گنجور

شمارهٔ ۵ - مدح فخرالدین زکریا

زهی جناب تو والا مکان نعمت والا
ز روی همت عالی فلک نشیب و تو بالا
ملوک را همه روزه بدرگه تو تنزه
فتوح را همه ساله به حضرت تو توّلا
بگوش کوس، غریو بیان فتح شنوده
سعادت تو ز خامش زبان رایت اعلا
ز رهروان معانی تو راست سبق ترقی
ز خسروان زمانه تو راست قدر معلا
همه نتایج و ارکان تو را مزید معالی
که هفت والی چرخ از در تو اند، مولّا
گر از سپهر بپرسی که کیست پشت سلاطین
زبان بمدح سراید بحرف واضح و والا
سر ملوک جهان، پهلوان تهمتن ثانی
تفاخر همه اسلاف فخرالدین ذکریا
که با شجاعت داود، ساخت ملک سلیمان
که با وفای براهیم، یافت عصمت یحیا
شهی که زبده ی مهر وی است راحت عقبی
شهی که زنده بنام وی است ساحت دنیا
ز روزنامه او روز کار، یافته روزی
بر آستانه ی او، مکرمات یافته مأوا
بر آب و سبزه شمشیر او، و قود ظفر را
وجوه مطعم و مشرب، امیر منزل و مرعا
زسنک سبزه بر آرد، بالتفات و عنایت
ز شیر شیر بدوشد، باحتمال و مدارا
مقر قائمه حلم اوست، مرکز قوموا
هیون ساریه ذهن اوست مرکب اسرا
عقیم شد چو دم و طبع او بکار در آمد
صدف ز لولو مکنون بقر، ز عنبر سارا
وگر چنانکه توانی شنود چاوش عبرت
گشاده بر قدم آورد، نی ز فتنه ولوصا
دم وی است، خرد را به نکته مایه عدت
در وی است، هنر را ز فتنه مامن و ملجا
به رأی جنبش و آرام اوست، تا بقیامت
ثبات مرکز اغبر، مدار گنبد خضرا
زهی خراب جهان را، بعدل کرده عمارت
امیدهای کهن را، بفضل کرده مطرا
لباس ملک، تو را زیبد، ارچه در نظر من
جهان فروز تری، همچو آفتاب معرّا
چو شوق در دل عاشق بطبع جای پذیرد
صدای کوس تو، در طاق این رواق پر آوا
سیه سپید توشان دید، همچو جفت جواهر
رخ دوام به بیند نه، طاق ابروی طغرا
در آنکه دست تو دریاست شبهتی نشناسم
کزو سیاهی توقیع، عنبری است ز دریا
فلک چو ابروی خُضبه خضاب وسمه گرفته
در تو در خم ابرو عزیز دیده بنیا
توئی مفلسف تدبیر عقل و حکمت خاکی
توئی مهندس ترتیب چرخ و انجم و قمرا
بدان اجازت عدلت که در بدایت عالم
چهار مادر گیتی گرفت حمل نُه آبا
زفاف خانه گردون خراب باد که روزی
همی ز عقل و زمانه نبات زاید از ابنا
چنان رفیع جنابی که با بلندی قامت
سر فلک نکند جز مکانت تو تمنا
چو تو مجرد جودی زبان عقل که باشد
که در مقابل رایت کند حدیث مجازا
بمدح توست سخنور زبان لاله اخرس
بنام توست نیوشنده کوش صخره صما
چو نرم روی خدنک از کمان صلب پرانی
خواص نرمی و چربی دهد صلابت خارا
زمانه با تو چه سودا پزد، که دست شجاعت
بریخت خون حوادث، زسهم این سر صفرا
اگرچه رای تو بودی بیاض عارض مشرق
بخاصیت ندمیدی ز شب دواله سودا
تبیره ساز حوادث، بر او زند سپر کین
هر آنکه کرد ز قهرت، دمی نکون و تبرا
دماغ چرخ ز خصمت، بجز بخار نبیند
که در دهان زمانه نواله ایست مهنا
بحفل طالع تو داد ملکتست تمامت
بسعی دانش تو کار دانش است مهیا
خجسته کلک تو صوری است بر دهان ممالک
زده بقصد امامت دم عنایت و احیا
چنان به نزل نعم با نعم قرار گرفتی
که جز بلفظ شهادت نرفت، بر دهنت، لا
