گنجور

شمارهٔ ۵۴ - مدح سلطان رکن الدین ارسلان بن طغرل

چون خرقه گشت بر کتف شب ردای قار
شد غرق در غلاله زر فرق کوهسار
متواریان پرده غنچه شدند زود
گلهای رخ گشاده بر این سبزه جویبار
از توتیای شام تهی مانده چشم ماه
پر شد ز کیمای ضیا خاک را کنار
بر تاج ارسلانشه تخت افق نشاند
گردون چو ماه و پروین صد عقد گوشوار
مانا، که خلد پرده ز رخسار بر فکند
یا ساده گشت زیشور دهر را عذار
شب بر کنار چشمه حیوان آفتاب
زلف شبه مثال به شست از خضاب قار
من نیز هم سوار شدم بر براق عزم
چون کاروان شام همی بر نهاد بار
در پیش من رهی که ز تندی پشته هاش
اوهام را گریوه ی کیوان نمود غار
از خار و سنگ ریزه دستش خجل شده
زوبین تاب خورده و شمشیر آبدار
مردم گداز گشته زمینش اثیر شکل
نیزه گذار بوده سمومش شهاب وار
بر شهره سحاب رصد دار گشته کوه
بر خیمه سپهر شرح سوز بوده نار
در پیشم از سراب مشعشع سمن ستان
در چشمم از شکسته تاری بنفشه زار
در وی گرسنه مردمک دیده زانکه بود
حلق بخار تیره ی او آفتاب خوار
اشنانش بر نکرده سر از بادبان خاک
کز شعله سموم شدی در زمان شخار
تفته ز تاب مهر بر اینگونه دوزخی
کرده سمند من چو سمندر بر آن گذار
کامی همی نهاد گشاده تر از امل
در رهروی کشیده تر از قد انتظار
از چرخ مهر غره که چون تیر نقشبند
بر خاک بد بخار قلم ماه نو نگار
می رنگ، جام سُم، که بیک زخم پاشنه
اندر وجود آدمی افتاد چون خمار
راجع نبود عزمم اگر نی کفم بر او
در دم سال نامده بستی مهار بار
صالح بره نوشت ز لعلش گرفته تفث
در قله ی که ناقه از او گشت آشکار
چون زورق فلک، بروانی گه لکام
چون لنگر زمین، ز گرانی گه فسار
عنقا گه تفرد و شهباز در عجل
هدهد گه فراست و طاووس در فخار
اجرام موکب من و گردون رکاب او
اقبال بر یمین و سعادات بر یسار
همراه فال سعد و قلاوز بخت نیک
تا بارگاه صدر سلاطین روزگار
دارای شرق و غرب شهنشاه برو بحر
ماه شب حوادث و خورشید روز بار
جان بخش، رکن دینی و دین ارسلانشه آنک
زآلب ارسلان رفته جهان راست یادگار
شاهی کجا، عماد ظفر شکل رمح اوست
در هر مکان که خیمه زند گرد، کار زار
نه، فتنه صف کشیده در ایام او چو مور
نه، کنج خاک خورده در ایام او چو مار
بر باد داده هیبت او، خرمن فلک
بر آب بسته بخشش او، بنگه شمار
و الله که آشیانه سیمرغ نصرت است
در کارزار شهپر او چتر زاغ سار
رمحش برون کشد ز دل روزگار حقد
تیغش بر آورد ز سر حادثه دمار
روشن شد از لوای شریعت ردای او
ملکی که همچو سینه کفار بود تار
در جل کشید ابلق ایام را قضا
بر چرخ سبز خنک، چو شد قد او سوار
ای آسمان معدلت و عالم ظفر
وی آفتاب مملکت و ظل کردگار
در زیر ران طاعت تو باد خوش لکام
با زخم نعل باره ی تو کوه هاموار
بگشاده دست بخشش تو راه آرزو
بر بسته جبر خدمت تو راه اختیار
آکنده پهلو از علف نعمت تو طمع
برچیده دامن از کنف حضرت تو عار
با حکم رایض تو بمیدان امتحان
هم باد تیز تک شد و هم آب را هوار
گر ماه خیمه تو، نهد پای در میان
بر گیرد از ره زحل و مشتری نقار
