شمارهٔ ۴۵ - شاد باش میلاد خواجه سعد الدین مسعود و مدح سلطان قزل ارسلان سلجوقی
به مهد کرد طبیعت مشیمه های ودود
پس از سعادت میلاد سعد دین مسعود
سپهر مجمره گردان پر اخگر اختر
برای مجلس او ساخت چشم بدرا، عود
خرد مطابق دست و دلش چو دید بگفت
بهم، چه متفق افتاده اند، دانش وجود
مناط شبهت عدل است در کلام قدیم
حدیث او که همی آمد، از عدم بوجود
فسرده ایست ز سرمای جهل دشمن او
کزو عرق نه چکد جز، بر آتش موعود
بدین دقیقه فتد در قعود سجده شکر
اگر بشارت یابد، به نارو آب و قود
بهشت را چو بدرگاه تو قیاس کنند
بود تساوی اوصاف، جز خلوص و خلود
هر آنکه در زره اعتصام حضرت توست
ز نا یبات رود در النجه مسرود
بسی نماند که در خوشه ارادت او
ز تیغ سفک مسلم شود دم العنقود
همای همت او راست دست منت ها
بر آفتاب بفرخنده سایه ممدود
خطاب خیمه جاهش بامتداد به بست
ز روزگار قضا، او ره صدور و ورود
زهی یگانه دوران که هفت طارم را
ز شش جهات و ز چار اسطوان توئی مقصود
سلاله ی چو تو بدَرَد هیولی انسان
نفوس عاقله را شد بر آن عرض مسجود
قد سپهر دو تا، در رکاب خدمت توست
بعزم آنکه سپارد پس از رکوع سجود
تو آفتاب جهان سعادتی که تو را
فضایل است چگویم چو ذره نا معدود
ملقن تو شدید القوی است در همه حال
که باد عز و جلالت بفیض او مسدود
ز حزم و عزم قضا، عاطل است و تو مشغول
بقدر و جاه فلک حاسد است و تو محسود
چو دست و زخمه کلکت بدید مطرب عقل
طناب واقعه در عین خود فکند چو عود
رونده ی که نه بر مرکب عنایت توست
پس از وفات کند درس علم عاد و ثمود
لهیب علم تو در تاب خانه ی که فتد
رود پذیره شیر لهوب شیر کبود
به پیش کلک یک انگشت تیغ و ناخن تو
ز چنگ و ناخن خود در خجالتند، آسود
ز جود عام تو بر خاص و عام نزدیک است
که از وجود بر افتد نشان و نام حسود
ز قد و عکس رخ و دست تو در اینصورت
به نیرّ ین دگر آسمان شود مرفود
هوای دی مه اگر یابد از ذکات اثر
بآبدان نرسد دست تخته بند جمود
تجلی دلت ار چتر دار طور شود
درخت طور برآید ز جلعب از جلمود
خطاب لطف و سلامت نبودی آتش بند
اگر بدی سختت دود صاحب الاخدود
معطلی چو به بیند تو را قبول کند
اصول دعوت ثالث ثلاثه در معبود
شمایل تو فزون است از ارتباط وقوف
فضایل تو برون است از امّساع جحود
زهی پریده ز سر حد فضل و افسر تو
پر مطار قیاس و پی خیال حدود
به حسن عهد حدیث اثیر اصغا کن
که حسن عهد خود از چون توئی بود معهود
چو گردم از تو قیاس وجود واجب شد
بخدمت تو صدور و از آن گروه صدود
عجیب رست نهال تو زان چمن با آنک
وفای عهد تو را بد ز محلقان عهود
چو بر گذشته ی از اصل خود بگوهر فرع
تو را رسد، و بنفسی فخرّت لا مجدود
بهارگاه. زبانی پر از شکایت شکر
همی روم به جنابی مکرم مجدود
جناب شاه قزل ارسلان که خدمت اوست
سجود گاه جنّاب و مراغه جای خمود
چو مرد را شرر رشک در روان افتد
حرام گشت حرام از ره سرور سدود
ضرورتی شمر آنجا من مسلمان را
ولای موسی و آزردن خدا چو جهود
اثیر مشتهر آمد بفضل نا محصور
چنانک صاحب عالم بجود نا محدود
بزرگ هیکلی آسمان مجوی که هست
در اختصار ستاره طوالع مسعود
از او، نکوئی افکار بین، نه زشتی روی
که هست کسوت شاهان لعاب زیره دود
نبود جز نفس عنصری که ممدوحش
بیافت عاقبتی همچو نام خود محمود
چو سرمه ظلمت شبها کشیده ام در چشم