اجل چو صورت پروانه شد بر آتش تیغت
که عشق بار ندادش بخود فراغت و پروا
هر آنکه زنده کند سنت خلاف تو یکدم
حدیث خلق رها کن بخلق قابلی او را
عظیم خلق تو گوئی که ارغنون بزرگی است
که از مسام بد اندیش جان کشد بمواسا
ممان که با تو سر از جور برکند فلک الثور
که زهره تو، به ثور است آفتاب به جوزا
برای بزم تو چون برگشند برق یمانی
که شد بریشم نورش بانعکاس مثنا
چو گرد خلق تو کرددز حلم و جود و تواضع
مثلثی بکف آرد سپهر مجمره سیما
همی سمور تو گیرند سامیان مراتب
از آن سما، به جنابت نه بست مجلس اسما
ملقب اند باسماء تو ملوک زمانه
توئی بقدر ز القاب آن گروه مسما
بنای ملک تو آنگه کند قبول تباهی
کجا قبول کند سطح آب خط معما
ز اصطناع تو ممکن بود بباغ زمانه
که تخم بقله حمقا شود درختک دانا
بهار در رک او آن عمل کند که نماید
بجای عقد شکوفه ز شاخ عقد ثریا
هزار ناله بر آید بر او ز باغ خورنق
هزار شود در افتد از او به جنت مأوا
ستارگان زبر و زیر شاخ چرخ مثالش
گرفته صورت اکلیل در برابر رؤیا
سپهر گفته خرد را بدین نشان که تو دادی
اثیر پرهنر است این درخت بوالعجب اسما
اگر زهی ز درختی چنین دریغ نداری
بر بقای مخلد کند ز برگ هویدا
همیشه تا خرد و نفس و چرخ و طبع زمانه
بآفرینش یزدان مقوّمند و محلّا
نه عقل راه نماید نه نفس کار گذارد
مکر ببدرقه رحمت خدای تعالا
تو باش عالم دل را ز عیم قاعده گستر
تو باش ملکت جان را امیر مرتبه افزا
ستاره زفت و تو معطی مزاج عمر تو زیرک
زمانه سست و تو محکم، سپهر پیر و تو برنا

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زهی جناب تو والا مکان نعمت والا
ز روی همت عالی فلک نشیب و تو بالا
هوش مصنوعی: ای کاش تو با عظمت و بزرگ، در جایی قرار داری که نعمت‌های فراوانی در آن وجود دارد. این موفقیت و مقام بلند تو ناشی از تلاش و همت والای توست که سبب شده تا زمین در زیر تو قرار گیرد و تو در مرتبه‌ای بلند و والا قرار بگیری.
ملوک را همه روزه بدرگه تو تنزه
فتوح را همه ساله به حضرت تو توّلا
هوش مصنوعی: هر روز پادشاهان و فرمانروایان به درگاه تو می‌آیند و سال به سال فتح و پیروزی‌ها به وجود تو وابسته است.
بگوش کوس، غریو بیان فتح شنوده
سعادت تو ز خامش زبان رایت اعلا
هوش مصنوعی: به گوش‌ها خوش صدا می‌رسد که صدای پیروزی و خوشبختی تو به خاطر سکوت زبان پرچم بلند است.
ز رهروان معانی تو راست سبق ترقی
ز خسروان زمانه تو راست قدر معلا
هوش مصنوعی: از راهبران معانی، تو پیشی گرفته‌ای. برتری و رشد در زندگی نسبت به پادشاهان زمانه‌ات، تنها متعلق به توست.
همه نتایج و ارکان تو را مزید معالی
که هفت والی چرخ از در تو اند، مولّا
هوش مصنوعی: تمامی دستاوردها و اجزای وجود تو، به تو افزوده می‌شود، زیرا هفت آسمان از درگاه تو الهام می‌گیرند، ای مولای بزرگ.
گر از سپهر بپرسی که کیست پشت سلاطین
زبان بمدح سراید بحرف واضح و والا
هوش مصنوعی: اگر از آسمان بپرسی که چه کسی پشت سر پادشاهان قرار دارد، زبان به ستایش خواهد گشود و با کلمات شیوا و بلند بیان خواهد کرد.
