شمارهٔ ۵۸ - وصف خزان و مدح ابو منصور وزیر
بهار چون خط بطلان کشید بر منشور
صبا کلید بساتین نهاد پیش دبور
چو دود ابر بمغز فلک برآمد، شد
بچشم انجم، چرخ کبود صورت گور
شب سیاه و ضباب سپید پنداری
که هندوئی است به غربال میزند کافور
ز ترم مخنقه یافت شاخ گل منظوم
چو باد کرد گریوازه شجر منثور
سحاب کوکبه ی شد در او درخش درفش
سپهر مدخنه شد در او بخار بخور
دلی است آب، بیفسرد چون دل ظالم
سری است ابر، پر از باد چون سر مغرور
از این هوای گزاینده گزنده فتاد
هوای باب زن کوره در دماغ طیور
تنور تابان رضوان باغ چون مالک
چو اوفتاد و دی آمد نه خلد ماند و نه حور
ز پر زاغ، سیه جامه هر شجر، یعنی
رسید ماتم و غم، درگذشت سور و سرور
بهی فکنده سر زرد و روی گرد آلود
چو عاشقی که زمعشوق خویش ماند دور
مفرح جگر کرم، راست کرده انار
چو بر عذاربهی دیده گونه محرور
چو در کشید زمستان طناب سفره میغ
چمن گرسنه بماند از جمال قرصه نور
بزاد رومی آتش ز فحم زنگی وش
چو ترک بچه صبح از مشیمه دیجور
کنون ز حجله خم خانه در عروسی بزم
رود بجلوه گه جام دختر انگور
معاشران ز علف زیر برف مارکزای
چهار ماه بخانه فرو خزیده چو مور
پیاله نوش و دهن خیزد و کمر بسته
بعزم خدمت بزم وزیر چون زنبور
طبیب شافی معلول آز کافی دین
نصیر رایت منصور شاه، ابو منصور
کریم طبعی، آزاده مخبری که ز دهر
بدو حواله نشد هیچ سعی نامشکور
به بست پرده غیبت زوال چون سیمرغ
جمال او چو شرف داد ملک را بحضور
ز رای او در جی یافت، مرتبت عالی
ز کلک او ربضی یافت، مملکت معمور
هوای اوست که در سر همی کند قیصر
مثال اوست، که بر دیده می نهد فغفور
ز جیب و فکرت او دست مسند و دیوان
مآثرید بیضا گرفت و دامن طور
نه رنگ عجز برآرد زرای او خنجر
نه طی عزل پذیرد ز کلک او منشور
اگر نه تلخ کند عمر، ملک خصم برای
بجان شیرین آید جهان ز فتنه و شور
و لاش تخم طرب گشت، در قلوب چنانک
دلی نماند در ایام عهد او رنجور
زهی ز شقه قدر تو آسمان قبه
بر آستانه حکم تو، اختران مامور
سطور نامه ی تو، بر عقول گلشن خلد
صریر خامه تو، بر حضور شهر صبور
بناستودن فرمان تو قضا ماخوذ
بنا نمودن همتای تو جهان معذور
بقهر خصمی عزم تو گر مثال دهد
ز خاک مرده برآرد قضا چو روزنشور
کلنک وار حسودانت صف زنند و لیک
بوقت کار نباشند جز نفیر و نفور
فتور کرد ممالک، بدان نیارد گشت
که خامه تو رقیب است و دیده زور فتور
فلک به چشم ترحم بدشمنت نگریست
فریضه کرد خرد طعن ناظر و منظور
امل نماند جز با سخای تو قاصر
سخن نگردد، جز با ثنای تو مقصور
گر از عنایت تو هیچ بال برباید
به پنجه دیده کرکس برآورد عصفور
مجاهزی است دلت خوش معاملت که بدو
توان فروخت همه چیز جز محال و غرور
ز زندگی نکشم بر مخاصم تو رقم
که او بچشم خرد مرده ایست نامقبور
ز عزم و حزم تو یابد در آخشیج اثر
هوا، شتاب و عجول و زمین درنگ و صبور
بقدر و جاه، فلک نازل است و تو عالی
به حل و عقد فلک حامله است و تو مذکور
مرا بصدر تو اقبال رهنمونی کرد
چو صدر قبله اشراف و سجده گاه صدور
چو خلد صحن جنابش، به خرمی معروف
چو کعبه حصن حریمش با یمنی مشهور
زمانه گفت، گر، اکسیر خود همی طلبی
