گنجور

شمارهٔ ۴ - مدح سلطان ارسلان بن طغرل

خسر و خسرو نشان شاهی که جز بر لفظ او
نیک بختی کم فرستد تحفه و زادی مرا
آن جهان بختی که الا ز آستین فرخش
روی ننمودست در عالم کف رادی مرا
جوشن اقبال او تا پشت من دارد قوی
موم گردون به تواند کرد پولادی مرا
سایه او گر نبودی مدت الله بر سرم
سیلی گردون گژ رور است ننهادی مرا
پشت دستی سخت خورد از جاه او آری بقهر
هم نگشتی آسمان در پای بیدادی مرا
ز ابتدا چون مرغ عیسی قالبی بودم جماد
داد جان از حضرت شاه جهان دادی مرا
در شبستان ضمیرم پر ز شیرین بود لیک
بر در دعوت همی زد حلقه فرهادی مرا
دختر طبعم بمدحش نامزد بود از ازل
ور نبودی ما در ایام کی زادی مرا
من کیم شاها بگویم تا باستحقاق مدح
از در دولت در آمد چون تو دامادی مرا
در جهان جان مسلم شد به تیغ مدح شاه
بر در شهر معانی مفخر آبادی مرا
دوش کلکم در رکاب مدح او بشکسته ی بود
کر صهیلش کوش نگشادی بفریادی مرا
چون منم شبرنک میدان سخن در عهد خود
نیست لایق جز ثنای شاه به، زادی مرا
من چنین محتاج یک شاگرد و در اطراف ملک
عبده هردم خطاب آمد ز استادی مرا
ور جهان را زین خبر کردی کسی از چین وروم
بنده چون خاقان و چون قیصر فرستادی مرا
در غزل کی بشکفد بستان طبعم زان کجا
نیست حاصل سرو قدی زلف شمشادی مرا
در جهان خُرد است انعامت که نیرومند باد
کو کسی کا ز بند این اندیشه بگشادی مرا
شعر نیک آورده ام کا ز بهر ایوان بقا
نیست نیکو تر ز شعر نیک بنیادی مرا
سر بسر عالم بگردشاه لیکن وقت را
مژده نو میدهد عالم به بغدادی مرا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خسر و خسرو نشان شاهی که جز بر لفظ او
نیک بختی کم فرستد تحفه و زادی مرا
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که کسی که مقام سلطنت و ویژگی‌های آن را دارد، تنها با زبان و کلمات خوب نیست که می‌تواند خوشبختی و نعمت را به من ببخشد. او باید عمل و کارهای خوب نیز انجام دهد تا واقعا خوشبختی و هدیه‌ای ارزشمند برای من به ارمغان آورد.
آن جهان بختی که الا ز آستین فرخش
روی ننمودست در عالم کف رادی مرا
هوش مصنوعی: بخت و اقبال من در آن جهانی که فقط از آستین زیبای فرخ، چهره‌اش را نشان داده، در این دنیا برای من خوشایند نیست.
جوشن اقبال او تا پشت من دارد قوی
موم گردون به تواند کرد پولادی مرا
هوش مصنوعی: ستاره‌های خوش‌شانسی او تا پشت من را هم تحت تأثیر قرار داده‌اند، و سرنوشت می‌تواند مرا به مانند فولاد محکم کند.
سایه او گر نبودی مدت الله بر سرم
سیلی گردون گژ رور است ننهادی مرا
هوش مصنوعی: اگر سایه او بر سرم نبود، زندگی‌ام مانند سیلی که مدام در حال تغییر است، آشفته و بی‌ثبات می‌بود و هیچگاه آرامش نمی‌یافتم.
پشت دستی سخت خورد از جاه او آری بقهر
هم نگشتی آسمان در پای بیدادی مرا
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و قدرت او، ضرر و آسیب شدیدی به من رسید، ولی حتی با وجود این ظلم، آسمان نیز نتوانست تو را از مهربانی و انصاف دور کند.
ز ابتدا چون مرغ عیسی قالبی بودم جماد
داد جان از حضرت شاه جهان دادی مرا
هوش مصنوعی: از آغاز، مثل مرغی که عیسی را زنده کرد، من هم در حالتی بی‌جان و بی‌حرکت بودم. ای خدایی که هستی را به من عطا کردی، من را از حالت جمادی به زندگی رساندی.