سر ملوک جهان، پهلوان تهمتن ثانی
تفاخر همه اسلاف فخرالدین ذکریا
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش و تمجید از قدرت و ویژگی‌های برجسته یکی از پهلوانان تاریخ اشاره دارد. در اینجا، تهمتن به عنوان یک قهرمان بزرگ و قابل توجه معرفی شده است، که به نوعی نماینده‌ی افتخارات و میراث نیاکانش به شمار می‌آید. فخرالدین ذکریا نیز به عنوان نامی محبوب و محترم در میان اجدادش ذکر شده است. در کل، پیام این بیت به عظمت و بزرگی یک شخصیت تاریخی و همچنین ارتباط عمیق او با نسل‌های گذشته‌اش مربوط می‌شود.
که با شجاعت داود، ساخت ملک سلیمان
که با وفای براهیم، یافت عصمت یحیا
هوش مصنوعی: با شجاعت داود، حکومت سلیمان بنا شد و به برکت وفاداری ابراهیم، پاکی و عصمت یحیا به دست آمد.
شهی که زبده ی مهر وی است راحت عقبی
شهی که زنده بنام وی است ساحت دنیا
هوش مصنوعی: پادشاهی که ویژگی‌های خاص او باعث خوشبختی در زندگی پس از مرگ است، همان پادشاهی است که نام او در دنیا زنده و جاویدان است.
ز روزنامه او روز کار، یافته روزی
بر آستانه ی او، مکرمات یافته مأوا
هوش مصنوعی: در روزنامه‌ی او، روز کار و تلاش را پیدا کرده‌ام و روزی در آستان او به دست آورده‌ام؛ همچنین از مقام و کرامت او بهره‌مند شده‌ام و در پناه او قرار گرفته‌ام.
بر آب و سبزه شمشیر او، و قود ظفر را
وجوه مطعم و مشرب، امیر منزل و مرعا
هوش مصنوعی: شمشیر او بر روی آب و سبزه می‌درخشد و نشانه پیروزی‌اش در کنار غذا و نوشیدنی است، مانند امیری که در منزل و مرتع خود حکمرانی می‌کند.
زسنک سبزه بر آرد، بالتفات و عنایت
ز شیر شیر بدوشد، باحتمال و مدارا
هوش مصنوعی: از دل سبزه، به لطف و توجه کسی، می‌توان شیر را دوشید و با احتیاط و نرمش به نتیجه رسید.
مقر قائمه حلم اوست، مرکز قوموا
هیون ساریه ذهن اوست مرکب اسرا
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که کریمان و افراد با صبر و حلم، جایگاه و مرکزیت دارند. همچنین، ذینفعان و کسانی که در امور عمیق و ذهنی تمرکز دارند، مانند مرکب پرسرعتی در سفرهای دور و دراز هستند. به عبارت دیگر، حکمت و حلم آنها به عنوان ریشه‌ای است که به آن‌ها قدرت و استقامت می‌بخشد.
عقیم شد چو دم و طبع او بکار در آمد
صدف ز لولو مکنون بقر، ز عنبر سارا
هوش مصنوعی: وقتی که نیروی خلاق و استعداد فرد به کار افتاد، مانند این است که صدفی لؤلؤی باارزش را در دل خود پرورش می‌دهد. در نتیجه، از میان خشکی و سختی، زیبایی و ارزش نمایان می‌شود.
وگر چنانکه توانی شنود چاوش عبرت
گشاده بر قدم آورد، نی ز فتنه ولوصا
هوش مصنوعی: اگر بتوانی، به صدای عبرت که در جلو قدم‌هایت شنیده می‌شود، گوش کن. این صدا از فتنه و مشکلات دوری می‌کند.
دم وی است، خرد را به نکته مایه عدت
در وی است، هنر را ز فتنه مامن و ملجا
هوش مصنوعی: حضور او باعث زندگی و انرژی است و در دل او، خرد و دانش به خوبی پرورش یافته است. او به هنر به عنوان پناهگاهی در برابر مشکلات و بحران‌ها نگاه می‌کند.
به رأی جنبش و آرام اوست، تا بقیامت
ثبات مرکز اغبر، مدار گنبد خضرا
هوش مصنوعی: حرکت و سکون او به اراده‌اش است و تا روز قیامت مرکز ثابت خاکی، دور گنبد سبز در حال گردش خواهد بود.
زهی خراب جهان را، بعدل کرده عمارت
امیدهای کهن را، بفضل کرده مطرا
هوش مصنوعی: وای بر این جهان ویران، که با عدل، امیدهای گذشته را دوباره ساخته است و به لطف خود، آن را آباد کرده است.