بمیل فکرت بیدار ذوالعیون برقود
بدان سبب سخن روح پاک میرانم
بلی که پاک و مبر است از حموم و رکود
بر این ریاضت اگر من، فرو شدم می دان
که در هوای لحد هم هوا بود ملحود
از این ستانه مرا گر بصدر خویش بری
در صدور شود ز آستان من مسدود
نبرد داد ز دل بی شهادت سر و تن
فتاده دست قبول از در تو نا مشهود
بدین دو عدل، یکی رومی و یکی مصری
عراق و شام معایب شمر بچرخ سهود
قضیتی است بنا بر تعقد کرمت
در او شرایط اثبات حکم نا معقود
از این جواهر منظوم، دهر بی خبر است
عقول شیفته را این گران خراج عقود
همیشه تا که کرامند زاهدان عفاف
همیشه تا که ملوکند ز ایران جمود
تو بودی آنکه له الفضل زایراً امروز
تو بودی آنکه له السبق دایماً مجدود
مدام کرد قیام آن طبیعت ملکی
بباغبانی هر هشت گلستان خلود
شمارهٔ ۴۴ - مدح اتابک علاءالدین محمد خداوند مراغه: هرکه بر منهاج عزمی رای مقصد میکندشمارهٔ ۴۶ - مدح سلطان ارسلان بن طغرل: تا قافله شیر ز ماهی به حمل شد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به مهد کرد طبیعت مشیمه های ودود
پس از سعادت میلاد سعد دین مسعود
هوش مصنوعی: پس از تولد سعادتبخش سعد دین مسعود، طبیعت به مهد (محل رشد و پرورش) او رحمتی چون مشیمه (رحم) را عطا کرده است که شایستهی اوست.
سپهر مجمره گردان پر اخگر اختر
برای مجلس او ساخت چشم بدرا، عود
هوش مصنوعی: آسمان مانند ظرفی گردان پر از ستارههای درخشان، برای برگزاری مجلس او، چشمانش را مانند عودی خوشبو ساخته است.
خرد مطابق دست و دلش چو دید بگفت
بهم، چه متفق افتاده اند، دانش وجود
هوش مصنوعی: خرد وقتی دید که دست و دل با هم هماهنگ شدهاند، گفت: چه خوب است که این دو با هم متحد شدهاند، زیرا وجود علم و آگاهی در این اتحاد است.
مناط شبهت عدل است در کلام قدیم
حدیث او که همی آمد، از عدم بوجود
هوش مصنوعی: عدالت به عنوان معیار شباهت در سخن قدیم مطرح شده است، که در آن گفته شده است که وجود از عدم به وجود آمده است.
فسرده ایست ز سرمای جهل دشمن او
کزو عرق نه چکد جز، بر آتش موعود
هوش مصنوعی: از سرما و جهل دشمن، آنقدر پژمرده و خشک شده که تنها عرقی که از او نمیچکد، در واقع شعلهای است که به انتظارش نشستهایم.
بدین دقیقه فتد در قعود سجده شکر
اگر بشارت یابد، به نارو آب و قود
هوش مصنوعی: در این لحظه، اگر خبر خوشی به او برسد، لازم است در حالت نشسته، سجده شکر بجا آورد.
بهشت را چو بدرگاه تو قیاس کنند
بود تساوی اوصاف، جز خلوص و خلود
هوش مصنوعی: بهشت را وقتی با درگاه تو مقایسه میکنند، میبینند که اوصاف آن مشابه است، مگر در دو ویژگی: خلوص و جاودانگی.
هر آنکه در زره اعتصام حضرت توست
ز نا یبات رود در النجه مسرود
هوش مصنوعی: هر کسی که به زره و حمایت تو اتکا کند، به راحتی از خطرات و مشکلات دور میماند و در امنیت خواهد بود.
بسی نماند که در خوشه ارادت او
ز تیغ سفک مسلم شود دم العنقود
هوش مصنوعی: مدت زیادی طول نخواهد کشید که در خوشه محبت او، خونریزی و آسیب از شمشیر به وقوع بپیوندد.
همای همت او راست دست منت ها
بر آفتاب بفرخنده سایه ممدود
هوش مصنوعی: درختی که سایهاش به آفتاب میرسد و همت او همواره در بلندای آرزوهاست، نشاندهندهی بخشندگی و لطف است که همیشه آمادهی یاری و کمک به دیگران است.