در شبستان ضمیرم پر ز شیرین بود لیک
بر در دعوت همی زد حلقه فرهادی مرا
هوش مصنوعی: در درون وجودم احساس شیرینی و زیبایی داشتم، اما در عین حال دلیلم برای دعوت از من به سمت اضطراب و نگرانی می‌کشید.
دختر طبعم بمدحش نامزد بود از ازل
ور نبودی ما در ایام کی زادی مرا
هوش مصنوعی: در دل من دختر طبیعت به مدح و ستایشش از همان ابتدا آشنا بود و اگر تو به این دنیا نیامده بودی، من در چه زمانی می‌توانستم تو را بشناسم؟
من کیم شاها بگویم تا باستحقاق مدح
از در دولت در آمد چون تو دامادی مرا
هوش مصنوعی: من کیستم که بگویم؟ تا وقتی که شایسته مدح و ستایش باشم، چون تو که داماد منی و در دستگاه سلطنت وارد شده‌ای.
در جهان جان مسلم شد به تیغ مدح شاه
بر در شهر معانی مفخر آبادی مرا
هوش مصنوعی: در این دنیا، روح من به خاطر ستایش شاه به وجود آمد و در دروازه‌ی تفکر و دانش، بزرگوارانه و با افتخار معرفی می‌شود.
دوش کلکم در رکاب مدح او بشکسته ی بود
کر صهیلش کوش نگشادی بفریادی مرا
هوش مصنوعی: دیروز همه گان از شوق ستایش او سر و صدا کرده بودند، اما من همچنان در سکوت و بدون پرچم فریاد زدم.
چون منم شبرنک میدان سخن در عهد خود
نیست لایق جز ثنای شاه به، زادی مرا
هوش مصنوعی: من در عرصه‌ی گفتار همانند شبرنگ (اسب تندرو) هستم و در زمان خودم کسی لایق مدح و ستایش جز شاه نیست، پس به دنیا آمده‌ام.
من چنین محتاج یک شاگرد و در اطراف ملک
عبده هردم خطاب آمد ز استادی مرا
هوش مصنوعی: من به یک شاگرد نیاز دارم و در اطراف ملک عبده هر لحظه صدایی از طرف استاد به من می‌رسد.
ور جهان را زین خبر کردی کسی از چین وروم
بنده چون خاقان و چون قیصر فرستادی مرا
هوش مصنوعی: اگر کسی از خبر این دنیا مطلع شود، حتی اگر از چین و روم نیز بگذرد، من را به عنوان بنده‌ای مشابه خاقان و قیصر برای تو فرستاده‌اند.
در غزل کی بشکفد بستان طبعم زان کجا
نیست حاصل سرو قدی زلف شمشادی مرا
هوش مصنوعی: کجا می‌توانم شاهد شکوفایی باغ وجودم باشم، وقتی که آن سرو بلند و زلف‌های شمشاد مانند، در دسترس نیستند؟
در جهان خُرد است انعامت که نیرومند باد
کو کسی کا ز بند این اندیشه بگشادی مرا
هوش مصنوعی: در این دنیا، نعمت‌ها و پاداش‌ها پیش از آنکه به دست آید، کوچک و ناچیز به نظر می‌رسند. اما کسی که بتواند گرفتار این افکار محدود نباشد و از قید و بند آن‌ها رها شود، می‌تواند به قدرت و توانایی واقعی دست یابد.
شعر نیک آورده ام کا ز بهر ایوان بقا
نیست نیکو تر ز شعر نیک بنیادی مرا
هوش مصنوعی: من شعری زیبا و ارزشمند برای تو آورده‌ام که به معنای جاودانگی نیست، بلکه بهتر از شعر درجه یک من نیست.
سر بسر عالم بگردشاه لیکن وقت را
مژده نو میدهد عالم به بغدادی مرا
هوش مصنوعی: در سرتاسر دنیا می‌چرخد، اما در این میان، زمان به من خبر خوشی از بغداد می‌دهد.