لباس ملک، تو را زیبد، ارچه در نظر من
جهان فروز تری، همچو آفتاب معرّا
هوش مصنوعی: این جمله می‌گوید که تو باید به زیبایی و شایستگی لباس ملکه بیندیشی و فراموش نکنی که هرچند در نظر من تو از همه جهان زیباتر هستی، اما همچون آفتابی با شکوه وعریان باقی می‌مانی.
چو شوق در دل عاشق بطبع جای پذیرد
صدای کوس تو، در طاق این رواق پر آوا
هوش مصنوعی: وقتی که شوق در دل عاشق جا بگیرد، صدای نغمه‌ تو در این فضای پر از صدا، طنین‌انداز می‌شود.
سیه سپید توشان دید، همچو جفت جواهر
رخ دوام به بیند نه، طاق ابروی طغرا
هوش مصنوعی: چشمان سیاه و سفیدی که به هم کج می‌شوند، مانند جفت جواهرهایی است که تابش نور را در خود دارند، اما هیچگاه نمی‌توانند زیبایی و جذابیت ابروی خوش‌قواره‌ای را که جالب‌ترین نشانه‌ها را دارد، به تصویر بکشند.
در آنکه دست تو دریاست شبهتی نشناسم
کزو سیاهی توقیع، عنبری است ز دریا
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که من هیچ مشابهتی را برای دریا دست تو نمی‌شناسم. سیاهی که نشانه‌ی توست، مثل مشک است که بوی خوش دریا را به یاد می‌آورد.
فلک چو ابروی خُضبه خضاب وسمه گرفته
در تو در خم ابرو عزیز دیده بنیا
هوش مصنوعی: آسمان مانند ابروی زیبای تو رنگین و آراسته است و در قوس ابرویت، زیبایی خاصی نهفته است.
توئی مفلسف تدبیر عقل و حکمت خاکی
توئی مهندس ترتیب چرخ و انجم و قمرا
هوش مصنوعی: تو کسی هستی که تدبیر و حکمتت بر اساس عقل و تجربه‌های انسانی است. تو مروج و سازنده‌ای هستی که نظم و ترتیب را در جهان و در حرکات سنجیده‌ی ستاره‌ها و ماه برقرار می‌کنی.
بدان اجازت عدلت که در بدایت عالم
چهار مادر گیتی گرفت حمل نُه آبا
هوش مصنوعی: بدان که با اجازه عدل تو، در آغاز این دنیا، چهار مادر زمین نُه پدر را در آغوش گرفتند.
زفاف خانه گردون خراب باد که روزی
همی ز عقل و زمانه نبات زاید از ابنا
هوش مصنوعی: عروسی آسمان باید متلاشی شود، زیرا یک روز عقل و زمانه میوه‌ای از انسان‌ها به بار می‌آورد.
چنان رفیع جنابی که با بلندی قامت
سر فلک نکند جز مکانت تو تمنا
هوش مصنوعی: این بیت به وصف شخصیت والا و بزرگ یک فرد اشاره دارد. شاعر می‌گوید که این شخص به قدری بلندمرتبه و با عظمت است که سرزمین آسمان نیز برای او جز درخور مقامش، آرزویی نمی‌کند. به عبارتی، این فرد آن‌قدر ارزشمند و بی‌نظیر است که هیچ‌چیز دیگری نمی‌تواند جایگاه او را پر کند.
چو تو مجرد جودی زبان عقل که باشد
که در مقابل رایت کند حدیث مجازا
هوش مصنوعی: زمانی که تو با همهٔ ویژگی‌های منحصربه‌فرد خودت، وجودی خالص و آزاد هستی، عقل و منطق چه کاره‌اند که بخواهند در برابر عظمت تو، صحبت کنند یا داستانی نغز بگویند.
بمدح توست سخنور زبان لاله اخرس
بنام توست نیوشنده کوش صخره صما
هوش مصنوعی: این سخن درباره توست و گوینده همچون لاله‌ای خاموش، فقط نام تو را می‌برد. آن کس که به شنیدن آوای تو گوش می‌دهد، مانند مجسمه‌ای از سنگ محکم است.
چو نرم روی خدنک از کمان صلب پرانی
خواص نرمی و چربی دهد صلابت خارا
هوش مصنوعی: وقتی که جوانی نرم و با لطافت از کمان تیر برمی‌دارد، خاصیت نرمی و چربی او می‌تواند به سختی و استحکام سنگ تبدیل شود.