نه، دور دست رو، اینک ستانه دستور
ز چرخ داد خود آنجا طلب تمام که چرخ
غلامکی است مراورا به نیک و بدمامور
در این قصیده به بخت تو، بکر معنی فکر
نداشت پرده غیب از خیال من مستور
چنانک آمد، منشور خاطر آوردم
مگیر خرده و بپذیر عذر این منشور
همیشه تا که فتور است علت و نقصان
به هیچ وقت در اوقات تو، مباد فتور
بهر چه رای تو پروانه صواب دهد
نبشته کاتب قدرت بقاء در منشور
خجسته خامه تو خندق حوادث را
هزار جسر به بسته برغم چرخ حسور
سلاله کان وزارت بفر منصب خویش
نشانده شش جهت ملک را ببزم حضور
شمارهٔ ۵۷ - وصف دیماه و تعریف آتش و توصیف مجلس بزم خواجه اثیرالدین تورانشاه وزیر: تا باوج آمد سر رایات خیل ز مهریرشمارهٔ ۵۹ - در ذم و قدح اهل نفاق و شکایت از مردم عراق و تخلص در مدح خواجه جمال الدین عثمان: شکست دور سپهرم بپایمال ز حیر
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بهار چون خط بطلان کشید بر منشور
صبا کلید بساتین نهاد پیش دبور
هوش مصنوعی: بهار به طور زیبایی فصلمعنای جدیدی را آغاز میکند و با حضور خود، زندگی و سرسبزی را به طبیعت بازمیگرداند. در این زمان، بهار نقش مهمی در رونق و شکوفایی فضاهای طبیعی ایفا میکند و به همه جوانهها و گلها کمک میکند تا دوباره جوانه بزنند و شکوفا شوند.
چو دود ابر بمغز فلک برآمد، شد
بچشم انجم، چرخ کبود صورت گور
هوش مصنوعی: همانطور که دود ابر به سمت آسمان میرود، به نظر میرسد که برای ستارهها، آسمان تاریک مثل قبر به نظر میرسد.
شب سیاه و ضباب سپید پنداری
که هندوئی است به غربال میزند کافور
هوش مصنوعی: شب تیره و مه سپید به نظر میرسد که مانند هندیها با غربالی کافور را میساید.
ز ترم مخنقه یافت شاخ گل منظوم
چو باد کرد گریوازه شجر منثور
هوش مصنوعی: از سرمای شدید، شاخه گل به صورت شعر موزون درآمد و وقتی باد وزید، درختان به شکلی پراکنده تغییر شکل دادند.
سحاب کوکبه ی شد در او درخش درفش
سپهر مدخنه شد در او بخار بخور
هوش مصنوعی: ابر مانند ستاره ای درخشان در آسمان میدرخشد و بخار گرم در آنجا به وجود آمده است.
دلی است آب، بیفسرد چون دل ظالم
سری است ابر، پر از باد چون سر مغرور
هوش مصنوعی: دل شفاف و آرام است، اما وقتی درد و رنج به آن میرسد، مانند آب سرد میشود. همچنین، سر مغرور و متکبر مانند ابری است که پر از باد است و هر لحظه ممکن است به طوفانی تبدیل شود.
از این هوای گزاینده گزنده فتاد
هوای باب زن کوره در دماغ طیور
هوش مصنوعی: از این هوای سرد و آزاردهنده، بدم میآید و به یاد همسرم میافتم که مثل دودی در هوا پراکنده است و راحتی را از پرندگان گرفته است.
تنور تابان رضوان باغ چون مالک
چو اوفتاد و دی آمد نه خلد ماند و نه حور
هوش مصنوعی: در بهشت، وقتی که مالک آن، یعنی رضوان، به زمین افتاد و دی ماه فرا رسید، دیگر نه بهشتی باقی ماند و نه حوری.
ز پر زاغ، سیه جامه هر شجر، یعنی
رسید ماتم و غم، درگذشت سور و سرور
هوش مصنوعی: از پر زاغ، سیاه پوش بودن هر درخت، نشاندهنده این است که اندوه و غم به سراغ ما آمده و جشن و سرور به پایان رسیده است.
