گنجور

شمارهٔ ۵۶ - مدح خواجه جلال الدین ابوالفضل بن قوام الدین درگزینی وزیر سلطان ارسلان بن طغرل

ایا خدای بخلقت نیافریده نظیر
ستانه تو جهان را ز حادثات مجیر
جلال دولت و دینی نظام ملک و ملل
پناه تیغ و کلاه و مدار چرخ و سریر
جهان فضل ابوالفضل کز فضایل او
نیافت و هم فضولی گذر به عشر عشیر
هر آنکه در شکند با تو کین بکاسه سر
بیک پیاله بیاندازدش دهان سعیر
چو دولت تو خجسته لقا و خوش منظر
نیامدست جوانی ز صلب عالم پیر
نه در نشیمن دانش نشست چون تو همای
نه از مشیمه اقبال زاد، چون تو وزیر
در این کمان نکون، خوش همی رود الحق
جهان بآهن حکم تو بسته، در زنجیر
به حامئی چو تو بازوی روزگار قوی
ز گوهری چو تو گنجور آب و خاک، فقیر
جناب توست جهان را ز جور خود ملجا
وجود توست فلک را ز دور خود توفیر
به پیش دست تو با فضل پیش دستی سبق
نشسته جبهت خورشید در خوی تشویر
کف کفایت تو بست، دست ظلم فلک
تف مهابت تو بُرد آبروی اثیر
در این دوازده خانه بساط سبز برون
بدیده فکرت تو نقش مهره ی تقدیر
کنون بشکر چورمان همه دهان و لب است
که گشت ناسخ تاخیرش آیت تیسیر
فلک چو فومه انگور خون گریست بسی
در انتظار جنابت بپایمال ز حیر
چو ساغر تو بباده است خوش همی سازد
گران رکابی بم با سبک عنانی زیر
صبا ز جلوه خلقت که نافه شرف است
نمیرسد بکره بند زلف جعد غدیر
چه مایه ها که ز طبع تو می، بیند وزد
هوای فصل بهار و سخای ابر مطیر
بجان همی بخرد چرخ گرد اسبت را
که چشم درد مهش را ز سرمه نیست گزیر
دهان کنبد مه آتشین شود چو تنور
چو خاطر تو برآرد زبانه ی تدبیر
فنا سپه نکشد بر حصار ملت و ملک
که خندقی است زعزم تو برگذار قعیر
هرآنکه در شکند با تو کین بکاسه سر
به یک پیاله بینباردش دهان سعیر
سماع صیت تو مرغی است لیک، عالم شاخ
شراب خلق تو دامی است، لیک مردم گیر
سبک سران حسد، گر زبون عزم تواند
عجب مدان که، بود خس بدست باد اسیر
به تیغ کین تو، همچون پیاز مثله شوند
اگرچه ده ده در یک بطانه اند، چو سیر
فلک دو وقت به خصمان تو خطاب کند
بود سیاق خطابش دو لفظ عکس پذیر
بوقت کودکی، ای شیرتان حرام چو خون
بگاه خواجگی، ای خونتان حلال چو شیر
عدوت، تا علف تیغ انتقام شود
رسد، به منزل شیخوخت از ره تا خیر
وگرنه چونکه بپرداختی و ثاق رحم
شرر مثال بدی، زود آی و حالی میر
کنون فلک سر تعذیب احمقان دارد
زبان کلک تو اکنون، دلیل بعث پذیر
زهی غریب کرم را، بحضرت تو وطن
خهی برید سخن را، بمدحت تو میسر
مهندسان خرد را، ثنای توست بنا
مدبران فلک را، ذکای توست مشیر
اگر بخدمت این بار گه، نیامده ام
بجان تو، که مفرمای حمل بر تقصیر
شعاع نیک بسیط است و چشم شبپره تنک
ستانه سخت بلند است و پای مور قصیر
در این مقام که پویندگان پالانی
برنگبار سرشت او فتند از کشمیر
ز قلعه حیوانی چو یونس اندر بحر
ز بندهای طبیعی چو یوسف اندر بیر
مجوی گوهر معنی که در چنین منزل
مسیح داغی خیر است و خر غلام شعیر
برون ز خشم و شره نیست هیچ باعث طبع
سواد را به زبیر و گلاب را به زهیر
فراغت است طبیعی مغنّی گل را
که جغد راند با ساده زخمه های صفیر
مرا در آینه فکر، صورت آن بسته است
کسی که گفت نکور رو چنانکه خواهی گیر
همیشه تا که، عقولند دفتر الهام
همیشه تا که، نقوشند خامه تصویر
ز حجم دفتر، تو دست ملک باد قوی
بروی خامه تو، چشم عقل باد قریر
ثنای شاه جهان و مدیح صدر بزرگ
به یک شکم متولد شده ز فکر اثیر

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ایا خدای بخلقت نیافریده نظیر
ستانه تو جهان را ز حادثات مجیر
هوش مصنوعی: آیا خدای بزرگ، کسی مانند تو را در این جهان که پر از حوادث و مشکلات است، نیافریده است؟
جلال دولت و دینی نظام ملک و ملل
پناه تیغ و کلاه و مدار چرخ و سریر
هوش مصنوعی: این جمله به توصیف عظمت و شکوه حکومت و دین می‌پردازد و بیان می‌کند که امنیت و حمایت ملت‌ها وابسته به قدرت و تسلط حاکمیت است. همچنین به عناصر مختلفی چون قدرت، سیاست و مقام اشاره دارد که در ایجاد و حفظ یک نظام مناسب و مقتدر نقش دارند.
