گنجور

شمارهٔ ۴۶ - مدح سلطان ارسلان بن طغرل

تا قافله شیر ز ماهی به حمل شد
در باغ صبا صانع چالاک عمل شد
از بلبل خوش نغمه که ناهید طیور است
نالیدن او تار اغانی به زحل شد
از خاک بر انگیخت گل زرد زر سرخ
با مرتبت رونق او خاک خجل شد
ضرّاب زر از لاله درستی ملکی بود
تا خور که درستی فلکی بود دغل شد
تا زاده دریا چو صدف قبه بر آورد
دامان گل از لعل پر از لولوی طل شد
شاخ متمایل شبه دست اشل داشت
انگشت زنان برگ بر آن دست اشل شد
از یشم زده ابر که خفتان فک بود
این یشم بیفتاد که اکلیل قلل شد
بستان چو عروسان ز زر و سیم جلی گشت
هان چون سر و تنشان ز خضر سیر خلل شد
تا قرص فروزنده که تنوّر روان است
مهمانی عالم را در وجه حمل شد
در دست پلنگینه شب از نور غزاله
هر جا که غزالی است سراینده غزل شد
جان بخش جوان بخت که در مجلس ومیدان
روشن کف او شهره ی روزی و اجل شد
هم زور غضفر که به مردی و دلیری
یکباره چو هم نام در آفاق مثل شد
با فضله خوان و قدحش جدول و بستان
این صحن بهشت آمد و آن جوی عسل شد
با زلزله گرز کرانش گه ناورد
تجویف دل کوه پراز لرزو و جل شد
آنجا که سپر ترکش میدان بلا گشت
روزی که زره چنبر حلقوم بطل شد
از تیغ سران برق هوا کرد و بصر سوخت
و از خون یلان خاک در آغشت و وحل شد
بر عارض مه کرد در آغوش کلف جفت
در چشم سنان چون مدد باد سبل شد
از مردمک دیده تهی یافت نشیمن
هر شعله خنجر که ببالین مقل شد
پولاد بلارک لقب از قبضه گردان
یکبار دگر در دل خارای جبل شد
وان باره که بر گوشه او کوه سکون بود
چون و هم سبک تک همه تن باد عجل شد
با پرچم دیلم کله رمح شهنشاه
روح از بر اعدا چو دماغ از سر کل شد
وان چیره زبان هندوی ابخاز گشایش
چون طبع مناظر به همه جنگ و جدل شد
اندهگده خصم ز سیلاب حسامش
گر خود همه طاق فلکی بود ظلل شد
ای ابلق خوش گام زمان وقف رکابت
یکران مه از داغ تو آباد کفل شد
بی یاد تو هر حرف که در کام بجنبید
حقا که کزاینده تر از نوک عسل شد
تا محو شود خصم تو از دفتر ابجد
چون بهر نهان خانه امراض و علل شد
شاها، خبرت باد که حال من مسکین
یکبار دگر، همچو دماغم به خلل شد
گر واقعه این است سراینده لب من
انگار که چون چشم حیا میر اجل شد
تا نقش کتابت که نگار جمل آمد
از نقش سه حرف است که تصحیف جمل شد
عمرت ابدی باد، که عزت ازلی گشت
وان، کاو ابدی گشت هم از حکم ازل شد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا قافله شیر ز ماهی به حمل شد
در باغ صبا صانع چالاک عمل شد
هوش مصنوعی: وقتی که کاروان شیر، از ماهی به سمت باغ صبا حرکت کرد، سازنده‌ی ماهر و چالاک مشغول کار شد.
از بلبل خوش نغمه که ناهید طیور است
نالیدن او تار اغانی به زحل شد
هوش مصنوعی: از بلبل خوش‌خوان که آوازش زیباست، صدای او به قدری دلنشین است که حتی زحل، سیاره‌ای دور و سرد، تحت تاثیر آن قرار گرفته و از لطافت صدایش ناله می‌زند.
از خاک بر انگیخت گل زرد زر سرخ
با مرتبت رونق او خاک خجل شد
هوش مصنوعی: گل زرد از خاک بیرون آمد و با زیبایی‌اش درخشش قرمزش را به نمایش گذاشت، به طوری که خاک از این زیبایی شرمنده و خجل شد.
ضرّاب زر از لاله درستی ملکی بود
تا خور که درستی فلکی بود دغل شد
هوش مصنوعی: اگر زرگری از لاله طلا تهیه کند، نشان‌دهنده‌ی صحت و درستی پادشاهی است. اما زمانی که این حقیقت دست‌خوش تغییر شود، به نیرنگ و فریب بدل می‌گردد.
