شمارهٔ ۲۹ - مدح سلطان ارسلان بن طغرل، پس از فتح ابخاز
خسرو توران گشای، روی به ایران نهاد
خام کمندش لکام بر سر شیران نهاد
نیک شناسد جهان آنکه جهان آفرید
نام جهانگیر شاه، شاه جهان بان نهاد
خسرو کیوان خدیو اوست که کیهان خدای
منت ایجاد او بر سر انسان نهاد
عدل جهان داورش راه فریدون گرفت
عفو گنه پرورش رسم سلیمان نهاد
واضع القاب عقل خط خطا خوان بخواند
نام کهین چاکرش گرچه ختاخان نهاد
دایه انصاف او مهر بر احسان فکند
حلقه پیمان او مهر بر ایمان نهاد
در خط حیرت بماند ابر جهان گشته کاو
از کف چون آفتاب سنت باران نهاد
برده شمشیر ملک روم برد شاه ترک
کاو، دم قیصر به بست بر دم خاقان نهاد
دهر حرون رام اوست زانکه جنیبت گشش
طوق بر انجم فکند داغ بر ارکان نهاد
میخ سیاست بحکم بر در ابخاز کوفت
دست عنایت بلطف بر سر ایران نهاد
خلعتی از ایمنی بر قد وی راست کرد
باره ی ار خرمی گرد سپاهان نهاد
نعل سمندش کزو خاک مهلهل قباست
بس که کلاه غبار بر سر کیوان نهاد
دامن دهلیز ملک بر ششم اقلیم بست
شرفه قصر شرف بر نهم ایوان نهاد
پاک تر، از وی نیافت هیچ گهر کردگار
تا گهر عقل را، در صدف جان نهاد
آنکه بمیدان او نوع تقرب شمرد
گوی مرصع نمود طارم چوگان نهاد
مجمره ی لطف او، بوی بر افلاک داد
صاعقه عنف او، روی به کیهان نهاد
آه سیه شام را، در دم ظلمت شکست
خنده خوش صبح را، در بن دندان نهاد
ورد زبان داشت زر، نام همایون او
تا قدم از صلب مهر، در رحم کان نهاد
ظلم که هر شب دوبار گرد جهان طوف کرد
با عسس پاس او روی به زندان نهاد
ای شه نادر قرین، خسرو صاحب قران
چرخ جناب تو را مقصد اقران نهاد
خرج سپاه تو را صاحب دیوان دور
فصل بهار از بحار لولوی مرجان نهاد
بس که بهم باز چید کاسه سر تیغ شاه
خوان ز پی دام و دد بر پر زاغان نهاد
تیغ تو نقب فنا در جگر سنگ برد
رمح تو کام ثقور در دل سندان نهاد
حاصل عدل عمر منت ملک تو بود
آنچ و رای خراج بر سر دیوان نهاد
تا بزنی چون قلم، کردن گردون به تیغ
زود سر انقیاد، بر خط فرمان نهاد
خیز، که فراش بخت خواب حسود تو را
بستر غفلت فکند بالش خذلان نهاد
تیغ خراسان گشای، چونکه مجرد کنی
یاد بیار آنکه، فتح با تو چه پیمان نهاد
با تو کمر وار بست دست قضا و بقا
آنکه تو را نقطه وار، در دل دوران نهاد
هرکه به پای فضول، گرد خلاف تو گشت
دست گریبان شکاف، بر سر حرمان نهاد
معتقد پاک تو اصل نجات دو گون
خدمت یزدان شمرد، طاعت سلطان نهاد
نا خلفی را چه قدر، کز سر بیچارگی
خصم پدر را بقدر، همسر یزدان نهاد
گفت: که من غازیم آنکه بر اثبات قول
وضع مسلمان کشی بر غزو- ختلان نهاد
هرکه چنان شخص را، غازی دین دار خواند
نام عمارت بزور، برده ویران نهاد
خدمت ناکرده را مزد طمع داشت وی
آنچه نکرده است کس قاعده نتوان نهاد
زود نهد تاج شاه بر سر این انفراج
گر سخنی را اساس بر روی کاشان نهاد
این سخنش چون رسد، کز پس پنجاه سال
هم نتواند قدم در طبرستان نهاد
خوشتر از او آن دگر، کیست گدای عراق
کاو لقب خود بزور، میر خراسان نهاد
چون خر سالوسیان، ایدر دشوار دید
شد بخراسان و سر، در خور، آسان نهاد
از کفل آهوان، هیچ نخیزد به صید
پیر سگی را که رخت بر در کهدان نهاد
حیله گر گین چه سود، گرگ کهن سال را
چون سر رایات شاه، روی بگرگان نهاد
تیغ تو را گوشمال خوار برآید بدست
یاوکئی، گر قدم در حد سمنان نهاد
او، سمنان در حروف همچو سه من نان شمرد
گرسنه بود، از شره، رو، به سه من نان نهاد
خرمن ملک تو را زان چه زیان کر فلک
خوشه چنی چند را، خوشه در انبان نهاد
دیر نکاهد خبر کان سک افعی نژاد
همچو قرارات خویش روی به گرگان نهاد
شمارهٔ ۲۸ - مدح ابوالبرکات هبة الدین علی طبیب: مرا دلی است زصد گه نهاده بر ره حاجشمارهٔ ۳۰ - مدح خواجه امام شیخ الاسلام ظهیرالدین بلخی: هر آن کسوت که بر بالای نعمان الزمان زیبد
اطلاعات
وزن: مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن (منسرح مطوی مکشوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خسرو توران گشای، روی به ایران نهاد
خام کمندش لکام بر سر شیران نهاد
هوش مصنوعی: خسرو توران، به سمت ایران حرکت کرد و با نرمی و با احتیاط، تلهای را که برای شیران آماده کرده بود، به کار گرفت.