در گردن سپهر کند جاه تو کمند
بر دوش روزگار نهد عدل تو غیار
گر رای روشنت نه کلید جهان بود
در کام قفل شب شکند پره نهار
با آتش حسام تو خصم ار طرب کند
هم در میان رقص بمیرد شرار وار
شاها، کیاست تو که نقاد حاذق است
داند یقین که گفته من نیست کم عیار
قرب دو سال شد، که نه بر حسب آرزو
دورم از این جناب خجسته باضطرار
در مُهر خامشی شده همچون زبان به بند
این ذوالفقار شکل زبان، سخن گذار
با سینه پر ز خون دل، همچون دل غبب
باد دست باد پیما، همچون کف چنار
منت خدایرا که دگر باره داد، شاه
با دولت مساعد، کار مرا قرار
قوت گرفت طبعم چون باد در خزان
شاداب شد ضمیرم چون سبزه در بهار
چون طبع نازک تو صحی گشتم از علل
چون رای فرخ تو بری ماندم از عوار
زین عارضه که باد گسسته ز جان شاه
بر خاطر عزیز نشاید نهاد بار
تو سایه خدائی و تعلیق هیچکس
نبود بدامن طلب سایه پایدار
هر هفت و نه بگرد عروس بقا چو دید
آئینه مزاج تو را صافی از غبار
تا هر بهار صنعت مشاطه نسیم
آرد برون عروس گل از حجله های خار
ای شاخ فتح غنچه، بشادی بسی ببال
وی ابر بحر قطره، برادی بسی ببار
وردی که شاخسار امل راست بشگفان
شاخی که بوستان ظفر راست در بر، آر

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون خرقه گشت بر کتف شب ردای قار
شد غرق در غلاله زر فرق کوهسار
هوش مصنوعی: زمانی که شب با خرقه‌ای تیره و تار بر دوش خود افتاد، زیبایی آن مانند درخشش زر در بستر کوه‌ها نمایان شد و تمام جا را پر از درخشش و زیبایی کرد.
متواریان پرده غنچه شدند زود
گلهای رخ گشاده بر این سبزه جویبار
هوش مصنوعی: پنهان‌شدگان به سرعت مانند غنچه‌ها بیرون آمدند و گل‌های خوش‌رنگ و زیبا بر روی چمن‌های کنار جویبار شکفته شدند.
از توتیای شام تهی مانده چشم ماه
پر شد ز کیمای ضیا خاک را کنار
هوش مصنوعی: چشم ماه، که به حیاط ظاهری شباهت دارد، از تکه‌های زیبای طبیعت پر شده است و در حالی که چشم ما خالی از زیبایی‌های شب شده، نور درخشان و طبیعی به آن جان می‌بخشد.
بر تاج ارسلانشه تخت افق نشاند
گردون چو ماه و پروین صد عقد گوشوار
هوش مصنوعی: بر فراز تخت ارسلان، آسمان گویی جایی برای نشستن دارد، مانند ماه و ستاره‌های پروین که زیورهایی چون گوشواره‌ای در کنار هم می‌درخشند.
مانا، که خلد پرده ز رخسار بر فکند
یا ساده گشت زیشور دهر را عذار
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی وصف می‌کند که با گذشت زمان، ممکن است پرده‌ای از زیبایی و جوانی بر چهره فرد بیفکند یا اینکه آن زیبایی به سادگی از بین برود و آثار گذر زمان بر چهره نمایان شود.
شب بر کنار چشمه حیوان آفتاب
زلف شبه مثال به شست از خضاب قار
هوش مصنوعی: در شب، کنار چشمه حیوان، نور خورشید مانند زلفی است که به‌وسیله رنگی زیبا آراسته شده است.
من نیز هم سوار شدم بر براق عزم
چون کاروان شام همی بر نهاد بار
هوش مصنوعی: من هم بر اسب اراده سوار شدم، مانند کاروانی که به سمت شام بار می‌زند.
