تو مانند مومی شکل می‌گیرد.
آنکه در احکام حصن ملک معمار فلک
خندقی میراند از دریای عزمش بس قعیر
هوش مصنوعی: کسی که در قوانین و قواعد سلطنت، به مانند معمار آسمان‌ها عمل می‌کند و از اراده‌اش، گودالی عمیق حفر می‌کند، در واقع در تلاش است تا از پیچیدگی‌های زندگی عبور کند.
کار و بارش دید نقش کل بگردون گرد روی
کای سلیم القلب لافی العیری لافی السعیر
هوش مصنوعی: او در کار و زندگی خود به کمالی دست یافته و به لطف و مهربانی خود در این دنیا به خوبی راه خود را پیدا کرده است. کسی که دلش پاک است و به درستی و صداقت اعتقاد دارد، از آتش و مشکلات دوری می‌کند.
تحفه آرد، زی فلک گرد براقش باد از آنک
چشم درد ماه را، از سرمه نبود گزیر
هوش مصنوعی: هدیه‌ای از آسمان به او می‌رسد و با وزش نسیم به اوج می‌روید؛ زیرا چشم دردهای ناشی از ماه را نمی‌توان با سرمه درمان کرد.
غیب در آئینه ذهنش چنان عکس افکند
کز نقاب جام روشن بر کف ساقی عصیر
هوش مصنوعی: در ذهن او حقیقت‌های پنهان به گونه‌ای تجلی یافت که مانند تصویری در آینه است، به طوری که گویی از جام شفاف و روشنی که شاعر به دست دارد، نوشیدنی خالص و گوارایی به نمایش درآمده است.
در جهان سایه و نورش چه میخواند فلک
یونسی در بطن حوت و یوسفی در قعر بیر
هوش مصنوعی: در این جهان، سایه و نور چه چیزی را برای ما به تصویر می‌کشد؟ آسمان در درون ماهی و یوسف در عمق دریا چه تدبیرهایی دارد؟
دیده آبادی علوی این دو انجم نام اوست
با چنین فرزند نادر نبود ار باشد قریر
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و درخشش دو ستاره اشاره شده که یکی از آن‌ها نامش به علویان مربوط است. شاعر می‌گوید که اگر چنین فرزندی خوب و نادر وجود نداشت، این دو ستاره هم نمی‌توانستند این‌چنین درخشان و مطرح باشند. در واقع، ستاره‌ها و فرزندان به نوعی به هم مرتبط هستند و وجود یکی باعث می‌شود دیگری هم بیشتر دیده شود.
طرفه میزانی است عالم سنج حلمش کاندرو
خرده پا سنگ می باید ز البرز و زبیر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ویژگی‌های خاص فردی می‌پردازد که دارای عقل و فهم بالایی است. به نوعی نشان می‌دهد که فردی با حلم و تحمل زیاد وجود دارد که می‌تواند از کوچکترین مشکلات و ناملایمات عبور کند. همچنین اشاره دارد که او از موانع بزرگ و سختی‌ها مانند کوه‌های بلند عبور می‌کند و این مسأله نشان‌دهنده قدرت و استقامت اوست. به طور کلی، این شعر به مفاهیم مدیریت مشکلات و امیدواری در برابر چالش‌ها اشاره دارد.
هر زمانی باز گردد دیده ادراک و وهم
ز آفتاب رفعت او خاسئاً و هوالحسیر
هوش مصنوعی: هر وقت که چشم و تفکر انسان به نور و عظمت او می‌نگرد، احساس حقارت و عدم کمال می‌کند و در نهایت به کمبود خود پی می‌برد.
تا فلک ضبط نظام کل بکلکش باز بست
اولین مضبوط قطمیر است و میرد تا نفیر
هوش مصنوعی: همه چیز در جهان تحت کنترل و نظارت است و آغاز هر چیزی به خوبی ثبت شده و مشخص است. در واقع، هر آغاز به یک نتیجه مشخص می‌رسد و این فرآیند را نمی‌توان نادیده گرفت.
رایتی افراخت قهرش با ممالک کاسمان
هر شبی در سایه او رخ بر اَنداید به قیر
هوش مصنوعی: پرچم قهر و قدرت او بر فراز آسمان‌ها برافراشته شده و هر شب در سایه او، دشمنان جرأت نمی‌کنند که سر خود را به سمت او بالا بیاورند.