خطاب خیمه جاهش بامتداد به بست
ز روزگار قضا، او ره صدور و ورود
هوش مصنوعی: خیمهای که او در آن زندگی میکند، به شکل عجیبی در طول زمان برپا شده است. سرنوشت و قضا و قدر بر او مسلطاند و او به نوعی در مسیر ورود و خروج به مسائل مختلف قرار دارد.
زهی یگانه دوران که هفت طارم را
ز شش جهات و ز چار اسطوان توئی مقصود
هوش مصنوعی: عجب دورهی بینظیری که تو به عنوان هدف و مقصود، در هفت طارم و از شش سو و همچنین از چهار ستون شناخته میشوی.
سلاله ی چو تو بدَرَد هیولی انسان
نفوس عاقله را شد بر آن عرض مسجود
هوش مصنوعی: نسلهایی مانند تو، از جوهر انسانها، روحهای عاقل را به تحسین واداشته و در برابر تو، به سجود آمدهاند.
قد سپهر دو تا، در رکاب خدمت توست
بعزم آنکه سپارد پس از رکوع سجود
هوش مصنوعی: قدرت آسمان دو بار در خدمت توست، به امید اینکه پس از رکوع، سجود را به تو بسپارد.
تو آفتاب جهان سعادتی که تو را
فضایل است چگویم چو ذره نا معدود
هوش مصنوعی: تو مانند آفتاب روشنایی و خوشبختی هستی و آنقدر فضیلتها و خوبیهای تو زیاد است که وصف کردنشان برای من مانند صحبت کردن دربارهٔ یک ذرهٔ ناچیز است.
ملقن تو شدید القوی است در همه حال
که باد عز و جلالت بفیض او مسدود
هوش مصنوعی: تو در هر شرایطی قدرت بالایی داری، زیرا با فیض و تأثیر بزرگی که داری، هر مانع و دشواری را از پیشرو برمیداری.
ز حزم و عزم قضا، عاطل است و تو مشغول
بقدر و جاه فلک حاسد است و تو محسود
هوش مصنوعی: با دوری از عزم و تدبیر در سرنوشت، بیفایده است و تو درگیر موقعیت و مقام هستی. آسمان حسود است و تو مورد توجه و مهر واقع شدهای.
چو دست و زخمه کلکت بدید مطرب عقل
طناب واقعه در عین خود فکند چو عود
هوش مصنوعی: وقتی نوازنده دید که دست و ساز او در حال نواختن است، عقل مانند رشتهای به واقعیت پیوند خورد و به وجود خود پیوست مانند عود که صدایی دلنشین ایجاد میکند.
رونده ی که نه بر مرکب عنایت توست
پس از وفات کند درس علم عاد و ثمود
هوش مصنوعی: کسی که در مسیر راه تو نیست، بعد از مرگش درسهای قومهای عاد و ثمود را یاد میگیرد.
لهیب علم تو در تاب خانه ی که فتد
رود پذیره شیر لهوب شیر کبود
هوش مصنوعی: آتش دانش تو چنان است که اگر در خانهای افتد، مثل شیر دلاور میغلتد و به هر سو میافتد.
به پیش کلک یک انگشت تیغ و ناخن تو
ز چنگ و ناخن خود در خجالتند، آسود
هوش مصنوعی: در مقابل قلم تو، یک انگشت، تیغ و ناخنهای تو از دست و ناخنهای خود شرمندهاند و آسوده هستند.
ز جود عام تو بر خاص و عام نزدیک است
که از وجود بر افتد نشان و نام حسود
هوش مصنوعی: از بخشندگی گسترده تو، نزدیک است که هم به افراد خاص و هم به عموم برسد، به طوری که از وجود حسود نشانه و نشانی باقی نماند.
ز قد و عکس رخ و دست تو در اینصورت
به نیرّ ین دگر آسمان شود مرفود
هوش مصنوعی: با زیبایی و جذابیت قامت و چهره و دستان تو، آسمان به شکلی دیگر و زیباتر به نظر میرسد.
هوای دی مه اگر یابد از ذکات اثر
بآبدان نرسد دست تخته بند جمود
هوش مصنوعی: اگر هوای دی ماه از صدقه و خیر و خوبی تأثیر بگیرد، نمیتواند به بدنهایی که در قید و بند جمود و ایستاییاند، برسد.
تجلی دلت ار چتر دار طور شود
درخت طور برآید ز جلعب از جلمود
هوش مصنوعی: اگر دل تو به روشنی و زیبایی جلوه کند، مانند کوه طور میشود و درختی از دلنشینی و شکوه از آن سر بر میآورد.