تا زاده دریا چو صدف قبه بر آورد
دامان گل از لعل پر از لولوی طل شد
هوش مصنوعی: وقتی از دریا صدفی به وجود می‌آید، گل‌ها به شکل زیبایی از زمین بیرون می‌آیند و رنگ و لعابی زرق و برق‌دار به خود می‌گیرند.
شاخ متمایل شبه دست اشل داشت
انگشت زنان برگ بر آن دست اشل شد
هوش مصنوعی: یکی از شاخه‌های درخت به سمتی خم شده و مانند دستی که به سمت پایین دراز شده، با انگشتانش به سمت برگ‌ها اشاره می‌کند. این وضعیت باعث شده تا برگ‌ها به نوعی شبیه آن دست خمیده به نظر برسند.
از یشم زده ابر که خفتان فک بود
این یشم بیفتاد که اکلیل قلل شد
هوش مصنوعی: ابرهایی که به رنگ یشم هستند، بر روی سر ما نشسته‌اند، به گونه‌ای که این رنگ زیبا بر روی جبین ما به زیبایی خودنمایی می‌کند.
بستان چو عروسان ز زر و سیم جلی گشت
هان چون سر و تنشان ز خضر سیر خلل شد
هوش مصنوعی: باغ مانند عروسی با زر و سیم زیبا و درخشان شده است. بیایید ببینیم که چطور سر و بدنشان از رنگ سبز گیاهان پر شده است.
تا قرص فروزنده که تنوّر روان است
مهمانی عالم را در وجه حمل شد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تا زمانی که نور درخشان ماه که روح و جان را روشن می‌کند، به مهمانی جهانیان در آسمان ادامه دهد.
در دست پلنگینه شب از نور غزاله
هر جا که غزالی است سراینده غزل شد
هوش مصنوعی: در دل تاریکی شب، از نور غزاله، هر جایی که غزالی باشد، به مکانی برای سرایش شعر تبدیل می‌شود.
جان بخش جوان بخت که در مجلس ومیدان
روشن کف او شهره ی روزی و اجل شد
هوش مصنوعی: جوان پر انرژی و خوش شانس که در اجتماعات و میدان‌ها به عنوان روشنایی و علمای معروف روز شناخته می‌شود، حالا به سرنوشت حاکم بر زندگی و مرگ دچار شده است.
هم زور غضفر که به مردی و دلیری
یکباره چو هم نام در آفاق مثل شد
هوش مصنوعی: در این بیت به قدرت و شجاعت شخصیت غضفر اشاره شده است که به یکباره و در یک زمان، همچون یک نام شناخته شده در دنیا، برجسته و معروف شد. به عبارتی، او به خاطر دلیری و جوانمردیش در میان مردم و در عرصه‌های مختلف، به شهرت و اعتبار رسید.
با فضله خوان و قدحش جدول و بستان
این صحن بهشت آمد و آن جوی عسل شد
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر کشیدن زیبایی و سرزندگی یک مکان بهشتی است. نویسنده به توصیف جویبارها و گل‌ها و فضای دل‌انگیز می‌پردازد. او به نوعی به زندگی و خوشی‌های زودگذر اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که چطور می‌توان با چیزهای ساده نیز شادی و زیبایی را در زندگی تجربه کرد. در اینجا، فضله (نجاست) به عنوان بخشی از زندگی و روند طبیعی طبیعت معرفی شده است، و در کنار آن، جوی عسل و زیبایی‌های دیگر قرار می‌گیرد، که متضاد هم هستند و نمایانگر تناقضات زندگی است.
با زلزله گرز کرانش گه ناورد
تجویف دل کوه پراز لرزو و جل شد
هوش مصنوعی: بیت به توصیف یک زلزله و اثرات ویرانگر آن بر طبیعت می‌پردازد. در این تصویر، زلزله به قدری قوی است که دل کوه را به لرزه درآورده و باعث ایجاد تغییرات عظیمی در زمین می‌شود. صحنه‌ای از دگرگونی و تلاطم در کوه‌ها در اثر این نیروهای طبیعی به تصویر کشیده شده است.
آنجا که سپر ترکش میدان بلا گشت
روزی که زره چنبر حلقوم بطل شد
هوش مصنوعی: در مکانی که در میدان جنگ، سپر و تیرها وجود داشت، روزی فرا رسید که زره‌ای که مانند چنبر دور گردن دلیران بود، شکست و دیگر یاری نرساند.
از تیغ سران برق هوا کرد و بصر سوخت
و از خون یلان خاک در آغشت و وحل شد
هوش مصنوعی: تیغ سران مانند برقی در آسمان درخشان شد و چشمان را سوزانید و زمین با خون دلیران آغشته گشت و سست و بی‌حالت شد.