در پیش من رهی که ز تندی پشته هاش
اوهام را گریوه ی کیوان نمود غار
هوش مصنوعی: در مقابل من راهی وجود دارد که به خاطر تند و تیز بودن پشته‌هایش، افکار و خیالات را مثل زنجیری به دور می‌کشدو به گونه‌ای غار مانند است.
از خار و سنگ ریزه دستش خجل شده
زوبین تاب خورده و شمشیر آبدار
هوش مصنوعی: دستش از برخورد با خار و سنگ ریزه شرمنده شده و نیزه‌ای که تاب خورده و شمشیری که شفاف و تیز است، نشان‌دهنده ضعف اوست.
مردم گداز گشته زمینش اثیر شکل
نیزه گذار بوده سمومش شهاب وار
هوش مصنوعی: زمین مردم را ذوب کرده و به شکل نیزه درآمده است و هوایش چون شهاب می‌تازد.
بر شهره سحاب رصد دار گشته کوه
بر خیمه سپهر شرح سوز بوده نار
هوش مصنوعی: ابرها بر سر شهر می‌بارند و کوه‌ها مانند خیمه‌ای در زیر آسمان به نظر می‌رسند، و آتش به وضوح سوز و گداز را بازگو می‌کند.
در پیشم از سراب مشعشع سمن ستان
در چشمم از شکسته تاری بنفشه زار
هوش مصنوعی: در مقابل من، چیزی شبیه به درخشش سراب وجود دارد که شبیه به درخت سمن است. در چشم من، تصویری از یک گل بنفشه پژمرده به صورت شکسته و ناراحت نمایان است.
در وی گرسنه مردمک دیده زانکه بود
حلق بخار تیره ی او آفتاب خوار
هوش مصنوعی: در چشمان او که گرسنه و تشنه‌اند، بخار تیره‌ای وجود دارد که مانند حلقه‌ای دور آن را فراگرفته و خورشید را نیز تحت تأثیر قرار داده است. این تصویر نشان‌دهنده‌ی شدت تمایل و عواطف درونی اوست.
اشنانش بر نکرده سر از بادبان خاک
کز شعله سموم شدی در زمان شخار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگر سر از بادبان خاک برکنی و در معرض بادهای گرمازا قرار بگیری، ممکن است به سرعت تحت تأثیر آن گرما قرار بگیری و آسیب ببینی. در واقع، در اینجا به خطرات و مشکلات ناشی از شرایط سخت و طاقت‌فرسا اشاره شده است.
تفته ز تاب مهر بر اینگونه دوزخی
کرده سمند من چو سمندر بر آن گذار
هوش مصنوعی: خورشید با تابش خود همچون آتش سخت، اسب من را به سرنوشتی دشوار و دردناک دچار کرده است، مانند سمند که بر آتش می‌گذرد.
کامی همی نهاد گشاده تر از امل
در رهروی کشیده تر از قد انتظار
هوش مصنوعی: کامی که در راه است به اندازه‌ای بزرگ است که راه را برای جوانان هموارتر می‌کند و شکلی کشیده و موزون دارد که امید به رسیدن به هدف را بیشتر می‌کند.
از چرخ مهر غره که چون تیر نقشبند
بر خاک بد بخار قلم ماه نو نگار
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به زیبایی و اثرگذاری ماه و نقش آن بر زمین اشاره دارد. او از حرکت و چرخش خورشید صحبت می‌کند که مانند تیر، بر زمین نقش و اثری می‌گذارد. در واقع، این تصویرسازی نشان‌دهنده زیبایی و لطافت ماه و تأثیر آن بر فضای زندگی است.
می رنگ، جام سُم، که بیک زخم پاشنه
اندر وجود آدمی افتاد چون خمار
هوش مصنوعی: به خاطر یک درد عمیق که در وجود انسان نفوذ کرده است، او را مانند کسی کرده که بعد از نوشیدن مشروبات الکلی دچار حالتی بی‌حال و کسالت شده است. شایسته است گزارشی از این حال و احساسات تلخ تهیه شود.