بهی فکنده سر زرد و روی گرد آلود
چو عاشقی که زمعشوق خویش ماند دور
هوش مصنوعی: گل زرد و پژمردهای در حال غروب به نظر میرسد، همانطور که عاشقی که به دور از معشوق خود مانده و غمگین است.
مفرح جگر کرم، راست کرده انار
چو بر عذاربهی دیده گونه محرور
هوش مصنوعی: در اینجا به توصیف چهرهای زیبا و دلانگیز پرداخته شده است. به طور خاص، به رنگ قرمز و جذاب آنار در چهره اشاره شده که مانند میوهای خوشرنگ و تازه، شادابی و نشاطی خاص به چهره بخشیده است. همچنین، با تشبیهات شاعرانه، زیبایی او را به شکوفههای بهاری و نشاط طبیعت نسبت میدهد.
چو در کشید زمستان طناب سفره میغ
چمن گرسنه بماند از جمال قرصه نور
هوش مصنوعی: وقتی زمستان به درون میآید و سفره دنیایی پر از زیباییهای طبیعت را جمع میکند، چمنها به خاطر نبود زیبایی نور خورشید تشنه و بینوا میمانند.
بزاد رومی آتش ز فحم زنگی وش
چو ترک بچه صبح از مشیمه دیجور
هوش مصنوعی: یک رومی به دنیا آمد که درخششی چون آتش داشت و رنگی تیره و زغالی. مانند ترکان که در صبح زود از دل تاریکی و سختی به دنیا میآیند.
کنون ز حجله خم خانه در عروسی بزم
رود بجلوه گه جام دختر انگور
هوش مصنوعی: حالا از حجره و خانهام به سمت عروسی میروم تا با زیبایی در کنار جامی از شراب خوشمزهی انگور باشید.
معاشران ز علف زیر برف مارکزای
چهار ماه بخانه فرو خزیده چو مور
هوش مصنوعی: دوستان، در زیر برف، علفها مانند مارهایی در دل زمستان پنهان شدهاند و به خانهها رفتهاند، همچون مورچهها.
پیاله نوش و دهن خیزد و کمر بسته
بعزم خدمت بزم وزیر چون زنبور
هوش مصنوعی: استکان را بنوش و زبانت را گشاده کن و با اراده و آمادگی به خدمت در محفلی چون محفل وزیر حاضر شو، مانند زنبور که در پی جمعآوری nectar است.
طبیب شافی معلول آز کافی دین
نصیر رایت منصور شاه، ابو منصور
هوش مصنوعی: پزشک ماهر و توانایی که به دردهای بیماران رسیدگی میکند و در دین یاریگر است، پرچم پیروزی و حکومت ابو منصور است.
کریم طبعی، آزاده مخبری که ز دهر
بدو حواله نشد هیچ سعی نامشکور
هوش مصنوعی: شخصی با طبیعت نیک و آزاد است که هیچگاه در برابر سختیهای زندگی تسلیم نشده و از بدیهای دنیا به او آسیبی نرسیده است. او تلاشهای بینتیجه و بیفایده را رد کرده و نامش شایسته احترام است.
به بست پرده غیبت زوال چون سیمرغ
جمال او چو شرف داد ملک را بحضور
هوش مصنوعی: زمانی که پردهی پنهانکاری کنار برود و زیبایی او ظاهر شود، مانند سیمرغ که در مقام والای خود قرار میگیرد، شرف و مقام به درگاه پادشاهی میآید.
ز رای او در جی یافت، مرتبت عالی
ز کلک او ربضی یافت، مملکت معمور
هوش مصنوعی: به خاطر نظر او، جی به جایگاه رفیعی دست یافت و به برکت قلم او، سرزمینها آباد شدند.
هوای اوست که در سر همی کند قیصر
مثال اوست، که بر دیده می نهد فغفور
هوش مصنوعی: عشق و محبت اوست که در دلها تأثیر میگذارد، همانطور که قیصر کسی است که بر چشمانش اعتماد و اراده قدرت میگذارد.
ز جیب و فکرت او دست مسند و دیوان
مآثرید بیضا گرفت و دامن طور
هوش مصنوعی: او از جیب و افکار خود، دست به آموزش و ادب زد و از آثار بزرگ علمی بهرهمند شد و به مقام والا و معنوی رسید.