زمانه با تو چه سودا پزد، که دست شجاعت
بریخت خون حوادث، زسهم این سر صفرا
هوش مصنوعی: دنیا با تو چه نقشه‌ای خواهد کشید، که دلیران با حوادث و مشکلات روبرو شده و خونشان بر زمین ریخته شده است، به خاطر سهمی که از این سرنوشت تلخ دارند.
اگرچه رای تو بودی بیاض عارض مشرق
بخاصیت ندمیدی ز شب دواله سودا
هوش مصنوعی: هرچند نظر تو تابش چهره‌ات را به آسمان می‌آورد، اما به خاطر ویژگی‌های خاص خود، از تاریکی شب درنگ نمی‌کنی.
تبیره ساز حوادث، بر او زند سپر کین
هر آنکه کرد ز قهرت، دمی نکون و تبرا
هوش مصنوعی: حوادث به مانند تیرهایی هستند که به سوی او پرتاب می‌شوند، و هر کسی که از خشم او به‌طور موقت فاصله بگیرد و کار خوبی انجام دهد، از خطرات در امان خواهد ماند.
دماغ چرخ ز خصمت، بجز بخار نبیند
که در دهان زمانه نواله ایست مهنا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در اثر دشمنی شما، تنها بخار و سر و صدای بیهوده‌ای دیده می‌شود و در واقع در این دنیای پر از تغییرات، چیزی جز یک لقمه‌ی بی‌ارزش و کم‌محتوا وجود ندارد.
بحفل طالع تو داد ملکتست تمامت
بسعی دانش تو کار دانش است مهیا
هوش مصنوعی: در جمعی که به خاطر تو برگزار شده، سلطنت تو به کمال خود رسیده است و این به خاطر تلاش و آگاهی توست که همه چیز را فراهم کرده است.
خجسته کلک تو صوری است بر دهان ممالک
زده بقصد امامت دم عنایت و احیا
هوش مصنوعی: قلم خوشبوی تو، نشانه‌ای است بر زبان سرزمین‌ها که با هدف رهبری و پشتیبانی از زندگی و شکوفایی آمده است.
چنان به نزل نعم با نعم قرار گرفتی
که جز بلفظ شهادت نرفت، بر دهنت، لا
هوش مصنوعی: تو چنان در نعمت‌ها و الطاف الهی غرق شده‌ای که جز کلمه «شهادت» از زبانت بیرون نمی‌آید.
اجل چو صورت پروانه شد بر آتش تیغت
که عشق بار ندادش بخود فراغت و پروا
هوش مصنوعی: وقتی مرگ مانند پروانه‌ای بر روی آتش تیغ تو نشسته باشد، عشق به او فرصت و آسودگی نمی‌دهد و او را از نگرانی و پرهiz می‌رهاند.
هر آنکه زنده کند سنت خلاف تو یکدم
حدیث خلق رها کن بخلق قابلی او را
هوش مصنوعی: هر کس که به طور نادرست و خلاف سنت تو، زندگی مردم را زنده نگه دارد، یک لحظه هم در مورد گفت‌وگو و رفتار مردم توقف نکن و به ویژگی‌های او توجه کن.
عظیم خلق تو گوئی که ارغنون بزرگی است
که از مسام بد اندیش جان کشد بمواسا
هوش مصنوعی: شما به قدری بی‌نظیر و بزرگ هستید که مانند یک آواز باشکوه و دل‌نواز به نظر می‌رسید، که توانایی جذابیت و شادابی را از تفکرات منفی و ناامید کننده می‌گیرد.
ممان که با تو سر از جور برکند فلک الثور
که زهره تو، به ثور است آفتاب به جوزا
هوش مصنوعی: اگر آسمان کج‌سلیقگی‌ها و سختی‌ها را از سر تو دور کند، بدان که ستاره‌ی زیبای تو در بره (ثور) قرار دارد و خورشید در دوپیکر (جوزا) می‌درخشد.
برای بزم تو چون برگشند برق یمانی
که شد بریشم نورش بانعکاس مثنا
هوش مصنوعی: برای مهمانی تو مانند برقی هستم که از یمن می‌آید و نورش در زمینه‌ی ابریشم پخش می‌شود.
چو گرد خلق تو کرددز حلم و جود و تواضع
مثلثی بکف آرد سپهر مجمره سیما
هوش مصنوعی: اگر آدمی با حلم، سخاوت و تواضع به گرد مردم بیفتد، به طور حتم همچون قیمتی باارزش در دستان آسمان خواهد درخشید و چهره‌اش همچون آتش‌دان روشن خواهد شد.