جهان فضل ابوالفضل کز فضایل او
نیافت و هم فضولی گذر به عشر عشیر
هوش مصنوعی: دنیا از برکت‌های ابوالفضل پر است؛ او از فضائل خود چیزی نیافت و فقط به عنوان یک شاهد در جمع دوستانش حضور دارد.
هر آنکه در شکند با تو کین بکاسه سر
بیک پیاله بیاندازدش دهان سعیر
هوش مصنوعی: هر کس که با تو دشمنی کند، سرش را به مانند پیاله‌ای به آتش می‌سپارد و این عمل او را با عذاب مواجه می‌سازد.
چو دولت تو خجسته لقا و خوش منظر
نیامدست جوانی ز صلب عالم پیر
هوش مصنوعی: وقتی که تو زیباترین چهره را داری و خوشبختی تو در دیدار خوشایند است، جوانی از نسل این عالم کهن به وجود نیامده است.
نه در نشیمن دانش نشست چون تو همای
نه از مشیمه اقبال زاد، چون تو وزیر
هوش مصنوعی: مثل تو همای، در جایگاه دانش نمی‌نشیند و مانند تو، وزیری از مشیمه اقبال به دنیا نمی‌آید.
در این کمان نکون، خوش همی رود الحق
جهان بآهن حکم تو بسته، در زنجیر
هوش مصنوعی: در این کمان زیبا و دل‌انگیز، آنچه که حق است به خوبی جریان دارد. واقعاً دنیا به خواسته‌ها و دستورات تو وابسته است و در آن گرفتار شده است.
به حامئی چو تو بازوی روزگار قوی
ز گوهری چو تو گنجور آب و خاک، فقیر
هوش مصنوعی: شخصی که دارای حمایت و قدرتی مانند تو باشد، به اندازه‌ای قوی است که می‌تواند با آن قدرت بر روزگار غلبه کند. اما در عین حال، کسی که از سرمایه و منابع مادی کمتری برخوردار باشد، همچنان احساس فقر می‌کند، حتی اگر دارای ویژگی‌های باارزشی باشد.
جناب توست جهان را ز جور خود ملجا
وجود توست فلک را ز دور خود توفیر
هوش مصنوعی: وجود تو پناهگاه جهان از ستم‌هایش است و آسایش گردش آسمان‌ها به خاطر توست.
به پیش دست تو با فضل پیش دستی سبق
نشسته جبهت خورشید در خوی تشویر
هوش مصنوعی: دست تو با فضل و بزرگواری، جلوتر از همه قرار دارد و برتری دارد. درخشش چهره‌ات مانند خورشید است که به روشنایی و زیبایی می‌تابد.
کف کفایت تو بست، دست ظلم فلک
تف مهابت تو بُرد آبروی اثیر
هوش مصنوعی: توانایی و سرمایه‌ات به اندازه‌ای است که دیگر هیچ ظلم و جوری نمی‌تواند به اعتبار و شرافت تو لطمه‌ای بزند.
در این دوازده خانه بساط سبز برون
بدیده فکرت تو نقش مهره ی تقدیر
هوش مصنوعی: در این دوازده خانه، زندگی‌ات با رنگ سبز و امید پر شده و تو با تفکر خود، به تصویر تقدیر و سرنوشت خود نگاه می‌کنی.
کنون بشکر چورمان همه دهان و لب است
که گشت ناسخ تاخیرش آیت تیسیر
هوش مصنوعی: اکنون به خاطر نعمت‌ها، همه دهان‌ها و لب‌ها شکرگزارند که تأخیر در برآورده شدن خواسته‌ها به یمن این نعمت‌ها به آسانی تبدیل شده است.
فلک چو فومه انگور خون گریست بسی
در انتظار جنابت بپایمال ز حیر
هوش مصنوعی: آسمان مانند کف انگور به شدت می‌گرید و در انتظار تو که به خاطر حیرت، پایمال شده‌ام، بسیار ناراحت است.