نه رنگ عجز برآرد زرای او خنجر
نه طی عزل پذیرد ز کلک او منشور
هوش مصنوعی: هرگز عجز و ناتوانی نمیتواند بر زیبایی و قدرت او تأثیر بگذارد، و قلم او همواره آثارش را با عظمت و شکوه برجا میگذارد.
اگر نه تلخ کند عمر، ملک خصم برای
بجان شیرین آید جهان ز فتنه و شور
هوش مصنوعی: اگر عمر انسان تلخ نباشد، برای او جهان شیرین و زیبا خواهد بود؛ اما در عوض ممکن است دنیای پر از آشوب و خطر از دشمنانش برای او فراهم شود.
و لاش تخم طرب گشت، در قلوب چنانک
دلی نماند در ایام عهد او رنجور
هوش مصنوعی: خون شادمانی در دلها جاری شد، بهطوری که در دوران او هیچ دلی از غم و اندوه باقی نماند.
زهی ز شقه قدر تو آسمان قبه
بر آستانه حکم تو، اختران مامور
هوش مصنوعی: ای کاش از شرافت و ارزش تو، آسمان بر سر درگاه فرمان تو قرار گیرد و ستارهها به عنوان فرشتگان خدمتگذار تو عمل کنند.
سطور نامه ی تو، بر عقول گلشن خلد
صریر خامه تو، بر حضور شهر صبور
هوش مصنوعی: متن نامهات، بر فکر و اندیشههای باغهای بهشتی تأثیر میگذارد و صدای قلمت، در حضور این شهر آرام و صبور به گوش میرسد.
بناستودن فرمان تو قضا ماخوذ
بنا نمودن همتای تو جهان معذور
هوش مصنوعی: سرنوشت ما به فرمان تو وابسته است و جهان به خاطر تو معذور است.
بقهر خصمی عزم تو گر مثال دهد
ز خاک مرده برآرد قضا چو روزنشور
هوش مصنوعی: اگر عزم تو بر دشمنی به شدت قوی باشد، قضا و سرنوشت میتواند حتی خاک مرده را زنده کند و شگفتیهایی به وجود آورد.
کلنک وار حسودانت صف زنند و لیک
بوقت کار نباشند جز نفیر و نفور
هوش مصنوعی: حسودان به طور دستهجمعی به صف میایستند و خود را نشان میدهند، اما در زمان عمل و کار، تنها صدای ناله و تنفر آنها به گوش میرسد و هیچ کار مفیدی از آنها برنمیآید.
فتور کرد ممالک، بدان نیارد گشت
که خامه تو رقیب است و دیده زور فتور
هوش مصنوعی: ملل و سرزمینها دچار ضعف و زوال شدهاند، اما این وضعیت به خاطر آن نیست که قلم تو رقیب است و چشمها بر آن تسلط ندارند.
فلک به چشم ترحم بدشمنت نگریست
فریضه کرد خرد طعن ناظر و منظور
هوش مصنوعی: آسمان با چشم رحمت به بدیهایت نگاه کرد و به همین خاطر خرد نیز قضاوتی کرد که ناظر و مورد نظر را ناپسند شمرد.
امل نماند جز با سخای تو قاصر
سخن نگردد، جز با ثنای تو مقصور
هوش مصنوعی: هیچ امیدی باقی نمانده مگر با generosity و بخشش تو، و هیچ گفتار و سخنی نمیتواند به کمال برسد مگر با ستایش و توصیف تو.
گر از عنایت تو هیچ بال برباید
به پنجه دیده کرکس برآورد عصفور
هوش مصنوعی: اگر لطف و محبت تو از ما دریغ شود، حتی پرنده کوچک هم به چشم عقاب بزرگ برمیخیزد.
مجاهزی است دلت خوش معاملت که بدو
توان فروخت همه چیز جز محال و غرور
هوش مصنوعی: دل تو آماده است تا با او معامله کند، چون توانایی این را دارد که هر چیزی را بفروشد، به جز محال و خودبرتربینی.