خطاب لطف و سلامت نبودی آتش بند
اگر بدی سختت دود صاحب الاخدود
هوش مصنوعی: اگر محبت و نیکی تو نبود، آتش نمیتوانست تو را به چنین سختی آزمایش کند و دودی که ناشی از آن است، زینت بخش تو نمیبود.
معطلی چو به بیند تو را قبول کند
اصول دعوت ثالث ثلاثه در معبود
هوش مصنوعی: اگر بخواهی کسی را به خود جذب کنی، باید بدانید که به محض دیدن تو، او به راحتی میتواند دعوت تو را بپذیرد و از قالبهای مختلف شناخت و ارتباط با خدایش آگاه شود.
شمایل تو فزون است از ارتباط وقوف
فضایل تو برون است از امّساع جحود
هوش مصنوعی: ظاهر تو بیشتر از آن است که فضایل تو را نمایان کند و آگاهی از فضایل تو فراتر از نادانیها و ناشناختیهاست.
زهی پریده ز سر حد فضل و افسر تو
پر مطار قیاس و پی خیال حدود
هوش مصنوعی: عجب از کسی که از مرز برتری و فضیلت عبور کرده و در اوج کمال و زیبایی قرار دارد. تو در دریاهای بینش و اندیشه غوطهور هستی و افکار و خیالهایت محدودیت ندارند.
به حسن عهد حدیث اثیر اصغا کن
که حسن عهد خود از چون توئی بود معهود
هوش مصنوعی: به زیبایی وفا گوش بسپار که وفای تو به اندازهای است که شایستهاست.
چو گردم از تو قیاس وجود واجب شد
بخدمت تو صدور و از آن گروه صدود
هوش مصنوعی: وقتی وجود واجب را با تو مقایسه میکنم، به این نتیجه میرسم که خدمت به تو طبیعی است و از آنجا که تو از گروهی خاصی هستی، این موضوع بیشتر مشخص میشود.
عجیب رست نهال تو زان چمن با آنک
وفای عهد تو را بد ز محلقان عهود
هوش مصنوعی: دلیل شگفتانگیز رشد نهال تو در این باغ این است که وفای تو به عهد خودت از دیگران که به وعدههایشان وفا نمیکنند، بهتر است.
چو بر گذشته ی از اصل خود بگوهر فرع
تو را رسد، و بنفسی فخرّت لا مجدود
هوش مصنوعی: وقتی به گذشتهات نگاه کنی و از ریشهات بگویی، به تو افتخار میکند و ارزش تو بیشتر خواهد شد.
بهارگاه. زبانی پر از شکایت شکر
همی روم به جنابی مکرم مجدود
هوش مصنوعی: در فصل بهار، با زبانی پر از نارضایتی و گلایه، به پیشگاه شخصی محترم و با منزلت میروم.
جناب شاه قزل ارسلان که خدمت اوست
سجود گاه جنّاب و مراغه جای خمود
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به مقام و منزلت والا و جایگاه با اهمیت شخصی به نام "شاه قزل ارسلان" دارد. بیانگر این است که او جایی را برای انجام مراسمات خاص و احترام قائل است و همچنین به محلی به نام مراغه اشاره میکند که به عنوان مکانی برای آرامش یا سکونت او به تصویر کشیده شده است. به طور کلی، به قدرت و اهمیت این شخصیت و محل عبادت و سکونتش اشاره شده است.
چو مرد را شرر رشک در روان افتد
حرام گشت حرام از ره سرور سدود
هوش مصنوعی: وقتی که حسادت در دل مردی ایجاد شود، چیزهایی که قبلاً حلال بودند، به خاطر این حسادت حرام میشوند و او نمیتواند به خوبی و شادی دست یابد.
ضرورتی شمر آنجا من مسلمان را
ولای موسی و آزردن خدا چو جهود
هوش مصنوعی: در آنجا که مسلمان باید بماند، ولایتی که مربوط به موسی است و آزار خداوند به مانند اعمال یهودیان، ضرورتی ندارد.
اثیر مشتهر آمد بفضل نا محصور
چنانک صاحب عالم بجود نا محدود
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این نکته میپردازد که اثری که به طور عمومی و فراگیر شناخته شده است، از نعمت و فضل بیپایانی برخوردار است، همانطور که مالک واقعی دنیا و صاحب علم، دارای بخشندگی و کرم بینهایت است. با این توضیحات، میتوان گفت که درک و دانش عمیق و محصولات مثبت ناشی از آن، به صورت گسترده و عمومی مورد توجه قرار میگیرد و از منابعی نامتناهی نشأت میگیرد.