چو ساغر تو بباده است خوش همی سازد
گران رکابی بم با سبک عنانی زیر
هوش مصنوعی: وقتی که جام تو پر از نوشیدنی خوش‌طعم است، دیگر سنگینی بار به دوش نمی‌نشیند و با سبکی و راحتی می‌توان پیش رفت.
صبا ز جلوه خلقت که نافه شرف است
نمیرسد بکره بند زلف جعد غدیر
هوش مصنوعی: باد صبا که نمایانگر زیبایی خلق و زندگی است، به پای بوسی زلف بکر و خوش‌بافت یک دختر نمی‌رسد، همچنان که زیبایی‌های خلق‌وخو در مقابل آن جلوه‌ای ندارد.
چه مایه ها که ز طبع تو می، بیند وزد
هوای فصل بهار و سخای ابر مطیر
هوش مصنوعی: چقدر چیزها از طبیعت تو به خاطر می‌آورم، هوای خوش بهاری و بارش سخاوت‌مندانه باران.
بجان همی بخرد چرخ گرد اسبت را
که چشم درد مهش را ز سرمه نیست گزیر
هوش مصنوعی: به خاطر وجود چرخش زمان، انسان‌ها از نظر خرد و دانایی به هم وابسته‌اند و نمی‌توانند از تأثیرات و مشکلاتی که ناشی از محبت و زیبایی است، فرار کنند.
دهان کنبد مه آتشین شود چو تنور
چو خاطر تو برآرد زبانه ی تدبیر
هوش مصنوعی: زمانی که دهان باز شود، مانند تنور داغ می‌شود و وقتی یاد تو در ذهن زنده می‌شود، شعله‌های تدبیر و اندیشه‌ای آتشین به وجود می‌آید.
فنا سپه نکشد بر حصار ملت و ملک
که خندقی است زعزم تو برگذار قعیر
هوش مصنوعی: مرگ و فنا نمی‌تواند بر حافظ ملت و سرزمین سایه بیفکند، زیرا تو با عزم و اراده‌ات، خندقی عمیق بر دژ و استحکامات آن ایجاد کرده‌ای.
هرآنکه در شکند با تو کین بکاسه سر
به یک پیاله بینباردش دهان سعیر
هوش مصنوعی: هر کسی که با تو دشمنی کند، باید بداند که عاقبت کارش به آتش سوزان خواهد رسید.
سماع صیت تو مرغی است لیک، عالم شاخ
شراب خلق تو دامی است، لیک مردم گیر
هوش مصنوعی: صدای تو همچون آواز پرنده‌ای است، اما جهانی که به خاطر شخصیت و زیبایی تو ایجاد شده، مانند دام و تله‌ای است که افراد را به خود جذب می‌کند.
سبک سران حسد، گر زبون عزم تواند
عجب مدان که، بود خس بدست باد اسیر
هوش مصنوعی: حسودان اگرچه زبانشان به تهدید و توطئه مشغول است، اما نباید تعجب کرد، چرا که خس و خاشاک تحت تأثیر باد و نیرنگ‌ها قرار می‌گیرند.
به تیغ کین تو، همچون پیاز مثله شوند
اگرچه ده ده در یک بطانه اند، چو سیر
هوش مصنوعی: با شمشیر کینه‌ات، حتی اگر گروهی از آنها در کنار هم جمع شوند، مانند پیاز تکه‌تکه خواهند شد.
فلک دو وقت به خصمان تو خطاب کند
بود سیاق خطابش دو لفظ عکس پذیر
هوش مصنوعی: آسمان در دو زمان به دشمنان تو سخن می‌گوید و این سخن گفتن او بر اساس یک قاعده است که دو واژه‌ی متفاوت را شامل می‌شود.
بوقت کودکی، ای شیرتان حرام چو خون
بگاه خواجگی، ای خونتان حلال چو شیر
هوش مصنوعی: در دوران کودکی، مانند شیر، شما از چیزی محرومید. اما در زمان بزرگسالی، مانند خون، شما حق دارید و اجازه دارید از حقوق خود استفاده کنید.
عدوت، تا علف تیغ انتقام شود
رسد، به منزل شیخوخت از ره تا خیر
هوش مصنوعی: دشمن تو، اگر از علف‌های تیز انتقام بگذرد، به سنین پیری می‌رسد و نیکبختی را از راه دور می‌بیند.
وگرنه چونکه بپرداختی و ثاق رحم
شرر مثال بدی، زود آی و حالی میر
هوش مصنوعی: اگر به انجام کار پرداختی و به شرایط سختی مواجه شدی، هر چه سریع‌تر بیاید و به من خبر بده.