ز زندگی نکشم بر مخاصم تو رقم
که او بچشم خرد مرده ایست نامقبور
هوش مصنوعی: از زندگیام نمیکشم بر سر دشمنی تو تهمتی، زیرا او در نظر خردمندان به مردهای بینام و نشان است.
ز عزم و حزم تو یابد در آخشیج اثر
هوا، شتاب و عجول و زمین درنگ و صبور
هوش مصنوعی: از تصمیم و احتیاط تو، در عالم طبیعت تأثیر میگذارد؛ به گونهای که هوا شتابان و عجول است، در حالی که زمین آرام و صبور به نظر میآید.
بقدر و جاه، فلک نازل است و تو عالی
به حل و عقد فلک حامله است و تو مذکور
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره شده که مقام و ارزش انسان از آنچه که به نظر میرسد بالاتر است؛ زیرا شرایط و دقیقکاریهای دنیا ممکن است در ابتدا کمتر به نظر برسند، اما خود فرد دارای عظمتی است که باید بیشتر به آن توجه شود. در واقع، برآورده شدن آرزوها و خواستهها به فرد نسبت داده میشود، در حالی که جهان و ستارهها فقط به عنوان جاندارانی از این فرآیند به شمار میروند.
مرا بصدر تو اقبال رهنمونی کرد
چو صدر قبله اشراف و سجده گاه صدور
هوش مصنوعی: من به خاطر وجود تو، بهرهای از خوشبختی و پیشرفت پیدا کردم، مانند اینکه سینهات جایگاهی است بزرگ و باعظمت، مانند قبلهای که برای سران و بزرگانی است که در آن سجده میکنند.
چو خلد صحن جنابش، به خرمی معروف
چو کعبه حصن حریمش با یمنی مشهور
هوش مصنوعی: باغش به خوشی و زیبایی معروف است و همانند کعبه، که محل امن و مقدسی به شمار میآید، مکانی محبوب و شناخته شده در یمن دارد.
زمانه گفت، گر، اکسیر خود همی طلبی
نه، دور دست رو، اینک ستانه دستور
هوش مصنوعی: زمانه میگوید: اگر به دنبال اکسیر خود هستی، باید به دوردست بروی و اینک، ستانه به تو راهنمایی میکند.
ز چرخ داد خود آنجا طلب تمام که چرخ
غلامکی است مراورا به نیک و بدمامور
هوش مصنوعی: در آنجا که چرخ (زمان) بر مناغم دارد، باید به تمام خواستههایم رسیدگی شود، چون چرخ به من به نیکی و بدی، دستاندرکار است.
در این قصیده به بخت تو، بکر معنی فکر
نداشت پرده غیب از خیال من مستور
هوش مصنوعی: در این شعر درباره سرنوشت تو صحبت میشود و اشاره میکند که در فکر و اندیشه، معانی جدیدی وجود ندارد و آنچه در دل دارم از دید دیگری پنهان است.
چنانک آمد، منشور خاطر آوردم
مگیر خرده و بپذیر عذر این منشور
هوش مصنوعی: چنان که من به یاد تو هستم، نامهای برایت نوشتم. لطفاً از ایراد گرفتن خودداری کن و عذرخواهی من را بپذیر.
همیشه تا که فتور است علت و نقصان
به هیچ وقت در اوقات تو، مباد فتور
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که در کارهایت سستی و ناکامی پیش بیاید، چرا که در هیچ زمانی نباید با ضعف و نقصان روبهرو شوی.
بهر چه رای تو پروانه صواب دهد
نبشته کاتب قدرت بقاء در منشور
هوش مصنوعی: هر آنچه را که نظر تو درست و صحیح بداند، نویسنده از قدرت جاودانگی آن بر روی لوح نوشته است.
خجسته خامه تو خندق حوادث را
هزار جسر به بسته برغم چرخ حسور
هوش مصنوعی: قلم خوشبخت تو توانسته است که در برابر مشکلات و دشواریها، هزاران پل بسازد و راهی امن ایجاد کند، حتی در شرایط سخت و ناپسند زندگی.
سلاله کان وزارت بفر منصب خویش
نشانده شش جهت ملک را ببزم حضور
هوش مصنوعی: نسل کسانی که در مقام وزارت هستند، شش جهت کشور را تحت تاثیر قرار داده و در جایگاه خود، به خوبی نمایان شدهاند.