بر عارض مه کرد در آغوش کلف جفت
در چشم سنان چون مدد باد سبل شد
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر تصویری زیبا از یک مهر و محبت را به تصویر می‌کشد. او به توصیف لحظه‌ای می‌پردازد که زیبایی و جاذبه یک فرد (مه) با نگرش و احساس عمیق در آغوش دیگری (کلف) تداعی می‌شود. در ادامه، اشاره به چشمان کسی (سنان) می‌کند که مانند باد به سرزندگی و شادابی می‌افزاید. این توصیف نشان‌دهندهٔ اشتیاق و تمایل عمیق در روابط انسانی است.
از مردمک دیده تهی یافت نشیمن
هر شعله خنجر که ببالین مقل شد
هوش مصنوعی: از چشم‌ها، خانه هر شعله‌ای خالی شد، همان‌طور که خنجر بر بالین مُقل (برادر) قرار گرفت.
پولاد بلارک لقب از قبضه گردان
یکبار دگر در دل خارای جبل شد
هوش مصنوعی: نیکوکار و دلیر، یک بار دیگر با قدرتی بزرگ و شجاعانه، دل کوه‌ها را به لرزه درآورد و در دل سختی‌ها و دشواری‌ها، توانایی و قدرت خود را نشان داد.
وان باره که بر گوشه او کوه سکون بود
چون و هم سبک تک همه تن باد عجل شد
هوش مصنوعی: در آن زمان که کوه آرام و ساکت بود، ناگهان نسیمی وزید و همه چیز را به حرکت درآورد.
با پرچم دیلم کله رمح شهنشاه
روح از بر اعدا چو دماغ از سر کل شد
هوش مصنوعی: با پرچم دیلم به نبرد آمده و همچون شمشیر پادشاه، روح دشمنان را همچون بویی که از سر جدا می‌شود، فراری می‌دهد.
وان چیره زبان هندوی ابخاز گشایش
چون طبع مناظر به همه جنگ و جدل شد
هوش مصنوعی: زبان جذاب و پرتوان هندوی ابخاز به مانند طبع و روح مناظر، باعث شده تا همه درگیری‌ها و جدل‌ها به آرامش و گشایش تبدیل شوند.
اندهگده خصم ز سیلاب حسامش
گر خود همه طاق فلکی بود ظلل شد
هوش مصنوعی: اگر دشمن با قدرت شمشیرش به میدان بیاید، حتی اگر همه موجودات آسمانی هم در برابرش قرار گیرند، سایه او نیز تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.
ای ابلق خوش گام زمان وقف رکابت
یکران مه از داغ تو آباد کفل شد
هوش مصنوعی: ای اسب زیبا و خوش‌جلوه، زمان به خاطر تو، تمام تلاشش را صرف راه رفتن و گام‌های تو کرده است. این ماه در اثر عشق تو، به تپش افتاده و سرشار از شوق و جذابیت شده است.
بی یاد تو هر حرف که در کام بجنبید
حقا که کزاینده تر از نوک عسل شد
هوش مصنوعی: هر کلامی که بی یاد تو آغاز شود، واقعاً شیرینی‌اش از شیرینی عسل بیشتر است.
تا محو شود خصم تو از دفتر ابجد
چون بهر نهان خانه امراض و علل شد
هوش مصنوعی: تا زمانی که دشمن تو از سوابق و یادداشت‌ها محو شود، آن زمان به خانه‌ای که پر از بیماری‌ها و مشکلات است، وارد خواهی شد.
شاها، خبرت باد که حال من مسکین
یکبار دگر، همچو دماغم به خلل شد
هوش مصنوعی: ای پادشاه، امیدوارم بدانی که حال من بیچاره مانند دمی دیگر دچار مشکل شده است.
گر واقعه این است سراینده لب من
انگار که چون چشم حیا میر اجل شد
هوش مصنوعی: اگر واقعاً اینگونه است، گویی که بر لب من زبان حالت حیاست، مانند اینکه زمان مرگ نزدیک شده است.
تا نقش کتابت که نگار جمل آمد
از نقش سه حرف است که تصحیف جمل شد
هوش مصنوعی: تا زمانیکه اثر نوشتار تو که زیبایی تمام دارد به شکل جمل درآمده، باید دانست که این زیبایی از ترکیب سه حرف به وجود آمده است که در واقع به اشتباه به جمل تبدیل شده است.
عمرت ابدی باد، که عزت ازلی گشت
وان، کاو ابدی گشت هم از حکم ازل شد
هوش مصنوعی: خوشبختی و عزت تو باید همیشه ادامه داشته باشد، همان‌طور که این حالتی که از ابتدا مقدر شده، همیشه باقی خواهد ماند.