راجع نبود عزمم اگر نی کفم بر او
در دم سال نامده بستی مهار بار
هوش مصنوعی: اگر تصمیمم قوی نبود، اگر در آن لحظه دستم را بر روی او نمی‌گذاشتم؛ اکنون با بار زندگی و فشارهایم به جایی رسیده بودم که نمی‌توانستم آن را تحمل کنم.
صالح بره نوشت ز لعلش گرفته تفث
در قله ی که ناقه از او گشت آشکار
هوش مصنوعی: صالح با لعل خود به تزیین و زیبایی پرداخته و در اوج قله‌ای که شتر از آن جا نمایان می‌شود، حالتی از ناز و شکوه را به نمایش گذاشته است.
چون زورق فلک، بروانی گه لکام
چون لنگر زمین، ز گرانی گه فسار
هوش مصنوعی: زمانی که کشتی آسمان را به حرکت درمی‌آوری و گاه در حال پرواز هستی، مانند اینکه لنگر زمین تو را به سمت پایین می‌کشاند و از سنگینی به سختی جلو می‌روی.
عنقا گه تفرد و شهباز در عجل
هدهد گه فراست و طاووس در فخار
هوش مصنوعی: در اینجا به تنهایی و ویژگی‌های منحصر به فرد پرنده‌های مختلف اشاره شده است. هر کدام از این پرندگان، مانند عنقا، شهباز، هدهد و طاووس، نمادهایی از زیبایی، تیزهوشی و سرعت هستند. این تصویرسازی نشان‌دهنده‌ی تنوع و توانایی‌های خاص آنهاست که در زمان‌ها و شرایط مختلف خود را نشان می‌دهند.
اجرام موکب من و گردون رکاب او
اقبال بر یمین و سعادات بر یسار
هوش مصنوعی: ستارگان به عنوان همراهان من و آسمان به عنوان حمایت‌کننده او در سمت راست خوشبختی و در سمت چپ سعادت قرار دارند.
همراه فال سعد و قلاوز بخت نیک
تا بارگاه صدر سلاطین روزگار
هوش مصنوعی: با همراهی شانس خوش و سرنوشت خوب، به دربار بزرگترین پادشاهان زمان می‌رسیم.
دارای شرق و غرب شهنشاه برو بحر
ماه شب حوادث و خورشید روز بار
هوش مصنوعی: برجسته‌ترین پادشاه شرق و غرب، به دریا بروی و در شب حوادث مانند ماه و در روز مانند خورشید تابناک باش.
جان بخش، رکن دینی و دین ارسلانشه آنک
زآلب ارسلان رفته جهان راست یادگار
هوش مصنوعی: این شعر به اهمیت و نفوذی اشاره دارد که یک شخصیت خاص در دین و زندگی مردم دارد. او همچون منبعی حیات‌بخش و رکن اصلی دینی به شمار می‌رود و یاد آن شخصیت تاریخی همچنان در جهان زنده است، به ویژه از خاندان ارسلان که برای او و دینش ارج و اعتبار زیادی در نظر گرفته شده است.
شاهی کجا، عماد ظفر شکل رمح اوست
در هر مکان که خیمه زند گرد، کار زار
هوش مصنوعی: کجا می‌توان پادشاهی یافت؟ زیرا عماد ظفر، مانند نیزه‌ای است که در هر جایی که اردو بزند، کارزار و نبرد را به راه می‌اندازد.
نه، فتنه صف کشیده در ایام او چو مور
نه، کنج خاک خورده در ایام او چو مار
هوش مصنوعی: فتنه‌هایی که در زمان او وجود دارد مانند مورهای ردیف شده است و در گوشه‌های خاموش خاک مانند مارهایی پنهان شده‌اند.
بر باد داده هیبت او، خرمن فلک
بر آب بسته بخشش او، بنگه شمار
هوش مصنوعی: هیبت و قدرت او همچون بادی سرنوشت‌ساز، به راحتی تمام داشته‌ها و آسمان را زیر پای خود می‌گذارند. همچنین، generosity و بخشش او جایگاه و اهمیت خاصی دارند که باید به آن توجه کرد.