همی سمور تو گیرند سامیان مراتب
از آن سما، به جنابت نه بست مجلس اسما
هوش مصنوعی: سمور تو را می‌گیرند و سامیان از آن سما برمی‌دارند، اما به خاطر جنابت به مجالس نام‌ها دعوت نمی‌شوی.
ملقب اند باسماء تو ملوک زمانه
توئی بقدر ز القاب آن گروه مسما
هوش مصنوعی: سلطنت جهان به نام توست و هر یک از پادشاهان به اندازهٔ القابی که دارند، به تو نسبت داده می‌شوند.
بنای ملک تو آنگه کند قبول تباهی
کجا قبول کند سطح آب خط معما
هوش مصنوعی: سرزمین تو وقتی به ویرانی رضایت می‌دهد که سطح آب، معما را بپذیرد.
ز اصطناع تو ممکن بود بباغ زمانه
که تخم بقله حمقا شود درختک دانا
هوش مصنوعی: با تکیه بر هنر و استعداد تو، امکان دارد در دنیای زمان، نهال دانایی به ثمر بنشیند، حتی اگر دانه‌ای از جهل در آن وجود داشته باشد.
بهار در رک او آن عمل کند که نماید
بجای عقد شکوفه ز شاخ عقد ثریا
هوش مصنوعی: بهار در کنار او به شکلی عمل می‌کند که مانند شکوفه‌هایی می‌شود که از شاخه‌های ستاره ثریا می‌رویند.
هزار ناله بر آید بر او ز باغ خورنق
هزار شود در افتد از او به جنت مأوا
هوش مصنوعی: از باغ خورنق هزاران ناله بر او بلند می‌شود و از او به بهشت رحمت می‌یابد.
ستارگان زبر و زیر شاخ چرخ مثالش
گرفته صورت اکلیل در برابر رؤیا
هوش مصنوعی: ستارگان در آسمان مانند زیورهایی هستند که در برابر آنچه در خواب می‌بینیم نقش و زیبایی دارند.
سپهر گفته خرد را بدین نشان که تو دادی
اثیر پرهنر است این درخت بوالعجب اسما
هوش مصنوعی: آسمان نشان داده که عقل و خرد با نشانی که تو به آن داده‌ای، تأثیر شگفت‌انگیزی دارد. این درخت با شکوه و زیبایی، نماد آن است.
اگر زهی ز درختی چنین دریغ نداری
بر بقای مخلد کند ز برگ هویدا
هوش مصنوعی: اگر از درختی که به تو می‌رسد، چنین چیزی را دریغ نمی‌کنی، پس بر ماندگاری خود در این دنیا، از برگ‌ها به خوبی استفاده کن.
همیشه تا خرد و نفس و چرخ و طبع زمانه
بآفرینش یزدان مقوّمند و محلّا
هوش مصنوعی: همواره عقل و نفس انسان، و همچنین رفتار و ویژگی‌های زمان، تحت تأثیر آفرینش و قدرت خداوند قرار دارند و به آن وابسته‌اند.
نه عقل راه نماید نه نفس کار گذارد
مکر ببدرقه رحمت خدای تعالا
هوش مصنوعی: نه عقل را می‌توان به عنوان راهنما در نظر گرفت و نه نفس به انسان اجازه می‌دهد که درست عمل کند؛ تنها مکر و تدبیر می‌تواند وسیله‌ای برای رسیدن به رحمت خداوند متعال باشد.
تو باش عالم دل را ز عیم قاعده گستر
تو باش ملکت جان را امیر مرتبه افزا
هوش مصنوعی: تو باش دانای دل و صاحب‌نظر آن، تو باش فرمانروا و بزرگ‌مرتبه‌ی جان.
ستاره زفت و تو معطی مزاج عمر تو زیرک
زمانه سست و تو محکم، سپهر پیر و تو برنا
هوش مصنوعی: در این شعر به تضاد میان شرایط طبیعی و ویژگی‌های فردی اشاره می‌شود. ستاره درخشان به نوعی نماد خوش شانسی یا شرایط مساعد است، اما از طرفی عمر شما تحت تأثیر زمانه متغیر است. با این حال، شما دارای ثبات و قوت هستید. به علاوه، در حالی که آسمان و زمان به سمت پیری می‌روند، شما همچنان جوان و پرانرژی باقی مانده‌اید.