نیک شناسد جهان آنکه جهان آفرید
نام جهانگیر شاه، شاه جهان بان نهاد
هوش مصنوعی: آنکه جهان را آفریده، خوب میداند آن را. نامی بزرگ بر شاه جهان نهاده شده است.
خسرو کیوان خدیو اوست که کیهان خدای
منت ایجاد او بر سر انسان نهاد
هوش مصنوعی: خسرو کیوان، حاکم و خداوندی است که آفرینش و وجود انسان را به عنوان هدیهای از جانب خود به او عطا کرده است.
عدل جهان داورش راه فریدون گرفت
عفو گنه پرورش رسم سلیمان نهاد
هوش مصنوعی: عدالت جهانی که در دست داور است، به یاد فریدون، عفو گناهان را به عنوان روش و رسم سلیمان در نظر گرفت.
واضع القاب عقل خط خطا خوان بخواند
نام کهین چاکرش گرچه ختاخان نهاد
هوش مصنوعی: عقل به گمراهیهای خود اعتراف میکند و به اشتباهاتش پی میبرد، حتی اگر کسی با نامی بزرگ و محترم مانند "خاک خان" شناخته شود. این نشان میدهد که همه در برابر عقل و حقیقت، چه در مقام و نام باشند، برابرند و درک اشتباهات طبیعی است.
دایه انصاف او مهر بر احسان فکند
حلقه پیمان او مهر بر ایمان نهاد
هوش مصنوعی: مادری که انصاف دارد، محبتش را بر کارهای نیک میگذارد و به دوستی و صداقت خود اهمیت میدهد.
در خط حیرت بماند ابر جهان گشته کاو
از کف چون آفتاب سنت باران نهاد
هوش مصنوعی: ابر آسمان در شگفتی مانده و گویی مانند آفتاب، باران را از دست داده است.
برده شمشیر ملک روم برد شاه ترک
کاو، دم قیصر به بست بر دم خاقان نهاد
هوش مصنوعی: یک سرباز روم که اسیر شده، به دست شاه ترک افتاده است؛ او در لحظهای که مشغول به کار بود، شمشیر قیصر را بر دم خاقان (شاه ترک) گذاشت.
دهر حرون رام اوست زانکه جنیبت گشش
طوق بر انجم فکند داغ بر ارکان نهاد
هوش مصنوعی: دنیا به خاطر او آرام است، زیرا او چنان قدرتی دارد که زنجیر بر ستارگان میافکند و نشانهای بر پایههای هستی قرار میدهد.
میخ سیاست بحکم بر در ابخاز کوفت
دست عنایت بلطف بر سر ایران نهاد
هوش مصنوعی: سیاست مانند میخی به دروازه ای در آبخاز کوبیده شد و دست لطف و عنایت بر سر ایران قرار گرفت.
خلعتی از ایمنی بر قد وی راست کرد
باره ی ار خرمی گرد سپاهان نهاد
هوش مصنوعی: لباسی از ایمنی بر قامت او پوشاند و جشنی از شادی و خوشحالی در میان سپاهان برپا کرد.
نعل سمندش کزو خاک مهلهل قباست
بس که کلاه غبار بر سر کیوان نهاد
هوش مصنوعی: نعل اسب او که از خاک نرم و لطیف درست شده، به قدری غبار روی سر ستاره کیوان نشسته که نشان میدهد چه قدر او در سفر و حرکت است.
دامن دهلیز ملک بر ششم اقلیم بست
شرفه قصر شرف بر نهم ایوان نهاد
هوش مصنوعی: دیوارهای کاخ، زیبایی و شکوه خود را به ششمین سرزمین گسترش دادند و در قصر، اعتبار و مقام را به نهمین ایوان هدیه کردند.