ای دراز از دولت تو دست عدل کامران
وی فراز از رتبت تو چشم عقل خرده گیر
هوش مصنوعی: ای زیبایی که من از نعمت و خوشبختی تو بهره‌مند هستم، تو آنچنان در مقام و مرتبت بلندی قرار داری که حتی عقل و درک انسان‌ها نمی‌توانند به کوچک‌ترین ایرادی نسبت به تو اشاره کنند.
زایر آمال را انعام تو نعم المآب
حاجب حاجات را درگاه تو نعم المصیر
هوش مصنوعی: زائری که آرزوها را به درگاه تو می‌آورد، به نیایش و دعا مشغول است، و تو بهترین پناهگاه برای اویی. خواسته‌ها و نیازهای او در پیشگاه تو به بهترین شکل برآورده می‌شود.
هر که با اهمال خذلانت فتدبئس القرین
هر که را تائید اقبالت بود نعم النصیر
هوش مصنوعی: هرکس که به خاطر اهمال و سهل‌انگاری‌اش دچار شکست و ناکامی شود، همسفری بد خواهد داشت. اما کسی که تحت حمایت و برکت مرام خود قرار بگیرد، یاری بسیار خوبی خواهد داشت.
باس هشیار تو دانی چیست جاسوسی بشرط
رای بیدار تو، دانی کیست، نقادی بصیر
هوش مصنوعی: با هوشیاری، تو می‌دانی که جاسوسی چه معنایی دارد، اما به شرطی که اندیشه‌ات بیدار باشد. تو هم می‌دانی که کیست، آن منتقد آگاه.
کی چمد با قد تو دیدار، با چشم کحیل
کی رسد در مدح تو، گفتار، با پای قصیر
هوش مصنوعی: کی کسی با قامت تو ملاقات کرده است؟ با چشمان سرمه‌دار کی می‌تواند در وصف تو سخن بگوید، در حالی که خود کوتاه‌قد است؟
وضع عالم چون پیاز افتاد، تو بر تو و لیک
با تو نیک از پوست بیرون میخرامد، همچوسیر
هوش مصنوعی: وضع عالم مانند پیازی است که لایه‌های مختلفی دارد؛ در ظاهر ممکن است که چیزهای نامطلوبی ببینی، اما در درونش ممکن است که چیزهای خوب و باارزشی وجود داشته باشد. همچون سیر که وقتی پوست آن را می‌کَنیم، عطر و طعم خوش آن نمایان می‌شود.
چون طبیعت، کدخدائی بر زمانه لاجرم
هم ز خود بر خودهمی واجب کنی، خیرالکثیر
هوش مصنوعی: زمانی که طبیعت بر جهان حاکم است، به ناچار خود را به خود مجبور می‌کند و این بهترین حالت است.
پرتو عقل تو، یعنی صیقل طبع بلند
آینه ارواح قدس افتاد، چون ذهن خبیر
هوش مصنوعی: نور عقل تو مانند چرخش آینه‌ای است که روح‌های پاک را منعکس می‌کند، همان‌طور که ذهنی آگاه و روشن می‌تواند حقیقت را دریابد.
از دم باد سبک مغزان، کم اندیشی که هست
سالها با کوس میکوبند بر پشت بعیر
هوش مصنوعی: از ناله و آه کسانی که در فکر و اندیشه ضعیف هستند، کم تعدادند. آنها سال‌ها با صدای بلند و بی‌مبنا بر مشکلات و ناتوانی‌های خود تأکید می‌کنند، مانند کسی که بر پشت شتر می‌کوبد.
حاسدت گوید وزیرم، لیک در تصریف لفظ
گر فعیل آید زوزن او را توان خواندن وزیر
هوش مصنوعی: حاسد و دشمن تو می‌گوید که من وزیر تو هستم، اما اگر به تغییر واژه‌ها نگاه کنیم، زمانی که پسوند «فعیل» به کار رود، می‌توان او را با صدای «وزیر» هم خواند.
گرچه نرگس، افسر دعوی مرصع میکند
گل تواند بود، بر لشکر گه بستان امیر
هوش مصنوعی: هرچند نرگس زیبایی خاص و ویژه‌ای دارد، اما گل نیز می‌تواند در میدان زیبا و جذاب باشد، مانند سپاهی که در برابر امیر قرار می‌گیرد.
در بر حکم ازل، وقت است این بخشش که هست
حاسدت شایان دار، و ناصحت اهل سریر
هوش مصنوعی: این زمان، زمانی است که بخشش به دنیای پایدار و ازلی تعلق دارد. تو باید حسادت و نداشتن نصیحت را از عهده خود برکنار کنی و به حقیقت اهل مقام و اراده توجه کنی.