و الله که آشیانه سیمرغ نصرت است
در کارزار شهپر او چتر زاغ سار
هوش مصنوعی: به خدا قسم که لانه سیمرغ، نماد پیروزی است و در میدان نبرد، سایه‌بان آن مانند پرنده زاغ است.
رمحش برون کشد ز دل روزگار حقد
تیغش بر آورد ز سر حادثه دمار
هوش مصنوعی: محبتش دل را از غم روزگار آزاد می‌کند و برملا می‌سازد که سختی‌ها و حوادث به چه اندازه می‌توانند نامساعد باشند.
روشن شد از لوای شریعت ردای او
ملکی که همچو سینه کفار بود تار
هوش مصنوعی: از نشانه‌های شریعت که نمایان شد، موجودی پیدا شد که مانند سینه‌ی کفار ظلمانی و تاریک بود.
در جل کشید ابلق ایام را قضا
بر چرخ سبز خنک، چو شد قد او سوار
هوش مصنوعی: ایام و روزگار به گونه‌ای سخت و دردناک می‌گذرد که مانند اسبی ابلق (دارای پشم رنگ‌ورنگ) بر روی چرخ زندگی در حرکت است. وقتی که به اوج می‌رسد و قد و قامتش نمایان می‌شود، نام و نشانی به دست می‌آورد.
ای آسمان معدلت و عالم ظفر
وی آفتاب مملکت و ظل کردگار
هوش مصنوعی: ای آسمان، تو نماد عدالت و مظهر پیروزی هستی. تو مانند خورشید در سرزمین ما می‌درخشی و سایه‌ات نشان از وجود خداوند دارد.
در زیر ران طاعت تو باد خوش لکام
با زخم نعل باره ی تو کوه هاموار
هوش مصنوعی: در زیر رضایت تو، خوشحالی و خوشبختی من نهفته است. زخم‌هایی که از نعل اسبت بر قلبم می‌نشیند، به کوه‌های بلند تشبیه شده‌اند.
بگشاده دست بخشش تو راه آرزو
بر بسته جبر خدمت تو راه اختیار
هوش مصنوعی: دست بخشش تو راه‌های آرزوها را باز کرده است و ضرورت خدمت به تو، راه انتخاب را بسته است.
آکنده پهلو از علف نعمت تو طمع
برچیده دامن از کنف حضرت تو عار
هوش مصنوعی: پهلوی من پر از علف است، ولی من امیدی به نعمت تو ندارم و دامن خود را از آغوش حضرتت دور نگه داشته‌ام، چون این کار ناپسند است.
با حکم رایض تو بمیدان امتحان
هم باد تیز تک شد و هم آب را هوار
هوش مصنوعی: با تصمیم تو، در میدان آزمایش، هم باد تند شد و هم آب شور و خروشان.
گر ماه خیمه تو، نهد پای در میان
بر گیرد از ره زحل و مشتری نقار
هوش مصنوعی: اگر ماه خیمه‌ات پا در میانه بگذارد، از راه زحل و مشتری برمی‌خیزد و نغمه‌ای دل‌انگیز برمی‌آورد.
در گردن سپهر کند جاه تو کمند
بر دوش روزگار نهد عدل تو غیار
هوش مصنوعی: در آسمان، مقام و عظمت تو مانند کمند (طناب) است که به گردن زمان (سپهر) آویزان شده، و عدالت تو بر دوش روزگار مانند زره‌ای است که او را محافظت می‌کند.
گر رای روشنت نه کلید جهان بود
در کام قفل شب شکند پره نهار
هوش مصنوعی: اگر تفکر و عقل تو کلید درک جهان باشد، در آن صورت، علم و آگاهی می‌تواند قفل تاریکی را بشکند و نور روز را به زندگی بیاورد.
با آتش حسام تو خصم ار طرب کند
هم در میان رقص بمیرد شرار وار
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو هم در حین شادی و رقص به جوش بیفتد، با نیروی شعله‌ور آتش تو، به شدت می‌میرد.