پاک تر، از وی نیافت هیچ گهر کردگار
تا گهر عقل را، در صدف جان نهاد
هوش مصنوعی: هیچ گوهری از خالق پیدا نکرده است که خالصتر از گهر عقل باشد؛ چرا که این گوهر را در صدف جان قرار داده است.
آنکه بمیدان او نوع تقرب شمرد
گوی مرصع نمود طارم چوگان نهاد
هوش مصنوعی: کسی که به میدان آمد و به نزدیکی او اهمیت داد، گویی جواهرات را بر میافزاید و در میان چمنها، توپ چوگان را قرار میدهد.
مجمره ی لطف او، بوی بر افلاک داد
صاعقه عنف او، روی به کیهان نهاد
هوش مصنوعی: نسیم محبت او بویی به آسمانها منتشر کرد و نیروی خشم او نگاهی به کائنات انداخت.
آه سیه شام را، در دم ظلمت شکست
خنده خوش صبح را، در بن دندان نهاد
هوش مصنوعی: در دل تاریکی شب، آهی سنگین و تلخ به جان شب انداخته میشود و این آه موجب میشود که صبح با همه خوشیاش در دندانهای شب گنجانده شود.
ورد زبان داشت زر، نام همایون او
تا قدم از صلب مهر، در رحم کان نهاد
هوش مصنوعی: به زبان زرین، نام باشکوه او بر زبانها جاری بود و از زمانی که از صلب مهر پا به وجود گذاشت، در رحم زمین قرار گرفت.
ظلم که هر شب دوبار گرد جهان طوف کرد
با عسس پاس او روی به زندان نهاد
هوش مصنوعی: ظلم هر شب دو بار در جهان جولان میدهد و نگهبانان آن چهره خود را به زندان میسپارند.
ای شه نادر قرین، خسرو صاحب قران
چرخ جناب تو را مقصد اقران نهاد
هوش مصنوعی: ای شاه نادر، همپایهی خسرو صاحب قران، ستارهی آسمان تو را هدف و مقصد انسانها قرار داده است.
خرج سپاه تو را صاحب دیوان دور
فصل بهار از بحار لولوی مرجان نهاد
هوش مصنوعی: خرچ سپاه تو را، کسی که امور مالی را مدیریت میکند، در فصل بهار از داستانهای شیرین و جذاب پیشین بهرهبرداری کرده است.
بس که بهم باز چید کاسه سر تیغ شاه
خوان ز پی دام و دد بر پر زاغان نهاد
هوش مصنوعی: چنان تدبیر و کارسازی در کار آمده که کاسه سر جاندارانی را بر روی تیغی گذاشته و میزی برای شکار و درندگی ایجاد کرده است. زاغان نیز در این دام و چنگال قرار گرفتهاند.
تیغ تو نقب فنا در جگر سنگ برد
رمح تو کام ثقور در دل سندان نهاد
هوش مصنوعی: تیغ تو به آسانی میتواند سنگ را بشکافد و نیزهات همچون سلاحی قدرتمند میتواند در دل آهن نفوذ کند.
حاصل عدل عمر منت ملک تو بود
آنچ و رای خراج بر سر دیوان نهاد
هوش مصنوعی: عدالت عمر، نتیجهاش این بود که ملک تو را به ثمر رساند و آنچه که او درباره مالیات در دیوان مطرح کرد، نشان از همین عدالت دارد.
تا بزنی چون قلم، کردن گردون به تیغ
زود سر انقیاد، بر خط فرمان نهاد
هوش مصنوعی: هرگاه بخواهی، میتوانی با دقت و مهارت خود، سرنوشت و وضعیت جهان را همچون قلمی در دستانت تغییر دهی و آن را به راهی که میخواهی هدایت کنی.
خیز، که فراش بخت خواب حسود تو را
بستر غفلت فکند بالش خذلان نهاد
هوش مصنوعی: برخیز، زیرا شانس تو در خواب غفلت است و ناامیدی بر تو سایه افکنده است.
تیغ خراسان گشای، چونکه مجرد کنی
یاد بیار آنکه، فتح با تو چه پیمان نهاد
هوش مصنوعی: به هنگام یادآوری، به یاد داشته باش که وقتی از یادهای خود رها میشوی و آزاد میگویی، مانند تیغی از خراسانی که آغاز میشود، به آن شخص توجه کن که چه تعهدی در پیروزی با تو بسته است.
با تو کمر وار بست دست قضا و بقا
آنکه تو را نقطه وار، در دل دوران نهاد
هوش مصنوعی: با تو، سرنوشت و زندگی به یک شکل پیوند خوردهاند؛ کسی که تو را به عنوان نقطهای مهم و مرکزی در دل زمان قرار داده است.
هرکه به پای فضول، گرد خلاف تو گشت
دست گریبان شکاف، بر سر حرمان نهاد
هوش مصنوعی: هرکسی که به خاطر حماقتها و بیحاشیگیهای خود در پی مخالفت با تو برآمد، در نهایت دچار ناامیدی و عذاب خواهد شد.