کنون فلک سر تعذیب احمقان دارد
زبان کلک تو اکنون، دلیل بعث پذیر
هوش مصنوعی: الان آسمان به خاطر نادانی برخی از مردم، از تو درخواست می‌کند که دلایل و نشانه‌های بیداری و هوشیاری را ارائه کنی.
زهی غریب کرم را، بحضرت تو وطن
خهی برید سخن را، بمدحت تو میسر
هوش مصنوعی: ای وای بر کرم‌های غریب که در حضورتان به آرامش می‌رسند، و با ستایش شما، کلامشان به آسانی جاری می‌شود.
مهندسان خرد را، ثنای توست بنا
مدبران فلک را، ذکای توست مشیر
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که عقل و خرد در دست توانای توست و تدبیر و دقت در امور آسمانی نیز از حکمت و ذکاوت تو نشأت می‌گیرد. به عبارتی، تو باعث رونق و پیشرفت اندیشه‌ها و تدبیرها هستی.
اگر بخدمت این بار گه، نیامده ام
بجان تو، که مفرمای حمل بر تقصیر
هوش مصنوعی: من برای خدمت به تو نیامده‌ام تا بر من عیب بگذاری، بنابراین دلیلی ندارد که به اشتباهم بپردازی.
شعاع نیک بسیط است و چشم شبپره تنک
ستانه سخت بلند است و پای مور قصیر
هوش مصنوعی: نور نیکو گسترده و فراخ است، در حالی که چشمان جغد به سختی باریک و بلندی زیادی دارند و پاهای مور کوتاه و کوچک هستند.
در این مقام که پویندگان پالانی
برنگبار سرشت او فتند از کشمیر
هوش مصنوعی: در این جایگاه، افرادی که به دنبال کسب دانش و آگاهی هستند، از سرشت و ویژگی‌های واقعی او بهره‌مند می‌شوند و این موضوع از سرزمین کشمیر نشأت می‌گیرد.
ز قلعه حیوانی چو یونس اندر بحر
ز بندهای طبیعی چو یوسف اندر بیر
هوش مصنوعی: شخصی مانند یونس در دل دریا، از زندان‌های طبیعی مانند یوسف در بیرون، آزاد و رهایی پیدا می‌کند.
مجوی گوهر معنی که در چنین منزل
مسیح داغی خیر است و خر غلام شعیر
هوش مصنوعی: در این منزل که هستی، دنبال معنا و حقیقت عمیق نرو، زیرا تنها درد و رنج در آنجا وجود دارد و بهتر است به چیزهای ساده و معمولی بسنده کنی.
برون ز خشم و شره نیست هیچ باعث طبع
سواد را به زبیر و گلاب را به زهیر
هوش مصنوعی: از خشم و لذت‌جویی، هیچ چیز نمی‌تواند مانع طبیعت شود، مانند غنای زبیر و زیبایی گلبرگ‌های گل.
فراغت است طبیعی مغنّی گل را
که جغد راند با ساده زخمه های صفیر
هوش مصنوعی: آرامش و راحتی چیزی است که در وجود مغنی (خواننده) حس می‌شود، همان‌طور که جغد به دور از شلوغی و با صدای ساده‌اش به آواز گل می‌رسد.
مرا در آینه فکر، صورت آن بسته است
کسی که گفت نکور رو چنانکه خواهی گیر
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تصویر زیبایی که در آینه ذهنم می‌بینم، مربوط به شخصی است که گفته است هرطور که می‌خواهی او را در نظر بگیر. به عبارت دیگر، آن شخص به من اجازه می‌دهد که به هر شکلی که می‌خواهم او را تصور کنم.
همیشه تا که، عقولند دفتر الهام
همیشه تا که، نقوشند خامه تصویر
هوش مصنوعی: همیشه به یاد داشته باشید که ذهن‌ها مانند دفتری از الهام هستند و طرح‌ها و نقوشی که با قلم کشیده می‌شوند، همچنان در خامی و ناپختگی خود باقی می‌مانند.
ز حجم دفتر، تو دست ملک باد قوی
بروی خامه تو، چشم عقل باد قریر
هوش مصنوعی: از فضای دفتر و بزرگی آن، دست فرشته‌ای چون باد قوی بر روی قلم تو حرکت می‌کند و نگاه عقل مانند بادی نازک و رقیق است.
ثنای شاه جهان و مدیح صدر بزرگ
به یک شکم متولد شده ز فکر اثیر
هوش مصنوعی: ستایش پادشاه جهان و توصیف بلندمرتبه‌ترین مقام، به طور همزمان و از یک ذهن خلاق و پرآثار به وجود آمده است.