شاها، کیاست تو که نقاد حاذق است
داند یقین که گفته من نیست کم عیار
هوش مصنوعی: ای پادشاه، دانایی و هوشمندی تو به حدیست که منتقد ماهر می‌داند که سخنان من از ارزش و کیفیت بالایی برخوردار است.
قرب دو سال شد، که نه بر حسب آرزو
دورم از این جناب خجسته باضطرار
هوش مصنوعی: دو سال است که به خاطر شرایط ناخواسته، دور از این شخص خوش‌نام و محبوب هستم، در حالی که می‌خواستم نزدیکش باشم.
در مُهر خامشی شده همچون زبان به بند
این ذوالفقار شکل زبان، سخن گذار
هوش مصنوعی: در سکوت مانند زبانی که به زنجیر افتاده، چنانکه این شمشیر که شبیه زبان است، سخن بگو.
با سینه پر ز خون دل، همچون دل غبب
باد دست باد پیما، همچون کف چنار
هوش مصنوعی: دلش پر از غم و درد است و مانند دل پاییز، تحت تأثیر باد است. همچون برگ‌های درخت چنار که به آرامی در خیابان زوزه می‌کشند، او هم در این حال و هوا و شرایط قرار دارد.
منت خدایرا که دگر باره داد، شاه
با دولت مساعد، کار مرا قرار
هوش مصنوعی: سپاسگذارم از خدا که بار دیگر به من فرصت داد، شاه با قدرت و توانایی به من کمک کرده و اوضاع کارهای من را سر و سامان داده است.
قوت گرفت طبعم چون باد در خزان
شاداب شد ضمیرم چون سبزه در بهار
هوش مصنوعی: حال و هوای روحی‌ام مانند وزش باد در فصل پاییز به شدت تقویت شده است و در درونم مانند سبزه‌های جوان که در بهار سرسبز و شاداب می‌شوند، نشاط پیدا کرده‌ام.
چون طبع نازک تو صحی گشتم از علل
چون رای فرخ تو بری ماندم از عوار
هوش مصنوعی: وقتی که طبیعت حساس و لطیف تو سالم و درست شد، از دلایل و مشکلات رها شدم و به لطف نظر خوش تو، از بدی‌ها و آسیب‌ها دور ماندم.
زین عارضه که باد گسسته ز جان شاه
بر خاطر عزیز نشاید نهاد بار
هوش مصنوعی: این مشکل و آسیب که به خاطر طوفان از جان پادشاه جدا شده، نباید بر روی دل عزیزان سنگینی کند.
تو سایه خدائی و تعلیق هیچکس
نبود بدامن طلب سایه پایدار
هوش مصنوعی: تو مانند سایه‌ای از وجود خدا هستی و هیچ‌کس دیگری در پی تو نیست، پس در گدایی و درخواست، به دنبال سایه‌ای همیشگی باش.
هر هفت و نه بگرد عروس بقا چو دید
آئینه مزاج تو را صافی از غبار
هوش مصنوعی: هر وقت که به دقت به زیبایی و جلوه‌ی جاودانگی نگاه کنی، متوجه می‌شوی که وضعیت درونی و روحی تو چقدر خالص و آزاد از آلودگی‌هاست.
تا هر بهار صنعت مشاطه نسیم
آرد برون عروس گل از حجله های خار
هوش مصنوعی: هر فصل بهار نسیم لطیف مانند آرایشگری، عطر و زیبایی گل‌ها را از میان خارها بیرون می‌آورد و به نمایش می‌گذارد.
ای شاخ فتح غنچه، بشادی بسی ببال
وی ابر بحر قطره، برادی بسی ببار
هوش مصنوعی: ای شاخی که به موفقیت بالیده‌ای، شادی کن و خود را بالا ببر. ای ابرِ بزرگ که از دریا قطره‌ای برای باریدن بر زمین داری، هر چه بیشتر باران برسان.
وردی که شاخسار امل راست بشگفان
شاخی که بوستان ظفر راست در بر، آر
هوش مصنوعی: گل رهایی که درخت امید را شکوفا می‌کند، همان شاخه‌ای است که پیروزی را در باغ زندگی در بر دارد.