معتقد پاک تو اصل نجات دو گون
خدمت یزدان شمرد، طاعت سلطان نهاد
هوش مصنوعی: معتقدی که به پاکی ایمان دارد، نجات را در دو نوع خدمت به خداوند میبیند و اطاعت از سلطان را نیز در همین راستا میشمارد.
نا خلفی را چه قدر، کز سر بیچارگی
خصم پدر را بقدر، همسر یزدان نهاد
هوش مصنوعی: نا خلفی چقدر از روی بیچارگی به پدر دشمنی میکند، در حالی که همسر یزدان در این میان قرار دارد.
گفت: که من غازیم آنکه بر اثبات قول
وضع مسلمان کشی بر غزو- ختلان نهاد
هوش مصنوعی: او گفت: من کسی هستم که بر پایهسازی این ادعا که مسلمانکشی واجب است، استناد میکنم.
هرکه چنان شخص را، غازی دین دار خواند
نام عمارت بزور، برده ویران نهاد
هوش مصنوعی: هر کسی که آن شخص را که مدعی دفاع از دین است، قهرمان بنامد، در واقع نام ساختن و آبادانی را به زور ویرانی نسبت داده و به بیراهه میرود.
خدمت ناکرده را مزد طمع داشت وی
آنچه نکرده است کس قاعده نتوان نهاد
هوش مصنوعی: آن کسی که هیچ خدمتی انجام نداده، انتظار پاداش دارد، اما نمیتوان برای کسی که کاری نکرده قانونی تعیین کرد.
زود نهد تاج شاه بر سر این انفراج
گر سخنی را اساس بر روی کاشان نهاد
هوش مصنوعی: به سرعت تاج سلطنت را بر سر این پیروزی میگذارد اگر سخنی بر پایهٔ کاشان بنا شده باشد.
این سخنش چون رسد، کز پس پنجاه سال
هم نتواند قدم در طبرستان نهاد
هوش مصنوعی: این گفته او به اندازهای تأثیرگذار و مهم است که حتی بعد از پنجاه سال هم کسی نمیتواند قدم به طبرستان بگذارد.
خوشتر از او آن دگر، کیست گدای عراق
کاو لقب خود بزور، میر خراسان نهاد
هوش مصنوعی: زیباتر از او کسی نیست، آن گدای عراقی که با زور لقب "میر خراسان" را بر خود گذاشته است.
چون خر سالوسیان، ایدر دشوار دید
شد بخراسان و سر، در خور، آسان نهاد
هوش مصنوعی: زمانی که اوضاع برای سالوسیان (افرادی که شکل خاصی از زندگی را میگذرانیدند) سخت و دشوار شد، او به سمت خراسان رفت و در آنجا تصمیم گرفت که برای آیندهاش راحتتر و آسانتر زندگی کند.
از کفل آهوان، هیچ نخیزد به صید
پیر سگی را که رخت بر در کهدان نهاد
هوش مصنوعی: از کفل آهوان، هیچ چیزی نمیتوان گرفت برای شکار پیر سگی که لباسش را در درگاه گودال آویخته است.
حیله گر گین چه سود، گرگ کهن سال را
چون سر رایات شاه، روی بگرگان نهاد
هوش مصنوعی: به چه درد میخورد که حیلهگر باشی، وقتی گرگ پیر و فرتوتی روی سر پرچم شاهی را میبیند و به شکار دیگر گرگها میرود؟
تیغ تو را گوشمال خوار برآید بدست
یاوکئی، گر قدم در حد سمنان نهاد
هوش مصنوعی: اگر کسی به دندان تیز تو خُود را بسپارد، در کورانِ خطر رنج و عذاب خواهد دید، حتی اگر در سرزمین سمنان گام بگذارد.
او، سمنان در حروف همچو سه من نان شمرد
گرسنه بود، از شره، رو، به سه من نان نهاد
هوش مصنوعی: او در بین حرفها به اندازه سه من نان را شمرد، و چون گرسنه بود، به سمت سه من نان رفت و به آن توجه کرد.
خرمن ملک تو را زان چه زیان کر فلک
خوشه چنی چند را، خوشه در انبان نهاد
هوش مصنوعی: خرمن ملک تو، به خاطر اینکه فلک به تو زیانی نرساند، چند خوشه را در چنگ خود گرفته و در انبان قرار میدهد.
دیر نکاهد خبر کان سک افعی نژاد
همچو قرارات خویش روی به گرگان نهاد
هوش مصنوعی: خبر دیر از موجودی غیرعادی و خطرناک منتشر میشود که مانند افعی، به گرگان میتازد و این حرکتش شبیه به توافقها و قرارهای خود اوست.