بزرگ هیکلی آسمان مجوی که هست
در اختصار ستاره طوالع مسعود
هوش مصنوعی: به دنبال بزرگترین و عظیمترین مظاهر آسمانها نباش، چرا که در واقع، آغاز و پایان خوشبختی در گروی ستارههای کوچک درخشان است.
از او، نکوئی افکار بین، نه زشتی روی
که هست کسوت شاهان لعاب زیره دود
هوش مصنوعی: از او، نیکی اندیشهاش را بنگر، نه اینکه به ظاهر و چهرهی زشت او توجه کنی، زیرا در دل پادشاهان براق و فریبنده، پردهای از دود پنهان است.
نبود جز نفس عنصری که ممدوحش
بیافت عاقبتی همچو نام خود محمود
هوش مصنوعی: تنها چیزی که وجود دارد، نفس انسانی است که اگر ستایش شود، سرنوشتی شبیه نام خود، یعنی "محمود"، پیدا خواهد کرد.
چو سرمه ظلمت شبها کشیده ام در چشم
بمیل فکرت بیدار ذوالعیون برقود
هوش مصنوعی: من شبها مانند سرمه، تاریکی را به چشمانم میزنم و با دقت به افکار خود میاندیشم، در حالی که وجودم به زیبایی چشمان بیدار مشغول است.
بدان سبب سخن روح پاک میرانم
بلی که پاک و مبر است از حموم و رکود
هوش مصنوعی: به همین دلیل، من صحبتهای روح پاک را منتقل میکنم، زیرا که او از آلودگی و رکود به دور است و پاک و خالص میباشد.
بر این ریاضت اگر من، فرو شدم می دان
که در هوای لحد هم هوا بود ملحود
هوش مصنوعی: اگر من به این تمرین و زحمت ادامه دهم، بدان که در شرایط مرگ و در آن لحظه نیز، هوایی وجود دارد که قابل درک است.
از این ستانه مرا گر بصدر خویش بری
در صدور شود ز آستان من مسدود
هوش مصنوعی: اگر مرا از درگاه خود دور کنی، درهای ورود به دیگران بر من بسته خواهد شد.
نبرد داد ز دل بی شهادت سر و تن
فتاده دست قبول از در تو نا مشهود
هوش مصنوعی: دل بیچاره در نبردی سخت و طاقتفرسا به تسلیم وادار شده و سر و تنش از شدت ستم به زمین افتاده است. این وضعیت از پیشگاه تو، که نامش نامشهود و پنهان است، میخواهد که او را بپذیری و رحمی بر حالش کنی.
بدین دو عدل، یکی رومی و یکی مصری
عراق و شام معایب شمر بچرخ سهود
هوش مصنوعی: با این دو قضاوت، یکی از رومی و یکی از مصری، معایب عراق و شام را بررسی کن و زیر نظر بگیر.
قضیتی است بنا بر تعقد کرمت
در او شرایط اثبات حکم نا معقود
هوش مصنوعی: موضوعی مطرح است که به خاطر شرایط خاصی که در آن وجود دارد، اثبات حکم به سادگی و بدون مسائل پیچیده امکانپذیر نیست.
از این جواهر منظوم، دهر بی خبر است
عقول شیفته را این گران خراج عقود
هوش مصنوعی: جهان از وجود این شعر زیبا و ارزشمند بیخبر است و عقلهای عاشق، برای درک و ارزشگذاری این گنجینه، بهای زیادی باید بپردازند.
همیشه تا که کرامند زاهدان عفاف
همیشه تا که ملوکند ز ایران جمود
هوش مصنوعی: همواره تا زمانی که زاهدان با کرامت و شرافت به زندگی ادامه میدهند، ایران از رکود و stagnation به دور خواهد بود.
تو بودی آنکه له الفضل زایراً امروز
تو بودی آنکه له السبق دایماً مجدود
هوش مصنوعی: تو همان کسی هستی که همیشه در فضیلت و بزرگی پیشگام بودهای و امروز نیز در زاییدن فضایل و حسنات درخشان هستی.
مدام کرد قیام آن طبیعت ملکی
بباغبانی هر هشت گلستان خلود
هوش مصنوعی: طبیعت به طور مداوم در حال فعالیت و رشد است؛ مانند باغبانی که در هر یک از هشت گلستان به پرورش گیاهان و گلها میپردازد و میخواهد زیبایی و زندگی را در آنجا حفظ کند.