گر بدین بخشش که دادم شرح راضی نیست خصم
گو ز دست حاکم دوران همی خوان، النظیر
هوش مصنوعی: اگر بخواهد از این بخششی که به او داده‌ام راضی نباشد، پس به دشمن بگو که از دست حاکم دوران است و دیگر مانند او وجود ندارد.
عقل را با حصر اوصاف تو دانی نام چیست
اینکه بر افواه عام آید، کاسیری بر حصیر
هوش مصنوعی: عقل وقتی به توصیف ویژگی‌های تو مشغول می‌شود، نامی خاص پیدا می‌کند. این موضوع به گونه‌ای است که بر افواه مردم عام، گویی به صورت ناچیز و مختصر مطرح می‌شود.
خاک صحن و آتش جامش، بغارت میدهند
هر زمانی رخت باد سدره و آب سدیر
هوش مصنوعی: خاک و آتش در اطراف او در هر لحظه به چنگ می‌آورند و او را مورد هجوم قرار می‌دهند، در حالی که رخت او از نعمت‌های بهشتی و آب زلال است.
صورت او پای می مالد، صنم را در جمال
نزهت او سر همی شوید، ارم را در ز حیر
هوش مصنوعی: چهره او چنان زیباست که حتی گل‌های بهشتی را تحت تاثیر قرار می‌دهد و در زیبایی‌اش، بهشت را هم می‌شوید و در برابر حیرت از جمالش، همه چیز را ر‌ها می‌کند.
زخمه منقار شکل مطربش، تلقین کند
بلبلان باغ را، ترکیب او زان صفیر
هوش مصنوعی: صدای نوک پرنده‌ای که مانند یک نوازنده موسیقی می‌زند، بلبلان باغ را به نغمه‌خوانی وادار می‌کند و ترکیب این صداها آوای دل‌انگیزی ایجاد می‌کند.
ز آتش منقل، هوای او بوجه اعتدال
صد هزاران جنت الفردوس دارد، در ضمیر
هوش مصنوعی: از آتش منقل، هوای او به گونه‌ای معتدل است که به اندازه صد هزار بهشت فردوس در عمق جانم وجود دارد.
چون شرر رقاص بر سطح شراب آتشین
از طربناکی و بیباکی حباب زود میر
هوش مصنوعی: زمانی که شعله رقصنده بر روی سطح شراب آتشین می‌رقصد، حباب به دلیل شادی و بی‌پروایی سریعاً از بین می‌رود.
در بنان صدر عالی ارغوانی جام می
پاک و رخشان چون سهیل اندر نطاق برج تیر
هوش مصنوعی: در دست یکی از بزرگان، جامی پاک و درخشان وجود دارد که رنگ ارغوانی دارد و همچون ستاره سهیل به زیبایی می‌درخشد.
خورده هر کام از قدح بر شوق استطراب قشم
برده هر جان از فرح بر حسب استعداد تیر
هوش مصنوعی: هر کسی در شادی و شوق خود از شراب می‌نوشد و بر اساس استعدادش از زندگی لذت می‌برد.
آستین شاعران تا سر بود پر زر و سیم
قامت خینا گران، تا پای در خز و حریر
هوش مصنوعی: شاعران به خاطر زیبایی و ارزش شعرهایشان همیشه مورد توجه بوده‌اند و آستین‌هایشان را پر از زرق و برق کرده‌اند. در عین حال، وضعیت آن‌ها به گونه‌ای است که تا پایین‌تر از خود نیز به جنبه‌های لوکس و زینتی پرداخته‌اند.
غرقه گشته در میان اطلس و دق و قصب
از نوال صدر دریا دل، اثیرالدین، اثیر
هوش مصنوعی: در میان پارچه‌های گرانبها و هواهای تازه، به نوعی غافل‌گیر شده و در دل دریا غرق شده‌ام. نام من، اثیرالدین، است.
یارب اقبالی ده او را کز ره کثرت شود
عقل با احصای او در ورطه حیرت اسیر
هوش مصنوعی: ای خدا، به او توفیق بده که با افزایش علم و دانشش، عقلش به حیرت نیفتد و به بی‌خبری دچار نشود.
تا بجای طول ایامش که از اقسام او
مدت تاریخ هجری عشری آید از عشیر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به جای اینکه طول زمان او را در نظر بگیریم، باید به مدت تاریخ هجری که مربوط به او است توجه کنیم. در واقع، اشاره به اهمیت زمان و تاریخ در شناخت افراد و وقایع دارد.